eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
555 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دامن آلوده و بار گناه آورده ام گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام @Raziolhossein
شاه کرّوبیان امام رضاست نورِعرش‌آشیان امام‌رضاست یا"سریع الرّضا" که می‌گویند مَظهرش‌ِبی‌گمان‌امام‌رضاست همه فانی و وجه حق باقی چون خدا؛جاودان امام‌رضاست پادشاهی‌ که تحت‌ِ اَمرِ‌ وِی‌اَند مَلَک‌و اِنس‌و جان امام رضاست آن درختی که دارد از عظمت ریشه در بیکران امام‌ رضاست آنکه در دست او چو گِردویی‌ست وسعت کهکشان امام رضاست در روایات شیعه مقصود از پدرِ مهربان ؛ امام رضاست اهل هر دین و ملّتی باشی بهترین همزبان امام رضاست در اَمانیم از گزند بلا تا اَمین و اَمان امام رضاست غُصّه‌ی رزق خویش را نخوریم تا که روزی‌رسان امام رضاست ماکه عُمریست رأس ساعت هشت ذکر تسبیحِ‌مان امام رضاست آنکه بااو خوش‌است بر من و تو آخر داستان؛ امام رضاست @raziolhossein
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند با دل زار معین الضعفا را کشتند آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا هشتمین بضعه پیغمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد بین یک حجره در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود غلامش فهمید آخر آن نور دل آل عبا را کشتند مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید با چه زهری مگر آن  نور هدا را کشتند صورتش را به روی خاک نهاد و می گفت چه غریبانه شه کرببلا را کشتند جگر سوخته اش روضه برایش میخواند با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند روی تل عمه مظلومه مارا کشتند پای راس شهدا بسکه کف و سوت زدند سربازارچه ی شام اسرا را کشتند @raziolhossein
می توان دید ز چشمان ترش.. چقدَر درد گرفته جگرش خبر رفتن خود را آورد.. با عبایی که کشیده به سرش صورتش خاکی خاکی شده بود بس که افتاد میان گذرش وسط حجره به خود میپچید غرق تب بود تن محتضرش تشنه لب بود و میفتاد مدام عکس گودال میان نظرش او مگر گل پسر فاطمه نیست؟ پس چرا نیست کسی دوروبرش؟! قبل از آنی‌که کسی برخیزد.. به مدینه برساند خبرش.. با سر و پای برهنه حالا پشت در آمده گریان پسرش رسم این است پسر وقت وداع می نشیند به کنار پدرش سر اورا به بغل میگیرد تا بیاید نفس مختصرش جدّش اما به سر جسم علی آنقدر سوخت که خم شد کمرش هفت دفعه ولدی گفت ولی.. غیر خس خس نرسید از ثمرش یک عبا بود و هزاران اکبر کربلا پرشده بود از اثرش @raziolhossein
همین که با خودم گذشته را مرور می کنم از اینکه مشهد آمدم حس غرور می کنم اگرچه غرق آتشم ولی به درد می خورم برای مشعل حرم شراره جور می کنم راه درازی آمدم به سینه دست رد نزن از این به بعدجز تورازسینه دور می کنم بال پریدنی بده سپس ببین که هر سحر کبوترانه از دل حرم عبور می کنم طلعت بی کران تویی ، ظلمت بی کران منم کنارت این خرابه را محفل نور می کنم به روی من نزد کسی چه کاره ام چه کرده ام کنار تو شبیه خوبها ظهور می کنم تو آروزی خلوت قبر منی و شب به شب به خاطر تو خویش را زنده به گور می کنم سنگدلم ولی به لطف چشم تو نشسته ام خشت به خشت صحن را سنگ صبور می کنم شبی به صید من بیا دام بیافکن و ببین چگونه مثل آهوان میل به تور می کنم کنج حرم که می روم یاد حسین می کنم مصیبت سر به نیزه را مرور می کنم نان غذای حضرت تو را که میل می کنم یاد مصیبت سر و کنج تنور می کنم @raziolhossein
درد و دل های من فروان است بگذریم از شما چه پنهان است پیش تو هر کسی که مهمان است درد هایش نگفته درمان است پسری کور گنبدت را دید دختری کر صدات را فهمید با چه نازی در آسمان چرخید کفتری که به روی ایوان ست بسته ام دل به مهر تو تنها جز تو من را کسی نشد مولا شمسِ تبریز مالِ مولانا شمس من ساکن خراسان است نور تو می درد سیاهی را نچشم طعمِ بی پناهی را بر سرش کرده تاج شاهی را هر کسی که گدای سلطان است باز هم آمدم پناهم ده زائر مشهدم پناهم ده من اگر چه بدم پناهم ده دلم از کرده اش پشیمان است در حرم تا که آب نوشیدم لب خشک حسین را دیدم مردم از شرم تا که فهمیدم گفته مقتل ذبیح العطشان است خویش را باز سینه زن کردم یاد ارباب بی کفن کردم من نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است @raziolhossein
شَبیهِ ذَرّه اَم و مِثلِ آفتاب، رضاست کَسی که هَست به قَلبم، قَرار و تاب، رضاست سِپُرده اَم دِلِ خود را به دَستِ آقایَم که صاحِبِ دِلِ بیچاره و خَراب، رضاست کَسی که زائِرِ خود را، سه جا پَس اَز مَرگَش نِجات میدَهد اَز پَنجه ی عَذاب، رضاست اِمامِ ضامِنِ ثامِن، که روزِ مَحشَر هَست کِنارِ مَن، هَمه جا، تا دَمِ حِساب، رضاست اَگَر چه دَردِ خودَم را، نگُفته ام با او کَسی که زود به مَن میدَهَد جَواب، رضاست به سَرزَمینِ قیامَت که حِیرتِ مَحض اَست مَرا، کَسی که، کُنَد خادِمَش خِطاب، رضاست حَدیثِ اِبنِ شَبیبَش، دِلِ مَرا خون کَرد هَمیشه بانیِ این روضه های ناب، رضاست @raziolhossein
گله ای نیست اگر غصه ی بی‌ حد داریم خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش دیده ای در طلب اشک مقید داریم ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را می‌برد با عبا داشت علی اکبر خود را می‌برد @raziolhossein
با هر مقام و منصبی در چاه افتاد هر کس که پیش پات با اکراه افتاد شب غرق تاریکی شد از آن لحظه ای که دستش ز دامان رخت کوتاه افتاد تا گنبدِ نورت شبانه روز تابید خورشید شرمنده ز چشم ماه افتاد یک بی بضاعت خواست حاجی نام گیرد ناگاه سمت شهر مشهد راه افتاد حرفِ زیارت نامه خواندن بود در عرش روی زبان ها یا امین الله افتاد حرف تفاوت نیست و نزد ضریحت یک کنج رعیت ، کنج دیگر شاه افتاد یاد لب عباس ، باران گریه کردم چشمم به سقاخانه ات هرگاه افتاد @raziolhossein
نه پی دانه و آبم ،نه پی ایوانم من فقط کفتر جلد حرم سلطانم مثل یک ابر، پر از گریه ی بی پایانم ولی از این همه بخشندگی ات حیرانم در هیاهوی حرم باز صدایم کردی بی قرارِ سفرِ کرب و بلایم کردی به خودم گفتم اگر داغ فراوان شده است وقت پابوسی سلطان خراسان شده است درد هایم همه با دست تو درمان شده است آنکه ایوان  تو را دیده مسلمان شده است سفره ی هیچ کسی مثل تو بی منت نیست بی سبب نیست که صحن تو دمی خلوت نیست چشمم از دیدن صحنِ تو ندارد سیری گنبد و مرقد و گلدسته...عجب تصویری بهتر از خادمی ات نیست دگر تقدیری که سه جا می رسی و دست مرا می گیری جز غبار قدمت تاج سری نیست که نیست هیچ جا جز حرم تو  خبری نیست که نیست @raziolhossein
در سماوات، بانگ غم دادند بی‌کسی را دوباره سم دادند چه غریبی که دور از وطن است پاره‌ی قلب جمع «پنج تن» است زهر را خورده است؛‌ پا شده است چقدر مثل مجتبی شده است مثل زهرای خورده بر مسمار دست خود را گرفته بر دیوار وسط راه می‌خورد به زمین گاه و بی‌گاه می‌خورد به زمین می‌رود حجره، دست و‌ پا بزند صورت‌اش را به خاک‌ها بزند وقت آن است، آب آب کند مثل جدّش به خون خضاب کند گرچه در بی‌کسی، نفس زده است پسرش آخر سر آمده است باز هم شکر، پیرهن دارد چندتا چندتا کفن دارد نیزه‌ای نیست داخل دهن‌اش سایبان مانده است بر بدن‌اش خاتم‌اش دست‌ ساربانی نیست دست مأمون که خیزرانی نیست پسرش را ندیده روی عبا قطعه‌قطعه نچیده روی عبا خنجری زیر حنجرش نرسید بین گودال، پیکرش نرسید حجره‌اش را گرفته سوز حسین نیست روزی شبیه روز حسین @raziolhossein