#حضرت_معصومه_شهادت
آمد نشد اما برادر را ببيند
آن هستي موسي ابن جعفر را ببيند
او از مدينه با هزار اميد آمد
تا پاره ي جسم پيمبر را ببيند
ميخواست در آغوش گيرد جان خود را
ميخواست آن ياس معطر را ببيند
قطعأ فراق از داغ ديدن سخت تر نيست
بايد برادر داغ خواهر را ببيند
شكر خدا ميگفت معصومه از اينكه
اينجا نبايد روي ني سر را ببيند
شكر خدا ميگفت در مقتل بنا نيست
بي سر ميان دشت پيكر را ببيند
شكر خدا ميگفت حرف از خيزران نيست
هرگز نبايد ظلم كافر را ببيند
شكر خدا ميگفت اما گريه ميكرد
آمد نشد اما برادر را ببيند...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
نصيب خواهر تو درد هجران شد چه هجراني
از آن پس خواهرت مادام گريان شد چه گرياني
تمام دلخوشي ما تو بودي بعد از آني كه
پدر يك گوشه از بغداد زندان شد چه زنداني
تو رفتي بي تو شد شهر مدينه ساكت و دلگير
بدون يوسفم اين شهر كنعان شد چه كنعاني
به اميد وصال تو فقط ترك وطن كردم
برايم سختي اين راه آسان شد چه آساني
نبودي حمله شد بر ما دلم خون شد تنم لرزيد
نميدانم ولي انگار طوفان شد چه طوفاني
همينكه شيعيان قم مرا بردند با عزت
كمي درد من دلخسته درمان شد چه درماني
گريز روضه را بايد بگويم واي من،در شام
بميرم عمه ي سادات مهمان شد چه مهماني
شلوغي،كوچه و بازار،نامحرم،يهودي ها
هزاران روضه در اين بيت پنهان شد چه پنهاني...
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت
عجب بـارگاه عظیـمی چه نـــوری
مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضـــوری
چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری
زصدیقــهی طاهـــره چه ظهــوری
قدومش مُنـــوّر ، حریمش مُطهّــر
سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفـــر
همه ســائل آستــــانش وَ من هم
همه در حرم میهمـانش وَ من هم
همه عاشــق خانـدانش وَ من هم
همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم...
...ندیدم از این سایبان جای بهتر
سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفـر
به دنیـا کریمــه به عقبـــا شفیعة
کلامش بَلیغــة ، مقـــامش رفیعة
بنــازم به این جودو طبـعِ مَنیعة
شفــاعت کند دوستـان را جمیعة
قیـامت به پا می کند روز محشر
سلام علی بنت موسی بن جعفـر
در اینجــا نمــــوده چه با آبــرو ها
به یـافـاطمــــــــه اِشفَعـــیٖ آرزوها
چه زیباست در محضرش گفتگوها
به نَصِّ کلامِ «فـِداهـا اَبـُوهــــا»...
در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر
سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفــر
مرا اُلفتــی هست با خاکِ کــویش
عجب نعمتی!من کجا ، گفتگویش
قســم بر تَهَجُّد ، به آب وضــویش
دورکعت نمـازِ سحــر پیشِ رویش
زِ لَـذّاتِ دنیــا و عُقبــاست بهتــــر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفــر
به قـم آمد و شهــر شد میـزبانش
چه حقی اَدا کرد از میهمــــــانش
همــه می گـرفتنــد ازهـم نشانش
بمیـــــرم بـــرای دل عمــه جانش
گـرفتـــــار شـد بین اَنظار و مَعبَر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفـر
بمیــرم که اورا سلامش نکردند
به شام آمد و احترامش نکردند
تـوجّـه به اشگِ مُدامَش نکردند
ترحـــم در آن ازدحامش نکردند
جسارت کجا چادر دخت حیدر
سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر
.کسی دیده اورا گـرفتـــار ؟ هرگز
ز سنگ جفـــــــا دیده آزار ؟ هرگز
کشیـــدنــد اورا به بـــازار ؟ هرگز
به بزم مِی و جمعِ اغیـــار ؟ هرگز
ندیده روی نیـــــــــزه رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غم دوری و هجر محبوب دیده
ستـــــــم از جفای زمانه کشیده
چرا رنگ از روی بی بی پریده؟
مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟
مگر دختری برده در دامنش سر؟
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غمی هجر یارش به سینه نهفته
اگرچه زغم گوهر از اشگ سفته
سخن باکسی غیــر محرم نگفته
و حتی شبـی در خـــرابه نخفته
و نشنید او نــاســــزای مکــــــرر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نه خون سرش بود بر رو نقابش
نه یک چادر پاره بـوده حجابش
نه دادند با چشــم مردم عذابش
نه بردند در بیـــن بـــزم شرابش
ندیده جســـــارت به رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نبــوده به طشت طلایش نظاره
نکــرده گــریبــان خود پاره پاره
نگفتـه نزن خیــــزران را دوباره
ندیده رباب و ســر شیــر خواره
سر طفل در طشت! بیچاره مادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
#محمدعلی_قاسمی_خادم
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد
تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد
تا که ضجه به نماز شب زینب می زد
از نماز شب و اشک سحرش می افتاد
بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد
گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد
کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد
هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد
یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد
حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد
روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی
که به زانو به دو پای پسرش می افتاد
عمه آمد که کمک حال برادر باشد
ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد
حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت
تا که می گفت علی را نبرش می افتاد
یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت
نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد
#رضا_دین_پرور
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
گرچه جز سوختن امروز تورا كاري نيست
گريه كن - عادت ما فاطمه آزاري نيست
گرچه در كوچه و بازار تو را مي خوانند
صحبت از رفتن تو بر سر بازاري نيست
تا نيفتد عرق شرم ز پيشاني شهر
در غزل مرثيه حرف از در و ديواري نيست
تو دوا و تو شفا و تو طبيب همه اي
پس تو را هيچ نيازي به پرستاري نيست
زَهر هجران برادر جگرت را سوزاند
حِسّ بي تابي تو بسته به بيماري نيست
نگذشته نفسي بر تو در اين هفده روز
كه در آن خون دل از چشم ترت جاري نيست
دختر فاطمه اي ، فاطمه هستي امّا
قلب تو سوخته از سُرخي مسماري نيست
مرهمي غير همين ناله ي"اي واي رضا"
تا به زخم جگر سوخته بگذاري نيست
كمرت خم شده هرچند كه از شدّتِ داغ
مثل زينب به دلت داغ علمداري نيست
مثل زينب به خدا هيچ كسي داغ نديد
مثل زينب به خدا هيچ گرفتاري نيست
ميخورَد كعب نِي از دشمن و ميگويندش
كه دراين دشت تورا حقِّ عزاداري نيست
از سُم اسب بپرسيد در اين پهنه ي دشت
"گل اگر هست چرا صفحه ي گلزاري نيست؟"
ساربان مي رود و مي زند آواي رحيل
"چونكه اين قافله را قافله سالاري نيست"
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
دلم از هجر برادر چکنم ریخت به هم
همه ی هستی ام آخر چکنم ریخت به هم
اهل قم شان مرا خوب نگه داشته اند
دل ولی از غم دلبر چکنم ریخت به هم
فاطمه هستم و سیلی به رخ من نزدند
جگرم از غم حیدر چکنم ریخت به هم
وای زینب وسط شعله ز دل آه کشید
پشت در،صورت مادر چکنم ریخت به هم
میخ،در سینه فرو رفت ولی پهلوی او
از شکاف در و خنجر چکنم ریخت به هم
اهل قم بر سر بازار نبردند مرا
قلبم از غارت معجر چکنم ریخت به هم
دل شب گوشه ی ویرانه چه غوغایی شد
حرم از گریه دختر چکنم ریخت به هم
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
تو مجموعهی لطف و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چهگویمکههستی؟چهگویمچههایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی
تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی
تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی
تو در دورهی خویش خیرالنّسایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تویی راحت جان موسی بن جعفر
تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یاس بُستان موسی بن جعفر
تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو عَذراترین مریم اهل بیتی
تو در هر دمی همدم اهل بیتی
در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی
تو تندیس آن چارده مُقتدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
هُمای بهشتی و عرش آشیانی
که در عُشّ دین صاحب آستانی
تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی
بهشت خداوند در خاک مایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو مانند کلثوم، زینب ترینی
خدیجه وقار اَستی و بیقرینی
وفادار مانند اُمّ البنینی
تو منظومه ی جمع معصومه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته
((فداها ابوها))برای تو گفته
به مدحت ولیّ خُدای تو گفته
که در حشر تو شافع شیعه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
در اطراف صحنت غُباریم بانو
به درگاه تان خاکساریم بانو
به لطفت در این شهر داریم بانو
عجب کاظمینی؛عجب کربلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی
تو همشیرهی شخصِ شَمس الشّموسی
درِ خانه ات از پی خاکبوسی
رسیدند صدها چو شیخ بهایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
از این در چو بُردیم فیض دوچندان
طمعکار گشتیم ما مستمندان
به اقرار ما فرقهی دردمندان
تو با درد هر بینوا، آشنایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
اگرچه در این خاک کم غم ندیدم
در این شوره زار آب زمزم ندیدم
به من درد دادند و مرهم ندیدم
ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
به این خسته حال مجاور نظر کن
تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هم به عنوان زائر نظر کن
تو رُخصت دهی میشوم نینوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_شهادت
ای خواهرِ درد آشنا، معصومه جانم
غمخوارِ من! ای با وفا، معصومه جانم
دلتنگم و دارم برایت می نویسم
یک نامه با حالِ بکا، معصومه جانم
مشتاقِ دیدارم! به دیدارم بیا ای-
-عشقِ علي-موسی الرضا معصومه جانم
این سرزمین شوقِ معارف دارد و تو
با علم هستی آشنا، معصومه جانم
محجوبهٔ مستوره...ای جانِ برادر
مظلومۂ زینب نما، معصومه جانم
اینجا غریبم! نیستی و مونس ِ من
شد روضه های کربلا، معصومه جانم
داغِ غروب و غارت و بغض و اسارت
هرگز نرفت از یادِ ما، معصومه جانم
بستند هر دو دستِ عمه جانمان را
بیتابم از این ماجرا، معصومه جانم
از غصهٔ شام ِ بلا در سینه ام شد
هر روز و شب آتش به پا، معصومه جانم
شد قاتلم آن ازدحام و سنگ ها و...
آن ضربه های بیهوا، معصومه جانم
بزم ِ حرامی کشت عمه جانمان را
ای وای از تشت طلا، معصومه جانم
*
این روضه را با یاد تو خواندم عزیزم
جاریست اشکم بر عبا، معصومه جانم!
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
قلب کویر با تو بهشت خدا شده ست
قم قبله ی ارادت دل های ما شده ست
این خاک با حضور تو دارالشفا شده ست
اینجا حریم روشن آیینه ها شده ست
با تو بهار در دل این خاک پا گرفت
مهرت نسیم بود و جهان مرا گرفت
دردیم و جز به مهر تو درمان نمی شویم
ابریم و بی نگاه تو باران نمی شویم
دل مرده ایم و بی مددت جان نمی شویم
ما نوکر تواییم و پشیمان نمی شویم
احسانت آیه ی کرم اهل بیت شد
قم با حضور تو حرم اهل بیت شد
ای آفتاب سر زده از گنبد شما
بی انتهاست مرحمت بی حد شما
قم شهر ماست،مشهد ما مشهد شما
پیداست قبر گم شده در مرقد شما
اشکیم و می چکیم به پای شما فقط
عمریست نوکریم برای شما فقط
گشته غبار چادر تو آبروی قم
عطر بهشت می وزد از عطر و بوی قم
در رفت و آمدند ملائک به سوی قم
باشد حرام آتش دوزخ به روی قم
ما را به حشر جزو محبان حساب کن
ما را بیا و زائر کویت خطاب کن
ما خشک سال و حضرت بارانمان تویی
ما رعیتیم و خواهر سلطانمان تویی
ماه همیشه کامل ایرانمان تویی
آسایش بهار و زمستانمان تویی
تاریک بوده ایم و تو خورشیدمان شدی
یک عمر صبح روشن امیدمان شدی
قبل از تو این کویر فقط شوره زار بود
این خاک چار فصل تنش بی بهار بود
قم سال های سال پیِ یک نگار بود
در آرزوی وصل شما بی قرار بود
قم با شما سرآمد این روزگار شد
بعد از تو با بهشت خدا هم جوار شد
مهمان عطر فاطمه ام با زیارتت
دل بسته ام به وعده ی صدق شفاعتت
چرخیده چرخ زندگی ام با سخاوتت
از غم خیال نیست به لطف و عنایتت
با صد امید و شوق بر این خانه رو زدم
من پیک آشنای حرم، اهل مشهدم
تو آمدی و کعبه ی محبوب ما شدی
اهل حجاز و هم وطن خوب ما شدی
مرهم ترین دوای دل آشوب ما شدی
نوری برای این دلِ محجوب ما شدی
از لحظه ی ورود تو قم آسمانی است
نامت همیشه آینه ی مهربانی است
#حسن_کردی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
........
یافاطمه اشفعی لنا فیالدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فیالعقبا
یافاطمه اشفعی لنا فیالجنه
(یعنی داری هوای ما را همهجا...)
......
خوشبخت کسی که با تو الفت دارد
پیمان محبت و کرامت دارد
روحی عاشق، شوق زیارت، دل خوش
یعنی، دعوتنامه«لیاقت» دارد
......
ای دختر «عصمت» و «ولیالحسنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتهاالفاطمةالمعصومه
تقدیم به محضرت هزاران صلوات...
#سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت
از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و حیدر هم که بود
عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود
با یکی خیلی شباهت داشت بین اهل بیت
جان بابا بود،والا بود،خواهر هم که بود
کربلا را داشت می آورد با خود سوی قم
مثل زینب خسته و مغموم و مضطر هم که بود
اتفاقا تیر و شمشیر و سنان را دیده بود
اتفاقا ساعتی در بین لشکر هم که بود
اتفاقا لحظه ای مثل رقیه عمه اش؛
در بیابان بود،بی کس بود،دختر هم که بود
لحظه ای مثل رقیه،روز و شب زینب صفت
کوه ماتم بود دنبال برادر هم که بود
...
مثل زینب شاهد تشییع پیغمبر نبود
شاهد غم های بی زهرایی حیدر نبود
مثل زینب بود دختر بود اما باز هم
شاهد غم های مادر در مصاف در نبود
گرچه خواهر بود با آقا علی موسی الرضا ع
با حساب کوچه و گودال او خواهر نبود
مثل زینب بود اما در کنار خیمه ها
بیقرار ارباً اربا کردن اکبر نبود
حرمله وقتی که زانو زد در آن سو، اینطرف
چند لحظه بعد زینب دید علی اصغر نبود
مثل زینب بود بر لب بود جان او ولی
هیچ جا درشهر قم دلواپس معجر نبود
فرق دارد ساربان شهر قم با کربلا
لااقل در ذهن خود دنبال انگشتر نبود
#مهدی_رحیمی_زمستان
.
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
ما را خدای حضرت معصومه
خوانده گدای حضرت معصومه
شاعر شدیم تا بنویسیم از
مدحوثنای حضرت معصومه
انگار روی عرش خدا هستیم
زیر لوای حضرت معصومه
قم شورهزار بود و گلستان شد
از خاک پای حضرت معصومه
عمری به او کریمه لقب دادهست
جود و سخای حضرت معصومه
هر مشکلی که داشتهام حل شد
با یک دعای حضرت معصومه
وا میکند هزارگره، دستِ
مشکلگشای حضرت معصومه
در زندگی غریب نشد هرکس
شد آشنای حضرت معصومه
معصومهی امامرضا بانوست
مولا، رضای حضرت معصومه
مثل حریم شاه خراسان است
صحنوسرای حضرت معصومه
" مَن زارَها بِقُم فَلَهُالجَنَّه "
این شد بهای حضرت معصومه
یکبار آمده حرم و یکعمر
شد مبتلای حضرت معصومه
در این حرم طلا شده مسهامان
با کیمیای حضرت معصومه
درمان دردهای دوعالم شد
دارالشفای حضرت معصومه
شکر خدا ضریح دلم بودهست
یکعمر جای حضرت معصومه
عالم گدای حاتم طایی بود
حاتم گدای حضرت معصومه
ناقابل است هدیهی من، اما
جانم فدای حضرت معصومه
#
دلهای ما حسینیهی اشک است
روز عزای حضرت معصومه
چندین گریز ذهن مرا برده
در روضههای حضرت معصومه
در روضه مثل حالوهوای ماست
حالوهوای حضرت معصومه
تا شاموکوفه رفته دلم هربار
از ماجرای حضرت معصومه
#مجتبی_خرسندی
@raziolhossein