#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
ای چشم حسین بر جمالت
وی مظهـر فاطمـه، جلالت
تعظیم کمـال بــر کمـالت
تحسین رسول بر خصالت
بر قلب پدر سکینهای تو
در بیـت ولا امینـهای تو
تـو سـوره نـور اهلبیتی
تو شادی و شور اهلبیتی
در سینه سـرور اهلبیتی
تو نخلـه طور اهلبیتی
تو دختر مــاه و آفتابی
آیینــه زینـب و ربابی
گل بر تو، گلاب بر تو نازد
عطشانـی آب بـر تـو نازد
آیـات حجـاب بر تو نازد
تنهـا نـه رباب بر تو نازد
حقـا کـه تو فخر عالمینی
ممدوحـه زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره!
بـر فاطمـه، زینب دوباره
فریـاد گلـوی پـاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ولایت
آرامـش سینـه ولایت
تو وجه خدای را گواهی
در قـلب پدر، شرار آهی
بیـن اسـرا چـراغ راهی
پیغــام رسان قتلگاهــی
پیغامت از آن رگ بریده
تا حشـر قیامت آفریده
در فُلک ولا، سکینـهای تو
راضیــهای و امینــهای تو
یک کرب و بلا مدینهای تو
چون فاطمه بیقرینـهای تو
تـو آیه حُسن ابتلایـی
قرآنِ شهیـدِ کربلایی
در مقتل خون چو پا نهادی
لب بــر گلـوی پدر نهادی
روی تـن پاکـش اوفتـادی
این گونه بــه مـا پیام دادی
ما عترت عصمت و حجابیم
در مـلک عفــاف آفتابیم
بــا آن همــه داغ بـینهایت
مــیبود بـه محضـر ولایت
از بــردن چــادرت شکایت
ای شعلـه مشعــل هــدایت
توحید و کتاب زنده از توست
آیات حجـاب زنده از توست
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمـال، لنگری تو
هنگام خطابـه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینهْ سپـر به هر بلایی
تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی
ای در نفست صدای زینب
در هر سخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مـرآت خـدا نمــای زینب
«میثـم» به ثنای تو چه خواند
هــر چنـد ز لب گهر فشاند
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
#دوبیتی
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمه مذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
×××
ای دختر بی قرینهی ثارالله
آرام و قرار سینهی ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آئینهی حق! سکینهی ثارالله
×××
با نالهی یا حسین بی تاب شدی
از داغ لب تشنه او آب شدی
با زمزمه های «... أو سَمِعتُم بِغَریب ...»
یک عمر تو روضه خوان ارباب شدی
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
چگونه پلك ترت ميل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهري و براي گلوي نازك اصغر
طبيعي است دلت اضطراب داشته باشد
خدا كند كه از اين لشگر خبيث ، اقلّاً
يكي بيايد و قصد ثواب داشته باشد
خدا كند پدرت وقت باز گشت به خيمه
رباب را كه ببيند جواب داشته باشد
حسين "شيعتي " از حلق پاره گفت به گوشت
كه شعر روضه مضامين ناب داشته باشد
هزار مرتبه راضي به مرگ مي شوي آري
اگر پدر ، سرِ از خون خضاب داشته باشد
اجازه مي دهي از شام چند جمله بگويم ؟
به شرط اينكه مصيبت حجاب داشته باشد
چگونه هضم كنم ؟ اي وقار محض ، سكينه
كه دستهاي تو ردّ طناب داشته باشد
چگونه هضم كنم كه يزيد ، چوب به يك دست
به دست ديگر خود هم شراب داشته باشد
نخواستي كه بفهمد كسي ، چرا كه كشيدي
چه قدر مي شود اين غم عذاب داشته باشد!
اراده كرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه كنارش ، رباب داشته باشد
تصوّرش به خدا غيرممكن است برايم
كه شصت سال، دلي ، پيچ و تاب داشته باشد
تو هم شبيه ربابي به سايه كار نداري
پس از حسين و علي اصغرش قرار نداري
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را
ای که آرامش هر روز و شب مولایی
ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین
مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی
ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول
اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود
همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد
نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود
آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی
همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی
بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا
تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی
لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین
بفدای دل پر غصه و احساسی تو
روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت
عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو
از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات
رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت
آری آری که علمدار حرم رفت که رفت
از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت
#ناصر_شهریاری
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
#امیر_عظیمی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
#دوبیتی
دل شود از این روایت آبِ آب
گفته اربابم سخن چون دُرِّ ناب:
دوست دارم خانه ای را که در آن
میرسد صوتِ سکینه و رباب...
#پوریا_باقری
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
امشبم را سحر نمیآید
خواب، در چشمِ تر نمیآید
مدحش از من که بر نمیآید
چون سکینه دگر نمیآید
دختر شاه...گوهر نایاب
بیقرینه... درست مثل رباب
روضه میخواند، روضه با احساس
روضهاش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضهای حساس
وای از مشک پارهی عباس
روضهی دست و چشم و مشک عمو
روضهی قطرهقطره اشک عمو
روضهخوان چشمهای خود را بست
مادرش دست میزند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خندههای حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمهی خود
صبر میکرد... مثل عمهی خود
قلبش از غصهها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بیقرینهی پدرش
روضهخوان مدینهی پدرش
همهجا شد سکینهی پدرش
یادش افتاده سینهی پدرش...
... زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همهسپاه حسین
بود یک نیزه تکیهگاه حسین
داد میزد که قتلگاهِ حسین...
... پر شد از خونِ زخمهای تنش
پر شد از تیر و نیزهها بدنش
وسط حجرهی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظههای آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
#علی_سپهری
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#وداع
#دوبیتی
ای رویِ تو روز و مویِ تو چون شب من
بر سوز دلت سوخت دلِ مركب من
از بابِ جگر سوخته ات بوسه مخواه
ترسم كه بسوزد رُخ تو از لبِ من
#علی_انسانی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند
آه «اَیْنَ عمِّیَ الْعباس» او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
#مهدی_رحیمی_زمستان
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا...
کمتر نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا
یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان
مرهون نوحه های سکینه ست کربلا
آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود
با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما
تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی
گفت از هزار داغ، یکی را برای ما
وقت غروب بود و أذانی نمی رسید
إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا
دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه
در لابلای شیون و غوغای ماجرا
یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل
یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا
دست خودم نبود که فریاد میزدم
معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا
دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود
یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا
در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم
دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها
دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان
با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟
میگفت با تمام نواهای زخمی اش
اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا
این موجِ کربلا همه را غرق می کند
مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام
سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام
گواهم همین تلّ در پیش روست
تو را سجده برده ست دشت قیام
به نفس نفیس تو هم باز گشت
ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام"
تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور
حجاب تو را کرده است استلام
کمالی چنین و جلالی چنان
علی وار و زهرا نشانی تمام
نرفته نخ معجرت دست باد
ندیده جمال تو را صبح شام
تجلّی زهرا! نبود این بعید
که خیر النّسایت بنامد امام
بکش تیغِ آه و دو دم سر بده
الا ذوالفقار علی در نیام
بخوان خطبه تا یادمان آوری
"کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام"
به تعظیم شانت جهانی اجیر
امیری تو و شام و کوفه اسیر
علی خویی و زین أب منصبی
از آن رو که آیینه ی زینبی
وقاری که جلباب پوشیده است
حیایی که در نور پیچیده است
از آن خانه ای که تویی و رباب
نرفته حسینت به پای شتاب
عفیفه، جلیله، کریمه، لقب
تو نور خدایی نسب در نسب
چه نوری که بر عالمی چیره شد
به خورشید کی میتوان خیره شد؟
ندیدند جز نور در محضرت
گره های کوریست بر معجرت
به یک آه تو خم شود پشتِ دین
بیا مثل زینب به منبر نشین
علی گونه با خطبه کولاک کن
بخوان مسجد کوفه را خاک کن
بخوان تا بلرزد زمین و زمان
بگو اسکتوا لب ببندد جهان
که کوفه علی را تجسّم کند
که زنگ شتر دست و پا گم کند
که مسجد بلرزد ستون تا ستون
بکش کار ما را به مرز جنون
بدا آنکه شد گرمِ توهین تو
کند کاخ را خاک، نفرین تو
به زینب ولی اقتدا میکنی
تو هم جای نفرین دعا میکنی...
#مسعود_یوسف_پور
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرا رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینة تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزة نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریة تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریة تو سوخت
گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیامآور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضة شهر مدینه اش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحة جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین #وداع
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
#علی_انسانی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
ای دسته گل وحی به گلزار مدینه
قرآن حسین ابن علی بر روی سینه
بر عمۀ سادات همانند و قرینه
دریای کمالی و وقاری و سکینه
هم فرشنشین استی و هم عرش مقامی
همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی
*
سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا
زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا
هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا
با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا
گردون شرف را ز ازل قائمهای تو
در شرم و حیا فاطمۀ فاطمهای تو
*
هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت
هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت
خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت
از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت
ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون
تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون
*
نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است
سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است
مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است
جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟
تو قلب حسیناستی و تو روح ربابی
در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی
*
پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد
هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد
عباس و حسین و علیاکبر به تو نازد
بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد
در کوفه گشودی لب خود را به تکلم
دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم
*
دیدی پدرت سر به کف دست نهاده
چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده
بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده
تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده
پای فرسش را بـه کف دست گرفتی
انگار که یک لحظه از او هست گرفتی
*
ای فاطمۀ فاطمه، ای کوثر بابا
همسنگر عمه به کنار سر بابا
الحق که تویی پارهای از پیکر بابا
وز حنجر ببریده پیام آور بابا
تنها نه همین در دل آرام حسینی
تـا روز جزا حامل پیغام حسینی
*
تو یک گل نیلوفری از گلشن زهرا
دامان تو عکس گلی از دامن زهرا
زیبد به تن پاک تو، پیراهن زهرا
حتی بدنت گشت شبیه تن زهرا
آغاز شد از دامن گودال، خروجت
تا گوشۀ ویرانه چهل بار عروجت
*
ای جای لبت مانده بر آن حنجر پاره
اشک تو به هفتاد و دو خورشید، ستاره
عباس به تبخال لبت کرده نظاره
حتی سر نی از تو خجل گشت دوباره
روئید گل از شرم تو بر صورت عباس
تو دست گرفتی به رخ از خجلت عباس
*
هر خانه که دارای رباب است و سکینه
آن خانه بوَد خانهای از شهر مدینه
ای مانده تو را داغ روی داغ به سینه
ای خون خدا را به ره شام، رهینه
وصف تو جـز از عترت اطهار نیاید
از «میثم» بی دست و زبان، کار نیاید
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_سکینه
#حضرت_علی_اصغر
هر کسی گوشش به حرفای منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
هر چی مرد تو ماها بود، فدا شده
بچهها بابا دیگه تنها شده
بابای ما دیگه سقا نداره
بره آب برای ماها بیاره
من از این گوشهی خیمه میدیدم
حرفا شو با قوم کافر شنیدم
بچهها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماه قربونی شده
عبا رو طوری رو اصغر کشیده
معلومه خیلی خجالت کشیده
به خون فرق داداش اکبرمون
به تمام گلهای پرپرمون
دیگه از خیمهها بیرون نریزید
جلوی چشم بابا اشک نریزید
نذارید بابا خجالت بکشه
هر چه از دشمن کشیده بسشه
#غلامعلی_رجبی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب
هرچند آمنهست و امینه، ولی حسین
نام تو را سکینهی خود کرده انتخاب
دربارهی مقام بلند تو گفتهاند؛
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب
در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرةالنسا" لقب از "سیدالشباب"
از آن زمان که راویهی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب
در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب
درد تو را شنیدهام از سهلساعدی
داغ تو را گرفتهام از مجلس شراب
یادت نمیرود که رقیه گرسنه بود
اما دلش کباب شد از نفخهی کباب
"بس کن که نالهات جگرم را کباب کرد!"
این حرف را شنیدهای از فاطمه به خواب
رویش سیاه باد و دودستش بریده باد
هرکس که دستهای تو را بسته با طناب
هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب
یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب
سرهای غیرتی سر نی سنگ خوردهاند
تا دشمن از شما نتواند برد حجاب
با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟
وقتی که سم اسب گرفت از گلش گلاب...
ای روضهخوان واقعهی کربلا بگو
با اشک خود چگونه بهپا کردی انقلاب
شأن تو باشکوهتر از حرفهای ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانهاش خراب
ای ننگ بر تمام قلمهای روزگار
وقتی کم است نام تو در این همه کتاب
باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خستهدلان هست مستجاب
#مجتبی_خرسندی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم؟ که در کلام حسین
"بهترینِ زنان" شدی بانو
عمه ی تو عقیله ی هاشم
و به اهل قریش عقیله تویی
"کرم الوافری" و " عقل التّام"
صاحب "سیرة الجمیلة" تویی
پدرت که حسین، جای خودش
تو و اصغر چه مادری دارید!
غصه ی هر دوتان رباب شده
حسِّ خواهر برادری دارید
از همان لحظه ی تولد، تو
خوش نشستی به سینه ی بابا
محض روی پدر تبسم کن
راحت جان! سکینه ی بابا!
پاشو از پیش پای این مرکب
پدرت را نکش، کنار بایست
غم ناموس قاتل مرد است
اشک دختر عذاب هر پدریست
عصر روز دهم به بعد خودت
جای اصغر بمان کنار رباب
مادرت را ببر ازین صحرا
بعد اصغر تویی قرار رباب
#داود_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
دلش را داد دست آسمان ها
که نامش زنده مانده در زمان ها
بده یک جرعه از صبر سکینه
خداوندا به ما در امتحان ها
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#اربعین
می رسم از سفرشام ؛ عمویم برخیز
درد دل های خودم با تو بگویم برخیز
بسته غم ها به خدا راه گلویم برخیز
اثر ضربه ببین بر سر و رویم برخیز
رفته غارت همهٔ قافله چشمت روشن
من کتک خورده ام از حرمله چشمت روشن
رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
با من و عمه سرِ پوشیه درگیر شدند
فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پایِ سرِ تو همگی پیر شدند
نیزه از حنجرِ آشفته تو کار کشید
رفتی و کارِ عقیله سرِ بازار کشید
رفتی و خون به دل دخترِ زهرا کردند
گره روسری ِ دخترکان وا کردند
دمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردند
محمل عمه سادات تماشا کردند
نوه فاطمه دنبال جواب است عمو
جای زینب وسط بزم شراب است عمو؟؟؟؟
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
ایجلوهگاهِعصمت خاتونعالمین
پردهنشینِ قصرِ حیا؛دخترِحسین
ای وامدار نور وجودِ تو آفتاب
مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب
بسیار گشتهایم؛ نداری قرینهای
بیخود که نیست درخور نام سکینهای
بر ما رسیدهاین سُخناز شاهِکربلا
تو غرق در خدا شدهای از اَلَستها
شعریکهصَرفمدحتوشددُرِّقیمتیست
در خانهایکهنامتوباشدچهبرکتیست!
بر من که در دلم احدی نیست غیر تو
آرامش است در گِرو ذکر خِیر تو
فارغ نبودهای نفسی از غم حسین
ایشصتسالسوختهدر ماتمحسین
در کوچههای کوفه غرورت شکسته شد
چون دستهایکوچکت از پُشت بسته شد
مرثیهخوان داغ شهیدان کربلا
طوبای قدخمیده ز طوفان کربلا
سجده بهخاکپای تو چون رزق ما نبود
شد سهم خارهای بیابان کربلا
یادتکههست پیش نگاه تو موج موج
((خون میگذشت از سر ایوان کربلا))
می رفت خون زگوشِ تو وقتیکه دشمنان
((کردند رو به خیمهی سلطان کربلا))
از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید
بیسر تورا پدر چو در آغوش خود کشید
بیخودپدرنخواندهبهگوشتو((شیعتی))
از تشنگی نبود فزونتر مصیبتی
با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت
وقتیعمو درعلقمه از خون وضو گرفت
پس بعد از آنکه آب ز شرم تو آب شد
اشک تو شصت سال نثار رباب شد
دیدیچقدر در پی هم استخوانشکست
بس تازیانه بر بدن دختران نشست
اینها نداشت تازگی آری که پیشتر
پیچیده تازیانه به بازوی یک نفر
شلّاقخورد بسکهدرآنکوچه از سپاه
انگشتهای فاطمه بیجان شدند ! آه
قنفذ به بال زخمی بانو نکرد رحم
شمشیر در غلاف به بازو نکرد رحم
دنیا خراب شد به سر شاه لافتی
از هوش رفت حوریّهاش بین کوچهها
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
تو یادگار زینب و صوتِ حزینه ای
چون مادرت رباب؛ توهم بی قرینه ای
پیر تمام گریه کنانِ مدینه ای
از بسکه غرقِ ذات خدایی «سکینه ای»
هفتاد و چند سال؛ سکوت…ِ تو حرف داشت
بی شک حسین؛ دست به قلب تو هم گذاشت
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
پریشان خاطر و قامت کمان بود
برای داغِ بابا روضه خوان بود
بمیرم! قاتل جانِ سکینه
صدایِ ضربه های خیزران بود!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
ناگاه کتاب گریه را وا می کرد
آن قدر که پشت ناله را تا می کرد
در مجلس روضه ی امام صادق
یاد لب خشکیده ی بابا می کرد
.......
بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن
از تیر نشسته بر گلو حرف بزن
بانو! دم آخری کمی آب بخور
از خاطره دست عمو حرف بزن
.......
از سایه سنگ رد شده لشگر من
زنجیر نشسته روی زخم پر من
این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد:
تشت و سر و چوب و گریه خواهر من
......
چوبی که به لب اشاره می کرد آن روز
از عمه جگر پاره می کرد آن روز
ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه...
وقتی که مرا نظاره می کرد آن روز
.......
در قاب عطش اگرچه تصویر شده
از خوردن آب تا ابد سیر شده
او بعد هزار و چارصدسال هنوز
ایستاده در خیمه، ولی پیر شده
......
نه که بدن عزیزمان سر دارد
نه پیرهن کهنه ای در بر دارد
غارت شده زیر دست و پا...ای مردم!
این جسم غریب مانده مادر دارد
......
در باغ عزای کربلا تاک شده
آیینه ی لبهای عطشناک شده
جَرّوهَا عِدّه مِن اَعراب امّا
انگار سکینه با پدر خاک شده
......
می دید خود حضرت زهرا ای وای
افتاده تن ماه به دریا ای وای
تا خطبه بخواند از اسیری و عطش
از منبر نیزه رفته بالا ای وای
.......
از شام اسارتی که مهتاب نداشت
راهی به سرای چشم او خواب نداشت
بابا، غریب و تشنه بود و دختر
جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت
......
چشم تو پر از صحنه ی درگیری بود
یک قافله دست و پای زنجیری بود
فکرش دل سنگ را شکست ای بانو
تیری که به سینه خورد عجب تیری بود
#روح_الله_عیوضی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه
#روز_یازدهم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منوّرت شناختم
شکست عهد کوفه... این گناه بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن... منم سکینه دخترت... شناختی؟
#رضا_حاجحسینی
@raziolhossein
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#اسارت #شام
#مجلس_یزید #مقتل
◾️ سنگدلتر از يزید (لعنه الله) ندیدم ...
... ثُمَّ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَصِحْنَ نِسَاءُ آلِ يَزِيدَ وَ بَنَاتُ مُعَاوِيَةَ وَ أَهْلُهُ وَ وَلْوَلْنَ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ وَ وُضِعَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بَيْنَ يَدَيْهِ - فَقَالَتْ سُكَيْنَةُ وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لاَ رَأَيْتُ كَافِراً وَ لاَ مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لاَ أَجْفَى مِنْهُ وَ أَقْبَلَ يَقُولُ وَ يَنْظُرُ إِلَى الرَّأْسِ - لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ اَلْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ ثُمَّ أَمَرَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ فَنُصِبَ عَلَى بَابِ مَسْجِدِ دِمَشْق...
✍🏻 سپس زنان امام حسين عليه السلام را نزد يزيد بن معاويه لعنهماالله بردند، و زنان آل يزيد و دختران معاويه و خاندانش شيون و واويلا كردند و ماتم برپا نمودند؛ سر مطهر امام را برابر يزيد لعنه الله گذاشتند؛ سكينه علیهاالسلام گوید: سختدلتر و كافرتر و مشركتر و جفاکارتر از يزيد نديدم، به آن سر مطهر نگاه كرد و مىگفت: كاش کشتهشدگانِ ما در جنگ بدر مىديدند این روزها را؛ سپس دستور داد سر حسين عليه السلام را بر در مسجد دمشق آويختند ...
📓أمالی، صدوق رحمه الله، مجلس سی و یکم، حدیث ٣
@raziolhossein