#امام_عسکری_شهادت
#امام_زمان
تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست
حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست
غم، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر
با چشم های دائم الاشک تو آشناست
تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات
بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست
انگار ماتم تو تمامی ندارد و
هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست
تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای
اما شکستن تو در این داغ، بی صداست
مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز
دستم به دامن تو و امضای کربلاست
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد
دریایی از رنج و غریبی موج خواهد زد
نام حسن در روضه هرجا درمیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لب هایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لب های لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه ی آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
چنانكه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو يكدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطميه، نه هر روز
دل تو لحظه اي از غم جدا نخواهد شد
پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت
دوباره رخت محرم جدا نخواهد شد
به سامرا ببري يا نه امشب از چشمم
هواي ابري ماتم جدا نخواهد شد
دخيل دست من از سامرا جداست ولي
دخيلِ بسته ي قلبم جدا نخواهد شد
غم حسين و غم توست در دل و، دستم
از اين دو رشته ي محكم جدا نخواهد شد
شهيد شد پدر تو ولي از انگشتش
به زور خنجر، خاتم جدا نخواهد شد
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_عسکری_شهادت
#امام_زمان_مناجات
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟
همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم
امام عصر، امام زمان، مباد دمی
دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم
تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم
در این زمانه که او نیست، من چرا باشم
میان خانه ات امشب عزا به پا کردی
چه می شود که در آن مجلس عزا باشم
برای آنکه کمی در غمت شریک شوم
اجازه می دهی امشب که سامرا باشم؟
قسم به اشک روانت برای من بنویس
که باز یک سحر جمعه کربلا باشم
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت
و رود رود عزا جاری است از رویت
به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم
نماز صبر به محراب طاق ابرویت
گمان کنم که شمیم مدینه را دارد
اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت
دوباره دست گدایی دراز خواهم کرد
برای گریه به غم های مادرت سویت
شبیه قامت زهرا شکسته است قدت
شبیه زانوی مولا خمیده زانویت
به یاد زینبی و گیسوی پریشانش
اگر دوباره پریشان شده است گیسویت
برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد
که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
#فاطمیه
هر وقت دل بهانه ی یاد تو را گرفت
شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت
ابریست آسمان دل بیقرار تو
بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت
گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی
چشمم ز اشک خشک شد آقا صدا گرفت
تو سوختی که سینه ام آتش گرفت و سوخت
تو روضه خوان شدی اگر این روضه پا گرفت
امروز هم بیا و بگو وای مادرم
آخر مریض خانه ی مولا شفا گرفت
راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
این خانه ی علیست که دیگر عزا گرفت
در آخرین وصیت زهرا دل علی
از روضۀ حسین و غم کربلا گرفت
#محمدعلي_بياباني
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#امام_زمان_فاطمیه
فراق تو بر دل شرر مي گذارد
شب غصه را بي سحر مي گذارد
به سوداي روي تو اي ماه زهرا
دلم در شب خود قمر مي گذارد
اگر تو بيايي ولي من نباشم
چه داغي به روي جگر مي گذارد
من آن طفل نامهربانم كه سر را
به دامان لطف پدر مي گذارد
كنار تو در روضه ها گريه كردن
روي اشك هايم اثر مي گذارد
عزادار زهرا دل غصه دارت
شبي تلخ را پشت سر مي گذارد
صداي نفس هاي مردي ميايد
كه دارد به ديوار سر مي گذارد
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
بلند میکنم از سوز سینه آهم را
نگاه میکنم از دور نور ماهم را
تو غرق در غمی امروز حضرت باران
به سمت چشم تو انداخت، اشک، راهم را
شبیه تو نه ولی در عزای زهرایم
بیا به شام غریبان ببین نگاهم را
دلم حسینیه مادر است این شبها
ببین به سردر دل بیرق سیاهم را
همیشه چادر زهراست سقف روی سرم
مگیر از من آواره سرپناهم را
از این به بعد فقط بر علی ببار که گفت:
گرفته اند ز من لشکرم سپاهم را
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
پربسته بود و وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
جز آه زخمهای دهان باز کردهاش
در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت
آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که
اندازهی کشیدن یک آه، جان نداشت
زیر لگد صداش به جایی نمیرسید
زیر لگد شکست و توان فغان نداشت
با تازیانه ساخت که دشنام نشنود
دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت
هرچند میزبان تنش تختهپاره شد
هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت
دیگر تنش اسیر سم اسبها نشد
دیگر سرش به خانهی نیزه مکان نداشت
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
#امام_زمان_مناجات
وقتش شده بیایی و درمانمان کنی
فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی
ما را فراق، تا بغل کفر برده است
برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی
ما آبروبریم به دردت نمیخوریم
حق میدهیم از همه پنهانمان کنی
تا کلب آستان تو بودن فضیلت است
دیگر نیاز نیست که انسانمان کنی
ابری شدیم و راه به گریه نبرده ایم
داریم امید تا که تو بارانمان کنی
ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست
ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی
حالا که کاظمین نرفتیم کاش که
ما را غبار راه خراسانمان کنی
حالا که پای سفرهٔ موسی بن جعفریم
در این عزا تو کاش که مهمانمان کنی
امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن
تا که فدای سید عطشانمان کنی
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امام_کاظم_شهادت
#امام_زمان_مناجات
از دو چشمت نگاه میخواهیم
در نگاهت پناه میخواهیم
خانهای در محلهٔ خورشید
کوچهای رو به ماه میخواهیم
خسته، تنها، غریب، آواره
گم شدیم از تو راه میخواهیم
ما تو را از خدا نخاستهایم
ما فقط اشتباه میخواهیم
کوهی از لطف دیدهایم اما
باز هم از تو کاه میخواهیم
از نگاه تو گریه ای جاری
از گلوی تو آه می خواهیم
راهی کاظمین هستیم و
توشهٔ بین راه میخواهیم
توشهٔ کربلا شب جمعه
گریه در قتلگاه میخواهیم
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
آماده ی دار چشم های توست
در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری ست گدای خانه ات هستم
عمری ست از این تنور، نان دارم
می خواهم که تمام هستم را
می خواهم هر چه در توان دارم
بر پای نگاه دوست بگذارم
دریاب مرا که دوستت دارم
مجنونم و راه خانه می گیرم
از لیلی خود نشانه می گیرم
صیدم؛ که ز دست های صیادم
آزادم و آب و دانه می گیرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم
بارانم و بی بهانه می گیرم
هر بار که یاد یار می افتم
با آتش دل زبانه می گیرم
یک روز چنان غبار می آیم
بر دامنت آشیانه می گیرم
من گرد و غبار راه دلدارم
دریاب مرا که دوستت دارم
در عید رسیدن تو حیرانم
هم شادم و هم کمی پریشانم
از اینکه تو هستی و ... نمی بینم
از اینکه کجایی و ... نمی دانم
دلگرم به ریسه و چراغانی
سرگرم به کوچه و خیابانم
مشتاق، شبیه طاق نصرت ها
بی تاب، در انتظار مهمانم
این چند خطِ ارادت من هم
عرضی ست برای نیمه شعبانم
ای مقصد حرف های بسیارم
دریاب مرا که دوستت دارم
سرمست تو کِی شراب می خواهد؟
کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟
ناخالصی وجود صد رنگم
یک نیم نگاه ناب می خواهد
در باغ، تمام میوه ها کالند
باغ دلم آفتاب می خواهد
تا آمدن تو زنده می مانم؟
این پرسش من جواب می خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی
رزمنده ی پارکاب می خواهد
با این همه من فدایی یارم
دریاب مرا که دوستت دارم
برگرد غریب سامرا برگرد
ای وعده آخر خدا برگرد
چیزی دگر از خدا نمی خواهیم
ای صاحب ما فقط بیا... برگرد
ما این مذل الاعدا خواندیم
آقای معز الاولیا برگرد
ما جمعیت قلیل دنیاییم
دنیا شده بر علیه ما برگرد
ای منتقم حسین و عاشورا
با پرچم سرخ کربلا برگرد
از دوری کربلاست می بارم
دریاب مرا که دوستت دارم
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein