#حضرت_زینب_ولادت
#حضرت_زینب_مدح
الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوۀ تو به رخ، هالۀ مسرّت داشت
سلام بر تو که امّالمصائبت خوانند
چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیرویات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمدهای
که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت
تو دستپرور آن مادر گرانقدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینۀ سینهای گذاشتهای
که بوسهگاه نبی بود و عطر جنّت داشت
تو زیر سایۀ آن گلبُنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت
ندیده دیدۀ تاریخ چون تو بانویی
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانویی که پس از دختر رسول الله
به هر زنی که تصوّر کنی شرافت داشت
چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی همتراز عصمت داشت
چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانویی که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت
چه بانویی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای، هجرت داشت
چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا
گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت
چه بانویی که به خورشیدِ خون گرفتۀ عشق
به قدر وسعتِ هفت آسمان محبّت داشت
دل تو بود پر از التهابِ شوق حسین
که لحظهلحظۀ عمرت از این حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدنِ گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار حجّت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر اُنسی که با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت:
«نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت»
ستارۀ سحر تو که روی خاک افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت
من و مکارم اخلاق زینبی؟ هیهات!
کجا برابر خورشید ذرّه جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت
تو خطبه خواندی و در چهرهات تجّسم یافت
علی که در سخنش آیت فصاحت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روحنوازت که رنگ محنت داشت
هلال یک شبهات جلوه کرد از سر نی
که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت
پس از زیارتِ خونِ سر تو از محمل
شفق طلوع نمیکرد اگر مروّت داشت
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
یاری ز که جوید؟ دل من یار ندارد
یک مِحرم و یک راز نگهدار ندارد
با دیدن سوز دل من در چمن و باغ
با داغِ دلِ لاله کسی کار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیافتد
یوسف که در این شهر، خریدار ندارد
از گریۀ پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
در گلشن آتش زدۀ عصمت و ایثار
پرپر شدنِ غنچه که انکار ندارد
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل، تاب فشار در و دیوار ندارد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانهزاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت
سوادِ چشم علی را، اگر نمیبوسید
به راستی حَجَرُالاَسوَد استلام نداشت
قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا
وجود هیچکس اینقدر فیض عام نداشت
علی، مقیم حرمخانۀ صبوری بود
که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت
اگرچه دست کریمش پناه مردم بود
و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت
چشیده بود علی، طعم تنگدستی را
که غیر نان و نمک سفرهاش طعام نداشت
اگرچه بود زره، بر تن علی بیپشت
اگرچه تیغۀ شمشیر او، نیام نداشت
به بردباری این بتشکن، مدینه گریست
که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت
اگرچه باز نکردند لب به پاسخ او
علی، مضایقه از گفتن سلام نداشت
علی، عدالتِ مظلوم بود و تنها ماند
دریغ، امّت او شرم از آن امام نداشت
به باغ وحی جسارت نمود گلچینی
که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت
شکست حرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی
که قدر و قُرب کم از مسجدالحرام نداشت
شدند آتش و پروانه آشنا، روزی
که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت
کسی وصیّت او را نخواند یا نشنید
که آفرین به بلندای آن پیام نداشت
::
تو آرزوی علی بودی ای گل یاسین!
دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت
حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی
که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت
در آن فضای غمانگیز فضّه شاهد بود
که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت
چرا کنار تو، نشکفته پرپرش کردند
مگر شکوفۀ آن باغ احترام نداشت؟
«شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید
«نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت»
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
در دفتر عشق کز سخن سرشار است
هر چند، قصیده و غزل بسیار است
از امّ بنین چهارگل پرپر شد
این نابترین رباعی ایثار است
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
جز او بقیع زائر خلوتنشین نداشت
در کوچه باغ مرثیههاخوشهچین نداشت
نجوای غمگنانۀ این مادر صبور
تأثیر، کمتر از نفس آتشین نداشت
جز چشم او که چشمهٔ احساس شد،کسی
یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت
با آنکه خفته بود بهخون، باغ لالهاش
از شکوه کمترین اثری برجبین نداشت
بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژۀ امّالبنین نداشت
با خاک حرف میزد و بر خاک مینشست
حاجت به ناز شهپر روحالامین نداشت
میگفت ای دلاور نستوه! بر فلک
خورشید نیز صبر و رضا بیشازین نداشت
عباس من! که لالهٔ عبّاسی منی
ای کاش! باغ سینه به داغت یقیننداشت
ای ساقی حرم! که عطش تشنهٔ تو بود
ساقی به جز تو سلسلهٔ«یا و سین»نداشت
عباس من!شنیدهام افتادهای ز اسب
تاب حضور زخم تو را صدر زین نداشت؟
بر دست و بازوی تو علی بوسه زد، کسی
کس چون تو بازوان غرورآفرین نداشت
والله،بعد زمزمهٔ «اِن قَطَعتُموا»
چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت
تا موج نخلها ز حضورت به هم نخورد
دریای غیرت این همه اوج وطنین نداشت
تو،ماه من، نه ماه بنیهاشمی، ولی
پیشانی بلند تو اینقدر چین نداشت
وقتی حسین بر سرت آمدکه یک نظر
چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت
آن چشمهای بسته پر از راز عشق بود
پایان زندگانیات آغاز عشق بود
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#دوبیتی
چون «فاطمه» هیچ واژهای ناب نبود
روشنتر از او، آینه و آب نبود
شبها که به محراب عبادت میرفت
محتاج، کسی به نور مهتاب نبود
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
...صبح شور آفرين ميلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
چار تن بانوي بهشتی هم
گل فشاندند و دل ز كف دادند
داد فرمان، خدا به پيغمبر
كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر»
مثل «حوا» شميم جنت را
«مريم» آن جا به يك اشاره گرفت
بوسه بر خاک پايت «آسيه» زد
دامنت را به شوق، «ساره» گرفت
جز تو اي معنی «كلام الله»
كيست شايستۀ «سلام الله»؟
ای وجودی كه در كمال شهود،
هستیات نورِ عالمِ غيب است
نام پاک تو بیوضو بردن
نزد اصحابِ معرفت، عيب است
با علي نُه بهار پيوستی
دَرِ خواهش به روی خود بستی
به خدا، خانۀ گِلين تو را
اشتياق حبيب، پُر كرده ست
عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم»
بوي«امَّن يُجيب» پُر كرده ست
حلقه زد گرد چهرهات چون ماه
هالۀ «اِنَّما يُريدُ الله»
لطف سرشارت، اي عصارۀ وحي
خستگان را به مهر، تسكين داد
تا سه شب، قوت خويش را هر شب
به يتيم و اسير و مسكين داد
در شگفت از تو قدسيان ماندند
سورۀ نور و هل اتي خواندند
چه كسي ميبَرد گمان كه خدا
به كنيز تو رتبه كم داد؟
فضه شد ميهمان مائدهای
كه خدا پيش از اين به مريم داد
میتوان با محبت تو رسيد
به رهايی به روشنی به اميد
نيمه شبها كه در دل محراب
ذكر آيات نور داشتهای
اي نمازت نهايت معراج!
عرش را پشت سر گذاشتهای
باغ سجاده غرق عطر تو بود
همه آفاق، زير چتر تو بود
صلح سبز «حسن» كه جاری شد
چشمه در چشمه از پيامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قيامت بود
خطبه را زينب از تو چون آموخت
سخنش ريشه ستم را سوخت
ای دلت در كمال بیرنگی
از همه كائنات، رنگين تر!
بود بار امانت از اول
روی دوشت ز كوه، سنگين تر
تو منزّهترينِ زنهایی
بر بلنداي نور، تنهايی
با همان دست عافيت پرور
كه پرستاری پدر كردی،
از امام زمان خود، ياری
در هياهوی پشت در كردی
سرمه ديده، خاک پايت باد
همه هستیام فدايت باد...
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#رباعی_حدیثی
اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ
فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند.
📗 الكافی، ج۲، ص۱۲۴
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
با مردم روزگار خود همدل باش
آنگونه که انتظار از آنان داری
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_جواد_مدح
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا
به هنگام قنوت برگها، در «ربّنا» دیدم
تو در هفت آسمان سیر و سفر میکردی امّا من
تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم
کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم
صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم
«تو را دیدم که میچرخید گرد خانهات کعبه
خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم»
تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر
تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم
تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول
تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم
تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی
تو را عاشقترین دلدادهٔ «قالو بلا» دیدم
تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنیآدم»
که سیمای تو را آیینهٔ ایزدنما دیدم
تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء»
تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم
اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا
سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم
نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل
تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم
سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگینبخشی
تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم
زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهانآرا
تو را پروانهٔ پیغمبر از غارحرا دیدم
به جولانگاه احزاب و نبرد خندق و خیبر
به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم
به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت
جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم
تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی
تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم
تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر
تو را در بینهایت، در کجا در ناکجا دیدم
چه میدیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت
خلیل بتشکن را روی دوش مصطفی دیدم
«و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که میخواندم
تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم
سراغ آیهٔ «اَلیَوم اَکملتُ لکُم» رفتم
تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم
شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی!
چه گویم من که روی دست پیغمبر چهها دیدم
تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک»
شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم
گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی»
تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم
تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن»
تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم
تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن»
تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم
تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون»
تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم
نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن»
تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم
تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش
کنار زاغههای شهر کوفه بارها دیدم
نوازش از تو میدیدند فرزندان شاهد هم
تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم
به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان
تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم
چه میدیدم خدا را در سکوت محض نخلستان
تو را هر نیمهشب، در گریههای بیصدا دیدم
شبی که شمع بیتالمال را خاموش میکردی
تو را با بیریایی، خفته روی بوریا دیدم
چو راز غربت خود را به گوش چاه میگفتی
چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم
تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا
صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم
اگر نامردمان دست تو را بستند، آنها را
اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم
در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم
شهادتنامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم
پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب
تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم
تو را یاریگر خون خدا، با عترت یاسین
تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم
تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا
تو را در سایهروشنهای شام و کربلا دیدم
شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان
تو را دلسوخته در شعلهزار خیمهها دیدم
اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد
تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم
تو را با کاروان اهلبیت وحی در غربت
تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم
کسی از آستانت دست خالی برنمیگردد
که در آیینهٔ آیین تو مهر و وفا دیدم
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
ای افتخار حل و حرم ،یاعلی مدد
ای جشمه زلال کرم، یاعلی مدد
آمدبرون زجنت وشدتوبه اش قبول
آدم که گفت دم همه دم، یا علی مدد
وقتی خلیل هیبت بتخانه را شکست
فریادزد قدم به قدم، یا علی مدد
مثل تودریتیم نوازی کسی نشد
در گردش زمانه علم، یاعلی مدد
درجام جان منتظران فرج ببین
غم ریخته است برسرغم، یاعلی مدد
مارا ولایت تو کندعاقبت به خیر
ای درکف تو لوح وقلم، یاعلی مدد
خواهم ز فیض بندگی آستان تو
محتاج دیگران نشوم، یاعلی مدد
ای آنکه درگرفتن حق تو پشت در
یاس کبود خورده قسم، یاعلی مدد
ای لطف تو زیادترازحد قبول کن
ازما همین ارادت کم، یاعلی مدد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_ولادت
#رباعی
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
از شدّتِ اشتیاقِ دیدار علی
دیوار حرم، شکاف برداشته است
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
....
گل از نفس بهار چیدن دارد
انوار خــدا ،همیشه دیدن دارد
با دیدن اعجاز، به میلاد علی
صلوات فرشتگان شنیدن دارد
#سیدهاشم_وفایی
.....
خورشید زکعبه سرزده یاماه است
دل درطلب سپیدة دلخواه است
عطری که دل ازدست ملائک برده است
عطر نفس علی ولی الله است
#سیدهاشم_وفایی
.....
آفاق پُر از زمزمه ی یاد علی است
مبهوت ز شوکت خداداد علی است
دیوار حرم چرا نخندد از شوق؟
وقتی که خدا ،شاد ز میلاد علی است
#سیدهاشم_وفایی
......
ای حیدریان به روح حیدر صلوات
برشافع ما به روز محشر صلوات
در روز ولادت علی شیر خدا
بفرست به مرتضی مکرر صلوات
#جعفر_حقیقت_پور
@raziolhossein
#امیرالمومنین_ولادت
حریم کعبه است این جا و خیل پرده دارانش
به نزدیکش زنی، استاده دور از چشم یارانش
صفای باطنش پیداست از اشک چو بارانش
صفات نیک در ذاتش، فلک حیران، ملک ماتش؟
حرم محو مناجاتش، برآید کاش حاجاتش!
گرفتارست و می خواند، خدا را با دل و جانش
الهی! ذکر یارب یاربم باشد به لب تا کی؟
ز اندوه مَنِ بیدل، بنالد مرغ شب تا کی؟
دلم آمد به جان، این سوز و ساز و تاب و تب تا کی؟
ببین برق نگاهم را، سرشکم را گواهم را
مؤثّر کن تو آهم را، به من بنمای راهم را
که من مشتاق آن راهم که پیروزی ست پایانش
اگرچه بر سر راهم، غم ایام سد بسته
ولی صبر من این غم را به «حبلٌ مِنْ مَسَد» بسته
خدایا! دل به مهرت فاطمه بنت اسد بسته
تویی قدّوس و سبّوحش، قرار قلب مجروحش
اگر فانی شود روحش، توییکشتی، تویی نوحش
که هرکس با تو دل دارد چه باک از موج تطوفانش
به محبوبی که اندر بطن من گوید سخن با من
به آه عافیت سوزی، که یا او می کشد یا من
مرا مپسند بیش از این، گلاب اشک در دامن
که یک روح و دو تن دارد، دو گل در یک چمن دارد
دو شمع انجمن دارد، حسین و هم حسن دارد
ولی پرورده دامان زهرا جان به قربانش
علی، آن کس که مرغِ دل به شوقِ وصل او پر زد
علی آن کس که جبریلِ امینش حلقه بر در زد
علی، آن کس که شاید تکیه بر جای پیمبر زد
نظر با ما خَلَق دارد، به دین گوی سبق دارد
به صورت نور حق دارد، عنایت با «شفق» دارد
امیدست آن که بشمارند او را از محبّانش
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
#دوبیتی
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
تو اشک غم حسین را پاک نکن
بگذار که این اشک تو را پاک کند...
#محمدجواد_غفورزاده
#شفق
@raziolhossein
#حضرت_ابوطالب_عليه_السلام
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
تو را سقایت حُجّاج دادهاند آری
شکوه و شوکت عَبدالمطلّبی داری
کلیدداری بیتالحرام سهم تو بود
بر آستان تو از آسمان سلام و درود
نَبی به برق نگاهت چه رازها دیدهست
که بین آن همه عاشق تو را پسندیدهست
تو مرزبان حقیقت شدی و حقباور
یتیم آمنه را یار بودی و یاور
تمام هَمّ و غمت عشق سرپرستی شد
که حاصل غمِ تو افتخار هستی شد
تو را به سعی و صداقت ستود پیغمبر
به سایهسار پناه تو بود پیغمبر
دعای خیر پیمبر همیشه جوشن توست
«اَلَم یَجِدکَ یَتیماً» گواه روشن توست..
همین که همسر تو «فاطمهست بنت اسد»
کسی به گَردِ سمندِ فضائلت نرسد
چه همسری! که مقامی رفیع پیدا کرد
به خیر مقدم او «مُستجار» لب واکرد
چه همسری! که حرم میهمانسرایش شد
سه روز بال مَلَک فرش زیر پایش شد
چه همسری! که قدم در حریم کعبه نهاد
و نور دیدۀ او شد «لِکُلّ قومٍ هاد»
«عقیل» در سفر عشق در سفینۀ توست
مدال «جعفر طیّار» هم به سینۀ توست
یگانه دختر پاک تو «اُمّ هانی» شد
که در پناه رسول خدا، جهانی شد
تو سایه بر سرت از مهر احمدی داری
تو آن گلی که گلاب محمدی داری
شعاع وحی و نبوت چراغ راهت شد
شکوه عالم هستی «علی» گواهت شد
علی که کعبه برایش گشوده است آغوش
خلیل بتشکن دهر شد تبر بر دوش
علی که هیبت او قبضه کرد هستی را
و زنده کرد ره و رسم حقپرستی را
علی که اینه «اِنَّما وَلیکّم» است
علی که مَطلعُ الانوار او غدیر خم است
اَلا مبارز و سر حلقۀ جوانمردان
که در برابر دشمن شدی بلاگردان
تو جام خاطرت از مهر دوست لب به لب است
نثار خصم تو «تَبَّت یَدا اَبیلَهَب» است
مرید مکتب توحید دودمان تو شد
کمندِ صیدِ ابوجهلها کمان تو شد
قسم به فجر که ای کوهمرد نامآور
کسی چنان که تو بودی نبود دینباور
اگر چه رسم تو یک عمر رازداری بود
زلال ایمان در رگ رگِ تو جاری بود
امید عاطفه درس وفا گرفت از تو
نهال نورس اسلام پا گرفت از تو
تمام هستی تو ذوب در نبوت شد
رهین سعی تو ایثار شد، مروّت شد
به جز مسیر محمد سلوک و سیر تو نیست
بگو که مؤمن آل قریش غیر تو کیست؟
شهامت از ازل آمیختهست با شیرت
گرهگشایِ بلا بود برقِ شمشیرت
تو خود مدافع آیین احمدی بودی
تو طالب نَفَحات محمدی بودی
فضای «شعب اَبیطالب» از تو رنگ گرفت
و چتر بر سر خورشید بیدرنگ گرفت
حدیث الفت تو با یتیم عبدالله
شنیدنیست در آن سالهای سرد و سیاه
که از قبیله و قومت جدا شدی ای مرد!
نگاهبان رسول خدا شدی ای مرد!
ز خواب خویش چه شبها که چشم پوشیدی
برای حفظ پیمبر مدام کوشیدی..
سه سال شاهد آن ظلم و جور بودی تو
اگر «قصیدۀ لامّیه» را سرودی تو
همان قصیده که فریاد دادخواهی داشت
که شرح برتری نور بر سیاهی داشت
همان قصیده که آیینۀ وفاداریست
گلاب معرفت از بیت بیت آن جاریست
قصایدت اثر از فیض سرمدی دارد
شمیم دلکش یاس محمدی دارد
هُمای طبع بلندت سرود از ایمان
زلال ذوق تو سرشار بود از ایمان
تو را عنایت روح القُدُس مدد میکرد
دلت ستارۀ اسلام را رَصَد میکرد
شدهست شهرۀ آفاق استقامت تو
که پیش کفر سپر شد بلند قامت تو
تو سایهبان رسالت چهل بهاری شدی
به کاروان هدایت طلایهداری شدی
کلام آخرت ای حضرت رسولپناه
چه بود؟ «اَشهدُ اَن لا اِلهَ الا الله»..
به یاد آن همه سالی که با تو زیسته بود
چهقدر بیتو رسول خدا گریسته بود
از آن که بار فراق تو سخت سنگین بود
پیمبر از غمِ هجرت عجیب غمگین بود
همین که پنجرۀ پلک تو، بههم آمد
خدیجه رفت و تو رفتی و «سال غم» آمد
رسول بعد تو از شهر مکه زود گذشت
«بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت»
بهار مهر و وفا جانت ای ابوطالب!
درود بر تو و ایمانت ای ابوطالب!
#محمدجواد_غفور_زاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_مدح
ای نبیطلعت، ای علیمرآت!
وی حسنخصلت، ای حسینصفات!
ملكوتیجمال هستی و هست،
در جبین تو جلوۀ مَلَكات
مادرت فاطمهست، اُمّ بنین
خواهرت زینب است، خیر بنات
عشق از جلوۀ تو شد مبهوت
عقل از آفرینشت شد مات
من و وصف کمال تو؟ حاشا
من و شرح جلال تو؟ هیهات
بر تو ای حُسن دلفریب، درود
بر تو ای ماهِ هاشمی، صلوات
هر که چون تو غریق بحر خداست
میشود ناخدای فُلک نجات
هیچکس روسپید عشق نشد
چون تو در امتحان صبر و ثبات
تو چه شبها به روز آوردی
در مناجات قاضی الحاجات
ای علمدارِ دشت سعی و صفا
دعوتم کن به وادی عرفات
به من از خرمن عنایت خویش
خوشهای هدیه کن به رسم زکات
به سویت آمدم ز روی نیاز
به بَرَت آمدم به بوی برات
کربلا را ندیدهام اما
موج اشک من است شطّ فرات
منِ بیمایۀ سخننشناس
تو بگو با بضاعت مزجات،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
ای فدایی به راه دین، عباس
شاهد مکتب یقین، عباس
هست آیینۀ دل و جانت
روشن از نور «یا و سین»، عباس
وَه چه زیبا کشید نقش تو را
قلم صورتآفرین، عباس
به جمالت حسین مینگریست
با دو چشم خدایبین، عباس
تو ابوفاضلی و اُمّ بنین
فخر دارد به آن و این، عباس
جز تو در مذهب وفاداری
کیست سردار راستین، عباس؟
داشتی در قیام عاشورا
ید بیضا در آستین، عباس
مثل ماه شب چهاردهم
جلوههای تو دلنشین، عباس
طوق مهر تو دلنواز، ولی
تیغ قهر تو آتشین، عباس
غیرت و همت تو میبخشد
خاتم عشق را نگین، عباس
پرچم عشق را به دست تو داد
رهبر عادل و امین، عباس
تو علمدارِ «فَضَّلَ اللّهی»
در سپاه مجاهدین، عباس
کیستم من؟ ز خرمن فیضت
در همه حال خوشهچین، عباس
کمترین نقشبند مدح توام
در مدیح تو بیش از این، عباس،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»..
به جمال تو ای حبیب خدا
دل جدا عاشق است و دیده جدا
شیرمرد جهادی و جاریست
در رگ و ریشۀ تو خون خدا
سعی خورشیدیات مُبَدَّل کرد
ظلمت کفر را به نور هُدی
تو و با ظلم آشتی؟ هرگز
تو و بر ظالم اعتنا؟ اَبَدا
از تب و تاب تو به وادی عشق
شجر طور آمده به صدا..
جان پاک تو شد فدای کسی
که «لَهُ رُوح العالَمین فِدا»
چون تو در راه انقلاب حسین
دِیْن خود را کسی نکرد اَدا
در صف رستخیز رشک بَرَند
به شکوه و جلال تو شهدا
خنده بر لب، منادیان بهشت
عاشقان تو را، دهند ندا
که بیایید ای خداجویان
در پناه سلالۀ سُعَدا
گر شوم خاک درگهت آن روز
در مقام تو ای حبیب خدا
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
چشم از آن لحظهای که وا کردی
در دل از راه دیده جا کردی
به «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم»
که تو تسخیر قلبها کردی
سر نهادی بر آستان رضا
پشت تسلیم را دو تا کردی
هدف تو ثبوت «اِلا» بود
بعد از آنی که نفی «لا» کردی
تو به امضای خون خود، به حسین
دل سپردی و اقتدا کردی
خاک پای مقدس او را
سرمۀ چشم و توتیا کردی
ترک سر در طریق حق گفتی
بذل جان در ره خدا کردی
کربلا دشت شور و عشق نبود
کربلا را تو کربلا کردی
چون نسیم سحر به همت عشق
گره از کار خلق وا کردی
دل بیگانه از ولایت را
با نگاه خود آشنا کردی
ای که بر گِردِ خیمۀ خورشید
سعی در مروه و صفا کردی
ای که آزادگان عالم را
آگه از سرّ نینوا کردی
ای که با جذبۀ محبت خویش
خانه در روح و جان ما کردی
در شگفتم به پاس این همه لطف
که تو ای مهر دلربا کردی،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
دل و جانی خدایجو داری
قبلۀ عشق پیش رو داری
ای محبتشعارِ مهرآیین
سیرت و صورت نکو داری
تو همانی که چشم در همه حال
به عنایات و فضل هو داری
فیضها بردهای تو از سه امام
یعنی از وحی، رنگ و بو داری
مُعتَصِم گشتهای به «حَبلُالله»
صحبت از «لا تَفَرَّقُوا» داری
به عطشناکی فرات قسم
مِی وحدت سبو سبو داری
شدهای محو شاهد ازلی
جز شهادت چه آرزو داری؟
گر دو دستت جدا شود از تن
سر پیکار با عدو داری
گر امید تو ناامید شود
زمزمه «اِن قَطَعتُموا» داری
نشوی تا شهید، وا نشود،
عقدههایی که در گلو داری
گرچه زهرا نبود مادر تو
بهخدا رنگ و بوی او داری
ما که شرمندهایم، بهر ظهور
تو دعا کن که آبرو داری
ساقیا! گرچه موجی از دلها
بسته بر هر شکنج مو داری
با چنین جلوه و جلال و جمال
که تو خورشیدِ ماهرو داری،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور...
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند...
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود...
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمینَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی...
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
این گلبن نرگس از کدامین چمن است ؟
کز نور جمال، ماه هر انجمن است
سر تا سر کائنات در نور و سرور
از یمن قدوم حجه بن الحسن است
#قاسم_رسا
.....
ای دلشدگان ، شاهد مقصود آمد
در پرده ی غیب آن که نهان بود آمد
گر بوی گل محمدی می شنوید
محبوب خدا ، مهدی موعود آمد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
«روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین»
روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر
قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین...
روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست
چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین...
این «حبیب» است که یک روزه به دست آوردهست
سندِ دیدن محبوب به امضای حسین
روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر
شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین
روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست
آب بردن به سوی خیمۀ گلهای حسین
روزه یعنی که توقف به لب شط فرات
اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین
وقت افطار شد، ای سوخته در آتشِ دل!
«روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین»
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
توکیستی که دراندیشه رسول خدائی
فروغ چشم حبیبی وچلچراغ هدائی
هنوز قبله دلها نبودکعبه که دیدند
تومحو قبله عشق و وفا، توقبله نمائی
توسر به خاک قدوم یتیم آمنه سودی
تودل به مهرنبوت سپرده ای چه وفایی
تودر کمندتولای اهلبیت، اسیری
توحمزه هستی و ازهرچه هست و نیست رهایی
فروغ معرفت از اهلبیت نور گرفتی
توانعکاس تمام وکمال آینه ها ئی
تودرعقیده خود، شاهبازاوج یقینی
تودوستدارنبی درکمال صدق و صفائی
توروز بدر، درخشیده ای چوبدر به میدان
الاکه شیررسول خداوشیرخدائی
توروز معرکه بخشیدی آبروبه شجاعت
توداده ای به شهامت، شکوه و قدرو بهائی
سزدکه خاک تو تسبیح دست قاطمه باشد
چراکه گفت پیمبر:توسیدالشهدائی
درست می شود آهنگ رفتن به مدینه
اگرتویادکنی، ازشکسته گان، به دعائی
شهادت توچنان آتشی به جان وجهان زد
که درنبرداحد، آفرید کرب وبلائی
برای آنکه نبیند "صفیه"لاله پرپر
فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبائی
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#صلوات
هرچند دعای عاشقان پر دارد
زیبایی پرواز کبوتر دارد
در پرده بود اجابت ،اما صلوات
بفرست که آن حجاب را بردارد
#محمد_جواد_غفورزاده
#شفق
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
دلی که عشق و ارادت به راستان دارد
در آستانهء قم ، سر بر آستان دارد
در آستانهء قم ، از سلالهء خورشید
ودیعه ای است که انوار جاودان دارد
به یُمن مقدم این تابناک اختر پاک
تمام خطهء قم، رنگ آسمان دارد
یگانه دختر معصومه ای که فرمودند
زیارت حرمش اجر بیکران دارد
کسی که اشک ارادت در این حرم افشاند
دو چشم تر ، نه که "عینان تجریان" دارد
در این حریم چرا موج میزند ملکوت
که سایه از پر و بال فرشتگان دارد
گرفته رخصت پرواز بین مشهد و قم
کبوتری که در این روضه آشیان دارد
از این حریم مقدس اجازه می طلبد
کسی که شوق نیایش به «جمکران» دارد
چه مسجدی که ز گلدسته های زیبایش
بلال هم هوس گفتن اذان دارد
کسی که می رود آنجا می آورد با خود
دلی که رایحهء صاحب الزمان دارد
میان شهر قم و جمکران جدایی نیست
خوشا کسی که سفر سوی این و آن دارد
ثنای حضرت معصومه حدّ معصوم است
به شأن و شوکت او، شعر کی توان دارد؟
به پاکدامنی مریم است این بانو
که از مسیح نسب دارد و نشان دارد
هنوز جای قدمهای اوست بیت النور
هنوز چشم به آن خانه کهکشان دارد
و از مجاورت او ز شهر قم، تابش
فروغ علم به شش گوشهء جهان دارد
قسم به عشق که شایستهء نثار اینجاست
اگر که اشک شما رنگ ارغوان دارد
بهشت خواب و خیالی است بی محبت او
ولای اوست که پروانهء جنان دارد
در آزمایش علم و عمل بکوش اینجا
که سرسپردگی دوست، امتحان دارد
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_رضا_مناجات
قرار ما حرم توست يا امام رضا
اميد ما كرم توست يا امام رضا
خوشا به حال دل عاشقى كه در همه حال
كبوتر حرم توست يا امام رضا
قسم به قبلهء هفتم،كه كعبهء فُقر
حريم محترم توست يا امام رضا
تو بوستان هميشه بهارى و خورشيد
گل سپيده دم توست يا امام رضا
به عجز خم نشود،منّت از فلك نكشد
سرى كه در قدم توست يا امام رضا
خط امان بنويسد براى اهل نظر
قلم اگر قلم توست يا امام رضا
ضريح سبز تو اى از مدينه دور،هنوز
طلايه دار غم توست يا امام رضا
دلش قرار ندارد(شفق)كه ميگويد:
قرار ما حرم توست يا امام رضا
#محمدجوادغفورزاده #شفق
@raziolhossein
#شاهچراغ
چه روضه ای ست، که دل ها کبوتر است اینجا
به هر که می نگرم، محو دلبر است اینجا
غریبه نیستی ای دل، در این مقام کسی ست
که با تو از همه کس آشناتر است اینجا
ستاره سحری از حریم شاهچراغ
به آفتاب بگو مهر پرور است اینجا
از این حرم طلب نور کن، در اول صبح
چه احتیاج به افشاندن زر است اینجا؟
فرشتگان همه گرمِ طواف این حرم اند
شکوهِ سعی و صفا حیرت آور است اینجا
به صدق کوش و دو رکعت نماز عشق بخوان
«حریم سوم آل پیمبر» است اینجا
بِبال شیراز، «اقلیم آفتاب»! به خود
که از «شهید خراسان» برادر است اینجا
به نام نامی «احمد» قیام باید کرد
که آب و آینه با هم برابر است اینجا
به آیه آیه «والشمس والضحی» سوگند
که نقش روشنِ آیات «کوثر» است اینجا
به عطر گلشن یاسین، به بوی یاس قسم
که از شمیم ولایت معطّر است اینجا
بیار سینه سینا در این حرم با خود
حریم «زاده موسی بن جعفر» است اینجا
اگر به دیده دل بنگری، به شهپر خویش
امین وحی خدا، سایه گستر است اینجا
بگو بلال بیاید اذان بگوید باز
که جای گفتن «اللّه اکبر» است اینجا
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_رضا_مناجات
دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم
کبوترانه در این آستانه پر بزنم
به نا امیدی از این در نمیروم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره دربزنم
خدا مرا به حقیقت ولی شناس کند
که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم
سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد داشت
شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم
بیاد غربت تو عهد کرده ام با خود
که لاله باشم و صد باغ بر جگر بزنم
خدا ی را کمی ای زائران درنگ کنید
که خاک پای شما را به چشم تر بزنم
بمن هر آنچه که بخشیده اند توفیق است
مبادآنکه دم از دولت هنر بزنم
اگرچه خارم و نسبت بگل ندارم باز
خوشم که گاه گداری بباغ سر بزنم
اگر شمیمی از این بوستان بمن برسد
معاشران بخدا تاج گل بسر بزنم
من آشنای همین درگهم ، خدا نکند
که رو به غیر کنم یا دری دگر بزنم
صفای تربیت باغبان ، حرامم باد
که در مجاورت گل دم از سفر بزنم
اگر چه غرق گناهم سفینه ام اینجاست
مراد و قبله ام اینجا مدینه ام اینحاست
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein