#امام_حسین_مناجات
#اول_جلسه
زندگی یعنی نفس یعنی هوا یعنی حسین
زندگی در اصل یعنی کربلا یعنی حسین
زندگی یعنی رفاقت با خدا یعنی حسین
زندگی عشق است آری عشق ما یعنی حسین
اولین حرفی که وارد شد به دفتر حرف اوست
آنچه خواهد ماند با مردم در آخر حرف اوست
بر زبان عالم از ذر تا به محشر حرف اوست
ابتدا یعنی حسین و انتها یعنی حسین
یوسف من نیست از کنعان ، عزیز کربلاست
عشق من هم سرزمین اشک خیز کربلاست
لابلای هر مناجاتم گریز کربلاست
شرط مقبولیتم پیش خدا یعنی حسین
هرکجا نفس ضعیف افتاد دنبال هوا
با حسین بن علی کردیم تجدید قوا
در لغت باید بگویم معنی درد و دوا
درد ، دوری از حسین است و دوا یعنی حسین
کیست آن که بر همه عالم امیری میکند
سربلند است آن که پیشش سر به زیری میکند
کیست در بن بست آخر دستگیری میکند
دست گیر مردم بی دست و پا یعنی حسین
پیش هر کس رفتم از کربوبلایش دم زدم
یا حسین گفتم به درد مادرم مرهم زدم
هر کجا که بوسه بر دستان بابایم زدم
با شعف گفتم به خود این پینه ها یعنی حسین
گبر اگر دنبال کار او بیافتد عابد است
گر مسلمانی هواخواهش نباشد ملحد است
اکبر و اصغر ندارد ، ذات ، اینجا واحد است
روی سینه باشی یا پایین پا یعنی حسین
شان نوکر کلفتش بالاتر از صد پادشاه
شاه عالم بود و گیر افتاد بین قتلگاه
شد پناه هر دوعالم زینبش بی سر پناه
شاه بی انگشتر کربوبلا یعنی حسین
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود
من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود
در تنور آن شب که خاکستر شدی من سوختم
تو گرفتی بوی نان و من گرفتم بوی دود
داغ سنگین تو قد کوچک من را شکست
بعد تو یا در رکوعم دائما یا در سجود
فکر کردم بعد تو من را مدینه میبرند
نامسلمانان مرا بردند بازار یهود
از شتر وقتی که افتادم سؤالی داشتم
آه بابای من از مرکب چطور آمد فرود
با عمو عباس میگویم چه آمد بر سرم
شاید اخمی کرد از نیزه به شمر بی وجود
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم
پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم
سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند
من ولی رو به خدا دم به شکایت نکشیدم
شمر هو کرد ، سنان عربده زد ، حرمله خندید
هیچ روزی به خدا اینهمه غربت نکشیدم
گلوی اصغر و بازوی مرا تیر به هم دوخت
تیر را از گلوی دوخته راحت نکشیدم
تیر شرمندهی من شد عمر سعد ولی نه
چه بلاها که از این حجم قساوت نکشیدم
بروم خیمه ، بمانم ، بروم دشت ، چه سازم
من سر اکبر خود این همه حیرت نکشیدم
چشم من خورد به چشمان رباب آه کشیدم
آه از هیچ کس اینطور خجالت نکشیدم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
جوشن به خاک خورد، سپر تکه تکه شد
بابا قدش خمید ، پسر تکه تکه شد
هر ضربه که زدند به جان پدر زدند
اولاد تیغ خورد پدر تکه تکه شد
حکم پسر برای پدر دیده و دل است
یعنی که چشم دید جگر تکه تکه شد
از باغ ، میوه را به درستی نچیدهاند
بلکه چنان زدند ثمر تکه تکه شد
با احتساب این که علی در نماز بود
طوری به سر زدند که سر تکه تکه شد
طوری ز روی اسب به روی زمین فتاد
گفتند زانوان پدر تکه تکه شد
گریان گذاشت صورت خود را به صورتش
دیگر به پا نخواست ، کمر تکه تکه شد
تشییع او کسای یمانی نیاز داشت
یک تن به قدر پنج نفر تکه تکه شد
عمه رسید تا به پدر کم نظر کنند
عمه که سر رسید نظر تکه تکه شد
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
#محاوره
#ا_ر_با_ا_ر_با
اربا اربا یعنی پا نشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیکه
یه جوری بپاشه از هم بدنت
که رو دست بابا جا نشی دیگه
اربا اربا یعنی کینه رو بیاد
شمشیراشون تا روی ابرو بیاد
یه جوری داغتو رو دل بذارن
که بابات سمت تو با زانو بیاد
اربا اربا یعنی پرپرت کنن
تیغا رو راهی پیکرت کنن
اربا اربا یعنی اکبر باشی و
دشمنا هزار تا اصغرت کنن
اربا اربا یعنی پاییزت کنن
کشتهی شمشیرای تیزت کنن
بعد از این که تیکه تیکه کردنت
بشینن دوباره ریزریزت کنن
اربا اربا یعنی زیر جوشنت
پاره پاره بشه حتی پیرهنت
وقتی نیزه ها میکوبن بشینه
روی هرکدوم یه تیکه از تنت
اربا اربا یعنی اونقد بزنن
که زنا نالهی ممتد بزنن
پسرت رو جلوی چشمای تو
بزنن بد بزنن بد بزنن
اربا اربا یعنی نزدیک فرات
پسرت رو بکشن جلو چشات
بشینی گریه کنی گریه کنی
دشمنات هو بکشن به گریه هات
#محمد_نجاری
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_ابالفضل_شهادت
#تاسوعا
گفت غیر از ما نبین یاری دگر گفتم به چشم
با خبر از ما وز عالم بی خبر گفتم به چشم
گفت من عشقته قتلته گفتم چه خوب
گفت تو عشق منی خون کن جگر گفتم به چشم
گفت عاشق هدیه بر معشوق خود می آورد
گفتمش من چه بیارم گفت سر گفتم به چشم
گفت ای سرمست کارت چیست گفتم ساقی ام
گفت آبی بهر طفلانم ببر گفتم به چشم
مادرم ام الوفا بودهست ، این دانست و گفت
مشک را پر کن خودت عطشان گذر گفتم به چشم
دید دندان تیز کرده تیغ دشمن بهر مشک
گفت دستت را برایش کن سپر گفتم به چشم
دستم افتاد و گره از کار مشکم وا نشد
گفت با دندان گره وا کن پسر گفتم به چشم
گفت جای بچه های فاطمه ، گفتم به دل
گفت جای رفتن تیر خطر ، گفتم به چشم
گفتمش من پیشمرگ شیرخوارت گفت آه
میخورد اول کجا تیر سه پر گفتم به چشم
گفت از بس چشم گفتی چشمهایت چشم خورد
چشمهایت را بپوشان از نظر گفتم به چشم
گفتمش اعجاز از من بر میآید امر کن
گفت خواهم از سرت شق القمر گفتم به چشم
گفتمش من ساقی لب تشنگانم گفت پس
نیزه های تشنه را بر جان بخر گفتم به چشم
گفتمش من غیرت اللهم ، عزیز الله گفت
گریه کن بر دختران در نظر گفتم به چشم
آخرش هم گفت چشمت را به روی نی ببند
تا که زینب را نبینی در گذر گفتم به چشم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه #نیزه
به نیزه دار بگو که مرام بگذارد
کنار ما به سرت احترام بگذارد
نشسته ام دم دروازه تا نگات کنم
اگر که خولی لقمه حرام بگذارد
همیشه پرده نشین بود زینب و حالا
چطور پا وسط ازدحام بگذارد
به هر طریق حرام است بهر ما صدقه
طعام پرت کند یا طعام بگذارد
سه سال دختر تو سر به روی پات گذاشت
چطور زیر سرش خشت خام بگذارد
دم نماز بگو مهر تربتت بدهم
اگر که سنگ سر پشت بام بگذارد
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#اسارت #شام
لبهایمان کویر شد از بیست روز پیش
اهل حرم اسیر شد از بیست روز پیش
حرف از گرسنگی اگر آمد رقیه ات
با دست زجر سیر شد از بیست روز پیش
خوشحال بود زینب تو پیش تو ولی
پنجاه سال پیر شد از بیست روز پیش
گشته رباب بی پسر از بیست روز پیش
گشته سکینه بی پدر از بیست روز پیش
پردهنشین خانهی زهرا و مرتضی
با شمر گشته همسفر از بیست روز پیش
خیلی کتک زدند زنان را در این مسیر
عباس گشته خونجگر از بیست روز پیش
امروز در ناب به بازار آمده
صد حیف بی رکاب به بازار آمده
دست کبوتران حرم را قفس گرفت
سجاد با طناب به بازار آمده
چشمان شام خیره شده سمت خانمی
با قد خم رباب به بازار آمده
دروازه باز بود ولی حیف تنگ بود
بازار شام نه نه که بازار سنگ بود
با ضرب سنگ و چوب ز بازار رد شدند
از صبح تا غروب ز بازار رد شدند
اینقدر کاش نیزه بدوشان نایستند
در قسمت کنیز فروشان نایستند
دربین ازدحام چه آزار میدهند
رقاصههای شام چه آزار میدهند
داغ است و آتش است و کبودیست در مسیر
تازه محله های یهودیست در مسیر
ارکان عرش بر سر عالم خراب شد
وقتی رباب وارد بزم شراب شد
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود
من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود
در تنور آن شب که خاکستر شدی من سوختم
تو گرفتی بوی نان و من گرفتم بوی دود
داغ سنگین تو قد کوچک من را شکست
بعد تو یا در رکوعم دائما یا در سجود
فکر کردم بعد تو من را مدینه میبرند
نامسلمانان مرا بردند بازار یهود
از شتر وقتی که افتادم سؤالی داشتم
آه بابای من از مرکب چطور آمد فرود
با عمو عباس میگویم چه آمد بر سرم
شاید اخمی کرد از نیزه به شمر بی وجود
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#امام_حسن_شهادت
وقتی که خورد در وسط خانه پیچ و تاب
خانه گرفت از جگر او بوی گلاب
ذریهی رسول ، زمین گیر زهر شد
ابن ابی تراب جگر ریخت بر تراب
یک جا نشست و قدر چهل سال گریه کرد
از زهر لامروت ، تا آتش و طناب
این ماجرای زهر جگر میکشد برون
آن ماجرای کوچه جگر میکند کباب
آتش زدند بر دل اولاد فاطمه
آن آتشی که گشت از آن میخ در مذاب
میخ دری که خورد به جان برادرش
از آن به بعد کشتن شش ماهه گشت باب
گودال قتلگاه حسن بود خانهاش
وقتی که شد به خون جگر صورتش خضاب
درهم شده به خاطر درهم گلوی او
جعده که هست شمر زمان خانه اش خراب
زینب رسید و خون جگر دید بین تشت
اما سری ندید در آن تشت بی شراب
آه ای غریب همسر خوبی نداشتی
تا در عزات گریه کند زیر آفتاب
جعده اگر فروخت حسن را به درهمی
نجمه به جاش کرب وبلا رفت با رباب
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#امام_حسین_اربعین
#اربعین #عامیانه
از الان بگم که چن تا دخترت
دیگه نیستن توی جمعمون داداش
دوتاشون تو بیابونا جون دادن
یکی تو خرابه با سر باباش
دیگه ماموریتم تموم شده
حالا بعد از این باید گریه کنم
یاد حرفایی که تو بزم شراب
به تو و بابام میزد گریه کنم
کی میدونه چی کشیدم این روزا
من عزیزه بودم و خوار شدم
قبل تو صدامم هیچ کس نشنید
بعد تو راهی بازار شدم
تازه داغت تو دلم تازه شده
بشینم باید برات گریه کنم
بعد تو یاد بلایی که اومد
به سر مخدرات گریه کنم
یه سری دردامونو که بدجوری
داغ اون به دل میشینه نمیگم
دیگه اون یهودی تو بزم شراب
چیا گفتش به سکینه نمیگم
سپر بلای بچه هات شدم
هیشکیو به قدر زینب نزدن
تو که از تنور خولی اومدی
دیگه بچه هات به نون لب نزدن
منی که تو کوچه های مدینه
میگرفتن دورمو برادرام
روزگار کشید منو تو ازدحام
توی کوچه های تنگ شهر شام
برا کندن یه قبر کوچولو
تو خرابه خیلی زحمت کشیدم
راستی تو خرابه هنده رم دیدم
خلاصه خیلی خجالت کشیدم
زخمایی که من دیدم روی تنت
به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد
کل فرشای دهاتم میومد
تن تو روو همهشون جمع نمیشد
آخه نیزه ها چجوری در اومد
کجا جمع شد تن نامرتبت
دیگه دیدن جا روی تن تو نیست
دوسه تا به جاش زدن به زینبت
کاشکی نامحرمی اینجاها نبود
تا میگفتم کی واست شهید شده
روسریمو برمیداشتم ببینی
که چقد موی سرم سفید شده
علی اصغرت کجاست که مادرش
اومده از غم و غصه آب بشه
پاشو که جز تو کسی نمیتونه
حریف گریه های رباب بشه
بعد ما میخواد بمونه کربلا
روضه خون تو ربابه به خدا
میگه اینجا زیر آفتاب بسوزم
بهتر از بزم شرابه به خدا
همه رو آوردم از سفر داداش
حتی پس گرفتم آخر سرتو
ولی شرمنده ام از این که میگم
جا گذاشتم توی شام دخترتو
از خود کربلا تا کوفه وشام
این سه ساله نیمه جونو میزدن
نانجیبا دعواشون با هم میشد
ولی میرفتن واونو میزدن
بعد از این روزا برات زار میزنم
شبا هم براتو هق هق میکنم
من تو رو نبینم آروم ندارم
میدونم آخر سر دق میکنم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطميه
با سنّ و سال کم به فضه کار میآموخت
زهرا به خدمتکار مادروار میآموخت
او بی معلم بود اما از زکات علم
به مریم و به آسیه بسیار میآموخت
پیراهنی را پیش زینب دوخت و هر رج
یک مرتبه میدوخت و یک بار میآموخت
خرمای بیت او وفا را یاد سلمان داد
بخشش ز گردنبند او عمار میآموخت
میگفت مولانا علی ، طوری که میثم هم
از لحن زهرا تا به روی دار میآموخت
زهرا مع الفارغ شبیه تیغ حیدر بود
چون ذوالفقار از فاطمه پیکار میآموخت
فرمود پیغمبر که زهرا بضعة منی
ای کاش این را نیز یار غار میآموخت
آتش به هیزم گفت چوب از تو شرار از من
پس اولی از دومی آزار میآموخت
پروانه هی میسوخت و میگشت دور شمع
پروانه درس معرفت به نار میآموخت
در هی تکان خورد و به روی فاطمه افتاد
ای کاش آن لحظه در از دیوار میآموخت
میخ در این خانه بودن هم سعادت داشت
ای کاش یک ذره وفا مسمار میآموخت
زهرا شجاعت را که یاد زینبش میداد
آتش جسارت کردن از اشرار میآموخت
زینب به سن خردسالی کربلا را دید
زینب که صبر از حیدر کرار میآموخت
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
دنیا به حال زار علی گریه میکند
عقبا بر انکسار علی گریه میکند
میافتد آفتاب شبانه به روی خاک
با چشم پر ستاره علی گریه میکند
همسایه هم خبر نشد از دفن فاطمه
غربت به افتخار علی گریه میکند
تکثیر داغ آینه را باش که علی
دارد سر مزار علی گریه میکند
بر روی خاک گریه کنان یار فاطمهست
در زیر خاک یار علی گریه میکند
زانوی پهلوان اُحد میخورد زمین
پا میشود دوباره علی گریه میکند
خاک مزار فاطمه بر صورت علیست
بر صورتش غبار علی گریه میکند
کشتند ذوالفقار علی را چهل غلاف
در قبضه ذوالفقار علی گریه میکند
امشب حسن به یاد جراحات روی او
افتاده در کنار علی گریه میکند
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
دیدم که مادرم شب جمعه شب قرار
گل میگرفت باغ قنوتش برای یار
پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود
کوه قیام داشت و چشمان آبشار
قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح
از شانههای خستهی شب میگرفت بار
از بس که وصل بود در آیینهی خدا
جبریل را ز واسطهی وحی زد کنار
از صبح سابقون به شب آخرالزمان
دست دعای مادر من بود در گذار
اما در این مناظرهی عشق هرچقدر
در صحن گریههاش نشستم به انتظار
دیدم دمی برای خودش پر نمیزند
وقتی که روی بال دعا میشود سوار
رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام
ای برقرارِ بر سر سجاده بیقرار
از هرکسی میان قنوت اسم برده ای
الا خودت که پیش خدا داری اعتبار
از این سپاه تربت تسبیح پس چرا
یک دانه هم نگشت برای خودت نثار
اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت
آه ای عزیز مادر ، الجار ثم الدار
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
فاطمه غش کرد با صدای اذانی
دق کرد یار جوان من چه جوانی
اشهد انّ علی غریب مدینه
فاطمه در غربتم شدهست هزینه
غصه به هم ریخت آشیانهی من را
دشمن من زد ستون خانهی من را
آه که اهل مدینه جای تسلی
داغ نشاندند روی سینهی زهرا
فاطمه ام بی گناه بود و زدندش
فاطمه ام پا به ماه بود و زدندش
در زد و دیوار گریه کرد به حالش
سرخی مسمار گریه کرد به حالش
لشکری او را در این مصاف زدندش
فاطمه ام را چهل غلاف زدندش
زخم به دنبال زخم خورد ز دشمن
یار من اما دمی جدا نشد از من
دست علی را به این طریق ولش کرد
بس که غلافش زدند فاطمه غش کرد
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#منزل_مهاجرین_و_انصار
سر سفره نشست و با یک آه
لقمه برداشت گفت بسم الله
گفت این لقمه ها گلوگیر است
شهر از ماتم نبی سیر است
حزن افتاده در منازل شهر
داغ پیغمبر است در دل شهر
کوههای غیور محزونند
چشمه های زلال دلخونند
کودکان شیر را نمینوشند
غنچه ها رخت گل نمیپوشند
ذکر حسرت نشسته بر لب ماه
رحم الله علی رسول الله
خواست بعد از غذا بنوشد آب
که درآمد صدای دق الباب
کاسه از دستهای او در رفت
پا شد از سفره و دم در رفت
کیستی وقت شب چه میخواهی
سائلی یا فقیر گمراهی
هر که را هرچه باشدش لازم
میرود کوچه بنی هاشم
گفت در وا کنید سائل نیست
اهل دریاست بند ساحل نیست
او خودش هاشمی و نور جلیست
این که پشت در ایستاده علیست
مرد وقتی شنید حیدر را
رفت و وا کرد گوشهی در را
لای در را گشود اما دید
ماه هم آمدهست با خورشید
ماه بر روی مرکب آمده است
فاطمه با دو کوکب آمده است
السلام السلام یا انصار
باری از دوش مرتضی بردار
در شب تار غربت آمده ایم
پای تجدید بیعت آمده ایم
اتفاق غدیر یادت هست
که علی شد امیر یادت هست
با علی سربه زیر بیعت باش
سربلند دم قیامت باش
گفت انصار که ؛ عزیز منید
حرف بیعت ولی به من نزنید
ذکر لبیک پیش تر گفتیم
یاعلی با کس دگر گفتیم
رای ما مجلس سقیفه شده
قبل حیدر کسی خلیفه شده
گفت و در را به روی آنها بست
تشنه در را به روی دریا بست
آخر ای حاجیان بی انصاف
کعبه کی میرود به پای طواف
چشمهای دو یار تر گشتند
دست خالی به خانه برگشتند
آتشی هم به درب خانه نخورد
زن انصار تازیانه نخورد
بیعت زور نکته ای پرت است
دست اگر با دلت دهی شرط است
میشناسم که پای بیعت زور
درِ یک خانه گشت مثل تنور
علی و فاطمه غریبانه
بازگشتند تا در خانه
فاطمه در حصار غربت شب
خواست پایین بیاید از مرکب
آه از آیینهی پر از ترکش
باید او را علی کند کمکش
خواست از پهلویش بگیرد بار
دنده هایش شکسته بود انگار
بازویش را گرفت اما آه
بازویش هم کبود بود آنگاه
آه داغی کشید در شب سرد
سینهاش تیر میکشید از درد
نفس از سینه سخت بیرون رفت
علی آن شب به خانه دلخون رفت
شد پیاده به سختی از مرکب
چند سال دگر ولی زینب
ناقهی بی جهاز واویلا
مرد دارد نیاز واویلا
پیش آیینهی پر از ترکش
محرمی نیست تا کند کمکش
زینب آن روز خونجگر شده بود
چون که با شمر همسفر شده بود
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
زهرا همیشه عشق در جریان حیدر بود
زهرا همیشه خون در شریان حیدر بود
زهرا ستون خانهی ایمان حیدر بود
ایمان نه تنها بلکه زهرا جان حیدر بود
زهرا اگر حوراست حورای علی بود و
زهرا اگر انسیه بود انسان حیدر بود
زهرا تنور خانه اش گرم از ولایت بود
در سفرهی زهرا همیشه نان حیدر بود
هر جا تبسم کرد علی زهرا دلیلش شد
شیرینی خرمای نخلستان حیدر بود
زهرا دعا کرد و علی هم فتح خیبر کرد
آرامش قبل از دم طوفان حیدر بود
از سورهی زهرا سه آیه جلوه کرد اما
زهرا تمام جلوهی قرآن حیدر بود
زهرا برای ماندن نام علی جان داد
آن زخمهای پشت در درمان حیدر بود
زهرا که باشد از علی درد و بلا دور است
زهرا همه عمرش بلاگردان حیدر بود
وقتی دم در رفت یعنی فاطمه اول
اذن ورود خلق بر ایوان حیدر بود
زهرا مواساتش میان دود و آتش شد
پهلو شکست اما یل میدان حیدر بود
زهرا اگر صد سال پشت در لگد میخورد
از پا نمی افتاد چون در خانه حیدر بود
باری اگر افتاد ارزش داشت که افتاد
مردی که پایش کشته شد دردانه ، «حیدر» بود
با چل غلاف از دور و بر هی میزدند او را
دستش ولی پیوسته در دامان حیدر بود
در بین دست و پای دشمن دست و پا میزد
دلدار حیدر بین بدخواهان حیدر بود
.
.
زهرا حسینی داشت او هم زیر پا افتاد
اما به فکر دختر گریان حیدر بود
زینب کنار خیمه حیران برادر بود
انگار زهرا پشت در حیران حیدر بود
خلخال از پای یهودی هم نباید کند
چشم حرامی ها پی طفلان حیدر بود
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #رباعی
در بیت خلیل گلشنش را نزنید
امّید و پناه و مأمنش را نزنید
از من که گذشت ای مدینه اما
دیگر جلوی مرد زنش را نزنید
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
بی تو من غم را به این کاشانه دعوت میکنم
روز را با خویش و شب با چاه صحبت میکنم
گاه میگریم کنار آسیاب خانه ات
گاه با دیوار و در ذکر مصیبت میکنم
تو به بابای خودت از غربت من شکوه کن
من هم از بی فاطمه بودن شکایت میکنم
گفتم امشب درد پهلویت اذیت میکند
یک تکان خوردی و گفتی آه عادت میکنم
غصهی همسایههای بی وفایت را نخور
من خودم جای همه از تو عیادت میکنم
از در این خانه بیرون میکشم مسمار را
گرچه یک کم دیر دارم رفع زحمت میکنم
بی تو زهرا جان نماز من فرادا میشود
بی تو در محراب هم احساس غربت میکنم
ای ضریح لطمه خورده میروی از خانه ام
کربلا اما تو را روزی زیارت میکنم
بر سر جسم مقطع ، بین گودال حسین
با بنیَّ های تو ذکر مصیبت میکنم
تو کمک بر رأس های رفته بر نی میکنی
من کمک بر دختران در اسارت میکنم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه #آسیاب
تخته سنگی بوده ام یک روز بین کوهها
در دل یک معدن تاریک با اندوهها
زندگی میکردم اما آه ، از این زندگی
سنگها هم داشتند اکراه ، از این زندگی
ساکت و بی فایده ، افتاده بودم یک طرف
نه عقیق سرخ بودم نه چنان دُرّ نجف
ناگهان با اتفاقی خانه ام تغییر کرد
تیشه ای خورد و مرا هم راهی تقدیر کرد
این سعادت قسمتم شد که به شکل آسیاب
با جهاز فاطمه رفتم به بیت بوتراب
گرچه کم بود آن جهاز اما پر از اخلاص بود
بار سنگین جهاز فاطمه دستاس بود
شب سر سجاده اش پروانه میشد فاطمه
روز هم مشغول کار خانه میشد فاطمه
بین کار خانه دائم دل به دریا میزدم
بوسه ها بر پینه های دست زهرا میزدم
مثل آن حال نماز و تیر پای بوتراب
خون ز دست فاطمه میریخت پای آسیاب
هر کجا که طاقت اشک حسینش را نداشت
گاه سلمان و گهی جبریل را پایم گذاشت
آسیابم چرخ وقتی زد به دست فاطمه
دیدم عالم نیز میچرخد به دست فاطمه
در تمام سالها سنگ صبورش بوده ام
شاهد هق هق زدن پای تنورش بوده ام
گندمش را آرد میکردم برای بچه هاش
نان که میشد سائلش میخورد جای بچه هاش
من در این خانه کرامتها ز بانو دیده ام
پخت چندین قرص نان با درد پهلو دیده ام
دیدم آن دستی که نان میداد دست سائلین
ضربه های محکمی خورد از غلاف قاتلین
دیده بودم بت پرستی پشت در با تیشه بود
این طرف هم مادر توحید و بار شیشه بود
دست مادر شد کبود از کار افتاد آسیاب
تا ابد اما نمیافتد که آب از آسیاب
آسیاب آری به نوبت ، میرسد روز تقاص
پاسخ آن سیلی محکم که زد بر روی یاس
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
چشمان تو دو ماهی در غم شناورند
یا دو پیالهی غم ساقی کوثرند
افسوس ای عروس قلیل الجهاز من
اسباب خانهی توو عمرت برابرند
درد تو درد ماست نشانم به آن نشان
شب سرفه میکنی همه از خواب میپرند
آرامش تو را جلوی در به هم زدند
امشب دگر بخواب ملائک دم درند
در بستری ولی بغلت نیست محسنی
این لخته ها به جاش ولی خوب نوبرند
از در همین که میگذرم بغض میکنم
دیوار و میخ آینهی دق حیدرند
تقصیر تو نبود که چشمت کبود شد
میخواستند اشک مرا در بیاورند
آنها که با غلاف به بازوی تو زدند
یک روز میرسد که به دنبال خنجرند
طوری که میدرند لباس حسین را
یک گله گرگ پیکر آهو نمیدرند
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
حال مرد داغ همسر دیده را کمتر بپرس
دیدن داغ جوان سخت است ، از حیدر بپرس
پهلوانان را غم ناموس میکوبد به خاک
باورش سخت است اما از یل خیبر بپرس
معذرت میخواهم از سادات ، روضه باز شد
زود بار انداختن سخت است از مادر بپرس
معنی لاغر شدن از درد پهلو را فقط
از همان مادر که شد هم سطح با بستر بپرس
ظاهرا اسمش مسلمان بود اما پشت در
با لگد طوری به آن در زد که از کافر بپرس
قل چماقان میزدند و مرتضی کت بسته بود
بعد از آن دیگر نمیدانم چه شد از در بپرس
بین یک لشکر زمین خوردن دوباره پا شدن
کار مردان است این را از علی اکبر بپرس
.
.
دیدن داغ جوان سخت است آه از کربلا
حال بابای مصیبت دیده را کمتر بپرس
تکه هایش را اگر پیدا نکردی روی خاک
جایشان را از نوک سر نیزهی لشکر بپرس
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
به میدان میرود جنگاوری گویا به پیکاری
به مسجد میرود زهرا امامش را دهد یاری
به مسجد میرود تا پایه هایش را بلرزاند
که مسجد بی علی چیزی ندارد جز ستمکاری
که مسجد بی علی بتخانهی محض است ای مردم
علی اسلام و جز زهرای اطهر نیست دینداری
شکسته پهلویش اما به ابرو خم نمی آرد
چنان شیر جوانی خورده زخم از گله کفتاری
صلابت یعنی یکصد زخم خوردی و سر پایی
که ظالم را بکوبی و به مظلومان دهی یاری
آهای اهل مدینه فاطمه سر خم نخواهد کرد
برای هیچ طاغوتی برای هیچ جباری
زبان وا کرد تا نفرین کند مسجد تنش لرزید
عجب شمشیر برانی عجب زهرای کراری
اگر بند طناب از دست حیدر وا نمیکردند
نمیماند از همان مسجد براشان غیر آواری
فدک را غصب کردند و ندانستند در واقع
علی سرمایهی زهراست نه باغ و زمین ، آری
چنان دور علی میگشت در مسجد که در عمرش
نگشته هیچ حاجی دور کعبه با سبکباری
خلاصه عاقبت زهرا نجاتش داد حیدر را
ولی جان خودش را داد پشت در به مسماری
گذشت از محسنش پشت در اما از علی هرگز
و بار انداخت تا کم کرد از دوش علی باری
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
خدا چون دید آن لب تشنگان بیت دریا را
تفضل کرد بر ساقی کوثر امّ سقا را
خدا شیر آفرینان را کند دمساز با شیران
کند ام البنین روشن تنور بیت زهرا را
دخیل چادرش هستند مادرهای این عالم
که سر کردهست این زن چادر امابیها را
کدامین زن لیاقت داشت در عقد علی باشد
علی که سه طلاقه کرده بود آن روز دنیا را
من این ام البنین را کمتر از مریم نمیدانم
اگر مریم نباشد که نمیآرد مسیحا را
جزاک الله یا ام البنین با این اباالفضلت
چه خوش درس وفا دادی یل خوش قد و بالا را
سرش را تکه تکه داد روی نیزه تا دشمن
نگیرد معجر زینب سلام الله علیها را
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
تو را با نور همزاد افریدند
تو را در حیدر آباد آفریدند
تو زهرایی تو ام الانبیایی
تو بانو اولین خلق خدایی
خودت صدیقه ای و یار صدیق
تو جمعی با علی با غیر تفریق
قنات مهر جاری در قنوتت
قیامت محو حی لایموتت
تو آن قندیل نور بام عرشی
تو بالایی ترین بانوی فرشی
تو بودی راضیه او مرتضی بود
تو از او راضی او از تو رضا بود
تو ای سر منشأ اشراق زهرا
تمام برکت انفاق زهرا
تو ای الگوی تکریم امیران
به مسکینان و ایتام و اسیران
تو فریاد عدالت در نفیری
تو پرچمدار تبلیغ غدیری
نفسهای تو هر دم یا علی گفت
خمیر و آردت هم یا علی گفت
برای عشق خیلی خرج کردی
که بر صفحه علی را درج کردی
نگاهت با شعف میگفت حیدر
دو تا دُر در صدف میگفت حیدر
کلام ناطقت پای ولایت
به جای لاتخف میگفت حیدر
سر سجاده که می ایستادی
ملک صف پشت صف میگفت حیدر
گلیمت ، آسیابت ، ظرفهایت
جهازت هر طرف میگفت حیدر
عبایش را که میشستی دمادم
درون ظرف کف میگفت حیدر
در و دیوار بیت تو شرف داشت
که در بیتت شرف میگفت حیدر
تو زحمتها کشیدی بنده ای گر...
در ایوان نجف میگفت حیدر
نظام عشق از زهرا گرفتیم
که زهرا با هدف میگفت حیدر
سر سفرهت نشسته عالمینت
نمکدان است در دست حسینت
ولیکن این نمک پخش و پلا شد
حسینت راهی کرب وبلا شد
به زیر منتت دنیا منظم
ولیکن شد عزیزت نامنظم
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein