#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_ولادت
در آسمان ندیده کسی أختری چنین
یزدان نهفته در صدفش گوهری چنین
بعد از ظهور حضرت زهرا، دگر خدا
خِلقت نکرده جلوه ی زیباتری چنین
سیب بهشتی است به دامان مصطفی
هرگز نداشته پدری دختری چنین
جز فاطمه که (أمّ أبیها) لقب گرفت؟
دیگر نبوده بهر پدر مادری چنین
مثل علی و فاطمه در زیر چرخ نیست
دنیا ندیده شوهری و همسری چنین
یک فاطمه برای ولایت کفایت است
دارد علی به خانه ی خود یاوری چنین
دو گوشواره اش حسنین اند، ای جهان…
…داری سراغ بهر کسی زیوری چنین؟!
زهرا نبود نخل امامت ثمر نداشت
از او به جلوه آمده برگ و بَری چنین
زهرا شناس باش، حدیث کسا بخوان
بی او نداشت اهل کسا مِحوری چنین
بانوی بانوان جهان نیست غیر او
هرگز نبوده است زن دیگری چنین
پایش به روی بال فرشته نهاده است
عالم به حیرت آمده از مَعبری چنین
با چادرش چقدر مسلمان درست کرد
هستم دخیل چادری و مَعجری چنین
هرگز نماند سائل درمانده بی جواب
بايد كه سر نهاد فقط بر دری چنین
محشر بدون فاطمه محشر نمی شود
محشر به وَجْد آمده از محشری چنین
با دستهای ساقی کوثر به روز حَشْر
سیراب هست تشنه لبِ کوثری چنین
بگرفته ام ز درگه او تاج بندگی
بالاتر است از دو جهان أفسری چنین
ما عاقبت به خیر شویم از محبتش
خوشبخت آنکه داشت دم آخری چنین
هرچه که داشته است همه خوب بوده اند
هرگز نداشته است ستایشگری چنین
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein1
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
---
امشب از شوق بي قرارم من
آرزوى مدينه دارم من
من خزانم وليكن از امشب
غرق در عطر نوبهارم من
همه طَرْدم كنند، باز اما
به نگاهش اميدوارم من
او گل باغ بوستان حسين
گِرد اين گل، خوشم كه خارم من
از غلامى و نوكرىِ درش
صاحب جاه و اعتبارم من
اى سرآغازم و سرانجامم
چقَدَر خوب، با تو هم نامم
---
آيت داور است اين مولود
گل پيغمبر است اين مولود
اسم او هم عليست پس حتماً
هم چُنان حيدر است اين مولود
على اصغر به نام و در رُتبه
علىِ اكبر است اين مولود
پَرِ قنداقه اش شفيع همه
در صف محشر است اين مولود
چقَدَر با رقيه مأنوس است
بغلِ خواهر است اين مولود
قابَ قوسين ماست ابرويش
بوسهء زينب است بر رويش
---
اى به عالم دليل، ششماهه
اى لبت سلسبيل، ششماهه
زير پايت هميشه باشد پهن
شهپر جبرئيل، ششماهه
در نگاهت فرات و دجله كه هيچ
موج زن؛ رود نيل، ششماهه
تو بزرگ و بزرگ زاده، ولى
من به پيشت ذليل، ششماهه
هر زمان كه گره به كار افتاد
گفته ام: ألدخيل ششماهه
باب حاجات عالمينى تو
علىِ سومِ حسينى تو
---
اى به دردم دوا، على اصغر
نفست كيميا، على اصغر
هر كه دستش به دامنت باشد
گشته حاجت روا، على اصغر
شبِ ميلاد توست ذكرِ لبم
لَكَ روحى فِدا، على اصغر
آينه دار محسنِ زهرا...
...كيست غير از تو؟ يا على اصغر
هم رجب، هم زيارتىِ حسين
بده يك كربلا، على اصغر
نَبُود هم تراز و همتايت
بر روى سينهء پدر جايت
---
اى رُخَت ماهِ كامل ارباب
اى على، ميوهء دل ارباب
تو خودت نور و نور بابايت
نور در نور منزل ارباب
نام تو تا كه در ميان آمد
گشت پُر شور محفل ارباب
خنده هرجا مُسَبّب شاديست
خنده هاى تو قاتل ارباب
با چُنين حلق پاره؛ بُردن تو...
...تا به خيمه است؛ مُشكل ارباب
چه كند با گلوى پرپر تو؟!
چه كند در جوابِ مادر تو؟!
---
آه...شد از غم تو پير، رباب
از جهان بى تو گشته سير، رباب
گوش تا گوش طفل پاره شده
خورده شمشير يا كه تير!؟، رباب
تازه آغاز غصه هاست؛ كه تو
در كفِ غم شوى اسير، رباب
قاتل تو غروب عاشوراست
آب آمد؛ ولى چه دير! رباب
اصغرت زير خاك خوابيده
سينه ات گشته پُر ز شير رباب
كربلا تا به شام، خونْ دل توست
هر كجا حرمله مقابل توست
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
شهر مدينه شد منوّر
از برْكتِ ميلادِ اصغر
خنده نشسته بر لبانش
در جنّت الأعلى پيمبر
ميلاد مسعودش مبارك
بر حضرت زهرا و حيدر
گاهى است در آغوشِ بابا
گاهى است بر دامانِ مادر
از راه آمد كودكى كه
باشد ز نسلِ پاكِ كوثر
رخسارهء زيباىِ اين گل
از بوسهء زينب معطّر
در خانهء ارباب باشد
اين سنّت زيبا مقرّر
يا كه على يا فاطمه هست
نامِ پسر يا نامِ دختر
بنگر حسين ابن على را
سوّم على بگرفته در بَر
خنده به لبهايش نشسته
از خندهء عبّاس و اكبر
او بر رقيّه شد دلْ آرام
او بر سكينه شد برادر
شيرازهء أمّ الكتاب است
او ميوهء قلب رُباب است
من غير تو يارى ندارم
در موج غم هستى كنارم
از نامِ تو بالا گرفته
در پيشِ مردم اعتبارم
از تو بُوَد اين هست و بودم
از تو بُوَد دار و ندارم
از روز اوّل تا قيامت
هم نامىِ تو افتخارم
اسم مرا مردم چو پُرسند؟
نامِ تو را بر لب بيارم
يادِ تو تسكينِ دلِ من
در هر كجا نامت شُعارم
آنقدر هستم من گرفتار
آنقدر درد و غصه دارم
اما تو يا باب الحوائج
از لطف كن امّيدوارم
در روضه هاىِ تو هميشه
هم سينه زن هم اشكْ بارم
در خيمه ها قحطىِ آب است
اين جمله هر دم زد شرارم
با روضهء تير و گلويت
من تا قيامت بى قرارم
شد حنجرِ تو پاره پاره
از داغِ تو من سوگوارم
مادر به پشتِ خيمه مى گفت:
لالايى اصغر ؛ اى بهارم
نورِ دو چشمانِ ترم رفت
شير آمد ؛ اما اصغرم رفت
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_دودمه
#دودمه
ای امام بی کفن بنگر کفن پوشم حسین
شمع خاموشم حسین ۲
رفتم و پیراهنت باشد در آغوشم حسین
شمع خاموشم حسین ۲
........
لحظهء آخر بگریم با غم زخم تنت
ای برادرجان حسین ۲
می دهم تسکین دلم را با همین پیراهنت
ای برادرجان حسین ۲
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
@raziolhossein1
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
گل باغ جنان بودیم و رفتیم
پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه ای تمام خاطراتم!
«اگر بار گران بودیم و رفتیم»
وداعی تلخ کردم با پیمبر
نهادم صورتم بر قبر مادر
دلم تنگ حسن شد ای خدایا
بقیع رفتم برای بار آخر
نوایی می زند آتش به سینه
رود همراه بابایش سکینه
رسد روزی که بی بابا بیاید!
خداحافظ... خداحافظ مدینه
دل بی تاب را تابی بیاور
شبم تاریکه، مهتابی بیاور
شده اُم البَنین وقت جدایی
برای بدرقه آبی بیاور
ببین زینب که جانی در تنم نیست
دگر چاره به غیر از رفتنم نیست
چنان در این سفر غارت شوم من
که حتی بنگری پیراهنم نیست
بود تا همره من أشجع النّاس
کجا و کی کنم من درد، احساس؟!
ز چشم بَد نگهدارش خدایا
که گردد خیمه غارت بعد عباس
نباشد این وداع آخر من!
بگفتا رازهایی مادر من
شود گودال جمع پنج تن جمع
نَهَد بر دامنش مادر، سر من
خدایا هم علیمی هم خبیری
پذیرفتم هر آن چه می پذیری
برای ما شهادت بوده عادت
ولی ای وای از داغ اسیری
دل ارباب از هجران کباب است
رقیه در بَرَش طفل رباب است
پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم
بدان روزی رسد جایت خرابه است
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
در او خلاصه گشته خِصال پیمبران
موسی رسیده است، مسیحا رسیده است
جبریل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول، بهر تماشا رسیده است
سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست
وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است
امشب دلم به مأذنه اینگونه داد اَذان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
در پیش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است
در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است
دست کسی به دامن نرجس نمی رسد
وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است
روزی امیرزاده و روزی کنیز شد
حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است
ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است
در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است
وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست
در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هرکس شنید نام شما را قیام کرد
در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سیادتت
حالا هزار و یکصد و هشتاد و چند سال
بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت
پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها
هردم رسیده است به دلها عنایتت
هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد
هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت
آقا سلام ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت
کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت
کانون عدل و داد شود با تو این جهان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
بار فراق یوسف زهرا کشیدنی است
گر وصل او به جان بخَرم من،خریدنی است
ای آنکه طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟
روز ظهورمنجی عالم رسیدنی است
آن روز ذوالفقار علی دست او بود
یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی است
یا فارس الحجاز!،من از مشهدالرّضا
بیتی بیاورم ز شفق،که شنیدنی است
(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است
چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)
ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار
وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار
تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی
محروم مانده ایم ز درک حضور یار
ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار
وقتی که بیست مرتبه حج رفت،کسب کرد
إذن طواف خیمه ی تو،پور مهزیار
آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار
این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو
این بند را مدینه سرودم برای تو
این شهر بوی غربت خورشید می دهد
این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو
رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد
خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو
گویا هنوز مادر تو درد می کِشد
در بستر است چشم به راه دوای تو
وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون
باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو
ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای مظهر صفات خدا أیهالعزیز
بی تو چه عیدی و چه عزا؟!،أیهالعزیز
تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام
پُر کن دو دست خالی ما أیهالعزیز
یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه
کافی است با نگاه تو،یا أیهالعزیز
فرموده اند نیمه ی شعبان بگو:حسین
ما را ببر به کرب و بلا أیهالعزیز
یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
شب قدر است و شب بارش خیر و برکات
آمده ماه جبینی که بُوَد جلوهء ذات
آمده تا که شود ساحل کشتیِ نجات
به قدم های پر از میمنت او صلوات
آمد و بر همهء خَلق سرآمد گردید
پسرِفاطمه هم نامِ محمد گردید
آمده آنکه بُوَد آینهء رویِ نبی
مثل او نیست درخشنده به عالم نَسَبی
خاندانم همه قربان چنین اُمّ و اَبی
(چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی)
آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می کرد
به روی دامنِ پاکیزه زنی گل می کرد
جلوهء رَبّ جلیل آمده امشب به ظهور
آمد و سامره شد با قدمش وادی طور
چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور
قل هو الله احد ، چشم بَد از رویش دور
حُسن او از همهء نیک رُخان بُرده سَبَق
بر روی بازوی او نقش شده جاءَ الحَق
اشکِ شوقِ پدری می چکد از چشم ترش
می زند بوسه به رخسارهء هم چون قمرش
صدقه می دهد امشب به گدایانِ درش
کاشکی جانب ما نیز بیفتد نظرش
بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قفسی
دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی
مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست
دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست
(به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست)
(آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)
(هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)
لایقم کن که شوم منتظرِ دیدارش
او بیاید همه جا امن و امان خواهد شد
این جهنّم کده گلزار جنان خواهد شد
او بیاید همهء عِلم بیان خواهد شد
(نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد)
عالم پیر جوان می شود ان شاء الله
حضرت نور عیان می شود ان شاء الله
کوکب دُرّی و رَخشنده تر از هر ماه است
گرچه مهدیست ولی هادیِ هر گمراه است
به خدا سینهء او مَخزنِ سِرّ الله است
از پریشانیِ دلسوختگان آگاه است
در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد
انتظارِ فرجش افضلِ اعمال بُوَد
بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است
گلی از باغچهء وَصل نچیدن سخت است
پی محبوب دویدن...نرسیدن سخت است
همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است
در جوانی ز غمِ دوری تو پیر شدیم
دیده بر راه نشستیم و زمینگیر شدیم
یک کبوتر وسطِ لانه صدایش می زد
مادرش پُشتِ درِ خانه صدایش می زد
بینِ آتش پَرِ پروانه صدایش می زد
از غم و طعنهء بیگانه صدایش می زد
صبر کن فاطمه یک روز کسی می آید
(مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید)
شب عید است ولی افضل اعمال ؛ حسین
ذکر روز و شب تو در همه احوال ؛ حسین
باز هم روضه بخوان...روضهء گودال...حسین
تنش از سُمّ سُتوران شده پامال حسین
بر دلش بود چو او زخمِ عمیقی زینب
آه برگرد! ، به مضطرّ حقیقی زینب
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
هر قطره ای که وصلْ به دریا نمیشود
هر قامتی که قامتِ رعنا نمیشود
این حرفِ آخر است که اول می آورم
(هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود)
هرکس که از ولایت و مِهرش جدا بُوَد
هرکس که هست ؛ در بَرِ من بی بها بود
از حُسن و خُلقِ نیکْ رُخان دم مزن دگر
وقتی که حرفْ از حسنِ مجتبی بود
بر چشم های فاطمه نور و ضِيا شده
مجموعه ی جمال و جلال خدا شده
در شوکت و شهامتِ خود ، مرتضى على
در هیبت و سیادتِ خود ، مصطفی شده
ذکرِ خدایِ عزوجل بر لبش بُوَد
صدها فرشته محوِ نمازِ شبش بود
جائی نشسته است که از عرشْ برتر است
او کودک است و دوش نبی مَرکبش بود
(زلفش اگر نبود پریشان نمی شدیم
مهرش اگر نبود مسلمان نمی شدیم)
او میزبان سفره ی ماه خدا بُوَد
لطفش اگر نبود که مهمان نمی شدیم
در بزمِ عشق حرفِ ریا جمع میشود
بی نان دوست، سفره ی ما جمع میشود
بی خود شلوغ نیست در خانه ی کسی
وقتی کریم هست،گدا جمع میشود
لال است در بیانِ کراماتِ او زبان
شرح کرامتش كه نگُنجَد در این بیان
هرگز ندیده است کسی اینچنین کریم
بَخْشَد سه بار زندگى اش را به این و آن
روی خدایْ مَنْظَر و قلبی رحیم داشت
تنها به دوستان که نه،لطفی عَمیم داشت
هرکس رسید بر درِ او بی نیاز شد
از بسکه پور فاطمه دستی کریم داشت
درمانده را ز درگه خود رَد نمیکند
راه بهشت را به کسی سَد نمیکند
صدها چو مرد شامی اگر هم بدی کنند
او حِلْم پیشه میکند و بَد نمیکند
باید سرم به مَقدمِ او خاكِ پا شود
تا اینکه قَدْر و قیمت من کیمیا شود
باید امید داشت به دریای رحمتش
وقتی که با گرسنه سگی هم غذا شود
مردی کریم و زندگی اش صاف و ساده است
هربار میرود سفر حج، پیاده است
لرزه فِتَد به پیکرِ او موقع نماز
یعنی که در حضور خدا ایستاده است
(مهرش به كائنات برابر نمیشود)
بی خود که خاکِ مَقدم او زَر نمیشود
فرموده اند: هرکه بر او گریه میکند
در روز حَشْر دیده ی او تَر نمیشود
شمعی که بین انجمنش هم غریب بود
دور از وطن-نه-در وطنش هم غریب بود
یک عُمْر ناسزا به على را شنید و سوخت
مولا غریب بود،حسنش هم غریب بود
از بسکه داغْ بر دلِ زارش عدو بریخت
خونابه جایِ اشکِ روان در سبو بريخت
شعر وصال بر همه شد فاش تا که او
(خونی که خورد در همه عمر از گلو بريخت)
از زَهْر گرچه در بدن او توان نبود
گردید سبز چهره ی او، ارغوان نبود
می ریخت لخته های جگر را درون طشت
اما هزار شُکر دگر خیزران نبود
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#تخریب_بقیع
اى زائر هميشهء تو آسمان بقيع
اى آفتاب و ماه تو را سايبان بقيع
افزون ز نيم قرن گذشت از خرابى ات
كى ميشوى بهار؟!،اسير خزان بقيع
خاك تو بوى غربت و اندوه ميدهد
مظلوميت گرفته از اينجا نشان بقيع
در پشت پنجره كه رسيدم صدا زدم
اى كاش ميشد از غم تو داد جان بقيع
از فرشيان كه خير نديدى شدى خراب
اى اشكريز غربت تو عرشيان بقيع
آباد باد خاك تو اى آنكه در بغل
بگرفته اى چهار امام جهان بقيع
هرچند خاكى است ولى زائر حرم
حس ميكند رسيده به باغ جنان بقيع
نزديك تو كه مرثيه خواندن نميشود
اينجا شدم براى تو مرثيّه خوان بقيع
از مجتبى بگويم و از طشت پر ز خون
از جسم و از اهانت تير و كمان بقيع
از سيدالعباد بگويم كه گريه كرد
عمرى ز ماتم شه لب تشنگان بقيع
از باقرالعلوم بگويم كه ديده بود
رأسِ حسينِ فاطمه را بر سنان بقيع
يا اينكه از مصيبت صادق بخوانم و
از آتشِ به پا شده در آشيان بقيع
ام البنين هنوز نشسته كنار تو
ميگويد از عمود و سرى خونفشان بقيع
اينان تمام سنگ بُوَد روى قبرشان
برگو كجاست تربت آن بى نشان بقيع؟
آن بانوئى كه عزّت او بعد مصطفى
گرديد پايمالِ گروه خَسان بقيع
آن دخترِ پيمبر اسلام كه نداشت
حتى ميان خانهء خود هم امان بقيع
آتش گرفت باغ و گل و غنچه سوختند
آن هم به پيشِ چشمِ ترِ باغبان بقيع
در پشت در كه فاطمه افتاد بر زمين
مولا چه ديد؟،نيست زبانِ بيان بقيع
يا فضةُ خُذينىِ او تا به روز حشر
جانسوز ناله ايست به گوش زمان بقيع
يك روز ريشه كَن شود اين ظلم بى گمان
عجل على ظهورك يا صاحب الزمان
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
#امیرالمومنین_غدیر
#امیرالمومنین_مدح
#غدیریام
تجلّي همه اسماء ذات هستى تو
براى خَلق ، ظهور صفات هستى تو
تو آفريده شدى جزء ممكنات شوى
ولى ز سلسلهء واجبات هستى تو
گره گشاى همه انبيا تو بودى و
گره گشاى همه مشكلات هستى تو
به توبه گفت كه "يا عالىُ بِحَقّ عَلي"
براى حضرت آدم برات هستى تو
تو يار نوح شدى تا رها شد از طوفان
و بر خليل در آتش نجات هستى تو
براى حضرت موسى تويى يَدِ بَيضا
براى حضرت عيسى حيات هستى تو
به جز تو هيچ كسى نيست نَفْس پيغمبر
كه رونماى وى از هر جهات هستى تو
چگونه مثل منى شاعرت شود!، كه خودت
به نظم آورِ صدها لُغات هستى تو
(به ذره گر نظر لطف بوتراب كند
به آسمان رود و كار آفتاب كند)
مسير قافله سوى غدير مى گردد
غدير واقعه اى بى نظير مى گردد
رسيد روح الأمين گفت يا رسول الله
بگو پيام خدا را كه دير مى گردد
بگو كه پشت تو بر ذات كبريا گرم است
به بند سلسله شيطان اسير مى گردد
به حاضرين تو بگو تا به غائبين گويند
عليست آنكه پس از تو امير مى گردد
بگو نه از طرف من كه حكم حكمِ خداست
على ولي و وصي و وزير مى گردد
هميشه دوست او سربلند مى گردد
هميشه دشمن او سر به زير مى گردد
قسم به ذات خدا عاقبت بخير شود
هر آنكه بر در او مُستجير مى گردد
چه اعتنا به كم و بيش اين جهان دارد
كه بهره مند ز خير كثير مى گردد
كسى كه عيد غدير و عليست معيارش
دعاى حضرت زهرا بُوَد نگهدارش
به دست حضرت خورشيد مى درخشد ماه
بر اين جلالت و شوكت همه كنند نگاه
از اين به بعد بلند است روى مأذنه ها
صداىِ "أشهدُ أنّ عَلي وَليُّ الله"
على براى خدا و رسول يك شير است
مجالِ عَرضه ندارد به پيش او روباه
فقط براى رضاى خدا زَنَد شمشير
عليست كوه و سپاه مقابلش چون كاه
عليست مرد عبادت ، عليست مرد جهاد
عليست مرد قضاوت ، على عدالت خواه
هر آنكسى كه دمى بى على نَفَس بكشد
تمام زندگى اش را نموده است تباه
براى آنكه بُوَد دست او به دستِ على
مسير قُربِ خداوند مى شود كوتاه
(على امام من است و منم غلام على)
كسى كه غير على خواست مى شود گمراه
مُريد شاه نجف پيرو سقيفه كه نيست
هر آنكه غصب خلافت كند خليفه كه نيست
نشسته ام بنويسم نَمى از اين يَم را
بزرگى تو شمارد بزرگ اين كم را
به وصف توست "يَدُ الله فَوقَ أيْديهِم"
كه در احاطه گرفتى تمام عالم را
شعاع نور تو را در وجود او ديدند
اگر ملائكه كردند سجده ؛ آدم را
اسير روى تو ديدم هزار يوسف را
گداى كوى تو ديدم هزار حاتم را
اگر بزرگ شدم در قبيله اى شيعى
تو داده اى به من اين نعمت فراهم را
اگر اجازه دهى باز آخر اين شعر
كمى مرور كنم خاطرات ماتم را
پس از غدير ، پس از رحلت رسول خدا
مدينه مى زند آتش بهشت خاتم را
ميان آن همه نامحرم اى غيورِ صبور
خدا كند كه نبينى حضور مَحرم را
حوائج از تو بخواهند مردم ، اما من
نخواهم از تو به جز روزىِ مُحرّم را
سلام بر لب عطشان سيدالشهدا
به زخم هاى فراوان سيدالشهدا
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
.
مسجدِ شامْ همه غرقِ سكوت
همه ديدند همين مرد كه جانش به لب است
بدنش غرقِ تَب است
كرد ويرانْ همهء حِيْثِيَت و كاخِ يزيد
شامْ از هم پاشيد
لرزه افتاد بر اندامِ همه
گفت: اكنون بِشِناسيد او را
اينكه گفتم به شما اين همه اوصافش را
بر همه غالب بود
نامِ زيباشْ علي ابن أبيطالب بود…
بازْ فرمود: كه اى مردمِ شام
پسرِ فاطمهء زهرايم
پسرِ خديجهء كُبرايم
اين منم فرزندِ
آن غريبى كه يزيد
كُشت او را با ظُلم
بينِ دو نَهرِ آب
تا كه او را زخمى
بر روى خاكْ جماعت ديدند
زود رفتند عِمامه ز سرش دُزديدند
اين منم فرزندِ
آنكه در عرشْ ملائك همه گِرْيَنْد بر او
نوحه خوانَند بر او
اين منم فرزندِ
آنكه رأسش به سرِ نيزه زدند
بين هر شهر وِرا گرداندند
كوفيان نامَردند
شاميان بى دَردند
زن و فرزندش را
به اِسارت بُردند…
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
هر قطره ای که وصلْ به دریا نمیشود
هر قامتی که قامتِ رعنا نمیشود
این حرفِ آخر است که اول می آورم
(هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود)
.
هرکس که از ولایت و مِهرش جدا بُوَد
هرکس که هست ؛ در بَرِ من بی بها بود
از حُسن و خُلقِ نیکْ رُخان دم مزن دگر
وقتی که حرفْ از حسنِ مجتبی بود
.
بر چشم های فاطمه نور و ضِيا شده
مجموعه ی جمال و جلال خدا شده
در شوکت و شهامتِ خود ، مرتضى على
در هیبت و سیادتِ خود ، مصطفی شده
.
ذکرِ خدایِ عزوجل بر لبش بُوَد
صدها فرشته محوِ نمازِ شبش بود
جائی نشسته است که از عرشْ برتر است
او کودک است و دوش نبی مَرکبش بود
.
در بزمِ عشق حرفِ ریا جمع میشود
بی نان دوست، سفره ی ما جمع میشود
بی خود شلوغ نیست در خانه ی کسی
وقتی کریم هست،گدا جمع میشود
.
لال است در بیانِ کراماتِ او زبان
شرح کرامتش كه نگُنجَد در این بیان
هرگز ندیده است کسی اینچنین کریم
بَخْشَد سه بار زندگى اش را به این و آن
.
روی خدایْ مَنْظَر و قلبی رحیم داشت
تنها به دوستان که نه،لطفی عَمیم داشت
هرکس رسید بر درِ او بی نیاز شد
از بسکه پور فاطمه دستی کریم داشت
.
درمانده را ز درگه خود رَد نمیکند
راه بهشت را به کسی سَد نمیکند
صدها چو مرد شامی اگر هم بدی کنند
او حِلْم پیشه میکند و بَد نمیکند
.
باید سرم به مَقدمِ او خاكِ پا شود
تا اینکه قَدْر و قیمت من کیمیا شود
باید امید داشت به دریای رحمتش
وقتی که با گرسنه سگی هم غذا شود
.
مردی کریم و زندگی اش صاف و ساده است
هربار میرود سفر حج، پیاده است
لرزه فِتَد به پیکرِ او موقع نماز
یعنی که در حضور خدا ایستاده است
.
(مهرش به كائنات برابر نمیشود)
بی خود که خاکِ مَقدم او زَر نمیشود
فرموده اند: هرکه بر او گریه میکند
در روز حَشْر دیده ی او تَر نمیشود
.
شمعی که بین انجمنش هم غریب بود
دور از وطن-نه-در وطنش هم غریب بود
یک عُمْر ناسزا به على را شنید و سوخت
مولا غریب بود،حسنش هم غریب بود
.
از بسکه داغْ بر دلِ زارش عدو بریخت
خونابه جایِ اشکِ روان در سبو بريخت
شعر وصال بر همه شد فاش تا که او
(خونی که خورد در همه عمر از گلو بريخت)
.
از زَهْر گرچه در بدن او توان نبود
گردید سبز چهره ی او، ارغوان نبود
می ریخت لخته های جگر را درون طشت
اما هزار شُکر دگر خیزران نبود
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
---
امشب از شوق بي قرارم من
آرزوى مدينه دارم من
من خزانم وليكن از امشب
غرق در عطر نوبهارم من
همه طَرْدم كنند، باز اما
به نگاهش اميدوارم من
او گل باغ بوستان حسين
گِرد اين گل، خوشم كه خارم من
از غلامى و نوكرىِ درش
صاحب جاه و اعتبارم من
اى سرآغازم و سرانجامم
چقَدَر خوب، با تو هم نامم
---
آيت داور است اين مولود
گل پيغمبر است اين مولود
اسم او هم عليست پس حتماً
هم چُنان حيدر است اين مولود
على اصغر به نام و در رُتبه
علىِ اكبر است اين مولود
پَرِ قنداقه اش شفيع همه
در صف محشر است اين مولود
چقَدَر با رقيه مأنوس است
بغلِ خواهر است اين مولود
قابَ قوسين ماست ابرويش
بوسهء زينب است بر رويش
---
اى به عالم دليل، ششماهه
اى لبت سلسبيل، ششماهه
زير پايت هميشه باشد پهن
شهپر جبرئيل، ششماهه
در نگاهت فرات و دجله كه هيچ
موج زن؛ رود نيل، ششماهه
تو بزرگ و بزرگ زاده، ولى
من به پيشت ذليل، ششماهه
هر زمان كه گره به كار افتاد
گفته ام: ألدخيل ششماهه
باب حاجات عالمينى تو
علىِ سومِ حسينى تو
---
اى به دردم دوا، على اصغر
نفست كيميا، على اصغر
هر كه دستش به دامنت باشد
گشته حاجت روا، على اصغر
شبِ ميلاد توست ذكرِ لبم
لَكَ روحى فِدا، على اصغر
آينه دار محسنِ زهرا...
...كيست غير از تو؟ يا على اصغر
هم رجب، هم زيارتىِ حسين
بده يك كربلا، على اصغر
نَبُود هم تراز و همتايت
بر روى سينهء پدر جايت
---
اى رُخَت ماهِ كامل ارباب
اى على، ميوهء دل ارباب
تو خودت نور و نور بابايت
نور در نور منزل ارباب
نام تو تا كه در ميان آمد
گشت پُر شور محفل ارباب
خنده هرجا مُسَبّب شاديست
خنده هاى تو قاتل ارباب
با چُنين حلق پاره؛ بُردن تو...
...تا به خيمه است؛ مُشكل ارباب
چه كند با گلوى پرپر تو؟!
چه كند در جوابِ مادر تو؟!
---
آه...شد از غم تو پير، رباب
از جهان بى تو گشته سير، رباب
گوش تا گوش طفل پاره شده
خورده شمشير يا كه تير!؟، رباب
تازه آغاز غصه هاست؛ كه تو
در كفِ غم شوى اسير، رباب
قاتل تو غروب عاشوراست
آب آمد؛ ولى چه دير! رباب
اصغرت زير خاك خوابيده
سينه ات گشته پُر ز شير رباب
كربلا تا به شام، خونْ دل توست
هر كجا حرمله مقابل توست
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
شهر مدينه شد منوّر
از برْكتِ ميلادِ اصغر
خنده نشسته بر لبانش
در جنّت الأعلى پيمبر
ميلاد مسعودش مبارك
بر حضرت زهرا و حيدر
گاهى است در آغوشِ بابا
گاهى است بر دامانِ مادر
از راه آمد كودكى كه
باشد ز نسلِ پاكِ كوثر
رخسارهء زيباىِ اين گل
از بوسهء زينب معطّر
در خانهء ارباب باشد
اين سنّت زيبا مقرّر
يا كه على يا فاطمه هست
نامِ پسر يا نامِ دختر
بنگر حسين ابن على را
سوّم على بگرفته در بَر
خنده به لبهايش نشسته
از خندهء عبّاس و اكبر
او بر رقيّه شد دلْ آرام
او بر سكينه شد برادر
شيرازهء أمّ الكتاب است
او ميوهء قلب رُباب است
من غير تو يارى ندارم
در موج غم هستى كنارم
از نامِ تو بالا گرفته
در پيشِ مردم اعتبارم
از تو بُوَد اين هست و بودم
از تو بُوَد دار و ندارم
از روز اوّل تا قيامت
هم نامىِ تو افتخارم
اسم مرا مردم چو پُرسند؟
نامِ تو را بر لب بيارم
يادِ تو تسكينِ دلِ من
در هر كجا نامت شُعارم
آنقدر هستم من گرفتار
آنقدر درد و غصه دارم
اما تو يا باب الحوائج
از لطف كن امّيدوارم
در روضه هاىِ تو هميشه
هم سينه زن هم اشكْ بارم
در خيمه ها قحطىِ آب است
اين جمله هر دم زد شرارم
با روضهء تير و گلويت
من تا قيامت بى قرارم
شد حنجرِ تو پاره پاره
از داغِ تو من سوگوارم
مادر به پشتِ خيمه مى گفت:
لالايى اصغر ؛ اى بهارم
نورِ دو چشمانِ ترم رفت
شير آمد ؛ اما اصغرم رفت
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#حضرت_زینب_دودمه
#دودمه
ای امام بی کفن بنگر کفن پوشم حسین
شمع خاموشم حسین ۲
رفتم و پیراهنت باشد در آغوشم حسین
شمع خاموشم حسین ۲
........
لحظهء آخر بگریم با غم زخم تنت
ای برادرجان حسین ۲
می دهم تسکین دلم را با همین پیراهنت
ای برادرجان حسین ۲
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
@raziolhossein1
#امام_زمان_ولادت
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
در او خلاصه گشته خِصال پیمبران
موسی رسیده است، مسیحا رسیده است
جبریل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول، بهر تماشا رسیده است
سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست
وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است
امشب دلم به مأذنه اینگونه داد اَذان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
در پیش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است
در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است
دست کسی به دامن نرجس نمی رسد
وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است
روزی امیرزاده و روزی کنیز شد
حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است
ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است
در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است
وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست
در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هرکس شنید نام شما را قیام کرد
در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سیادتت
حالا هزار و یکصد و هشتاد و چند سال
بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت
پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها
هردم رسیده است به دلها عنایتت
هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد
هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت
آقا سلام ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت
کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت
کانون عدل و داد شود با تو این جهان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
بار فراق یوسف زهرا کشیدنی است
گر وصل او به جان بخَرم من،خریدنی است
ای آنکه طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟
روز ظهورمنجی عالم رسیدنی است
آن روز ذوالفقار علی دست او بود
یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی است
یا فارس الحجاز!،من از مشهدالرّضا
بیتی بیاورم ز شفق،که شنیدنی است
(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است
چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)
ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار
وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار
تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی
محروم مانده ایم ز درک حضور یار
ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار
وقتی که بیست مرتبه حج رفت،کسب کرد
إذن طواف خیمه ی تو،پور مهزیار
آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار
این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو
این بند را مدینه سرودم برای تو
این شهر بوی غربت خورشید می دهد
این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو
رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد
خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو
گویا هنوز مادر تو درد می کِشد
در بستر است چشم به راه دوای تو
وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون
باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو
ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای مظهر صفات خدا أیهالعزیز
بی تو چه عیدی و چه عزا؟!،أیهالعزیز
تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام
پُر کن دو دست خالی ما أیهالعزیز
یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه
کافی است با نگاه تو،یا أیهالعزیز
فرموده اند نیمه ی شعبان بگو:حسین
ما را ببر به کرب و بلا أیهالعزیز
یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
هر قطره ای که وصلْ به دریا نمیشود
هر قامتی که قامتِ رعنا نمیشود
این حرفِ آخر است که اول می آورم
(هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود)
هرکس که از ولایت و مِهرش جدا بُوَد
هرکس که هست ؛ در بَرِ من بی بها بود
از حُسن و خُلقِ نیکْ رُخان دم مزن دگر
وقتی که حرفْ از حسنِ مجتبی بود
بر چشم های فاطمه نور و ضِيا شده
مجموعه ی جمال و جلال خدا شده
در شوکت و شهامتِ خود ، مرتضى على
در هیبت و سیادتِ خود ، مصطفی شده
ذکرِ خدایِ عزوجل بر لبش بُوَد
صدها فرشته محوِ نمازِ شبش بود
جائی نشسته است که از عرشْ برتر است
او کودک است و دوش نبی مَرکبش بود
(زلفش اگر نبود پریشان نمی شدیم
مهرش اگر نبود مسلمان نمی شدیم)
او میزبان سفره ی ماه خدا بُوَد
لطفش اگر نبود که مهمان نمی شدیم
در بزمِ عشق حرفِ ریا جمع میشود
بی نان دوست، سفره ی ما جمع میشود
بی خود شلوغ نیست در خانه ی کسی
وقتی کریم هست،گدا جمع میشود
لال است در بیانِ کراماتِ او زبان
شرح کرامتش كه نگُنجَد در این بیان
هرگز ندیده است کسی اینچنین کریم
بَخْشَد سه بار زندگى اش را به این و آن
روی خدایْ مَنْظَر و قلبی رحیم داشت
تنها به دوستان که نه،لطفی عَمیم داشت
هرکس رسید بر درِ او بی نیاز شد
از بسکه پور فاطمه دستی کریم داشت
درمانده را ز درگه خود رَد نمیکند
راه بهشت را به کسی سَد نمیکند
صدها چو مرد شامی اگر هم بدی کنند
او حِلْم پیشه میکند و بَد نمیکند
باید سرم به مَقدمِ او خاكِ پا شود
تا اینکه قَدْر و قیمت من کیمیا شود
باید امید داشت به دریای رحمتش
وقتی که با گرسنه سگی هم غذا شود
مردی کریم و زندگی اش صاف و ساده است
هربار میرود سفر حج، پیاده است
لرزه فِتَد به پیکرِ او موقع نماز
یعنی که در حضور خدا ایستاده است
(مهرش به كائنات برابر نمیشود)
بی خود که خاکِ مَقدم او زَر نمیشود
فرموده اند: هرکه بر او گریه میکند
در روز حَشْر دیده ی او تَر نمیشود
شمعی که بین انجمنش هم غریب بود
دور از وطن-نه-در وطنش هم غریب بود
یک عُمْر ناسزا به على را شنید و سوخت
مولا غریب بود،حسنش هم غریب بود
از بسکه داغْ بر دلِ زارش عدو بریخت
خونابه جایِ اشکِ روان در سبو بريخت
شعر وصال بر همه شد فاش تا که او
(خونی که خورد در همه عمر از گلو بريخت)
از زَهْر گرچه در بدن او توان نبود
گردید سبز چهره ی او، ارغوان نبود
می ریخت لخته های جگر را درون طشت
اما هزار شُکر دگر خیزران نبود
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#تخریب_بقیع
اى زائر هميشهء تو آسمان بقيع
اى آفتاب و ماه تو را سايبان بقيع
افزون ز نيم قرن گذشت از خرابى ات
كى ميشوى بهار؟!،اسير خزان بقيع
خاك تو بوى غربت و اندوه ميدهد
مظلوميت گرفته از اينجا نشان بقيع
در پشت پنجره كه رسيدم صدا زدم
اى كاش ميشد از غم تو داد جان بقيع
از فرشيان كه خير نديدى شدى خراب
اى اشكريز غربت تو عرشيان بقيع
آباد باد خاك تو اى آنكه در بغل
بگرفته اى چهار امام جهان بقيع
هرچند خاكى است ولى زائر حرم
حس ميكند رسيده به باغ جنان بقيع
نزديك تو كه مرثيه خواندن نميشود
اينجا شدم براى تو مرثيّه خوان بقيع
از مجتبى بگويم و از طشت پر ز خون
از جسم و از اهانت تير و كمان بقيع
از سيدالعباد بگويم كه گريه كرد
عمرى ز ماتم شه لب تشنگان بقيع
از باقرالعلوم بگويم كه ديده بود
رأسِ حسينِ فاطمه را بر سنان بقيع
يا اينكه از مصيبت صادق بخوانم و
از آتشِ به پا شده در آشيان بقيع
ام البنين هنوز نشسته كنار تو
ميگويد از عمود و سرى خونفشان بقيع
اينان تمام سنگ بُوَد روى قبرشان
برگو كجاست تربت آن بى نشان بقيع؟
آن بانوئى كه عزّت او بعد مصطفى
گرديد پايمالِ گروه خَسان بقيع
آن دخترِ پيمبر اسلام كه نداشت
حتى ميان خانهء خود هم امان بقيع
آتش گرفت باغ و گل و غنچه سوختند
آن هم به پيشِ چشمِ ترِ باغبان بقيع
در پشت در كه فاطمه افتاد بر زمين
مولا چه ديد؟،نيست زبانِ بيان بقيع
يا فضةُ خُذينىِ او تا به روز حشر
جانسوز ناله ايست به گوش زمان بقيع
يك روز ريشه كَن شود اين ظلم بى گمان
عجل على ظهورك يا صاحب الزمان
#علی_اصغر_انصاریان
@raziolhossein
#امیرالمومنین_غدیر
#امیرالمومنین_مدح
#غدیریام
تجلّي همه اسماء ذات هستى تو
براى خَلق ، ظهور صفات هستى تو
تو آفريده شدى جزء ممكنات شوى
ولى ز سلسلهء واجبات هستى تو
گره گشاى همه انبيا تو بودى و
گره گشاى همه مشكلات هستى تو
به توبه گفت كه "يا عالىُ بِحَقّ عَلي"
براى حضرت آدم برات هستى تو
تو يار نوح شدى تا رها شد از طوفان
و بر خليل در آتش نجات هستى تو
براى حضرت موسى تويى يَدِ بَيضا
براى حضرت عيسى حيات هستى تو
به جز تو هيچ كسى نيست نَفْس پيغمبر
كه رونماى وى از هر جهات هستى تو
چگونه مثل منى شاعرت شود!، كه خودت
به نظم آورِ صدها لُغات هستى تو
(به ذره گر نظر لطف بوتراب كند
به آسمان رود و كار آفتاب كند)
مسير قافله سوى غدير مى گردد
غدير واقعه اى بى نظير مى گردد
رسيد روح الأمين گفت يا رسول الله
بگو پيام خدا را كه دير مى گردد
بگو كه پشت تو بر ذات كبريا گرم است
به بند سلسله شيطان اسير مى گردد
به حاضرين تو بگو تا به غائبين گويند
عليست آنكه پس از تو امير مى گردد
بگو نه از طرف من كه حكم حكمِ خداست
على ولي و وصي و وزير مى گردد
هميشه دوست او سربلند مى گردد
هميشه دشمن او سر به زير مى گردد
قسم به ذات خدا عاقبت بخير شود
هر آنكه بر در او مُستجير مى گردد
چه اعتنا به كم و بيش اين جهان دارد
كه بهره مند ز خير كثير مى گردد
كسى كه عيد غدير و عليست معيارش
دعاى حضرت زهرا بُوَد نگهدارش
به دست حضرت خورشيد مى درخشد ماه
بر اين جلالت و شوكت همه كنند نگاه
از اين به بعد بلند است روى مأذنه ها
صداىِ "أشهدُ أنّ عَلي وَليُّ الله"
على براى خدا و رسول يك شير است
مجالِ عَرضه ندارد به پيش او روباه
فقط براى رضاى خدا زَنَد شمشير
عليست كوه و سپاه مقابلش چون كاه
عليست مرد عبادت ، عليست مرد جهاد
عليست مرد قضاوت ، على عدالت خواه
هر آنكسى كه دمى بى على نَفَس بكشد
تمام زندگى اش را نموده است تباه
براى آنكه بُوَد دست او به دستِ على
مسير قُربِ خداوند مى شود كوتاه
(على امام من است و منم غلام على)
كسى كه غير على خواست مى شود گمراه
مُريد شاه نجف پيرو سقيفه كه نيست
هر آنكه غصب خلافت كند خليفه كه نيست
نشسته ام بنويسم نَمى از اين يَم را
بزرگى تو شمارد بزرگ اين كم را
به وصف توست "يَدُ الله فَوقَ أيْديهِم"
كه در احاطه گرفتى تمام عالم را
شعاع نور تو را در وجود او ديدند
اگر ملائكه كردند سجده ؛ آدم را
اسير روى تو ديدم هزار يوسف را
گداى كوى تو ديدم هزار حاتم را
اگر بزرگ شدم در قبيله اى شيعى
تو داده اى به من اين نعمت فراهم را
اگر اجازه دهى باز آخر اين شعر
كمى مرور كنم خاطرات ماتم را
پس از غدير ، پس از رحلت رسول خدا
مدينه مى زند آتش بهشت خاتم را
ميان آن همه نامحرم اى غيورِ صبور
خدا كند كه نبينى حضور مَحرم را
حوائج از تو بخواهند مردم ، اما من
نخواهم از تو به جز روزىِ مُحرّم را
سلام بر لب عطشان سيدالشهدا
به زخم هاى فراوان سيدالشهدا
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شهادت
هر قطره ای که وصلْ به دریا نمیشود
هر قامتی که قامتِ رعنا نمیشود
این حرفِ آخر است که اول می آورم
(هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود)
.
هرکس که از ولایت و مِهرش جدا بُوَد
هرکس که هست ؛ در بَرِ من بی بها بود
از حُسن و خُلقِ نیکْ رُخان دم مزن دگر
وقتی که حرفْ از حسنِ مجتبی بود
.
بر چشم های فاطمه نور و ضِيا شده
مجموعه ی جمال و جلال خدا شده
در شوکت و شهامتِ خود ، مرتضى على
در هیبت و سیادتِ خود ، مصطفی شده
.
ذکرِ خدایِ عزوجل بر لبش بُوَد
صدها فرشته محوِ نمازِ شبش بود
جائی نشسته است که از عرشْ برتر است
او کودک است و دوش نبی مَرکبش بود
.
در بزمِ عشق حرفِ ریا جمع میشود
بی نان دوست، سفره ی ما جمع میشود
بی خود شلوغ نیست در خانه ی کسی
وقتی کریم هست،گدا جمع میشود
.
لال است در بیانِ کراماتِ او زبان
شرح کرامتش كه نگُنجَد در این بیان
هرگز ندیده است کسی اینچنین کریم
بَخْشَد سه بار زندگى اش را به این و آن
.
روی خدایْ مَنْظَر و قلبی رحیم داشت
تنها به دوستان که نه،لطفی عَمیم داشت
هرکس رسید بر درِ او بی نیاز شد
از بسکه پور فاطمه دستی کریم داشت
.
درمانده را ز درگه خود رَد نمیکند
راه بهشت را به کسی سَد نمیکند
صدها چو مرد شامی اگر هم بدی کنند
او حِلْم پیشه میکند و بَد نمیکند
.
باید سرم به مَقدمِ او خاكِ پا شود
تا اینکه قَدْر و قیمت من کیمیا شود
باید امید داشت به دریای رحمتش
وقتی که با گرسنه سگی هم غذا شود
.
مردی کریم و زندگی اش صاف و ساده است
هربار میرود سفر حج، پیاده است
لرزه فِتَد به پیکرِ او موقع نماز
یعنی که در حضور خدا ایستاده است
.
(مهرش به كائنات برابر نمیشود)
بی خود که خاکِ مَقدم او زَر نمیشود
فرموده اند: هرکه بر او گریه میکند
در روز حَشْر دیده ی او تَر نمیشود
.
شمعی که بین انجمنش هم غریب بود
دور از وطن-نه-در وطنش هم غریب بود
یک عُمْر ناسزا به على را شنید و سوخت
مولا غریب بود،حسنش هم غریب بود
.
از بسکه داغْ بر دلِ زارش عدو بریخت
خونابه جایِ اشکِ روان در سبو بريخت
شعر وصال بر همه شد فاش تا که او
(خونی که خورد در همه عمر از گلو بريخت)
.
از زَهْر گرچه در بدن او توان نبود
گردید سبز چهره ی او، ارغوان نبود
می ریخت لخته های جگر را درون طشت
اما هزار شُکر دگر خیزران نبود
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein