eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.9هزار دنبال‌کننده
759 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چه حال و روز عجیبی، گذشت بر تو حسین جان که همچو بازِ شکاری، تو آمدی سوی میدان علی مقابل چشمِ تو پاره پاره بدن بود میان گرد و غباری تنِ جوان تو پنهان در آن زمان که به زانو، کشیده ای بدنت را کنار پیکر اکبر، امان ز حال پریشان در احتضار، علی میکشید پا به زمین و نفس نفس زدنش در شماره بود فراوان ز لَخته خونِ گلویش، دلت به تاب و تب افتاد فغان کشیدی و گفتی: خدا کند ندهد جان صدا زدی وَلَدی! خواهرم رسیده کنارت ز جا بخیر و ببر عمه را ز دیده ی عدوان مَخواب راحت علی جان! حرم پناه ندارد مرو که بعدِ تو دنیا، چه جای ماندنِ یاران؟ مَبند دیده بُنَیَّ، سخن بگو دمِ آخر پس از تو چون رود عباس، وای بر دل طفلان اگر که چشمِ عمو را سپاه دور ببیند که رحم می‌کند آندم بدون تو به یتیمان خدا کند نرود معجری ز حمله به غارت خدا کند نشود هجمه ای به خیمه ی نسوان صدای هلهله ها را مگر نمی شنوی که... تمامِ جبهه شده پر ز پایکوبیِ آنان؟! اگر به خیمه هجومی شود پس از تو و عباس نَه گاهواره بماند، نَه زیوری ز عزیزان پس از شهادتِ یاران، نَه محرمی نَه پناهی مگر خدا بکند رحم بر سپاهِ غریبان اَمان ز حالِ رباب و اَمان ز حالِ سکینه که خاک بر سر دنیا پس از عروجِ شهیدان @raziolhossein
خواستم آبی رسانم در حرم اما نشد گفته بودم مشکها می آورم اما نشد خواستم پیش رباب این مشکِ پر آب آورم تا نگوید تشنه جان داد اصغرم اما نشد خواستم سیراب سازم تشنگان خیمه را تا مگر خشنود گردد خواهرم اما نشد خواستم بالاسر خواهر بمانم در حرم تا نگوید وای من از معجرم اما نشد جای دستانم سرِ راه تو ای مولای من... خواستم بر پای تو افتد سرم اما نشد چون دو دستم قطع شد، دستِ عالمگیری نماند خواستم گیرم بدستِ دیگرم اما نشد خواستم مانع شوم از غارت اهل خیام گفتم ایدل، من امیر لشکرم اما نشد اولین بار است، تو اِستاده، من افتاده ام خواستم خیزم بپای رهبرم اما نشد خواستم دستی نگیری بر کمر از داغ من تا نخندد کس به اشکِ سرورم اما نشد دست بر پهلو به بالینم رسیده مادرت کاش می‌شد انتقامِ، مادرم اما نشد کاش می‌شد از سرِ نیزه نبینم بارها تازیانه خوردنِ اهل حرم اما نشد تا قیامت از برایم شرم ماند و شرم ماند خواستم تسکین بر این چشمِ ترم اما نشد @raziolhossein
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود سر بریدۀ او در میان مطبخ بود چگونه بود که باید امامِ قرآنی تنور را کند از روی خویش نوررانی! چگونه بود که کوفه امام را نشناخت و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت! سَری که زینت اسلام و جان زینب بود چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند زمین و اهل همه آسمان عزادارند رسید در وسط آنهمه نوا و خروش أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود و جای زینب کبری در این سحر خالی نبود تا که ببیند چه حال و احوالی اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد @raziolhossein
بود حیران دختری در خواب ناز دید اسراری در آن رویای باز دید بابا را به چشم پرگهر در میان مطبخی ببریده سر صاعقی آمد سوی کاشانه ای طور سینا شد تنور خانه ای هودجی همراه جبریل امین از جنان آورد زهرا را غمین آمدند از آسمان با شور و شین آسمانی ها به دیدار حسین آن خلیل ، آن نوح ، آن عیسی بود آن پریشان ، آدم ، آن موسی بود آشنا این ناله و این زمزمه است این پیمبر ، این علی ، این فاطمه است بود در مطبخ چه سوزان هیئتی رأس بابا داشت چندان هیبتی بر لب قاری چه آیاتی بود؟ کز نگاه انبیاء باران رود بود بر آن سر نگاه فاطمه عالمی را سوخت آه فاطمه حیدر از آوای زهرای بتول داشت احوالی پریشان و ملول احمد مختار بس رنجیده بود شانه اش لرزان ز اشک دیده بود حاضران از آه زهرا ناله دار حال مجموع ملائک بیقرار در میان آن همه امواج نور جای زینب بود خالی در تنور صبر هم آمد در آن مجلس به تنگ آدم آمد از بنی آدم به ننگ آنچه مخفی بود آنجا شد عیان آنچه اسرار است یکجا شد بیان روضه های کشف الاسرار حسین می دمید آنجا به محفل شور و شین آن یکی برخون حنجر می گریست وان یکی بر گونه تر می گریست دخترک چون دامن زهرا گرفت روی دامان رأس بابا را گرفت ناگهان از خواب خوش بیدار شد نیمه شب گویای آن اسرار شد ریخت چون اوضاع زندان را به هم عمه او را برد در آغوش غم @raziolhossein
چه آقایی ، چه مولایی ، چه شاهی تو ای سر ! کیستی اینقدر ماهی ؟ به تو می آید از ابرار باشی ز نسل عترتِ اطهار باشی تو شاید ای سر ! عیسای مسیحی مُشبَّک از چه مانند ضریحی ؟! چرا پیشانیِ تو سنگ خورده چرا این روی ماهت چنگ خورده چرا دندان و لبهایت شکسته مگر بر صورتت نیزه نشسته بیا ای سر ، ترا چون گُل ببویم گلاب آرَم ، ز خون رویت بشویم بگو ای سر ، مگر مادر نداری بمیرم من ، مگر خواهر نداری بگو یکبارِ دیگر یک کلامی جوابم را بده ، گفتم سلامی * سلام ای راهبِ دل خستهٔ ما سلام ای از ازل دل بستهٔ ما نه عیسایم، نه موسایم، نه نوحم نه خورشیدم، نه مهتابم، نه روحم حسینم من، شهید کربلایم گلِ پیغبر و خیرالنسایم هزاران عیسیٖ و موسیٰ غلامم مسلمانانِ عالم را امامم مسلمانان مرا دعوت نمودند به رویم نیزه و خنجر گشودند مرا از اسب ، پائینم کشاندند بروی پیکرم ، مرکب دواندند بسی بر حنجرم ، خنجر کشیدند مرا لب تشنه آخر سر بریدند سرم بازیچه شد در دستِ اعدا تنور و نیزه و حالا در اینجا @raziolhossein
اسرار نهان را سر بازار كشیدند آتش به دل عترت اطهار كشیدند دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست ناموس خدا را سوی انظار كشیدند بازار یهود آبروی اهل حرم رفت از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر با   بی ادبی در بر حضّار كشیدند ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود ما را به سوی مجلس كفار كشیدند ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد زخمی به دل حیدر كرار كشیدند ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما خون از جگر احمد مختار كشیدند از مردمشان پست تر اینجا خودشانند خون بود كه از چشم علمدار كشیدند با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند فریاد سر عصمت دادار كشیدند ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده بس چوب به لب های گهر بار كشیدند با رأس بریده سخن این بود دمادم یك آیه بخوان ،كار به اغیار كشیدند این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ اسرار نهان را سر بازار كشیدند @raziolhossein
ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید ناموسِ اهلبیت و تماشا! اِبا کنید این ازدحامِ زشتِ اَراذل برای چیست بر آل پاک فاطمه کمتر جفا کنید ما را اسیرِ خارجی و بَرده خوانده اید شرم از امامِ قافلۀ مصطفا کنید عمامۀ امام زمان زیر شعله سوخت رحمی بحال سید مظلوم ما کنید بارانِ سنگها سرِ ما را نشان گرفت یک بار هم نشد که هدف را خطا کنید جای سرِ بریده مگر زیر دست و پاست بهتر که جایشان به سرِ نیزه ها کنید دَف میزنید و هدیه به رقاصه ها دهید خون تا به چند بر جگر هَل اَتا کنید دورِ کجاوه ها سرِ بابا چه میکند این داغدیدگان حرم را رها کنید با آستین حجابِ حرم حفظ شد،چرا با اهلبیت فاطمه اینگونه تا کنید یک صبح تا غروب، اهانت بما بس است دیگر برای قافله یک راه وا کنید ذکر علی اگر که گناه کبیره است پس لااقل حقوق پیمبر ادا کنید از کوچۀ یهود و نصارا حذر دهید تا چند ناروا به دلِ ما روا کنید جشن و سرور و خنده و تحقیر و ناسزا قدری حیا ز قاری قرآن ما کنید ما را محلِ برده فروشان روا نبود یک ذره یادِ روز عذاب خدا کنید @raziolhossein
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا... کمتر نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا @raziolhossein
اینست راز روضه ی اشک روان شدن خورشید بودن و پسِ پرده نهان شدن دور از وطن شدن،به شب تار،بی خبر تبعید از مدینه به یک پادگان شدن محروم از دیار وَ دیدار شیعیان زندان شدن،غریب شدن، بی امان شدن هر شب شبیه سید و مولای خود علی با چاه در نوا شدن و همزبان شدن با دست و پای بسته چو اجداد طاهرین از فرط غصه،پیر و بظاهر جوان شدن هم حرف بد شنیدن و دم بر نیامدن هم بارها به دشمن خود میزبان شدن عمری امام بودن و پیرو نداشتن هر دم به یک جفا و ستم امتحان شدن گاه از مدینه،یکسره تا سامرا اسیر چون شام و کوفه، همسفر ساربان شدن گاهی شهید سَمّ و گهی، سُمّ استران گاهی اسیر نیزه و گاهی سنان شدن گاهی به جُرمِ زادة زهرا شدن - غریب گاهی به جرم آل علی، بی نشان شدن آیا اِمامتان حسنِ عسگری نبود تا کی هنوز منتظر این و آن شدن اصلا پِی بقای ولایت بنا شده چندین امام ، یار امام زمان شدن ای شیعه هر غمی که رسد،((فَابکِ لِلحسین)) اینست راز روضه اشک روان شدن @raziolhossein
گدای کوی تو آقاست یا اباالحجه که زیر سایۀ مولاست یا اباالحجه نگفته ، حاجتِ دل را برآوری آقا ز بسکه لطف تو با ماست یا اباالحجه به خوان نعمت تو انبیاء بنشستند که دست جود تو غوغاست یا اباالحجه هزار حاتم طایی گدای سفرۀ تو که سفره دار تو یکتاست یا اباالحجه که گفته گوشۀ تبعید فیض جاری نیست کرامت تو ز بالاست یا اباالحجه بهارها همه دم صحبت از گُلت دارند گُل تو یوسف زهراست یا اباالحجه هزار یوسف مصری غلام یوسف تو دَمَت هزار مسیحاست یا اباالحجه خبر دهند به اردوی سوگوارانت بساط ناله مهیّاست یا اباالحجه صدای نالۀ مهدی بگوش می آید که نور چشم تو تنهاست یا اباالحجه عزای غربت تو بوی مجتبی دارد دلت کرانۀ غمهاست یا اباالحجه فراق و غربت و تبعید و رنج ، قوط تو شد که غصه یار تو مولاست یا اباالحجه هنوز یار نداری که یاری تو کند که از مزار تو پیداست یا اباالحجه شکسته باد نظامی که حرمت تو شکست مزار تو همه دلهاست یا ابالحجه هزار گنبد تابان به مرقدت روشن که فرشت عرش معلّاست یا اباالحجه ملائک حرمت با وقار می گویند: که کربلای تو اینجاست یا اباالحجه @raziolhossein
گدای کوی تو آقاست یا اباالحجه که زیر سایۀ مولاست یا اباالحجه نگفته ، حاجتِ دل را برآوری آقا ز بسکه لطف تو با ماست یا اباالحجه به خوان نعمت تو انبیاء بنشستند که دست جود تو غوغاست یا اباالحجه هزار حاتم طایی گدای سفرۀ تو که سفره دار تو یکتاست یا اباالحجه که گفته گوشۀ تبعید فیض جاری نیست کرامت تو ز بالاست یا اباالحجه بهارها همه دم صحبت از گُلت دارند گُل تو یوسف زهراست یا اباالحجه هزار یوسف مصری غلام یوسف تو دَمَت هزار مسیحاست یا اباالحجه خبر دهند به اردوی سوگوارانت بساط ناله مهیّاست یا اباالحجه صدای نالۀ مهدی بگوش می آید که نور چشم تو تنهاست یا اباالحجه عزای غربت تو بوی مجتبی دارد دلت کرانۀ غمهاست یا اباالحجه مخور که زهر جفا در طعام می ریزند کنار سفره ات اعداست یا اباالحجه فراق و غربت و تبعید و رنج ، قوط تو شد که غصه یار تو مولاست یا اباالحجه هنوز یار نداری که یاری تو کند که از مزار تو پیداست یا اباالحجه شکسته باد نظامی که حرمت تو شکست مزار تو همه دلهاست یا ابالحجه هزار گنبد تابان به مرقدت روشن که فرشت عرش معلّاست یا اباالحجه ملائک حرمت با وقار می گویند: که کربلای تو اینجاست یا اباالحجه @raziolhossein
زهرا به وقتِ برگشت، در راه خورد سیلی ذکر علی به لب داشت، ناگاه خورد سیلی حفظ فدک بهانه‌ست، قصدش کمک بما بود از بس‌که مادری کرد، آنگاه خورد سیلی در آسمانِ رویَش، ابری سیاه بنشست در فکر مرتضی بود آن ماه خورد سیلی نورِ تمام‌وقتِ حیدر، غروب می‌کرد بدجور، بانو از یک گمراه خورد سیلی بدجور ضربه زد آن کافر به روی زهرا آنی ز دست و دیوار والله خورد سیلی آن‌چه به‌کوچه رخ داد، آغاز کربلا بود دختر ز بعدِ مادر، صد آه خورد سیلی هر بانویی ز خیمه، هر سو فرار می‌کرد در زیرِ تازیانه، در راه خورد سیلی در راهِ شام ای وای، از غربتِ رقیه کز دستِ زجر، گاه و بی‌گاه خورد سیلی @raziolhossein