eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.5هزار دنبال‌کننده
557 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آه علي محراب و منبر را بهم ريخت بغض گلوي شاه قنبر را بهم ريخت قرآن تلاوت كرد آن قرآن ناطق قرآن تلاوت كرد،كوثر را بهم ريخت از آسمان،چشم خودش را بر نمي داشت با دانه هاي اشك دختر را بهم ريخت دامن كشان ميرفت از خانه به مسجد با رفتنش قلابه ي در را بهم ريخت وقتي اذان آخرش را گفت مولا حين اذان الله و اكبر را بهم ريخت آن ناله ي فزت و رب الكبه ي او هم عرش هم شخص پيمبر را بهم ريخت آن قدر بد زد ابن ملجم ضربه را كه فرق سر سردار خيبر را بهم ريخت زهرا و حيدر دلبر و دلداده بودند داغ غم دلدار دلبر را بهم ريخت يك روز نه،يكسال نه،سي سال دائم ياد در و ديوار حيدر را بهم ريخت... @raziolhossein
ناله كن اى دل به عزاى على گريه كن اى ديده براى على كعبه ز كف داده چو مولود خويش گشته سيه پوش عزاى على عمر على عمرۀ مقبوله بود هر قدمش سعى و صفاى على ديدۀ زمزم كه پر از اشگ شد ياد كند، زمزمه‏هاى على تيغ شهادت سر او را شكافت كوفه بُوَد، كوه مناى على عالم امكان شده پر غلغله چون شده خاموش صداى على نيست هم آغوش صبا بعد از اين پيك ظفر بخش لواى على منبر و محراب كشد انتظار تا كه زند بوسه به پاى على ماه دگر در دل شب نشنود صوت مناجات و دعاى على آه كه محروم شد امشب دگر چشم يتميان ز لقاى على مانده تهى سفرۀ بيچارگان منتظر نان و غذاى على واى امير دو سرا كشته شد خانۀ غم گشته، سراى على پيش حسين و حسن و زينبين خون چكد از فرق هماى على خواهی اگر ملك دو عالم حسان از دل و جان باش گداى على @raziolhossein
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شكست با ضربتي ، نمازِ مجسّم ، سرش شكست از شرم ، سرخ شد به فلك صورت فلق خورشيد بي قرينه ي عالم سرش شكست سر در نيام خويش فرو بُرد سَيفِ او وقتي به تيغ زاده ي مُلجَم سرش شكست پيشاني مقدّس او تا شكاف خورد بين بهشت حضرت آدم سرش شكست در عرش قلب حضرت زهرا كباب شد وقتي قرار سينه ي خاتم سرش شكست گيرم نمي رسيد نداي "تهدّمت" من خود به گوش خويش شنيدم، سرش شكست پيوستگيِّ ابرويش از هم گُسسته شد از بس به دست حادثه، مُحكَم سرش شكست تكرارِ جاودانه اي از بوتراب بود مردي كه در حوالي عَلقَم سرش شكست بعد از علي و مُسلمِ تنها ، در اين ديار ---تفسيرْگويِ سوره ي مريم*سرش شكست *اشاره به حضرت زينب عليهاسلام @raziolhossein1
کس نمی داند چها بر قلب مولا میگذشت لحظه های آخرش با یاد زهرا میگذشت دخترش را کرد آرام و سپس در را گشود گفت کاش آن روز زهرایم به پشت در نبود در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت شال خود محکم ولی در را علی آهسته بست یادش آمد ضربِ در پهلوی زهرا را شکست تا قدم در کوچه ها زد لرزه بر پایش فتاد یاد آن روزی که بین کوچه زهرایش فتاد یادش آمد باز تنها یاورش را میزدند دستهایش بسته بود و همسرش را می زدند تا در مسجد فقط میکرد مولا زمزمه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه گریه میکرد و دعا می کرد یارب یا مجیر که علی را دیگر از این مردم دنیا بگیر سجده آخر دعای مرتضی شد مستجاب تیغ اشقی الاشقیا بشکست فرق بوتراب خورد با صورت زمین شیر خدا از حال رفت در همان لحظه دلش یک لحظه تا گودال رفت دید در گودال آن خدّالتریب افتاده است بین یک لشکر حسین او غریب افتاده است یک طرف در بین مقتل دست و پا میزد حسین یک طرف بر روی تل زینب صدا میزد حسین دور تا دورِ حسینش چشم تا می کرد کار نیزه بود و نیزه بود نیزه بود و نیزه دار گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده @raziolhossein
دوباره اشك غم از گونه ام سرازير است امام حيِّ من! احياي بي تو دلگير است دوباره ليله ي قدر آمد و گمان دارم مقدر است نيايي؛ فراق تقدير است كسي ورق نزند خاطرات هجران را كتاب بي كسي ام بي نياز تفسير است مبين كه دست تمنا به آسمان دارم هنوز پاي دل من به خاك، زنجير است گرسنه آمده ام پاي سفره ي سحرت كه ديده و دلم از شام بي كسي سير است رواست تا كه فدايت كنم جواني را ز فرط معصيت افسوس كه دلم پير است براي اين شب جمعه مرا به كوفه ببر چرا كه كرب و بلا در نجف زمينگير است دليل مرگ علي نيست ضربه ي شمير چرا كه قاتل مولا قلاف شمشير است @raziolhossein
همین که تیغ بَر سر  بر جبین خورد میانِ خانه‌اش زینب زمین خورد نه  تیغ اینقدر‌ها زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد - - - علی را عاقبت از پا درآورد که با خود تیغ یادِ مادر آورد چنان زد تیغ هم نالید از درد چنان زد دادِ زهرا را درآورد - - - سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضه‌ها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد - - - همان‌هایی که بانو را شکستند خدایا بِینِ اَبرو را شکستند چنان زد فاطمه اُفتاد از پا گمانم باز پهلو را شکستند ------- حسن با داغِ خود درگیرتر شد  تمامِ مسجد از شمشیر تر شد علی اُفتاد رویِ دامنِ او حسن پیر است حالا پیرتر شد - - - نه مرحم نه دوا آورده بودند فقط آه و نوا آورده بودند فقط یک ضربه خورده بود اما برای او عبا آورده بودند - - - زمین اُفتاد و می‌نالید بابا که هر گوشه علی می‌دید بابا عبا آورده بودند و کمش بود علی را روی هم میچید بابا - - - صدا زد آتشِ دل را نشانید مرا بر شانه‌های خود کشانید جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید @raziolhossein
فرقش که شد شکافته محراب‌ گریه کرد شد سرخ اُفُق که مِهر جهانتاب گریه کرد فرقش‌ که شد شکافته عالم عزا گرفت جبریل شور ((قَدقُتِلَ‌ المُرتَضی))گرفت فرقش که شد شکافته با چشم‌خون‌فشان آمد به شهر کوفه پیمبر از آسمان فرقش که شد شکافته دین بی‌عمود شد گویی دوباره صورت زهرا کبود شد فرقش که شد شکافته شد نیمه‌جان حسن از بس گریست در غم او بی امان حسن طوری حسین ضجّه زد و بیقرار شد ارکان عرش هم به تزلزل دچار شد محشر رسید و ریخت بهم وضع عالمین سیلاب اشک ریخت چو از چشم زینبین شمشیر در رهی که نبایَست رفته بود پیوستگی ابرویش از دست رفته بود هم چشم داشت جانب افلاک؛مرتضی هم ریخت‌روی‌زخم‌سرش‌خاک؛مرتضی از ماه صورتش عرق سرد می چکید از فرط درد پاشنه بر خاک می‌کشید ای‌چشم سینه سوخته در سوگ مرتضی یاد از حسین و کرببلا می‌کنی چرا ؟ بر خاک اگر که شیر خدا پا نمی‌کشید پای حسین نیز به مقتل نمی رسید شمشیر اگرکه بر سر حیدر نمی‌نشست دیگر عمود فرق سری را نمی‌شکست بر خاک سر گذاشت و خَدُّ التّریب شد خطّ از پدر گرفت که شَیبُ الخُضیب شد مثل علی که ضربه بر او از قفا زدند در سجده بود و بر بدنش بی هوا زدند پرتاب نیزه طی شد و شمشیرها زدند با سنگهای تیز شده ؛ با عصا زدند از تیر شعله‌ور جلوی چشم مادرش می‌سوخت زخمهای دهن‌باز پیکرش در بین خیمه شیون زنها بلند بود آخر سرش به نیزه ی اعدا بلند بود @raziolhossein
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است گاهی شود هویت جنگل صنوبری آن هم حساب کن به تبر تکیه داده است از پنج تن چهار تنش هم به مرتضی عالم اگر به پنج نفر تکیه داده است این ماه ماه منشق شب های کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است عباس زیر بازوی او را گرفته است این دفعه کهکشان به قمر تکیه داده است گفتم که رفتنی است همان دم که دیدمش؛ می آید و پدر به پسر تکیه داده است زینب سی و سه سال پس از داستان میخ چون مادرش نشسته به در تکیه داده است زخمی به نام فاطمه سر ریز می شود زخمی که سال ها به جگر تکیه داده است @raziolhossein
کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی که رزق هیچ کسی نیست بی نیاز علی خدا به داد ترازوی عادلان برسد اگر حساب بسنجند با تراز علی جهان سوال بزرگی ست، کشف خواهد شد اگر که چاه بگوید چه بود راز علی گره به کار خود انداختی طناب! چرا؟ چه خواستی که نداده ست دست باز علی بپرس از آنکه دو دستی غلاف را چسبید چه دیده از دو دم تیغ یکه تاز علی به کوفه نیست امیدی که مسجدش نشکست نماز هیچ کسی را به جز نماز علی @raziolhossein
آن شب غمش لرزه به ارکان فلک می زد فزت و رب الکعبه آتش بر ملک می زد کعبه شب میلادش از یک سو ترک برداشت این بار انگار از هزاران سو ترک می زد گویا برای زخم های کهنه اش می خواست عمری اگر هر شب فقط لب بر نمک می زد گویا برایش نخلها هم گریه می کردند با چاه نخلستان اگر حرف از فدک می زد بر قاتلان همسرش هر روز بر می خورد آری خدا اینگونه صبرش را محک می زد آری علی را در میان کوچه ها کشتند روزی که قنفذ داشت زهرا را کتک می زد @raziolhossein
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ريخت باروضه هاي حضرت مادر به هم ريخت آيات كوثر را فراوان خواند آن شب از اول شب ساقي كوثر به هم ريخت قلابه ي در چنگ زد بر دامن او با ياد ميخ در يل خيبر به هم ريخت محراب را آماده ي معراج خود ديد با ديدن اشك علي منبر به هم ريخت جوري به فرق مرتضي شمشير زد كه با ضربه ي سنگين ظالم سر به هم ريخت آه از نهاد جبرئيل آنجا در آمد اركان هستي در غم حيدر به هم ريخت از ناله ي فزت و رب الكعبه ي او عرش خدا همراه پيغمبر به هم ريخت با آنكه حيدر گفت دستم را نگيريد با ديدن رنگ رخ اش دختر به هم ريخت اي واي برحال دل طفل سه ساله باديدن رگ هاي آن حنجر به هم ريخت @raziolhossein
آمدی خانه ام دلم خوش شد آفتاب یگانۀ زینب چقدر خوب شد سری زده ای دم افطار خانۀ زینب باز امشب دوباره مثل قدیم با هم از هر دری سخنی گفتیم دخترانه تو را بغل کردم پدری دختری سخن گفتیم گفتی امشب دگر به شمع سحر پر پروانۀ تو نزدیک است از برای وصال فاطمه ام دخترم خانۀ تو نزدیک است حرف رفتن زدی دلم خون شد طاقتم را محک بزن ، باشد شیر را پس بزن نمک بردار روی زخمم نمک بزن باشد.. گریه ات بی قرار زهرا کرد.. آسمان و ستاره هایش را شب آخر چقدر می بویی تکه ی گوشواره هایش را خاطرات مدینه تازه شدند میخ در که گرفت به شالت یاد آن کوچۀ شلوغی که مادرم می دوید دنبالت .... مادرم می دوید، می افتاد دور او را سر و صدا برداشت از تو دستش جدا نمی شد که قنفذ اما قلاف را برداشت رفتی و آمدی چه آمدنی حق بده غم مرا عذاب کند چه کسی اینچنین دلش آمد صورتت را به خون خضاب کند پیش من بی رمق به خاک نَیُفت ای پدر خاک بر سرم پاشو گوشۀ خانه دق کنم خوب است؟ اسداللهِ مادرم پاشو زخم فرق تو هم نمی آید مجتبی هر قدر که می بندد تا می آیم بلند گریه کنم ابن ملجم بلند میخندد صبرم از دست می رود بی تو پس برای دلم نیایش کن واجب الاحترامیِ من را تو به این کوفیان سفارش کن این طرف نزد خود حسن دارم آن طرف هم حسین پیش من است گریۀ من برای بی کسی قتلگاه و شهید بی کفن است @raziolhossein