eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدم پیش تو دوباره حسین آمدم تا دوباره گریه کنم آمدم مثل قبل تا پیشت با دل پر شراره گریه کنم این چهل روز حیدری کردم مرد بودم میان نامردان خم به ابروی خود نیاوردم تا بریدم امان نامردان تو خودت شاهدی که در کوفه کوچه هارا گذر گذر رفتم من نه اینکه بخواهم آقاجان نه..به اجبار من سفر رفتم قسمتم شد اسارت و دوری رفتم و با عذاب هم رفتم گله ای نیست از مصیبت ها بی تو بزم شراب هم رفتم اف به دنیا…چه کرد با زینب؟ که من از غصه ی تو لبریزم کاش می مردم و نمی دیدم روی قبر تو آب میریزم خاطرم هست جنگ و دعوارا خاطرم هست داغ گهواره پیش چشم رباب غارت شد ای بمیرم…رباب بیچاره می نشست و به گوشه ای آرام‌ دست خود را فقط تکان‌ میداد روی نیزه کنار راس خودت علی اش را به من نشان می داد ظهر روز دهم به یادم هست من بمیرم چه ها کشیدی تو علی اکبر که رفت از خیمه مثل مادر دگر خمیدی تو خاطرم هست اربابا شد بدنش مثل یک معما شد خاطرم هست ماجرایش را بدنش سخت در عبا جا شد داد بی داد از غم عباس آمد و بی وداع با ما رفت خاطرم هست بچه ها خوشحال عموعباس سمت دریا رفت چند لحظه بعد رفتی و آستین بر نگاه برگشتی من پریشان ‌و مضطرب بودم تو ولی غرق آه برگشتی قبر او میدهد گواهی که بدنش شد قد علی اصغر باید این حرف را خلاصه کنم این اباالفضل،آن نشد دیگر… من رسیدم ولی برادرجان پرم از اضطرار و بد حالم گله ای نیست از مصیبت ها دلخور از ماجرای گودالم بی رمق روی خاک ها بودی نوک سر نیزه بازی ات می داد پیش تو آب بر زمین میریخت گیسویت هم به چنگ شمر افتاد @raziolhossein
از الان بگم که چن تا دخترت دیگه نیستن توی جمعمون داداش دوتاشون تو بیابونا جون دادن یکی تو خرابه با سر باباش دیگه ماموریتم تموم شده حالا بعد از این باید گریه کنم یاد حرفایی که تو بزم شراب به تو و بابام میزد گریه کنم کی میدونه چی کشیدم این روزا من عزیزه بودم و خوار شدم قبل تو صدامم هیچ کس نشنید بعد تو راهی بازار شدم تازه داغت تو دلم تازه شده بشینم باید برات گریه کنم بعد تو یاد بلایی که اومد به سر مخدرات گریه کنم یه سری دردامونو که بدجوری داغ اون به دل میشینه نمیگم دیگه اون یهودی تو بزم شراب چیا گفتش به سکینه نمیگم سپر بلای بچه هات شدم هیشکیو به قدر زینب نزدن تو که از تنور خولی اومدی دیگه بچه هات به نون لب نزدن منی که تو کوچه های مدینه میگرفتن دورمو برادرام روزگار کشید منو تو ازدحام توی کوچه‌ های تنگ شهر شام برا کندن یه قبر کوچولو تو خرابه خیلی زحمت کشیدم راستی تو خرابه هنده رم دیدم خلاصه خیلی خجالت کشیدم زخمایی که من دیدم روی تنت به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد کل فرشای دهاتم میومد تن تو روو همه‌شون جمع نمیشد آخه نیزه ها چجوری در اومد کجا جمع شد تن نامرتبت دیگه دیدن جا روی تن تو نیست دوسه تا به جاش زدن به زینبت کاشکی نامحرمی اینجاها نبود تا میگفتم کی واست شهید شده روسریمو برمیداشتم ببینی که چقد موی سرم سفید شده علی اصغرت کجاست که مادرش اومده از غم و غصه آب بشه پاشو که  جز تو کسی نمیتونه حریف گریه های رباب بشه بعد ما میخواد بمونه کربلا روضه خون تو ربابه به خدا میگه اینجا زیر آفتاب بسوزم بهتر از بزم شرابه به خدا همه رو آوردم از سفر داداش حتی پس گرفتم آخر سرتو ولی شرمنده ام از این که میگم جا گذاشتم توی شام دخترتو از خود کربلا تا کوفه و‌شام این سه ساله نیمه جونو میزدن نانجیبا دعواشون با هم میشد ولی میرفتن و‌اونو میزدن بعد از این روزا برات زار میزنم شبا هم براتو هق هق میکنم من تو رو نبینم آروم ندارم میدونم آخر سر دق میکنم @raziolhossein
من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو @raziolhossein
این جُمعه هَم نَیامد و با گِریه سَر کنم باید دَر این فِراق، شَبَم را سَحَر کنم آخَر نِمی شود، که فقط کُنجِ خَلوتی زانو بَغَل، زِ دوریِ او، دیده تَر کنم... تا کِی برای غُربتِ تَنهایِ جَمکَران ماتَم بِگیرم و، هَمه را خونجِگَر کنم؟ یک بار هم نَشُد، که دَمی رُخصَتَم دَهَد تا از کنارِ خِیمه ی سَبزَش گُذَر کنم یا که به صَحنِ مَسجِدِ سَهله بِبینَمَش یک عُمر، روشَن این دِلَم، اَز یِک نَظَر کنم دِل کَندَنَم، زِ غِیرِ تو، کارِ مُبارَکی ست خوش آن دَمی که اَز هَمه جُز تو، حَذَر کنم این اَربعین بیا، زِ نَجَف کَربَلا رَویم تا جان، نِثارِ مَقدَمِ تو، هَمسَفَر کنم @raziolhossein
وقتش شده در آورد از آستین عمود تا کار را تمام کند با همین عمود خم کرد قد چون الفش را ، به این دلیل یک دال بیشتر ز عمو دارد این عمود طفلان در انتظار عمو صف کشیده اند بالا بمان و پشت سرت را ببین عمود سقا بدون دست هم از پا نمی نشست محکم فرود آمدی ای آهنین عمود فرزند فاطمه کمرش عاقبت شکست تا خورد بر سر یل ام البنین عمود از اشتیاق بوسه به پیشانی قمر سر را شکافت تا برسد بر جبین عمود از شرم قامت خم عباس خم شدند نخلی نماند بعد عمو بر زمین عمود از چشم تو کشیده اگر تیر را ، چطور از خیمه گاه تو بکشد شاه دین عمود هر سال اربعین به تو اول سلام داد هر زائری رسید دم آخرین عمود @raziolhossein
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم من به خاک غمت امروز معطر گشتم من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط همقدم سر گشتم هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای سپر دخترکان تو برادر گشتم چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش من چهل روز پی چادر و معجر گشتم چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد یادمان هست همینجا کفنت را بردند گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند یادمان هست همینجا به زمین افتادی نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند یادمان هست که گودال قیامت شده بود با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین @raziolhossein
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین از شهر شام آمده ام با سرت حسین از گوشه مزار تو ای شاه بی کفن آید هنوز زمزمه مادرت حسین یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا دست مرا گرفت علی اکبرت حسین آغوش باز کن که سکینه رسیده است او را بگیر بار دگر دربرت حسین حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین می خواستم که آب بریزم به قبر تو یاد آمدم که تشنه جدا شد سرت حسین خاک مزار تو به سرم تا که ریختم یاد آمدم که خاک نشد پیکرت حسین جسم کبود و زخمی من شاهد من است خیلی مرا زدند سرِ دخترت حسین خیلی زدند خنده به اشکم زنان شام پای سرِ تو و سرِ آب آورت حسین بزم شراب و پرده نشینان فاطمه ای کاش مرده بود دگر خواهرت حسین ای کاش خورده بود به لبهای خواهرت چوبی که زد عدو به لبِ اطهرت حسین جانِ سر بریده حلالش نمیکنم آنکه شراب ریخت کنارِ سرت حسین @raziolhossein
بهانه کرده‌ام دفن سرت را که بوسم بار دیگر حنجرت را مگر رنجیدی از طرز وداعم نگفتی خیرمقدم، خواهرت را نمی‌گویم که سر از خاک بردار که اینک با خود آوردم سرت را بمیرم من، نشد ممکن، نهادن به سمت راست، جسم اطهرت را به تشییع سرت رفتم چهل روز چو بی تشییع دیدم پیکرت را نخواهد برد هرگز هیچ داغی ز یاد من، وداع آخرت را @raziolhossein
میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم @raziolhossein
ملجاء کُلّ اولیا نجف است دومین خانه ی خدا نجف است جز درِ خانه اش مرو جایی باطن عرش کبریا نجف است جان‌ پیغمبر است در اینجا مرقد ختم انبیا نجف است خبری نیست جز در این ایوان که خبرها از ابتدا نجف است در نجف می شود خدا را دید انتهای سلوک ما نجف است اربعین روزیِ زیارت اوست اوّلِ راه کربلا، نجف است @raziolhossein
همه ساکت ،همه مدهوش ،همه دلداده همه عازم ،همه در راه ، همه آماده جاده ای آمده ام خوب تر از سجاده! عشق این است ،همین حال و هوای ساده آن بهشتی که روایت شده دیدیم به عین ثبت کن بیعت مارا، لک لبیک حسین @raziolhossein
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم گلاب اشک بهر لاله‌های پرپر آوردم ز جا برخیز ای‌صدپاره‌تر از گل تماشا کن که از جسم‌شهیدانت دلی زخمی‌تر آوردم تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم چو بر گشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم مسافر از برای یار سوغات آورد اما من از شام بلا داغ سه‌ساله دختر آوردم اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل که من بر تو خبرهای فراوان از سر آوردم چهل منزل سفر کردم به شهر شام و بر گشتم خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم ز اشک‌چشم و سوز سینهٔ‌مجروح و خون دل همانا مرهمت بر زخم‌های‌پیکر آوردم قدخم، موی‌آشفته، تن‌خسته، رخ‌نیلی به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را به آهم شعله ها از سینهٔ «میثم» بر آوردم @raziolhossein
یادم نرفته روز دهم قحط آب بود باران تیر، العطشت را جواب بود وقت غروب، در دل نیزارِ قتلگاه رفتم به جستجوی گُل، اما گلاب بود در سایهٔ سرت همه رفتیم ناگزیر روزی که سایبانِ تنت آفتاب بود هر سوره آیه آیه و هر آیه حرف حرف بر نوک نیزه فاتحهٔ این کتاب بود از دستِ آنکه با دم شمشیرت آب داد منزل به منزل آب گرفتن، عذاب بود خاکستری کنون به کفِ باد مانده است «زآن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود» چون خواستم پیاده شوم، آمدم به یاد روزی مرا ز زانوی اکبر رکاب بود آه از دمی که لعل تو می‌سُفت خیزران وز چشم ما روانه عقیق مذاب بود در بزم رجس، آیه تطهیر، وای من این، یک ز صد مصیبت شام خراب بود یک حرفِ نیمه گویم و نیمی نگفته بِه: دیدم عیال قاتلت اندر حجاب بود... بگذار باز یک سخنِ نیمه گویمت: مامِ مرا ز دیدن کور اجتناب بود... دست «رحیق» گیر برادر که از الست او را مقام چاکری‌ات انتخاب بود @raziolhossein
باز هم جامانده ام از قافله، ای وایِ من می کُشد من را غم این فاصله، ای وایِ من زائرانت یک به یک راهی شدند و باز هم از تو دورم کرده آقا مشغله، ای وایِ من چندسالی می شود که از فراق کربلا آه حسرت می کشم دارم گله، ای وای من مثل آن طفل سه ساله که نیامد اربعین چون رقیه خسته و بی حوصله، ای وای من با سر بر روی نیزه گفت و گو ها می کند از دویدن روی خار و آبله، ای وای من گفت بابا جای من روی سر عباس بود نه که در بین سنان و حرمله،‌ ای وای من من النگو از حجاز‌ و از مدینه داشتم دست من بسته شده با سلسله،‌ ای وای من بین بازار و میان مجلس خَمّار ها دختر تو رفت بین هلهله، ای وای من @raziolhossein
دور مزار شاهی برپاست سوگواره یک قافله شکسته با قلب پاره پاره یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره سوغاتی سفر را آورده کاروانی ... گودال زنده شد با پیراهنی دوباره سوزاند کربلا را ، یک یادگار دیگر چوبی که بود قبلا  بخشی ز گاهواره یک بانوی خمیده فریاد زد که برخیز آورده ام برایت یک جفت گوشواره ... زخمی شده وجودش ،به بازوی کبودش چرخاند چشم خود را ،  شد روضه با اشاره @raziolhossein
چندی‌ست در هوای تو سرگشته‌ام حسین شکر خدا که پیش تو برگشته‌ام حسین  چهل روزه خواهر تو چهل سال پیر شد از بسکه بی تو خون به جگر گشته‌ام حسین با آنکه مادرم به سرت میخورم قسم گر باخبر ز داغ پسر گشته‌ام حسین دارم دلی دوپاره شبیه تن و سرت راضی به این قضا و قدر گشته‌ام حسین حق میدهم اگر نشناسی مرا که من چندان شکسته ام که دگر گشته‌ام حسین در زیر بار هجر تو ای کهکشان‌ زخم چون ماه نو خمیده کمر گشته‌ام حسین دنبال کودکان تو از کوفه تا به شام هر منزلی به دیده‌ی تر گشته‌ام حسین هر جا که تازیانه‌ی دشمن بلند شد بر جسم کودکانت سپر گشته‌ام حسین با این همه ز روی تو دارم خجالتی من بی رقیه پیش تو برگشته‌ام حسین غیر از خرابه‌ها که مرا میهمان گرفت در شام‌ رانده از همه در گشته‌ام حسین مثل "یتیم" در عوض بوی موی تو هم ناله‌ی نسیم سحر گشته‌ام حسین @raziolhossein
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺣﺮﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﻭﺍﻧﻨﺪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺸﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺧﻄﺮ ﺭﺍ ﺻﺪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺜﻢ ﺻﻔﺘﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺷﻮﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﺭ ﻫﺮﻭﻟﻪ ﯼ ﺳﻌﯽ ﺣﺮﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﺩﺭﺍﻧﻨﺪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﺁﻩ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﻘﺐ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﮑﺸﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﻓﺨﺮ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻟﺤﻖ ﮐﻪ ﮔﺪﺍﯾﺎﻥ ﺗﻮ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﻗﺪﺡ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍز ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﭽﺸﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺑﺴﻮﺯﯾﻢ ﻭ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﺗﺎ ﺁﺗﺶ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪ @raziolhossein
مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده نمودند خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم @raziolhossein
هستند به جز من همه حاضر در خود نشکسته ام به ظاهر از ما که گذشت ما نرفتیم پابوس ، حلال هرچه زائر جامانده مگر که دل ندارد؟ ای لطف تو شامل  مسافر ... دیدم به طریق،  اهل شهرند مدیون محبت عشایر ... تقدیر من است بین روضه حسرت بخورم به حال جابر در روضه ببین کلافه ها را دریاب دل اضافه ها را .... هرکس به نیابتی رسیده شبهای زیارتی رسیده ... روح تو گرفته است آرام زینب به سلامتی رسیده  در دست گرفته گوشواره از شام،  غنیمتی رسیده ... از چهره بگیر شرم او را ... او با چه خجالتی رسیده ... می خواست نشان دهد ببینی زینب به چه غربتی رسیده ... یک فاتحه خواند  و شد حواله بر شادی روح یک سه ساله... @raziolhossein
بر آستان تو جانی در آستین دارم اگر قبول کنی یا نه من همین دارم ز حج عمره‌ی مقبول کی برد حاجی تمتعی که من از حج اربعین دارم اگر به دور تو گردم به جای کعبه رواست که تو عزیزتر از کعبه‌ای ، یقین دارم در آسمان نکنم با بهشت بی تو عوض من این بهشت که پیش تو در زمین دارم زیارت تو که خون خدایی ای ارباب تقرّبیست که بر رب العالمین دارم مباد حلقه‌ی آلودگی به گردن من که اسم پاک تو را نقش بر نگین دارم نماز من به قبول خدا چرا نرسد منی که داغ ولای تو بر جبین دارم مرا مران ز در خود که من به سینه دلی شریک درد و غم زینب حزین دارم به گریه‌ای که کنم از برای زینب تو بسا امید که بر زینب آفرین دارم ستاره‌های تو را چون هلال در بر داشت چه گریه‌ها که بر آن ماه بی قرین دارم پناه اول و آخر همیشه زینب بود چه ناله‌ها که بر آن خواهر حزین دارم "یتیم" هر که به نوعی به دین رسیده و من به صبر خواهر خون خداست دین دارم @raziolhossein
دوستان شرح گرفتاري من گوش کنيد قصه ي عشق و وفاداري من گوش کنيد در ره دين خدا ياري من گوش کنيد داستان غم و غمخواري من گوش کنيد گر چه اين قصه ي جانسوز به گفتن نتوان نه به گفتن نتوان بلکه شنفتن نتوان * پرورش يافته ي مدرسه ي الهامم زينت شير خدا شير زن اسلامم دختر دخت نبي امّ مصائب نامم کرد لبريز ز غم ساقي گردون جامم صبر بي صبر شد از صبر و شکيبائي من ناتوان شد خرد از درک توانائي من * پيش هر حادثه اي آنکه قد افراخت منم آنکه بر تير بلا سينه سپر ساخت منم آنکه بر نزد بلا هستي خود باخت منم وآنکه با آتش غم سوخت ولي ساخت منم باغبانم من و غارت شده يکجا باغم ظلم بگذاشته هي داغ به روي داغم * هستي خود به ره حضرت داور دادم آنچه دادم به ره دوست سراسر دادم نه ز کف جدّ عزيزي چو پيمبر دادم پدرو مادر و فرزند و برادر دادم گر چه يکروز دلي شاد نبوده است مرا ليک در صبر جهاني بستوده است مرا * چه بگويم چه ستمها به سرم آوردند طفل بودم که گل خاطر من پژمردند پيش من در پَسِ در مادر من آزردند ريسمان بسته به مسجد پدرم را بردند من هم استاده و اين منظره را مي ديدم مات و وحشت زده مي ديدم و مي لرزيدم * بعد از اين حادثه دشمن ز سرم افسر برد وز سر من صدف خاک گران گوهر برد چرخ پير از بَرِ من تازه جوان مادر برد نه همين مادر من مادر پيغمبر برد خفت در خاک و مرا جفت غم و ماتم کرد مادرم رفت و ز غم قامت بابم خم کرد * مادري ديده ام و پهلوي بشکسته ي او ناله ي روز و شب و گريه ي پيوسته ي او کشتن محسن و آن طاير بشکسته ي او ناتوانيّ و نماز شب بنشسته ي او مادر از من رخ نيلي شده بر مي گرداند بيشتر ز آتش غمها دل من مي سوزاند * پدرم داد شريک غم خود را ازدست دَرِ دل جز به غم فاطمه بر غير ببست وز همه خلق بريد و به غم او پيوست زانوي خويش بغل کرده و در خانه نشست داغ مادر زده آتش به جگر از يکسو غربت و خانه نشينيّ پدر از يکسو * بود در سينه هنوز آتش داغ مادر که فلک طرح دگر ريخت مرا سوخت جگر سحرم داد منادي خبر مرگ پدر خبر قتل پدر داد قضا بر دختر ديدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش بسته خون سر او هاله به دور قمرش * بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم به سرم سايه ي دو سرو صنوبر دارم دو گل سر سبد از باغ پيمبر دارم دو برادر ز دو عالم همه بهتر دارم غافل از آنکه کنون درد من آغاز شده به رُخم تازه دَرِ غصه و غم باز شده * پس از آن رخت عزا بهر حسن پوشيدم جگر پاره ي او را به لگن خود ديدم شرح دفنش چو ز عباس جوان بشنيدم تيرباران شدن جسم حسن بشنيدم رفت از دست ، حسن ، گشت دلم خوش به حسين شد مرا روح و وان ، قدرت دل ، نور دو عين * بعد از آن واقعه ي کرببلا پيش آمد گاه جانبازي در راه خدا پيش آمد سفر تشنگي و داغ و بلا پيش آمد چه بگويم که در اين راه چها پيش آمد اين سفر بود که با هستي من بازي کرد قامتم خم شد و اسلام سرافرازي کرد @raziolhossein ادامه👇👇👇
ادامه☝️☝️☝️ آنکه را بود برادر به سفر من بودم تير غمهاي ورا گشت سپر من بودم کرد از هستي خود صرف نظر من بودم کرد قربان برادر دو پسر من بودم دست گلچين دو گل احمر من پرپر کرد ره سپر سوي جنان بدرقه ي اکبر کرد * خواهر اينگونه کجا دهر به خاطر دارد به رهش بهر برادر دو پسر بسپارد جسمشان چونکه برادر به حرم مي آرد مادر از خيمه ي خود پاي برون نگذارد ديدم ار ديده ي او چهره ي خواهر بيند شبنم شرم به گلبرگ رخش بنشيند * روز عاشور چگويم به چه روز افتادم داستاني است که هرگز نرود از يادم هيجده محرم خود را همه از کف دادم کوه غم شد دل و چونان که ز پا افتادم روز طي گشته نگويم که چه بر ما آمد شب جانکاه و غم افزا و محن زا آمد * آن زمان گو که بگويم چه بديدم آنشب خارها بود که از پاي کشيدم آنشب تا سحر از پي اطفال دويدم آنشب داد روي سيه و موي سپيدم آنشب ـنکه مي سوخت به حال دل ما آتش بود کاست از عمر من و سرکشي خود افزود * شب من يکطرف و جمع پريشان يکسو هستي سوخته يکسو دل سوزان يکسو مادران يک طرف و نعش عزيزان يکسو کودکي گم شده در دشت و بيابان يکسو چه بگويم چه شبي را به سحر آوردم با نماز شب بنشسته ي خود سر کردم * با اسارت پي آزادي قرآن رفتم با يتيمان و سر پاک شهيدان رفتم راه ناطي شده در کوفه به زندان رفتم گنج بودم من و در شام به ويران رفتم بهر اطفال چو احساس خطر مي کردم خويش بر کعب ني خصم سپر مي کردم * گر چه هر غم بنوشتند به پيشاني من عالمي گشته پريشان ز پريشاني من چشم تاريخ نديده است بخود ثاني من قدرت روح مرا بين ز سخنراني من که شهادت ز برادر شده تبليغ از من و آن بياني که کند کار دو صد تيغ از من * شاميان هلهله ي فتح در اين جنگ زدند ما عزادار ولي در بر ما چنگ زدند در دل ريش از آن چنگ زدن چنگ زدند بر سَرِ بام شده بر سَرِ ما سنگ زدند طاق شد طاقتم از محنت و بي تاب شدم شمع سان ز آتش غم سوختم و آب شدم * در سفر شاهد هجده سر بي تن گشتم شاهد راه حق و عشق برادر گشتم قصه کوته ز سفر سوي وطن برگشتم ليک با همسر خود تا که برابر گشتم آمد از دور ولي تا نظر انداخت مرا مات و حيرت زده شد بر من و نشناخت مرا * اين سفر موي من آشفته تر از حالم کرد همچنان طاير بشکسته پر و بالم کرد قامت چون الفم ديد و ز غم دالم کرد حسرت و داغ و غم و درد به دنبالم کرد گشت پشتم خم و رختم سيه و موي سپيد جاي من کوه اگر بود ز هم مي پاشيد * کن از اين قصه ي پر غصه گذر انساني ديگر از ماتم من نام مبر انساني زدي آتش به دل جن و بشر انساني چونکه ريزي ز سر خامه شرر انساني گر چه پر شور سرودي نمک از ما داري گر چه شيرين شده شعرت کمک از ما داري @raziolhossein
.     عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست      شب زیارت مخصوص سیدالشهداست          🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴           وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم                  السلام علی الحسین                وعلی علی ابن الحسین                  وعلی اولادالحسین                وعلی اصحاب الحسین                       لبیک یاحسین               🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲       هدیه به حضرت زهرا و مادر بزرگوارشان      ام المومنین حضرت خدیجه کبری صلوات .
در عراقی، جهت قبله ی ایران منی از تولد سبب گریه ی چشمان منی من اگر اشک نریزم نفسم می گیرد تو بهشت وسط سینه ی سوزان منی آمدم خوب نگاهم کنی و جان بدهم ببری یا نبری اَم به حرم، جان منی خستگی، تاول پاها... همه اش می ارزد بهترین خاطره در سختی دوران منی از همان قبل محرم که تو آواره شدی نگران سفر و حال پریشان منی پای من درد گرفت و نظرت راهم بُرد بسکه تو فکر من و بُردن عصیان منی لب تو خشک شد و خشک نشد آب فرات با همان تشنگی ات، چشمه ی جوشان منی درد خود را به اباالفضل نگفتم به کسی جز تو که معتقدم عشق نیاکان منی ای همه زندگی ام! قبر مرا روشن کن وقت تلقین سبب خنده ی پایان منی ای شه بی سر من، بی سر و سامان تواَم با همین بی سری اَت هم سر و سامان منی زنده زنده جلوی خیمه شهیدت کردند مقتل مستدل شاه خراسان منی روی نیزه بروی یا نروی بالایی ای که سی جزء شدی، مصحف قرآن منی موکبم را زده ام گوشه ی ویرانه حسین! باخبر از غم و آه دل ویران منی دخترت گفت حسین آب شدم، آب بخور تشت زر دور و برت نیست... تو مهمان منی @raziolhossein
ای زنده عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کُرُبات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتیّ نجات @raziolhossein