#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سالها میگذرد رفتهام از یاد همه
کاش میکرد اجل گوشۀ زندان، یادم
طایر عرش کجا، قعر سیهچال کجا؟
من کجا بودم و یا رب به کجا افتادم
همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهر یکبار مرا کشت، خدا میداند
بارها سوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظهای آید به برم
سالها حلقهصفت چشم به در بنْهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چه نیاز است که صیاد کند آزادم
دل صیاد بوَد سنگ و ندارد اثری
گیرم از سینه برآید به فلک فریادم
منم آن لالۀ پرپر شدۀ دور از باغ
که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم
مرهم زخم تن خستۀ من گریه بوَد
چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بس که شلاق به جان کمرش افتاده
آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده
گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک ترش افتاده
هر کس ایام کهنسالی عصا می خواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده
آن که از کودکی اش مورد حرمت بوده ست
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده !
به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
#حسین_رستمی
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی بشکسته ی امّید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال ، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد ، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست
#علی_انسانی
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
باز شد موقع افطار خدا رحم کند
من و سندی جفا کار خدا رحم کند
باز شلاق به دست آمده بر دیدارم
به من زار وگرفتار، خدا رحم کند
بین تاریکی این حبس دگر با سیلی
هر دو چشمم نشود تار خدا رحم کند
نوک شلاق که بر زخم رسد میسوزد
زخمهایم شده بسیار خدا رحم کند
کند و زنجیر و غل و سیلی و شلاق و لگد
یک تن و این همه آزار خدا رحم کند
تازه فهمیدم در کوی یهودی چه کشید
دختر حیدر کرار خدا رحم کند
یک محل پر زیهودی و همه خصم علی
چه شود عاقبت کار خدا رحم کند
دختران علی و چشم حرامی ای وای
به اباالفضل علمدار خدا رحم کند
(ظرف خاکستر یک عده هنوز آتش داشت
آتش افتاد به گلزار خدا رحم کند)
رفت بر بام زنی سنگ دل و سنگ به دست
بر سر زخمی دلدار خدا رحم کند
شب و روز است دعایم ،که پس از من نبرند
دخترم را سر بازار خدا رحم کند
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
هرکس که "یا باب الحوائج" را صدا کرده
موسی بن جعفر حاجت او را روا کرده
غیر از خدا که شان او را خوب میداند
هرکس که مدحی گفته در حقش جفا کرده
در شان او نازل شده "والکاظمین الغیظ"
موسای کاظم جای نفرین هم دعا کرده
هر بی حیایی که به آقا بی حیایی کرد
با دیدن روی خوش آقا حیا کرده
با دوستان خود نمی دانم چه خواهد کرد
وقتی که قرض دشمنش را هم ادا کرده*
در کنج زندان نیست او در وادی طور است
اینجا کلیم الله خلوت با خدا کرده
با او زنی در سجده افتاده در این زندان
یعنی زلیخایی به یوسف اقتدا کرده
از کهکشان او گرفتند اخترانش را
این چند وقت اصلا ندیده دخترانش را
#آرش_براری
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی ، سر از یک طرف آویزان بود
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد
گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
#سعید_خرازی
@raziolhossein
یا موسی بن جعفر
بر روی دریا تخته پاره هست اما
بر روی تخته هیچکس دریا ندیده
#محسن_عربخالقی
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
شبیه پیر کنعان نه... که من یوسف دو تا دارم
غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم
از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم
در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم
امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون
در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم
به هم می ریزد احوال مرا با ناسزاهایش
خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم
برای هتک حرمت، سمت من بدکاره آوردند
دعا کردم به سجده رفت و شد حالا هوادارم
زمان سجده می افتم شبیه یک عبا بر خاک
به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم
هزاران رد پا و چکمه بر روی عبا دارم
هزاران رد شلاقِ جفا زیر عبا دارم
کمی از چهره ام نیلی، کمی سرخ و کمی زرد است
شده رنگین کمان، رویم... خزانِ رنگ ها دارم
شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است
نمی فهمند انگاری که دردِ ساق پا دارم
میان هر نمازم خوانده ام "عجل وفاتی" را
تمسک بر طریق مادرم خیرالنسا دارم
لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم
اگر که گریه بر لبْ تشنه ی کرب و بلا دارم
به دور گردنم جای غل و زنجیر می سوزد
گریز روضه بر شاه ذَبیحاً بِالْقَفا دارم
تنم بر روی تخته پاره ای رفته ولی دیگر
کجا جای کفن تکه حصیر و بوریا دارم؟!
#محمد_جواد_شیرازی
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#دوبیتی
خبر سازید دیگر دخترم را
که آید در بغل گیرد سرم را
تنی دیگر نمانده بهر تشییع
به تخته در چه حاجت پیکرم را
.................
به در ماند عاقبت چشم تر من
نیامد از مدینه دختر من
تنم گرچه یکی شد با عبایم
نشد پامال مرکب پیکر من
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
منم آن گل که در گلشن حزین و پرپر افتادم
در این کنج سیه چالم که با چشم تر افتادم
اگر خون میچکد دائم ز زخم کند وزنجیرم
به یاد سینه مجروح و مسمار در افتادم
به استقبال من آمد در اینجا سندی بی دین
چنان سیلی به رویم زد که درجا باسر افتادم
مرا در یک نمد پیچید به حال و روز من خندید
لگد زد تا به پهلویم به یاد مادر افتادم
دگر چشمی به سمت و سوی ناموسم نمی چرخید
به یاد غارت خیمه به یاد معجر افتادم
نباشد دخترم تا که ببیند حالت بابا
به یاد حال زار یک سه ساله دختر افتادم
خراشیده،چواین زنجیرها زیر گلویم را
به یاد خنجر بران و نازک حنجر افتادم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
بدنش را به روی در به کجا می بردند
چار حمال غریبانه چرا می بردند
پایش از یک طرف افتاده، سرش از طرفی
لااقل کاش تنش بین عبا می بردند
کاش معصومه خبردار نگردد، او را
باهمان سلسلهء بسته به پا می بردند
بدنش ماند روی خاک، ولی بعد سه روز
بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند
جسر بغداد، چو بازار گل و لاله شده
چقدر گل به هوایش به هوا می بردند
کاش آنها که بر او هفت کفن آوردند
یک کفن هم که شده کرببلا می بردند
کوفیان. بر تن صد چاک حسین ابن علی
عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند
بدنش روی زمین بود و به روی نیزه
سر او را به سوی شام بلا می بردند
یا اباالفضل: ببند بر سر نی چشمت را
دختر فاطمه را بزم حرامی بردند
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
ناله ای سوخته از سینه ی سوزان آید
یا نوایی است که از گوشه ی زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت
شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید
آی هارون که گرفتارتوشد موسی عصر
شب و روز تو و او هردو به پایان آید
سال ها این پسر فاطمه مهمان تو بود
هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید
همدم آن پدر پیر ز چندین اولاد
طفل اشکی است که ازدیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم می نالد
کآن جگر سوخته را عمر به پایان آید
کند وزنجیر ازآن جان به زندان مانوس
نکشد دست اگر بر لب او جان آید
گرچه این زمزمه خاموش شود تابه ابد
بانگ مظلومی اش از سینه یاران آید
مرحوم #سیدرضا_موید
@raziolhossein