#حضرت_علی_اصغر_ولادت
یم عشق و وفا را گوهر آمد
سپهر سرخ خون را اختر آمد
نهال آرزوی کربلا را
به گلزار ولایت نوبر آمد
امیرالمؤمنین چشم تو روشن
ذبیحت را ذبیح دیگر آمد
بنی هاشم بنی هاشم مبارک
که میلاد علیِّ اصغر آمد
ذبیحان را ذبیح شیر خواره
شهیدان را شهید دیگر آمد
حسین بن علی را آخرین گل
که شد تقدیم حیّ داور آمد
-جهان را لاله باران کرده این گل
-خزانها را بهاران کرده این گل
همای وحی طبعم این خبرداد
خدا بر شمس دین قرص قمر داد
به نجل شیر یزدان شیرخواری
ز شیران شجاعت، شیرتر داد
عروس فاطمه چشم تو روشن
که نخل آرزوهایت ثمر داد
خدا را یوسف مصر ولایت
به حُسن ماه کنعانت پسر داد
پسر نه، مُهر طومار شهادت
پسر نه، رایت فتح و ظفر داد
ببین مادر سفیدی گلویش
خبر از روز ایثار پدر داد
-از آن ساعت که چشم خویش بگشود
-نگاهش بر سر دوش پدر بود
یم ایثار را گوهر مبارک
سپهر عشق را اختر مبارک
پیام آید ز خون هر شهیدی
که میلاد علی اصغر مبارک
شب میلاد مسعود برادر
به سجّاد و علیاکبر مبارک
سکینه با گل لبخند گوید
پسر آوردهای مادر مبارک
طلوع اختر برج ولایت
بر ای آل پیغمبر مبارک
حسین بن علی چشم تو روشن
محمد فاطمه حیدر، مبارک
-شفیع محشرکبری خوش آمد
-ذبیح کوچک زهرا خوش آمد
زهی طفل و زهی قدر و جلالش
فلک مات و ملک محو کمالش
رخ نورانیاش ماه دو هفته
ملک در پیش رو همچون هلالش
دو دست کوچکش دست خداوند
محمد جلوه کرده در جمالش
چنان افکنده شور و حال داده
که مادر گشته محو شور و حالش
پرد بر دوش بابا چون کبوتر
کند سیرالی الله بال بالش
دهان خویش را ناشسته از شیر
بود آهنگ میدان قتالش
-جهان لبریز از هنگامۀ اوست
-سپیدیِّ گلو خون نامۀ اوست
مهی سرزد که گردون محو رویش
گلی بشکفت عالم مست بویش
پدر میدید در لبهای خاموش
هزاران قصه در سرّ مگویش
نشان میداد کز صبح ولادت
شهادت بود عشق و آرزویش
بنازم طفل شیری را که اسلام
سرافراز است از خون گلویش
به ظاهر طفل و پیران کمالند
گدای آستان، زوّار کویش
ولادت یافت از مادر که بابا
کند با تیر قاتل روبرویش
-رود معراج تا باروی گلگون
-عروج خویش را میدید در خون
ز بس بودش به سر شور شهادت
تبسّم داشت بر لب از ولادت
علی بن الحسین است این کز آغاز
شهادت را نبیند جز سعادت
خدایا این کدامین طفل شیر است
که شیران را دهد درس شهادت
چگونه کودک شیریش خوانم
که بر پیر خرد دارد سیادت
شهادت را از او مهر قبولی
شهیدان را به وی عرض ارادت
نمیدانم بگریم یا بخندم
که امشب هر دو را دانم عبادت
-دلم آئینۀ مهر رخ اوست
-بخندم یا بگریم هر دو نیکوست
حسین بن علی گل، او گلاب است
مدینه سایه و او آفتاب است
ولادت نامهاش یک آسمان نور
شهادت نامهاش یک انقلاب است
به قربان دو چشم نیم بازش
که نه بیدار میباشد نه خواب است
حیاتش بسته بر تیر محبت
عروجش بر فراز دوش باب است
به شیر مادرش سوگند کاین طفل
وجودش تشنۀ اسلام ناب است
مگر تیرش کند سیراب از آب
وگرنه بحر، پیش او سراب است
-به خود گوید که من مشتاق تیرم
-اگر چه طفل شیرم طفل شیرم
من آن طفلم که لب ناشسته از شیر
سپر کردم گلوی خویش بر تیر
کتاب عشقبازی آیه آیه
به خون حنجرم گردیده تفسیر
دلم آرام و جانم در تب و تاب
لبم خاموش و فریادم جهانگیر
خدا از شیرخواری عاشقم کرد
که شستم دل ز آب و دست از تیر
چو خندیدم به پیکان در دم مرگ
ملک فریاد زد تکبیر، تکبیر
به بذل جان، علی گردید پیروز
به خون خویش اصغر کرد تطهیر
-اگر چه از نوا گردید خاموش
-زند از نخل (میثم) خون او جوش
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
رسیدی بین آغوش رقیه در شعف باشی
رسیدی تا برای بوسه ی عمه هدف باشی
علی اکبر رسید و چون عقیق دست بابا شد
ولی تو آمدی در دست او دُرِّ نجف باشی
گرفتی خو تو با بوی عبای حضرت ساقی
تو باید مثل مروارید در قلب صدف باشی
علی حق است و حق هم باعلی من خوب می دانم
که تو معیار حق هستی اگر در هر طرف باشی
تویی که از پر جبریل پیراهن به تن داری
بنازم هیبتی مثل عمو جانت حسن داری
نوشته بر سر هر طاق و هر منبر، علی اصغر
تو هستی ساقی و خم و می و ساغر، علی اصغر
رقیه گوشه ای او را به روی پاش می گیرد
و می خواند که ای همبازی خواهر، علی اصغر
تویی که با نوازشهای پیغمبر صفا کردی
شدی در بند آغوش علی اکبر، علی اصغر
ربابه بوسه های پشت هم می زد به لبهایت
تو هستی آشنا با بوسه ی مادر، علی اصغر
ز رویت موج می زد هیبت مردانه ی حیدر
چه غوغا می کنی ای بچه شیر خانه ی حیدر
برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد
زمین از قطره های اشک مشتاقانه دریا شد
چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری
قیامت زودتر از موعدش انگار بر پا شد
چنان باب الحوائج می شوی کز مهر و احسانت
غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد
خدا را شکر ما هم نوکر این آستان هستیم
که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد
تویی که پیش پاهایت پر پروانه می ریزد
کسی بی بردن نامت ز جایش بر نمی خیزد
زمین دور سرم چرخید و شعرم را رها کردم
برای مادرت نذر عجیبی ادعا کردم
که شاید عاقبت روزی کنار این حسینیه
مکانی را به عنوان "ربابیه" بنا کردم
دلم می خواست روزی خادم صحن شما باشم
نمی دانم چرا اینگونه نذرم را ادا کردم
تویی باب الحوائج، استجابت می کنی ما را
فقط با چشم بارانی دعا کردم دعا کردم
شب عید است و ما هم نوکر آل عبا هستیم
کرامت کن که ما چشم انتظار کربلا هستیم..
#احمد_ایرانی_نسب
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
کیست این طفل که این قدر تماشا دارد
با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد
چه قدر رفته به حيدر بر و رويش ، جانم
چشمهايش شده مانند عمويش ، جانم
او كه آمد چه قَدَر شهر مصفّاتر شد
عرش كاشانه ي ارباب مُعلّيٰ ترشد
چشمها باز جمال ازلي را ديدند
سوّمين بار،در اين خانه علي را ديدند
چونكه آئينه ي سلطان ولايت باشد
ديدن چهره ي او نيز عبادت باشد
اي خوش آن طايفه كه از غم او دل نكنند
"قل هوالله " بخوانيد كه چشمش نزنند
مرغ عشقي ست كه بر شانه ی ثارالله است
سرِّ مَستور نهانخانه ی ثارالله است
ناز این دلبر دُردانه کشیدن دارد
طعم شيرينيِ لبهاش ، چشيدن دارد
خیره مانده به سراپای علی چشم رباب
شده روشن به تماشای علی چشم رباب
آنچه بیش از همه در دیده ی سقّا زیباست
ذوق و شوقیست که از حال سکینه پیداست
خواهرش گفت : عجب پيچش مويي دارد
مادرش گفت:عجب زيرِ گلويي دارد
علی اکبر زده گلبوسه بر او با احساس
آب و آئينه به دست آمده از راه ، عبّاس
سايه ي لطفش اگر بر سر عالم با قي ست
آفتابي ست كه در سايه ي دست ساقي ست
آب در كاسه ي دستان عمويش خورده است
نفس گرم رقيّه به گلويش خورده است
بنويسيد رباب است و غمي همواره
همه ي زندگي اوست همين مه پاره
بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین
بااذانی که به گوش پسرش گفت حسین
وسط ذکر اذان بود که طفلش خندید
أشهدُ انّ علیّاً ولی الله شنید
گر علي اصغر او شاه جهان خواهد شد
*عالم پيــر دگر باره جوان خواهد شد*
#محمد_قاسمي
@Raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
ای که چون آمدی آماده ی پرواز شدی
غنچه ای بودی و چون شاخه ی گل باز شدی
در گلستان و سراپرده ی زیبایی ها
زینت و زیور باغی ز گل ناز شدی
قاصدک بودی و اما به مسیر معشوق
توسن عشق شدی رفتی و تکتاز شدی
کودکی بودی و بر جمله ی پیران طریق
رهنمای حرم و جلوه ی ایجاز شدی
در کرمخانه ی انبوه کریمان جهان
باب حاجات دو صد حاتم و ایّاز شدی
ظاهراً کوچکی اما به زمان پرواز
نه کبوتر که عقابی ، ز پی باز شدی
چون ستاره برِ خورشید تجلّی کردی
بر سر دست پدر مایه ی اعجاز شدی
گوشه چشمی به تو شد از رخ زیبای حسین
محرم راز شدی دلبر طنّاز شدی
در دل خیمه نماندی که پدر تنها بود
تا که سرباز شدی کودک جانباز شدی
رفته ای قافله ی دل ببری همراهت
یا که با محسن شش ماهه تو همراز شدی
این که جان از بدن کوچک تو بیرون رفت
نیست پایان ، به خداوند تو آغاز شدی
خون تو هدیه شد از دست حسین تا به خدا
روی دست پدر آماده ی پرواز شدی
#محمد_مبشری
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
درخت عصمت در گلبن ولا بر داد
خدا به بحر ولایت یگانه گوهر داد
سپهر خون و شرف را بلند اختر داد
که سیّدالشهّدا را علیّ اصغر داد
ستاره ای ز سپهر بلند لا آمد
ذبیح اکبر سلطان کربلا آمد
شکفته دسته گل دست داور است این طفل
به نام اصغر و در رتبه اکبر است این طفل
چراغ محفل آل پیمبر است این طفل
شریک محسن زهرای اطهر است این طفل
به حلق نازک از گل نکوترش صلوات
به سیّدالشهّدا و به اصغرش صلوات
سلام بر پدر و مادر و برادر او
سلام بر گل لبخند و باغ منظر او
سلام بر لب خشک و رخ ز خون تر او
سلام بر حرم و تربت مطهّر او
صفا به روح ببخشد زیارت تن او
که سیّدالشهّداء را است سینه مدفن او
عروس فاطمه ثاراللّهی دگر زاده
سپهر عصمت و زهد و حیا قمر زاده
رباب بر پسر فاطمه پسر زاده
مگو که آینۀ حسن دادگر زاده
به حق که فوق تصوّر این پسر است
عزیز فاطمه محو جمال این پسر است
دو چشم بستۀ او با خدا سخن گوید
لبش هماره ز آب بقا سخن گوید
دهانش از عطش ز گهواره بر ملا دارد
نیامده به جهان عزم کربلا دارد
به چشم پیر خرد رهنماست این کودک
چراغ روشن اهل ولاست این کودک
کتاب فلسفۀ کربلاست این کودک
پیام آور خون خداست این کودک
دل شکستۀ اهل ولا مدینۀ اوست
که یک مدینه ولایت درون سینۀ اوست
به خال و خطّ و جمالش نشانۀ پدر است
هوای کرب و بلاش به خانۀ پدر است
هماره مرغ دلش را بهانۀ پدر است
نگاه او ز ولادت به شانۀ پدر است
دلش هماره به سوی دگر کند پرواز
ز شوق دوست به دوش پدر کند پرواز
بیا که قفل مهمّات را کلید است این
بیا که بر همه نومیدها امید است این
بیا که بر همۀ عاصیان نوید است این
پیام آور هفتاد و دو شهید است این
سمائیان به سماوات مدح او خوانند
زمینیان همه باب الحوائجش دانند
سپهر دیپدۀ حاجت به سوی او دارد
ملک به بزم فلک گفتگوی او دارد
بهشت خرّمی از رنگ و بوی او دارد
حسین فخر به خون گلوی او دارد
به مرگ خندۀ او عشق را ثبات دهد
لبان تشنۀ او خضر را حیات دهد
حسین مفتخر از او که اوست یاور من
رباب گوید من بحر و اوست گوهر من
سکینه ناز کند کاین بود برادر من
شهید خنده بر آرد که اوست رهبر من
زهی جلال که دوش حسین سنگر اوست
ریاض وحی مزیّن ز خون حنجر اوست
به ماه عارض از مهر بهترش سوگند
به خندۀ لب توحید پرورش سوگند
به کام خشک و گلوی ز خون ترش سوگند
به زخم حنجر و روح مطهّرش سوگند
که روشن است قیامت به ماه طلعت او
بس است بر همۀ عاصیان شفاعت او
صفا به روح ز رخسار لاله گون بخشد
شراره ها به دل از آتش درون بخشد
خدا به حرمت او خلق را فزون بخشد
گلوی پارۀ او آبرو به خون بخشد
که او ز خون گلو آبرو به عالم داد
هزار بحر ز هر قطره خون به «میثم» داد
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
روزۀ ماه رجب به که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظۀ دیدار شده
غنچۀ ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خار شده
بسکه نورانیت از چهره او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده
سفرۀ حیدریونِ رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد
این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند
سن مهم نیست دراین قوم همه میدانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسۀ زینب خورده
هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چونکه بی واسطه بازوش به سقا رفته
نوه حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته
اختر و ماه در آغوش هم اند آنجا که
از سردوش شه علقمه بالا رفته
چقدر پاقدم این پسر با برکت
نامۀ شخص گرفتار به امضا رفته
عمه اسفند میارد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته
دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد
این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد
یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد
یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد
یکی از بغض حسین ابن علی پر پر شد
یکی از ضربه مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر کشته بی حنجر شد
آن یکی آیه مظلومیت زهرا شد
این یکی سوره مظلومیت حیدر شد
آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته بی غیرتی لشگر شد
این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند
#مهدی_نظری
@raziolhossein
شب تاریک را مهتاب آمد
قرارِ هر دل بی تاب آمد
بگو تبریک بر زهرا و حیدر
که آقازاده ی ارباب آمد
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوههای سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر میکند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گلهای سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل، چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش، چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
#سیدرضا_موید
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
#دوبیتی
بر لب فرح و دلی پر از غم داریم
از شوق کمی گریه مبهم داریم
از بوی قدم های علی فهمیدیم
شش ماهه دگر تا به محرم داریم
#وحید_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
یکبارهاشکِ شوق ز چشمم روانه شد
تا عطر گیسوی تو در عالم روانه شد
حُسن تو یوسفانه به بازار رخنه کرد
عشقِ تو در ضمیرِ منِ زار رِخنه کرد
حُسن تورا بهقیمتِجان مشتریشدم
خوشبختعالممکه(علیاصغری)شدم
کوچکترین مسیح شفاخانهی حسین
ای گونهی لطیف تو بر شانهی حسین
دُردانه، نور عین شدن را نشان بده
ممسوس در حسین شدن را نشان بده
در مُنتهای چشمنوازی؛ جهان توست
بوسیدنیترین لب عالم از آن توست
جان علی و فاطمه بودن برای توست
باب الحوائج همه بودن برای توست
آغوش گرم عمّهی سادات ؛ محملت
طفلی ندیده ایم به این جاه و منزلت
یاقوت سرخ بودی و الماس هم شدی
در کسوت علی شدن عباس هم شدی
حق میدهی که آینهی محشرت کنم؟
یعنی که هم ردیف علی اکبرت کنم
آبِحیات؛خضر ز جوی تو خُوردهاست
گلبوسهی رُقیّه بهروی تو خوردهاست
تا نقش لالهی تو به گلشن اضافه شد
آرامش سکینه یقینا اضافه شد
محتاج نور بودم و مهتاب من شدی
قرآن روی سینهی ارباب من شدی
جشن تولّد تو اگر گریهآور است
این اشک شَهد و شِکّر و قند مُکرّر است
نَهآیهای؛ نَه سوره؛ که قرآن من تویی
اصلاً طبیب و دارو و درمان من تویی
تو خواستی اگر که خدا را شناختم
در روضهی تو راه شفا را شناختم
ای تکیهگاه آخر بی سرپناهها
با تو نمیرسند به بنبست راهها
تا هست بزم روضهات؛ آوارگی چرا؟
تو چارهی منی ؛ غمِ بیچارگی چرا؟
باتو گشوده شد گرههایی کهداشتم
از کف نرفت حالوهوایی که داشتم
از عشق تو خراب خرابیم تا ابد
مدیون مادر تو ربابیم تا ابد
با مادر مطهر تو گریه میکنیم
هرشب برای حنجر تو گریه میکنیم
روزی سهوعده در غم تو غصّه میخوریم
با یاد فرصت کم تو غصه میخوریم
میخواستی که کاری از این بیشتر کنی
فرصت نشد درست گلو را سپر کنی
لبخند آخرت چه قَدَر جانگداز شد
از گوش تا به گوش تو یکدفعه باز شد
مجبور شد که گریه کند بی صدا رباب
با آب قهر کرد پس از کربلا رباب
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
ای گل پرپر امام حسین
آخرین یاور امام حسین
یا علی اصغر امام حسین
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
این من و این دل پر از دردم
رو به گهواره تو آوردم
دست خالی که بر نمیگردم
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
بالم از معصیت شکسته شده
دلم از این زمانه خسته شده
همه درها به روم بسته شده
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
پای تا سر گناه و تقصیرم
آمدم تا کنی تو تطهیرم
پرِ قنداقه تو میگیرم
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
مستمند و فقیر و بیچارم
دردمند و مریض و بیمارم
چشم بر دست کوچکت دارم
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
با همین دستها چها کردی
حاجت عالمی روا کردی
گره های بزرگ وا کردی
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
تو که باب الحوائجِ همه ای
نور چشم حسین فاطمه ای
در کرم مثل شاه علقمه ای
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
گر نگاهی به ما کنی چه شود
این رهِ بسته وا کنی چه شود
قسمتم کربلا کنی چه شود
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
ای که میسوخت از عطش جگرت
تشنگی کرده بود محتضرت
به سرشک و خجالت پدرت
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
به همان ساعتی که مضطر گشت
غنچه اش با سه شعبه پرپر گشت
رفت تا سوی خیمه و برگشت
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
به خیامِ پر اضطراب قسم
به دل از عطش کباب قسم
به گرفتاری رباب قسم
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
به دل زار مادر پیرت
نشد آخر بگیرد از شیرت
به گلوی بریده با تیرت
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
ای که قنداقه تو شد کفنت
خون تو گشت آب غسل تنت
من به قربان دست و پا زدنت
(یا رضیع الحسین ادرکنی)
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_ولادت
نرفت ديده ي عاشق به خواب از امروز
گرفت دلهره هايم شتاب از امروز
چقدر ماه رجب را محرمي ديدم
بجاي آب نوشتم سراب از امروز
عروس فاطمه مادر شده ولي قطعأ
گرفته است ز ديده گلاب از امروز
علي ز بدو تولد گره گشائي كرد
شده است باب حوائج خطاب از امروز
شبانه روز به دور حسين مي چرخاند
علي اصغر خود را رباب از امروز
فقط به دوش اباالفضل و دوش اكبر بود
زدند بر رخ ماه اش نقاب از امروز
فقط به خاطر طفل رباب خواهد شد
به تشنه آب رساندن ثواب از امروز
شهيد تشنه لبان ميكند پس از گريه
سفارش پسرش را به آب از امروز
#محسن_صرامی
@raziolhossein