#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
شاه صفین اگر مالک اشتر دارد
خسرو ماریه عباس دلاور دارد
حمزه گر شیر نبی بود و علی شیر خدا
او هژبری چو ابوالفضل غضنفر دارد
با ابوالفضل،حسین ابن علی دانی کیست؟
مصطفایی ست که خود حیدر دیگر دارد
قد اگر راست کند در فلک عشق و جمال
روی خورشید به یک جلوه مُزَعفر۱ دارد
دلِ عیّوق نسوزد دگر از سوز عطش
به لبش ساقیِ لب تشنه چو ساغر دارد
دانش آموز دبستان علی بود عبّاس
درس آزادگی از خواجۀ قنبر دارد
مادرش امبنین شیرزن شیر خداست
آفرین باد صدف را که چه گوهر دارد
چشم بد دور از آن چهرۀ چون قرص قمر
که ز خال لبش اسپند به مجمر دارد
آسمان گر نگرد ماه بنی هاشم را
به نثارش بکند هر چه که اختر دارد
جان فدایش که در آن معرکۀ عشق و وفا
حملۀ حیدریاش صولت صفدر دارد
با ابوالفضل چه غم خسرو بیلشکر را
که حسینبن علی یک تنه لشکر دارد
تیغ شمشیر وی از صاعقه سوزانتر بود
خاصه بر خرمن قومی که سَرِ شر دارد
دست او دست خدا بود و خدا میداند
که بر آن دست خدا، بوسه پیمبر دارد
وصف عباس جز عباس نباشد آری
زآنکه الماس جز الماس چه جوهر دارد
آه از آن ساعت جانسوز که در راه حرم
زخم صد ناوک دلدوز به پیکر دارد
نه به رُخ چشم، که راهی به مقابل سپرد
نه به تن دست، که بر چهره برابر دارد
آنکه شه را همۀ عمر نمیخواند اخا
دانی آن لحظه چرا بانگ برادر دارد؟
مادرش امبنین را به دلش میطلبید
دید در کربوبلا مادر دیگر دارد
دستش از تن یله در علقمه افتاد و نخواست
دست از تن قلم از دامن شه بردارد
گفت هرکس که در آغوش حسینش میدید
آه از این شمع که پروانۀ بیپر دارد
خامه اندر کف من لنگزنان است «یتیم»!
بسکه شعر تو بیاض و رقم تر دارد
۱: زرد رنگ
#مرتضی_جام_آبادی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد
بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد
اشجع النّاس ز صلب شرف النّاس آمد
جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد
بر علی نور دو عین دگری پیدا شد
همه گفتند حسین دگری پیدا شد
بحر موّاج ولایت گهری دیگر زاد
نخل سرسبز امامت ثمری دیگر زاد
یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد
فَلَک مجد و کرامت قمری دیگر زاد
دامن گلبن توحید بهار آورده
فاطمه بر پسر فاطمه یار آورده
قامتش نخلۀ طوباست، فدایش گردم
هیبتش هیبت باباست، فدایش گردم
صورتش جنّت اعلاست، فدایش گردم
پسر سوّم زهراست، فدایش گردم
از ولادت خط ایثار نشانش دادند
الف قامت دلدار نشانش دادند
صورتوخالولبش مصحف حُسن ازلی است
پای تا فرق جمال احد لم یزنی است
از طفولیّت، شاگرد کلاس سه ولی است
پدرش شیرِحق،این شیرحسینبنعلی است
او ولی اللّه و این زادۀ خیرالنّاس است
او علیّبنابیطالب و این عبّاس است
نه عجب مِهر برد سجده به خاک راهش
نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش
مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش
بُرد و گرداند به دور سر ثاراللّهش
گفت: ای مادر عبّاس فدایت گردد
دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد
من نگویم به جهان قرص قمر آوردم
یا که خورشید در آغوش سحر آوردم
یا که بر شیرخدا شیر دگر آوردم
تا کند جان به فدای تو پسر آوردم
این امیر سپه توست قبولش فرما
این فداییّ ره توست قبولش فرما
ای فروغ دل مصباح هدی یا عبّاس!
ای همه جان جهانت به فدا یا عبّاس!
ای حسین دگر شیر خدا یا عبّاس!
رتبهات فوق تمام شهدا یا عبّاس!
پسر شیرخدا، شیر حسین بن علی
دست رزمنده و شمشیر حسین بن علی
ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو!
پدرم باد فدای پدر و مادر تو!
یوسف فاطمه دلباختۀ منظر تو!
هدیۀدوست شده دستتو،چشموسرتو
چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنات
پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات
تو به رخ لالۀ عبّاسی دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ، شمع تو، تو پروانۀ بی واهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو!
خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو!
خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو!
شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو!
بحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت مرا از لب خود آب بده
موج میگفت مرا با تب خود تاب بده
بحر میگفت ز اشکم گهر ناب بده
مشک میگفت بتاز آب به ارباب بده
دشتوصحراومهوماهیوموجویمومشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
تو ابوفاضلی و فضل و شرف را پدری
تو شهید و ز تمام شهدا خوب تری
هاشمیّون قمرند و تو بر آنان قمری
زادۀ امِّ بنیّنی و به زهرا پسری
باء بسم اللَّه ایثار ز خال لب توست
مرغ شب شیفتۀ اشک نماز شب توست
آبها تشنهلب لعل گهر بار تواند
بحرها شیفتۀ لحظۀ ایثار تواند
خلقها جان به سر دست،خریدار تواند
نالهها شعله کشیدند و علمدار تواند
نخل«میثم» همه در وصف تو بار آورده
برگ برگش شده باغیّ و بهار آورده
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مناجات
#دوبیتی
به دل شور و نوا دارم اباالفضل
دلی درد آشنا دارم اباالفضل
اگر چه تازه برگشتم ولی باز
«هوای کربلا دارم اباالفضل»
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#دوبیتی
امشب به حسین ابن علی یار آمد
سرمایه و سرلشکر و سردار آمد
گویید به لشکر اباعبدالله
تعظیم نمایید علمدار آمد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#دوبیتی
ای لالۀ مینوی علی یا عباس!
گلواژۀ بازوی علی یا عباس!
دریاب نگاه انتظار ما را
ای آینۀ روی علی یا عباس!
#غلامرضا_شکوهی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است
هر سو نگرم نور خداوند مبین است
دامان زمین سجده گه روح الامین است
در بیت ولایت پسری ماه جبین است
این شمع فروزان حرمخانۀ دین است
این نخل علی دسته گل ام بنین است
در باغ ولا عطر گل یاس مبارک
آمد به جهان حضرت عباس مبارک
امروز بنی هاشمیان را قمر آمد
از بحر خروشان ولایت گهر آمد
گلزار امید علوی را ثمر آمد
یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد
گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد
بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد
لبخند حسن بر گل رخسار حسین است
خیزید که میلاد علمدار حسین است
ای شیر خدا بوسه بزن بر سر و رویش
ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
ای ماه ز گردون بگشا دیده به سویش
ای خضر ببر آب بقا از لب جویش
ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش
او یوسف دو فاطمه و پنج امام است
در بین تمام شهدا ماه تمام است
عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش
عباس که گردیده ملک محو جمالش
هرگز نرسد دست به دامان کمالش
عطر نبوی می دمد از باغ خصالش
بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش
دائم صلوات نبی و احمد و آلش
بنوشته به پیشانیش از روز ولادت
عباس بود عاشق ایثار و شهادت
من روز ازل رشتۀ آمال گسستم
من دل به ولای پسر فاطمه بستم
من عاشق و دل باختۀ عهد الستم
من درهم و دینار عدو را نپرستم
من منتظر تیر بلا بودم و هستم
این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم
من در طلب شیر نی ام، تشنۀ دردم
من کودک گهواره نی ام، مرد نبردم
قنداقه ام از دامن گهواره برآرید
در زیر قدم های امامم بگذارید
شیرم به چه کار آید!؟ شمشیر بیارید
بر دامن گهواره به خونم بنگارید
عباس، حسینی است حقیرش نشمارید
بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید
آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید
از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید
از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد
هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد
جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد
بر نی سرت آئینۀ مصباح هدی شد
افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد
یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد
آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه
کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی ماه بنی هاشمی
ماه کجا روی دل آرای تو
سرو کجا قامت رعنای تو
ماه و درخشنده تر از آفتاب
مطلع تو جان وتن بوتراب
هم قدم قافله سالار عشق
ساقی عشّاق و علم دار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسین
عمّ امام و اَخ و ابن امام
حضرت عبّاس علیه السّلام
ای علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سربازی است
بیسری آنگاه سرافرازی است
شمع شده آب شده سوخته
روح ادب را ادب آموخته
آب فُرات از ادب توست مات
موج زند اشک به چشم فُرات
یاد حسین و لب عطشان او
و آن لب خشکیدۀ طفلان او
تشنه برون آمده از موج آب
ای جگر آب برایت کباب
ساقی کوثر پدرت مرتضی است
کار تو سقّایی کرب و بلاست
مشک پر از آب حیاتت به دوش
طفل حقیقت ز کفت آب نوش
درگه والای تو در نشأتین
هست در رحمت و باب حسین
هر که به دردیّ و غمی شد دچار
گوید اگر یک صد و سی و سه بار
ای علم افراشته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهی
تشنه اگر آمده آبش دهی
چون نهم ماه محّرم رسید
کار بدان جا که نباید کشید
از عقب خیمۀ صدر جهان
شاه فلک جاه ملک پاسبان
شمر به آواز، ترا، زد صدا
گفت کجایید بَنُو اُختنا
تا برهانند ز هنگامهات
داد نشان خطّ امان نامهات
رنگ پرید از رخ زیبای تو
لرزه بیافتاد بر اعضای تو
من به امان باشم وجان جهان
از دم شمشیر و سنان بی امان
دست تو نگرفت امان نامه را
تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن
دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتی
خطّ تو شد خطّ امان خدا
پنج امامی که ترا دیدهاند
دست علم گیر تو بوسیدهاند
طفل بدی مادر والاگهر
برد ترا، ساحت قُدس پدر
چشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک ز چشمش چکید
با لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو بزد مجتبی
دید چو در کرب و بلا شاه دین
دست تو افتاده به روی زمین
خم شد و بگذاشت سر دیدهاش
بوسه بزد با لب خشکیدهاش
حضرت سجّاد هم آن دست پاک
بوسه زد و کرد نهان زیر خاک
حضرت باقر به صفّ کربلا
بوسه به دست تو بزد بارها
کای تو به اطفال حرم غمگسار
جان ز عطش در تب و دل بی قرار
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه چو نور امید
شعشعۀ صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست
نوبت میلاد علم دار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین
وقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیشتر
ای به فدای سر و جان و تنت
وین ادب آمدن و رفتنت
مدح تو این بس که شه ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والانژاد
جان برادر به فدای تو باد
شه چو به قربان برادر رود
کیست «ریاضی» که فدایت شود
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
اگر نقطهی با تنزُّل نمیکرد
اگر اسمِ اعظم تغزل نمیکرد
اگر بر ظهورش تفَئُل نمیکرد
دو عالم نبود و جهان گُل نمیکرد
علی بود و خلقت سراسر علی دید
خدا عکسِ خود را فقط در علی دید
علی با خدا رمز و رازش یکی بود
علی ذوالفقار و نمازش یکی بود
علی جبهه و جانمازش یکی بود
علی گریه و رویِ بازش یکی بود
خدا شد علی و پیمبر علی شد
علی در علی در علی در علی شد
که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد
خدا جلوههای مناجاتِ او شد
همینکه زمانِ ملاقاتِ او شد
خدا ماتِ او شد علی ماتِ او شد
دلم بُرد و هربار گفتم اباالفضل
صد و سی و سه بار گفتم ابالفضل
ببین بند آمد نفسها سخنها
ببین بازمانده نظرها دهنها
از این پس تمام است این در زدنها
نیازی نباشد به این آمدنها
که میبیند امشب دلم پر زدن را
که میبینم امشب دوباره حسن را
اگر آبِ دریا مرَّکب شود باز
زمین از غزلها لباب شود باز
ادب پیشِ مدحش مودب شود باز
رسیده است جا پایِ زینب شود - باز
که زینب بگوید که ای جان من تو
که باب الحسین و که بابُ الحسن تو
دعا کرد میدان علَم برندارد
در این معرکه یک قدم برندارد
دعا کرد تیغ دو دَم برندارد
که لشگر سر از خاکِ غم برندارد
فقط یال و کوپال یکسر بریزد
فقط سر بریزد فقط سر بریزد
علی بین میدان که تصویر میشد
چنان ضربههای تو تکثیر میشد
زمان فرارِ همه دیر میشد
که لشگر به خاکت زمین گیر میشد
پناه حرم دست آب آورِ توست
دعاهایِ زینب به پشتِ سرِ توست
خدا این حرم را عجب دیدنی گرد
پُر از دست خالی پر از ارمنی کرد
وَ لطف تو درد مرا گفتنی کرد
دلم را به زلف تو پیوستنی کرد
مرا دست خالی رها میکنی نه
مرا دور از کربلا میکنی نه
تو نور قمرهای امالبَنینی
دعای سحرهای امالبَنینی
تو شاه پسرهای امالبَنینی
یل شیرِ نرهای امالبَنینی
فقط بوسه زد روی بالت عزیزم
فقط گفت شیرم حالت عزیزم
نظر میخوری رویِ خود را بپوشان
از این تیر اَبروی خود را بپوشان
از این نیزه پهلوی خود را بپوشان
از این تیع بازوی خود را بپوشان
زمین میخورم تا زمین میخوری
به روی زمین با جبین میخوری
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت
مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت
نرسی پای پياده نفسی تا معراج
رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت
ای كه سلمان شده و در پی مِنّا شدنی
بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت
سائلی بر در اين خانه تفاوت دارد
پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت
از مقامات ابالفضل چنين دانستم
پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت
هركه از سيره ی سقا خبری داشت پريد
هركه از راهِ ادب بال و پری داشت پريد
دل من حرف به اندازه ی دنيا دارد
هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد
چشم طبعم به قد و قامت سروی خورده
كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد
يا الهی به ابالفضل شده مشق شبم
لفظ بی صحبت از دوست چه معنا دارد
بين خورشيدترين های دو عالم امشب
ماهی از راه رسيده كه تماشا دارد
شوق بانوی كلابيّه عظيم است كه حال
تُحفه ای پيشكش حضرت زهرا دارد
جان به قربان كسی كه ز امامش حكم
انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد
پرورش يافته ي آل عبا عباس است
عالِم غير معلم به خدا عباس است
از دلِ تو به خدا نيست دلی درياتر
از دو چشم تو نديده ست كسی گيراتر
به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است
نيست از ماهِ بنی هاشميان زيباتر
در دلِ جنگ چنانی كه همه ميگويند
بعد مولا نبُوَد از تو كسی مولاتر
آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده
نيست از رايت عباس علمی بالاتر
گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقی
آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر
شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام
با لب تشنه پی ِجرعه ی آب آمده ام
دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسی
نه گرفتار كسی نه پی ِديدار كسی
مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم
غير ديوار تو يک لحظه به ديوار كسی
جز سر كوی تو جايی خبری نيست كه نيست
مشتری ات نرود بر سر بازار كسی
سر سال آمده و آمده ام محضر تو
راه انداختن ِمن ، نبُوَد كار كسی
زير دِين احدی نيستم الّا عباس
نشوم غير تو يک لحظه بدهكار كسی
دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده
به هوای حرم علقمه دلتنگ شده
علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد
ياد لبهای علی اصغر و دريا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه سواری بی دست
تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه عمودی آمد
ناگهان در وسط معركه سقا افتاد
شيری افتاد ز پا و همگی شير شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه ی دست بريده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_مدح #حضرت_اباالفضل_ولادت
روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود
ای که با آوردن نامت گره وا میشود
هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون
مطئمناً يا برآورده شده يا ميشود
عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای
حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود
درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که
روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود
هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان
در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود
مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا
با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود
از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو
"یا ابوفاضل مدد" قطعا دلت وا میشود
مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا
کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود
#حمیدرضا_محسنات
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
جهان شد غرق نور از طلعت پرنور یک دلبر
که او از دلربایان دو عالم برده دل ، یکسر
عجب نوری خدا بخشیده بر این قرص نورانی
که شد شرمنده روی منیرش ، خسرو خاور
عجب بوی دلاویزی گل امّ البنین دارد،
که عطر آگین فضای عشق شد زین بوی جان پرور
زمین گویا صفای جنّت الفردوس بگرفته
شکوفا تا که این گل گشت در گلخانه حیدر
به پاس جشن میلاد همایون ابو فاضل
گرفته عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم زیور
برای عرض تبریک ولادت ، جانب یثرب
گشوده با دو صد شوق و شعف جبریل بال و پر
علی بگرفته در آغوش جان قنداقه ی او را
بگیرد بوسه ها از دست او با چشم پرگوهر
علی داند که در راه حسین این دست ها از تن
جدا گردد ز تیغ خصم سفّاک ستم گستر
از آن روزی که از مادر ولادت یافت تا آخر
بود او وقف یاری حسین فرزند پیغمبر
مطیع محض فرمان حسین بن علی آمد
بود در محضر سالار خود چون عبد فرمانبر
اگر چه بهر این گوهر صدف ام البنین باشد
ولی زهرای اطهر خوانده خود را بهر او مادر
عیان شد شیرزادی از درون بیشه ی قدرت
که دارد بهره های وافری از حیدر صفدر
خطیب کعبه آمد تا که با یک خطبه ی غرّا
به هم ریزد بساط ظلم و جور خصم بد اختر
علمدار حسین آمد که تا در کربلا او را
بود درگیرو دارنیزه و شمشیروخون ، یاور
به دنیا آمد آن جنگاور غرّان که در میدان
فقط از یک نهیب او بلرزد پیکر لشکر
خدای صولت و قدرت که در میدان خونریزی
ندارد خوفی از شمشیر و تیر و نیزه و خنجر
اگر اذنش دهد در عرصه پیکار مولایش
به جا ماند ز برق تیغ او صد تل خاکستر
بود این نازنین سقّای طفلان پریشانی
که از سوز عطش افتد به جسم و جانشان آذر
بود سقّای دشت نینوا اما چه سقّایی
که خود ازتشنه کامی پای تاسرمی شود اخگر
نظر کن دفتر عشّاق سالار شهیدان را
ببین نام ابالفضلش بود در صدر آن دفتر
نه تنها نخل دین از خون او سیراب میگردد
که باغ عشق از او می شود بسیار بار آور
نگاه لطف او سازد تمام خلق را سلمان
مپندار این که سلمان است از عبّاس والاتر
به قول حضرت سجّاد ؛ بر قدر و جلال او
یقیناً هر شهیدی غبطه خواهد خورد در محشر
شود کار خدایی از گل امّ البنین ظاهر
مگر او قدرت ذات الهی را بود مظهر؟!
به دست آوردم از گفتار نغز آل پیغمبر
که اسرار الهی در دل پاکش بود مضمر
ندیده چشم گردون همچو او جان برکفی صادق،
نبوده مثل او فانی کسی در حجّت داور
بود بر حلقه فضل و کمال و معرفت ، مرکز
بلی گردونه ی عشق و وفا را بهترین محور
سر تعظیم بر درگاه آن سرور فرود آرد
صفا و مروه و بیت و منا و زمزم و مشعر
بود این نازنین دلبر همای تیز پروازی
که بگشاید فراز قلّه قاف ادب ، شهپر
ندارد در وفاداری و ایثار و ادب ، همتا
نباشد غیر اهل البیت از او هیچ کس ، بهتر
جوانمردی ، شرافت ، فضل و احسان را پدر باشد
نزاید مادر هستی اباالفضلی چو او ، دیگر
به گوش جانم از پیر خرد اکنون ندا آمد
مشو ای عاشق عبّاس غافل از علی اکبر
بماند شرح اوصافش که از دید ولیّ الله
بود ممسوس با ذات الهی آن گل احمر
بخوان عبّاس را باب المراد هر گرفتاری
چرا چون نا امید از او نگردد مؤمن و کافر
نه تنها پیروان راستین عترت طاها
که هر کس میزند چون حلقه بر درگاه لطفش سر
توسّل بر ابوفاضل بود اکسیر ذواالقدری
که جان مرده را القا نماید باز در پیکر
یقیناً وا شود هر عقده ی سر در گم از کارش
اگر گردد دخیل حضرتش هر بنده ی مضطر
یهود و گبر و زرتشتی و آسوری و نصرانی
زند از تربت پاکش به فرق جان خود ، افسر
به روز حشر از بهر شفاعت از گنهکاران
دو دست نازنین اوست با صدّیقه اطهر
برای شیعیان ای "ملتجی" عبّاس در محشر
به فرمان پدر از حوض کوثر پر کند ساغر
#علیاصغر_یونسیان #ملتجی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#دوبیتی
#رباعی
لب تشنه ی تو همیشه دریای فرات
نام تو به هر درد و بلا حرز نجات
حیدر صفتی و غیرت اللهی تو
ای شیر علی به روی ماهت صلوات
@raziolhossein