eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(رحمت‌الله) در شب عاشورا برای (عجل‌الله) صدقه کنار می‌گذاشتند و میفرمودند: امشب قلب آن حضرت در فشار است.
امشب که محشری شده بر پا به کربلا ما را ببر دوباره خدایا به کربلا هر سوی دشت روضه ی سربسته ایست باز هر گوشه هیئتی است شگفتا به کربلا نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند سربسته مانده قصه ی سرها به کربلا عطر مدینه می وزد از سمت علقمه گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا نعش حبیب و حر و زهیر و وهب شود چون مصحف ورق شده فردا به کربلا فردا که شعله، آب رساند به خیمه ها خالیست جای حضرت سقا به کربلا فردا برای تشنگی طفل شیرخوار تیر سه شعبه ای ست مهیا به کربلا از تل زینبیه چه پیداست قتلگاه آه از نگاه زینب کبری به کربلا فردا میان نیزه و شمشیر، خواهری گم می کند برادر خود را به کربلا دارند نعل تازه میارند ، این چنین- با کشته ها کنند مدارا به کربلا @raziolhossein
سر روی خاک داشت که خواهر ز ره رسید دید آن سجود و حال قیامش رکوع شد دیگر نماند منتظر شام و کوفه کَس از قتلگاه،‌ سنگ زدن‌ها شروع شد @raziolhossein
دید بالای بلندی ازدحام صد حرامی، دور یک بیت الحرام حمله‌ور، بر کعبه دید اصحاب فیل دشتی از نمرود، گرد یک خلیل دید یوسف آفرین خود به چاه هالۀ عقرب گرفته دور ماه خاک‌ها، مهمان نوازی می‌کنند زخم‌ها، شمشیر بازی می‌کنند کعب‌نی‌ها گرد کعبه در طواف سنگ ها دارند قصد اعتکاف شعله‌های تشنگی سرکش شده است هر دو گونه، دو گل آتش شده است اوفتاده بر زمین عرش برین بر لبان آفرینش آفرین دیده‌ای تلفیق خون و خاک را؟ بر زمین افتادن افلاک را؟ دیده‌ای مرگی بدین حد باشکوه؟ دیده‌ای تکیه دهد بر نیزه کوه؟ دیده‌ای پرپر گل احساس را؟ دیده‌ای یک یاس و صدها داس را؟ دیده‌ای صد سنگ و یک آئینه را؟ نُو به نُو،‌ صد کینه دیرینه را؟ نیمه جان در چنگ قاتل دیده‌ای؟ کندن پر را ز بسمل دیده‌ای؟ دیدن این صحنه نَبوَد کار کَس چشم زینب می‌تواند دید و بس سوره‌ی توحید، آیه آیه شد آفتابی، بی نصیب از سایه شد تیرها، هر جا که می‌آمد فرود پیش از آن، شمشیر، جا وا کرده بود بعد بالا رفتن شمشیرها سنگ سبقت می‌گرفت از تیرها تیر، بوسه می‌گرفت و می‌نشست سنگ چوب تیرها را می‌شکست تا نبیند کس فرود آسمان قامت او شد عمود آسمان ماهتابی با شفق، آمیخته است خون پیشانی به رویش ریخته ست بس بر آن تن، تیرها بنشسته بود راه را، بر بوسه دادن، بسته بود یک‌طرف، در خاک‌وخون، تن غرق داشت یک طرف، شقّ القمر از فرق داشت زخمه‌ها در پردۀ بیداد بود یک گلو، صد حنجره فریاد بود دیگر این جا عشق می‌گوید سخن نیست در حدّ شعور و شعر من نِی توان دارد زبان، بر گفتنش نِی دلی را طاقت بشنفتنش به، که گیرد دست بر دیده، مَلَک ابر گردد پنبه، در گوش فلک آیه‌های عاشقی تفسیر شد خنجری با حنجری درگیر شد چار سمت شاخۀ گل را برید بعد از آن، آن تیشه بر ریشه رسید مرغ قاف عشق، سر از تن جدا همچو بِسمِل بود و می‌زد دست و پا شرح قصّه، دفن در گودال، به گوش‌ها بسته، زبان‌ها لال، به شد زمین و آسمان، همرنگ خون قاتل از گودال می‌آمد برون گوش جان تَبَّت یَدی را می‌شنید بُولَهَب، نای خدایی را بُرید از نوا انداخت نای عشق را کُشت، شیطانی خدای عشق را باغ را عطر خدا پُر کرده بود کربلا را دو صدا پُر کرده بود خواهری گفتا، به قربان سرت بانویی گفتا بمیرد مادرت آسمانا، گریه سر کن بر زمین سر بریدند آسمان را در زمین @raziolhossein
نه زیر بارش تیغ و سنان امان دارد نه در هجوم عصا دارها جوان دارد نه ذوالجناح دگر تاب استقامت نه نه سیدالشهدا در کَفَش عنان دارد از آن دمی که به قلبش نشست تیر خلاص رشیده حرمش قامتی کمان دارد عجیب نیست که پهلوی تو لگد خورده که پهلوی تو ز یک بی‌نشان، نشان دارد خدا کناد شود کور، چشم نامردی که چشم غارت بر خیمۀ زنان دارد چو دید پلک تو را نیمه‌باز، نعره کشید بزن سنان! به گمانم هنوز جان دارد به پایکوبی اسبان دگر نیازی نیست مگر حسین به تن دیگر استخوان دارد؟ @raziolhossein
ای آفتاب بر تن من بیشتر بتاب تا مجلس عزای مرا گرمتر کنی ای نعل اسب سینۀ من سخت‌تر بکوب تا جای خواب اصغر من نرم‌تر کنی @raziolhossein
ذوالجناحا! پدرم رفت و نیامد خبرش به‌کجا رفت و چه‌رو داد و چه‌آمد به سرش؟ به سراغ علی اکبر ز حرم شد بیرون کشت خود را به‌یقین، بر سر جسم پسرش ز غم قاسم ناکام در آمد از پای؟ یا شکست از غم هجران برادر، کمرش؟ شد یقینم که در این دشت بلا گشت شهید که نیفتاد سوی خیمه دگر او، گذرش کسی از خاک، سرش بر سر زانو بگرفت؟ یا روی خاک فتاده رخ هم چون قمرش؟ قطره‌ای‌آب کسی بر گلوی‌خشکش ریخت؟ یا که اندر لب شط، تشنه بریدند سرش؟ پهلویش چاک شد از نیزه ی بیداد سنان؟ یا که سوراخ شد از ناوک پیکان، جگرش؟ نوک پیکان چو به حلق علی اصغر جا کرد بود بابم به چه حال، از غم یکتا گهرش؟ سر «عبدالله» او را ز دم خنجر کین دم آخر که جدا کرد به پیش نظرش؟ زیر تیغ ستم اندر دم جان دادن او کرد با او چه ستم، قاتل بیدادگرش؟ تا نتازند بر او اسب، بُرو سوی نجف خبر قتل پسر را برسان بر پدرش نشنود نوح به جز نوحه، یقین تا محشر اوفتد گر به سر تربت «جودی»، گذرش @raziolhossein
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده سر پیراهنت هم جنگ بوده ولي شرمنده زينب دير فهميد كه انگشتر به دستت تنگ بوده @raziolhossein
کَس ندیده درعالم اینچنین گرفتاری شَه رَوَد به میدان و زَن کُنَد جلوداری کشته شد اگر شاها عباس علمدارت من ز بَعدِ عباست میکنم علمداری @raziolhossein
به روی نيزه‌ها ديدم سرت را ميان خون، رها بال و پرت را چگونه قلب من آرام باشد که دیده ساربان انگشترت را... ..... چراغ عمر من پايان گرفته ببین باران الرحمان گرفته تمام دشت احيا دارد امشب که هر نيزه به‌سر قرآن گرفته @raziolhossein
علیه‌السلام آه از آن روز که جان از تن خواهر می‌رفت سنگ‌ها بال زنان سوی برادر می‌رفت آسمان‌ها و زمین داشت به هم می‌پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می‌رفت ساعتی بعد که آتش به حرم برپا شد همه سرها به روی نیزۀ لشگر می‌رفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهوارۀ خالی دل مادر می‌رفت از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می‌رفت نیمه شب با عجله داشت خبر را می‌برد یک نفر در طمع جایزه با سر می‌رفت @raziolhossein
از کوفه سلاح و سنگ و تیر آوردند یک بغض نهفته از غدیر آوردند دیدند کسی دور و برش نیست، زدند آقای مرا غریب گیر آوردند @raziolhossein
روز عاشورا صدا زد زینب قامت کمان العجل صاحب زمان روی تل زینبیه گفت او لطمه زنان العجل صاحب زمان @raziolhossein
این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت از خیمه های بی سروسامان  گذشته بود اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود آن  پرده های آخر صفین ناگهان از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود زینب هزار بار خودش هم شهید شد از بس که ازکنار شهیدان گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود @raziolhossein
بعد از غروب سرخ که جان ها مذاب شد آنجا که هتک حرمت گل ها ثواب شد تا جیب های غارتی کوفه پر شود دنیای درد بر سر زینب خراب شد خلخال های سوخته در بهت کودکان بعد از ظفر غنیمت جنگ انتخاب شد سرباز ها که تاجر بی رگ شدند و بعد روی تمام زینت طفلان حساب شد وقتی که خوب فاتح سوغات ها شدند وقتی حرم ز آتش غم بی حجاب شد پای فرات سمت حرم باز شد ولی اهل حرم به آب چشیدن عذاب شد ناگاه با صدای جگر سوز مادری در قلب داغدار حرم انقلاب شد حالا رباب هست و علی اصغری که نیست حالا که آب هست امیدش سراب شد در جستجوی بال و پر سینه سرخ خود قبری که خالی است نصیب رباب شد @raziolhossein1
اشکی مرا به شام مصیبت نمانده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود هرچند جانِ عرض ارادت نمانده است ما را ببخش زنده اگر مانده‌ایم باز... گرچه نَفَس گرفته و طاقت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست دخترت حالا که خیمه‌ای شبِ غارت نمانده است   ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست خواهرت او مانده‌است حیف که قُوَت نمانده است ما خسته و رُباب  ولی خسته تر زِ ما عباس کو که یک رگِ غیرت نمانده است در علقمه سپاهِ حرم مانده رویِ خاک چیزی چرا از آنهمه قامت نمانده است من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد چیزی به غیر رَخت اسارت نمانده است @raziolhossein
همین امروز اکبر داشتم حیف همین امروز اصغر داشتم حیف ندارم طاقتِ نامحرما رو که من هفتا برادر داشتم حیف کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد کنارِ ناقه‌های بی جهازم میخندن بر من و سوز و گدازم جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو دارم میرم بیا تشیع جنازم رُباب این تیر دنیاتو گرفته سکینه شمر باباتو گرفته کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه ببین عباس کی جاتو گرفته رُباب است دلی پر تاب مهتاب نتاب امشب به روی آب مهتاب نزار موی یتیما رو ببینند نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب زدن از پیش رو از پشت ای داد زدن با سیلی و با مشت ای داد جدا از پیکرت اصلا نمی شه حرامی دخترت رو کشت ای داد @raziolhossein
بیا شامِ غریبون و به پاش کُن بیا خاکی سرِ ما تو عزاش کُن بیا چشم انتظارِ توست زینب سوار ناقه‌ی نامحرماش کن شب است تویِ آتیش خیمه تا سوخت دلِ زینب تو این هول و بلا سوخت بیا آقا کمک کن دست تنهاست کمک کُن موی دختر بچه‌ها سوخت @raziolhossein
با اینکه تشنه اند ولی از غم حسین دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست دلسوز مردهای حرم بود زینب و زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی پایی برای قامت زینب رکاب نیست هر کودکی به سرخیِ این تازیانه ها فهمیده است نام عمو هم ثواب نیست ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب دیگر صدای گریهٔ طفل رباب نیست حالا که آب از سر اصغر گذشته است گفتند آب آمده دیگر سراب نیست ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت بیند که پیش راس عزیزش شراب نیست @raziolhossein
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم همراه خواهرت شده چشمان پستِشان از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم با گریهاش آخرش از دست می رود من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم درآتش خیام به صحرا دویده ایم از بغض شهر شام، برادر کجا روم زد تازیانه لحظه محمل سواری است وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم @raziolhossein
سنگین ترین مقاتل عالم فقط حسین داغ دل خدای معظم فقط حسین زینت گرفته دوش نبی از قدوم او سر لوحه ی نبوت خاتم فقط حسین دوزخ به قطره اشک عزایش شود بهشت سرّ نجات حضرت آدم فقط حسین تسبیح إنس و جن وملک تا به روزحشر با هر تپش به هر نفس و دم فقط حسین تطهیر، آیه یی زکمالات بی حد ش تفسیر ناب سوره ی مریم فقط حسین کعبه ،صفا،ومروه وطور و منا وعرش باغ بهشت و کوثر و زمزم فقط حسین از روز اولی که خودم را شناختم گفتم به هر تپیدن قلبم فقط حسین بهر رسیدن به خدا راه خواهی أر حبل المتین واصل محکم فقط حسین @raziolhossein
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام ... بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام ... بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام ...بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام ...بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش @raziolhossein
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟ گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟ ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟ بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟ با ناله های فاطمه اینجا دویدم گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟ یک جای بوسه در تنت باقی نمانده خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟ آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟ سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟ گیرم سرت را از قفا آقا بریدند آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟ از تو توقع دارم ای تندیس غیرت برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟ این دشت دشت چشمهای خیره سر شد آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو @raziolhossein
دشمنت از بعد تو خون بر دل ما کرده است دیده ام را یاد غم های تو دریا کرده است شعله افکندند در بین خیام و، خواهرت بین دود و آتش اینجا یاد زهرا کرده است دو عزیز تو برادر بین خندق سوخته قامتم را دیدن این صحنه ها،تا کرده است گوش ها شد پاره بهر گوشواره یا حسین از برای غارت ما خصم غوغا کرده است گر چه بی معجر شدم،کس تار مویم را ندید نور رخسار مرا دشمن تماشا کرده است دختری در زیر پای اسب می زد دست و پا چادرش را یک تن از اطفال،پیدا کرده است @raziolhossein
بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها دشتی ز سوز سینه زینب شراره بود می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف ! شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس اما دل رباب - پی گاهواره بود یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از مشت ها بپرس که با گوشواره بود @raziolhossein
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا" دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده بر نیزه آفتاب درخشان زینب است روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را "میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است @raziolhossein
این زن که از برابر طوفان گذشته بود عمرش کنار حضرت باران گذشته بود صبرش امان حوصله ها را بریده بود وقتی که از حوالی میدان گذشته بود باران اشک بود و عطش شعله می کشید آب از سر تمام بیابان گذشته بود آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت از خیمه های بی سروسامان  گذشته بود اما هنوز آتش در را به یاد داشت آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود آن  پرده های آخر صفین ناگهان از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود زینب هزار بار خودش هم شهید شد از بس که ازکنار شهیدان گذشته بود یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود @raziolhossein
بعد از غروب سرخ که جان ها مذاب شد آنجا که هتک حرمت گل ها ثواب شد تا جیب های غارتی کوفه پر شود دنیای درد بر سر زینب خراب شد خلخال های سوخته در بهت کودکان بعد از ظفر غنیمت جنگ انتخاب شد سرباز ها که تاجر بی رگ شدند و بعد روی تمام زینت طفلان حساب شد وقتی که خوب فاتح سوغات ها شدند وقتی حرم ز آتش غم بی حجاب شد پای فرات سمت حرم باز شد ولی اهل حرم به آب چشیدن عذاب شد ناگاه با صدای جگر سوز مادری در قلب داغدار حرم انقلاب شد حالا رباب هست و علی اصغری که نیست حالا که آب هست امیدش سراب شد در جستجوی بال و پر سینه سرخ خود قبری که خالی است نصیب رباب شد @raziolhossein1
اشکی مرا به شام مصیبت نمانده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود هرچند جانِ عرض ارادت نمانده است ما را ببخش زنده اگر مانده‌ایم باز... گرچه نَفَس گرفته و طاقت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست دخترت حالا که خیمه‌ای شبِ غارت نمانده است   ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست خواهرت او مانده‌است حیف که قُوَت نمانده است ما خسته و رُباب  ولی خسته تر زِ ما عباس کو که یک رگِ غیرت نمانده است در علقمه سپاهِ حرم مانده رویِ خاک چیزی چرا از آنهمه قامت نمانده است من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد چیزی به غیر رَخت اسارت نمانده است @raziolhossein
همین امروز اکبر داشتم حیف همین امروز اصغر داشتم حیف ندارم طاقتِ نامحرما رو که من هفتا برادر داشتم حیف کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد کنارِ ناقه‌های بی جهازم میخندن بر من و سوز و گدازم جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو دارم میرم بیا تشیع جنازم رُباب این تیر دنیاتو گرفته سکینه شمر باباتو گرفته کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه ببین عباس کی جاتو گرفته رُباب است دلی پر تاب مهتاب نتاب امشب به روی آب مهتاب نزار موی یتیما رو ببینند نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب زدن از پیش رو از پشت ای داد زدن با سیلی و با مشت ای داد جدا از پیکرت اصلا نمی شه حرامی دخترت رو کشت ای داد @raziolhossein