eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.9هزار دنبال‌کننده
620 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
  گفتم رخ تو گفت به مهتاب ببین گفتم سخنت گفت که در آب ببین گفتم که دلم گفت چه خواهد از من گفتم که "مدینه"گفت در خواب ببین @raziolhossein
تو بیکرانه ای و داغ بیکرانه دیده‌ای عجیب بی وفایی از اهل زمانه دیده‌ای فقط نه اینکه دیده‌ای کبود،رنگ یاس را تو خون تازه لحظه‌ی دفن شبانه دیده ای تو روی بازوی امانت خدا و مصطفی رَدّ غلاف تیغ و جای تازیانه دیده‌ای تو سالهای‌سال شب‌به‌شب سر مزار او اشک امام بی کس مرا روانه دیده‌ای حریم حُرمتی ولی شبیه بیت فاطمه زیاد از آن هجومهای وحشیانه دیده‌‌ای وقت وداع از مدینه زینب و حسین را فتاده روی خاک قبر بی‌نشانه دیده‌ای چه‌قدر مهدی آمده سر مزار چار امام؟ چقدر بزم روضه‌های مخفیانه دیده‌ای؟ به‌لُطف اُمِّ‌بی‌بَنین تو‌ ای فراتر از زمین چه‌قدر مجلس عزای مادرانه دیده‌ای !!! سخن تمام شد ولی غم تو ناتمام ماند که بیکرانه ای و داغ بیکرانه دیده‌ای... @raziolhossein
حجاز کوی مجاز و حقیقت است بقیع سواد و سرمۀ چشم بصیرت است بقیع اگر چه کربُبلا سرزمین کرب و بلاست زمین ماتم و کوی مصیبت است بقیع هزار دیده بر این خاک،گوهر افشانده است که گنج گم شدۀ آل عصمت است بقیع چهار حجّت حق را گرفته در آغوش به چار رکن از این روی حجّت است بقیع مزار مظهر حُسن است و مسجد سجّاد محیط علم و مقام صداقت است بقیع حجاب و بقعه ندارد از آن جهت این خاک که با خدای خود اندر عبادت است بقیع قسم به کعبه و بر تربت نبی سوگند حریم حرمت و معنای غربت است بقیع همیشـه بوسه زند آفتاب و مهتابش که بوسه‌گاه فلک از شرافت است بقیع از آن چراغ ندارد که خود به خاموشی چراغ روشن راه هدایت است بقیع به دادگاه عدالت که قاضی‌اش مهدی است ز جور خصم، کتاب شکایت است بقیع «شفیـع» می‌طلبد از خدا نصیب کند زیارتش که صفای زیارت است بقیع @raziolhossein
همه شب اشک‌فشانم به تمنّای بقیع تا شود قسمت من کوی مصفّای بقیع دیده در راهم و حاجت ز خدا می‌طلبم دیده روشن کنم از منظر زیبای بقیع گر شود قسمتم،از اشک بصر می‌شویم گرد غم‌ها که نشسته است به سیمای بقیع هر چه گوهر بود اندر صدف چشم مرا جمله شکرانه بریزم همه در پای بقیع تا در آنجا نفسی عقدۀ دل بگشایم سرمۀ چشم کنم تُربت صحرای بقیع هر مزاری که ببینم شده یکسان با خاک می‌کنم یاد ز ویرانی مأوای بقیع مرقد چار امامست در آنجا ویران زآن سبب دیدۀ من هست گُهرزای بقیع دل چو موسی اَرِنی ساز کند ای «ثابت»! بنگرد چون‌که دمی سینۀ سینای بقیع @raziolhossein
من بقعه لاله های خشک و زردم سوزد دل آسمان زآه سردم امروز اگر چهار قبرم خاکی است بر چادر فاطمه تأسی کردم @raziolhossein
سالیانیست ز عاشق شدنم.. به لب خلق سخن افتاده بارها گفته ام‌ و میگویم دل من دست حسن افتاده وسط قاب دوچشمان ترم عکس یک منظره پیداست!بقیع نیمه شبها به نیابت ز حسین دل من زائر یکجاست.‌.بقیع السلام ای حرم بی زائر السلام ای که غریب وطنی آی اقا چقدر میچسبد وسط صحن شما سینه زنی دسته ها راهی صحنت باشند نوحه خوانها همگی دم بدهند یکطرف ذکر حسن یا حسن و.. یکطرف پاسخ جانم بدهند.. همگی خیره به گنبد باشیم چشمهامان بشود پیمانه یکنفر پرچم یا یا ام بنین.. بزند برروی سقاخانه حیف،اینها همه خواب است و خیال ظلمت از نور خدا میترسد دور قبر تو پر از سرباز است دشمن از اسم شما میترسد یک نفر خون جگر میخورد و‌.. یک نفر گریه و‌ نجوا دارد جامه خاکی زائرهایت.. ارث از چادر زهرا دارد.. چادری که شرف عصمت بود در کشاکش ز سر ماه افتاد فاطمه در وسط اتش و دود پشت در بود که ناگاه افتاد دست مولا به طناب افتاد و.. دست بی بی ز قلاف افتاده.. میخ نامرد!چه کردی آخر.. بین‌ پهلوش شکاف افتاده.. @raziolhossein
مرام و معرفتش مادرانه بود حسن به فکر صحن و سرا و حرم نبود حسن نجف برای علی، کربلا برای حسین مدینه خادمی مادرش نمود حسن تمام راه نجف تا به کربلا دیدم نوشته اند ملائک به هر عمود...حسن گمان کنم که به گوشم بجای لالایی به گریه مادرم آهسته می سرود حسن کسی که داده همیشه زقعر چاه گناه مرا به عرش خدا یه شبه صعود حسن به روی باز شده همدم ِ جزامی ها کریم شهر مدینه امام جود حسن همه زمین و زمان ذکرشان درود، حسین ولی رسول خدا داد زد درود ...حسن شتر سوارِ جمل پیش پاش زانو زد نشانده آتش فتنه دراین فرود حسن زمان دفن چه خالی نمود عقده خویش خدای نگذرد از آن زن حسود حسن به تیر و زهر چه حاجت به کودکی کشتند میان کوچه به آن سیلی ِ یهود ؛حسن ز کوچه مادر خود را چگونه می برده به گوش پاره شده ، صورتی کبود ، حسن @raziolhossein
بردرد دل خلق طبیب است حسن هرچند زغصه غم نصیب است حسن مهدی به کنار قبر او میگرید تا خلق نگویند غریب است حسن @raziolhossein
من آن ضریح کهنه دور از بقیعم من یادگار آسمانهای رفیعم خورشید بوده روزگاری عاشق من باشوق می آمد برون از مشرق من من روزگاری همنشین لاله بودم هم ناله هر روز اهل ناله بودم بر گریه هر زائری احساس می داد بس چارچوبم بوی عطر یاس می داد گلهای روی دامن من باز می شد وقتی که با دستان زهرا ناز می شد وقتی می آمد ، بوی گل از در می آمد بهر زیارت همره حیدر می آمد * یک روز دیدم پشت درها ازدحام است اما خبر نه از ادب نه از سلام است دیدم یکی می گفت هنگام قیام است مردم زیارت کردن اینجا حرام است آن روضه هایی را که در آنجا شنیدم آن روز با چشم خودم در صحن دیدم گفتم که باید هر چه شد محکم بمانم گر چه قد و بالای من شد خم ، بمانم باید که قلب بانوی من شاد گردد هرگز مبادا دوست ، دشمن شاد گردد اما چه می شد کرد دست خصم بد زد درهم شکستم ، آنقدر بر من لگد زد او در چه فکری بود و من فکر چه بودم او می زد و من هم به یاد کوچه بودم یاد همان در که شبیه من لگد خورد هر چه خودش را زد به آتش ، باز بد خورد بر آینه می خواست ، خطی هم نیفتد یک لحظه بر ابروی حیدر خم نیفتد می خواست گل با غنچه اش سالم بماند تنها نه مادر ، بچه اش سالم بماند مانند من آن روزآن در را شکستند گویا که سر تا پای مادر را شکستند @raziolhossein
چشمم همين كه گشت خوش‌اقبال گريه كرد ياد بقيع كرد و به هر حال گريه كرد همراه چار قبله‌ى حاجات سينه زد هم‌پاى چار كعبه‌ى آمال گريه كرد 《يک باره چار كوه كجا بر زمين نشست؟ هفت آسمان به هشتم شوّال گريه كرد》 در كوچه، مادرى به زمين خورد و مجتبى با يادِ آن شكسته پر و بال گريه كرد با ياد نينوا چه به سجّاد مى‌گذشت بعد از پدر، قريبِ چهل سال گريه كرد با داغ باقر و غم صادق دلم شكست حتّى به روی شانه‌ى من، شال گريه كرد بعد از مدينه، نوبت كرب‌وبلا رسيد آن جا كه تل به سر زد و گودال گريه كرد @raziolhossein
در درون سینه آیات خدا دارد بقیع گنج‏‌های معنوی از مصطفی دارد بقیع ظاهراً خاموش می‌باشد به نزد مردمان لیک در دل ناله‌ی واغربتا دارد بقیع زائرش‌ را با نگاهی میهمان سازد کریم آری، آری؛ چون امام مجتبی دارد بقیع هم‌چو زین العابدین، مولا علیّ بن الحسین یادگاری از شهید کربلا دارد بقیع یا که هم‌چون حضرت باقر، دُر دریای علم بر قلوب اهل دانش مقتدا دارد بقیع یا که هم‌چون حضرت صادق، رئیس فقه و دین در برش گنجینه‏‌ی صدق و صفا دارد بقیع نیست گر چه تربت زهرای اطهر، آشکار لیک رنگ و بویی از خیرالنّسا دارد بقیع مرقد امّ البنین و فاطمه بنت اسد دسته‌های گل ز اشک چشم ما دارد بقیع @raziolhossein
ارث برد از پدر خاک، غم و درد و محن چه قدر خاک نشسته ست روی قبر حسن زیر این هرم عطش خیز، سراسر روضه ست سایه انداختن بال کبوتر روضه ست یادم افتاد از آن مرثیه ی عالم سوز بدن شاه رها شد وسط دشت، سه روز جگرم سوخت از این غربتِ بی پشت و پناه دفن شد شاه به دستان دهاتی ها، آه... گریه کردیم و در این حال نمردیم ببخش تازه شد داغ تو هرسال، نمردیم ببخش روضه خوان گفت که مرکب به تنت تاخته است ای تن پاک تو پامال...نمردیم ببخش روضه خوان گفت و شنیدیم و هنوز اینجاییم اگر از روضه ی گودال نمردیم ببخش دل ما سنگ خرابه ست، از آن هم بدتر پا به پای غم غسال نمردیم...ببخش سوم ماه محرم به تو قولی دادیم ما اگر هشتم شوال نمردیم ببخش @raziolhossein