#خاطرات_شهدا
#سـیـره_شهدا
🚌 اولین باری که دیدمش موقع اعزام بود. همه توی اتوبوس سوار شده بودیم.
📿 حال و هوای معنوی عجیبی بین بچه ها بود و هر کس زیر لب چیزی زمزمه می کرد.
🌟 که یهو یکی پرید وسط اتوبوس و شروع کرد به لطیفه گفتن و شوخی با بچه ها...
💣 یه بمب انرژی بود!
🤳🏻از این طرف می رفت به اون طرف و با گوشی از بچه ها فیلم می گرفت و می گفت: یه دهن بخون وقتی شهید شدی یه چیزی ازت داشته باشیم!
👌🏻حالا با یاد اون خاطره ها چشمامون از دوریش، گریون میشه، اما لبخند به روی لبامون میاد...
🌹جواد خیلی با بقیه فرق داشت....
🌷 #شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
🌼تزئین ماشین عروسیمان ؛ طوری بود ڪہ قسمت شیشهی جلو سمت عروس را دسته گل چسبانـده بود و گل ها مـانع دیده شدن من در ماشین بودند.
برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی حلال برود ؛ و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی طی شد
برخی می گفتند : عروسی جواد
به مجلس ختمِ صلوات شبیه است
ولـی برایش مهـم کاری بود که
خداپسند باشد و برایش صحبت های
مردم اهمیت نداشت.
✍ راوی : همسر شهید
#شهـید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
✒️مکتب عشق به روایت قلم
❄️بچه های زینبیون میگفتند: پدر ماست! راست میگفتند؛ وقتی برای خانواده شهدا و جانبازان مشکلی پیش می آمد، این حیدر بود که وسط می آمد.
❄️آنها میگفتند: هیچ فرمانده ای به خوبی حیدر با آنها برخورد نکرد او در کنار یک سفره با انها هم غذا میشد و مراقب خانواده هایشان بود.
💞💞💞💞💞💞💞💞
استعداد بالایی در فرماندهی نیروها داشت و به خاطر اخلاق حسنهاش، افراد زیادی را جذب خود کرده بود و از محبوبیت بالایی میان نیروهایش برخوردار بود.
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
بسیار متواضع بود و تا زمان شهادت نزدیکانش هم نمیدانستند که فرمانده گروههای مقاومت را بر عهده داشته است. محمد جنتی در حماه سوریه منطقه تل ترابی به شهادت رسید و همچون حضرت عباس(ع) سر و دستش را فدا کرد..
🌷سردار سلیمانی درباره این فرمانده شهید گفته بود: «حیدر یکی از بهترینهایم بود.»
📎فرماندهٔ تیپ زینبیون
#شهید_محمد_جنتی🌷🌷🌷
#سالروز_تدفین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
🍃اگر با #دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که #جنگ هنوز هم ادامه دارد📷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
#کلیپ 🍃اگر با #دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که #جنگ هنوز هم ادامه دارد📷 🇮🇷 کان
🍃اگر با #دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که #جنگ هنوز هم ادامه دارد📷
.
🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای #جانباز شیمیایی تداعی می کند
🍃ویلچری که چرخ هایش ،روزگاری را حکایت میکند که رزمنده_ای دست و پایش را برای حفظ این #مملکت به ودیعه گذاشته است
🍃درمیان چشمک ستارگان شهر ، رویای صادقه ای که دل خوشی فرزند شهیدی است
.
🍃در کوچه پس کوچه های بی کسی,سنگ قبر بانام شهیدِ #گمنام مونس روزهای تنهایی #مادری است..
.
🍃در محله ی انتظار، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود.✉️
.
🍃کمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ #غیرت بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد #دمشق.
🍃 #محمد_جنتی هر چه داشت در طبق #اخلاص گذاشت و فدای #بانوی_دمشق کرد
🍃مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش.#شهادتش دل هیئت #فاطمیون و زینبیون و حیدریون را سوزاند .
🍃#حاج_حیدرِ سوریه شهید و #جاوید الاثر شد .شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️
🍃توسل به #امام_حسن(ع) سبب شد بعد از دوسال #پیکرش بر گردد.و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد.
🍃این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار #خاطرات جامانده زندگی می کنند.
🍃 #ترکش های زخم زبان عده ای ،دلِ داغدار خانواده #مدافعان_حرم را می سوزاند...
🍃هنوز هم جنگ ادامه دارد...
. ✍به قلم #طاهره_بنائی_منتظر.
#شهید_مدافع_حرم_محمد_جنتی .
📅تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۱۲/۱۸.
📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۶.
📇تاریخ انتشار طرح:۱۳۹۸/۱۲/۰۴.
❣محل شهادت: استان حماه _ سوریه
#روحمان_با_یادش_شاد
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#نماهنگ
به مناسبت سالگرد شهادت حاج حیدر🌹 سردار محمد جنتی فرمانده جبهه های مقاومت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت
#شهید_احمد_احمدى
فرزند: عباس
تاريخ تولد: ۱۳۴۵
تاريخ شهادت: ۱۳ / ۰۳ / ۱۳۶۶
مسئوليت: فرمانده گردان ثارالله
از قرارگاه حمزه سیدالشهداء
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
#سالروز_شهادت #شهید_احمد_احمدى فرزند: عباس تاريخ تولد: ۱۳۴۵ تاريخ شهادت: ۱۳ / ۰۳ / ۱۳۶۶ مسئوليت:
#شهید_احمد_احمدی
سال ۱۳۴۵ش در شهرک کرسف در شهرستان خدابنده از توابع استان زنجان چشم به جهان هستی گشود. پدرش به شغل کشاورزی و دامداری اشتغال داشت. احمد، دوران کودکی را در دامان پدر و مادری مهربان و باایمان سپری کرد. پس از آن برای تحصیل، در دبستان زادگاهش نامنویسی و دوره ابتدایی آغاز کرد. در دوران دبستان به خواندن قرآن و گلستان سعدی علاقهمند بود و با شور و حال خاصی مطالعه میکرد. در ایام تعطیلات و اوقات فراغت، در امور کشاورزی و دامداری به خانواده و مخصوصاً پدرش کمک میکرد. در آن زمان شهرک کرسف با مشکل بیآبی مواجه بود و احمد، خیلی از اوقات برای همسایهها و نزدیکان با سطل آب میآورد و در کارهایشان کمک میکرد. از بچگی با قرآن مأنوس بود و به قول مادرش، از هفت سالگی خواندن قرآن را آغاز کرد. با وجود سن کم به مسجد میرفت و در هیئتهای زنجیرزنی و عزاداری شرکت میکرد و علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشت. در زمان اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، احمد دوازده ساله بود، با وجود این در اغلب تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد. پدرش در سال ۱۳۵۸ش از دنیا رفت و خانواده او با مشکلات اقتصادی مواجه شد. احمد بهناچار کار و فعالیتش را دوچندان کرد تا کمک مؤثری برای مادر در تأمین قسمتی از نیاز خانواده باشد. با وجود این مشکلات، احمد تحصیل خود را ادامه میداد. با شروع جنگ تحمیلی، به عضویت بسیج محل درآمد و پس از چندی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وارد این نهاد انقلابی شد. چهار ماه از جنگ گذشته بود و او که برای رفتن به جبهه لحظهشماری میکرد، راهی جنگ با متجاوزین به مرزهای میهن اسلامی شد. احمد مواقعی که به مرخصی میرفت، با لباس شخصی وارد شهرک میشد چرا که دوست نداشت کسی او را در لباس بسیجی یا سپاهی ببیند. خانواده احمد با مشکلات اقتصادی حادی مواجه بود ولی او حضور در جبهه را واجبتر از این مسائل میدانست؛ با وجود این برای اینکه کمکی هرچند اندک برای مادر و خواهرانش باشد، ایامی را که به مرخصی میآمد، بعد از دیدار خانواده بلافاصله به تهران میرفت و به کار بنایی میپرداخت و دستمزدش را پسانداز کرده به مادرش میداد و دوباره به جبهه برمیگشت. در سال ۱۳۶۴ش به پیشنهاد مادرش با دخترخالهاش، فاطمه اسکندری عقد زناشویی بست. او در مقاطع مختلف، مسئولیتهای گوناگونی داشت و ۳۷ پایگاه زیر نظر او بود، ولی دوست نداشت کسی بفهمد که او چه کاره است و چه کار میکند. سرانجام، سردار احمد احمدی، فرمانده گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۳۱ عاشورا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از سالها حضور مداوم در جبهه در تاریخ شانزدهم خردادماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی هنگام نبرد با دشمن بعثی در جبهه سردشت بر اثر اصابت تیر مستقیم به ناحیه سر در سن بیست و یک سالگی به شهادت رسید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید_احمد_احمدى
این شهید در تاريخ 10/3/1366 شش روز قبل از شهادتش در وصیتنامه اش آورده است: "مادرم مبادا بعد از شهادت من گريه كنى، يا ناراحت باشى. مادرم و خواهران و همسرم استقامت كنيد و گريه نكنيد... پيام من اين است براى مردم ايران، عزيزان و سروران ما انقلاب را براى احياى اسلام شروع كرديم اين خيلى مهم است ولى مهمتر از آن ادامه و ابقاى آن است نبايد صحنه ها را خالى بگذاريم، به هيچ وجه شانه خالى كردن از مسئوليتها قابل قبول نيست، مادرم و همسرم اگرچه از من يادگارى نمانده است براى من اين بس كه شهيد راه خدا شدم همسرم صبور باش، خواهرانم صبور باشيد."
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#کلام_امام
درس اخلاق
🍀 امام خامنه ای ادام الله عزه:
💢موضوع: توکل به خدا...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ خرداد ماه #سالروز_شهادت #شهید_عباس_شیرازی گرامی باد . ⚘
نام پدر : اسدالله
تاریخ تولد : 1323/1/10
محل تولد : کرمان - رفسنجان
تاریخ شهادت : 1364/3/17
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
۱۷ خرداد ماه #سالروز_شهادت #شهید_عباس_شیرازی گرامی باد . ⚘ نام پدر : اسدالله تاریخ تولد : 1323/1/
#زندگی_نامه
شهید «حجت الاسلام شیخ عباس شیرازی» فرمانده «تبلیغات جبهه و جنگ» در هجدهم خرداد ماه 1364 به شهادت رسید. به مناسبت فرارسیدن ایام شهادت «شیخ عباس شیرازی» با زندگینامه و نحوه شهادت این شهید آشنا می شویم.
نوید شاهد: به سال ۱۳۲۳ در روستای گلناباد از توابع رفسنجان اولین فرزند پسر در خانوادهی اسدالله شیرازی متولد شد و نام او را عباس گذاشتند.
شغل پدر خانواده در ابتدا کشاورزی بود اما بعدها مباشر روستای کشکوئیه شد.
یک بار شهید بهشتی به او گفته بود: « شما باتربیت فرزندی مثل آقا شیخ عباس، به گردن انقلاب حق دارید. شما انسان بزرگی را تربیت کردید و تحویل حوزه ی علمیه دادید.»
حاج اسدالله پاسخ داده بود: «دستهای من پینه بسته است. من در کودکی پدرم را از دست دادم و چون فرزند بزرگ خانواده بودم، نان بیار خانه هم شدم و سرپرستی دو برادر و دو خواهر خود را به عهده گرفتم.
از هشت سالگی کار و تلاش کردم، چکش زدم، مسگری کردم، پیلهوری کردم، به روستاها رفتم و کارکردم تا توانستم فرزندم را از راه کسب حلال تربیت و بزرگ کنم.
اگر فرزندان صالحی نصیبم شده، از برکت آن کسب حلال بوده است.»
عباس شش سال بیشتر نداشت که خانواده مجبور شد برای فرستادن او به مدرسه از روستای گلناباد به کشکوئیه کوچ کند.
کشکوئیه روستایی است در چهل کیلومتری شهر رفسنجان که اکثر اهالی آن از گذشته به کاشت و پرورش پسته مشغول بودهاند.
مادر عباس که سیده بود به دلیل ماجرای شگفتی که در کودکی برایش پیش آمد، لقب «بی بی تنوری» گرفت.
پدرش، اسدالله شیرازی از همان سالها که عباس در روستای کشکوئیه دروس دوران ابتدایی را میگذراند فعالیتهای اجتماعی و مذهبی خود را گسترش داد و خانهی آنها در کشکوئیه محل آمد و شد روحانیون بزرگان شد. همهساله در دههی اول ماه محرم در خانهشان روضهخوانی برپا بود و هیئتهای سینهزنی در روز عاشورا میهمان منزلشان بودند.
شیخ علی شیرازی برادر شهید میگوید: « کسانی که از شهر برای رسیدگی به کارهای مردم روستا میآمدند، معمولاً به منزل ما مراجعه میکردند و چند روزی را آنجا میهمان میشدند و کارهای مردم را در خانهی پدر انجام میدادند و خلاصه این خانه از هر جهت محل مراجعه بود.
آیتالله جنتی، آیتالله خزعلی، آقای فاضل هرندی و برخی از بزرگان، عموماً منزل ابوی بودند.»
عباس تحصیلات خود را تا سال چهارم قدیم در کشکوئیه گذراند و برای ادامهی تحصیل روانهی رفسنجان شد و با اقامت در خانهی پدربزرگ، سه سال دیگر به مدرسه رفت و سرانجام در سال ۱۳۳۷ با تصمیمی راسخ به شهر قم عزیمت کرد و در مدرسه حجتیه و سپس مدرسهی خان دروس سطح خود را آغاز کرد.
پدرش میگوید: « آن زمان قدرت مالی زیادی نداشتم. ماهانه مبلغ ناچیزی از من می گرفت و باهمان خرج اندک به صورت شبانه روزی درس می خواند و زندگی را هم می گذراند.»
علاقه، پشتکار، هوش و استعداد ذاتیاش موجب شد تا دروس سطح را خیلی زود به پایان برساند و در محضر استادان بزرگ دروس خارج را آغاز کند.
او در هم نشینی با علمای اعلام و آیات عظام نه تنها مراتب بالای علوم حوزوی را به سرعت طی کرد، بلکه جایگاهی ویژه در میان بزرگان حوزه به دست آورد و همزمان با تحصیل، به تدریس نیز همت گماشت.
ذکاوت، کنجکاوی و مهارت او در سخنوری و تبلیغ زبانزد بود و تحسین اساتیدش را برمیانگیخت.
آقا شیخ عباس شیرازی، طلبه ناآرام، با شعله ورشدن قیام خونین پانزده خرداد به رهبری حضرت امام خمینی (ره) فعالانه در صحنهی مبارزات حاضر شد و در حمایت از رهبر قیام، سخنرانیهای پرشوری ایراد کرد. او در درس منبر و فن بیان را در محضر آیتالله خزعلی گذرانده بود و به قول اکثر هم درسانش بهترین مبلغ دینی آن دورهی حوزهی علمیه بود.
وقتی شور و هیجان مردمی که پای منبرش بودند را دید، تصمیم خود را گرفت و راه آینده خویش را انتخاب کرد و او میخواست مبلغ دین شود، پدرش میگوید:« من در ابتدا مانع می شدم که شیخ عباس دنبال تبلیغ برود. دلیلش هم این بود که می خواستم پخته تر شود. معتقدبودم که یک روحانی مبلغ و یک سخنران وقتی به جایی می رود، باید بتواند پاسخ گوی سؤالات و مسائل مردم هم باشد.»
شیخ عباس از آن جا که خیلی مقید بود در هر کاری رضایت والدین را کسب کند، در مورد این کار نیز از پدر اجازه خواست؛ تا اگر او صلاح میداند، به منبر برود.
وقتی پدر او را از سخنرانی نهی کرد، خیلی ناراحت بود و افسوس میخورد، چون واقعاً نمیخواست خلاف نظر پدر عمل کند. تصمیمگیری برای او دشوار بود و نمیدانست چه کند تا این که چند نفر از آقایان علما واسطه شدند تا از پدر اجازهاش را بگیرند.
آیتالله جنتی با پدرش صحبت کرده بود و گفته بود که اگر فلانی ملا بشود ولی نتواند سخنرانی کند، به درد نمیخورد. باید در کنار درس و بحث منبر هم باشد.
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
خلاصه او را راضی کردند. شیخ عباس از این موضوع خیلی خوشحال شد و از آن پس در کنار درس، کار منبر هم دنبال کرد.
فعالیتهای شیخ عباس، فقط محدود به سخنوری و تبلیغ شفاهی نبود. او اندکاندک عرصههای دیگر تبلیغ، نظیر نوشتن مطالب روشنگرانه و تکثیر و توزیع سخنان امام خمینی (ره) را نیز سرلوحهی کار خود قرارداد. مخصوصاً بعد از تبعید حضرت امام در شهرهای مختلف، با انواع نامهای مستعار منبر می رفت و از طریق تکثیر و توزیع سخنرانیهای امام (ره) برای آگاهی مردم تلاش میکرد.
در یکی از سخنرانی های حضرت امام (ره) با اینکه جو حساس بود و خیلی ها احتیاط میکردند، او ضبط صوت بزرگی با خودش به مجلس برده بود و بعد از ضبط سخنان امام (ره) با خونسردی و خیلی عادی آن را از آن جا خارج کرده بود. بعدها نوار سخنرانی را تکثیر کرد و در اختیار بقیه دوستان مبارزش قرار داد.
پس از تبعید امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۲ و به خاموشی گراییدن ظاهری نهضت که در مبارزات شکل مخفیانه تری به خود گرفت، او همواره در کنار آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی و شهید باهنر و سایر چهرههای تأثیرگذار نهضت هم چنان به کار خود ادامه میداد.
یکی از کارهایی که شیخ عباس همراه با سایر علما و خصوصی کرمانیها انجام میداد، این بود که به منزل بزرگان و مراجع میرفتند و آنها را ترغیب میکردند تا با پیامها و اطلاعیههای خود، امام را حمایت کنند.
برخی از این اطلاعیهها که بین سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ به این ترتیب از طرف آنها و علمای کرمان صادر شده است، هم اکنون در مرکز ثبت اسناد انقلاب موجود است و پای بعضی از این اسناد که به صورت گروهی صادر شده است، امضای او نیز به چشم میخورد.
از کارهای دیگر شیخ عباس شیرازی، سرکشی به دوستانی بود که در تبعید به سر میبردند؛ آیتالله خامنهای در ایرانشهر، آیتالله عبایی در نائین، آیتالله پسندیده در انارک و بعضی علمای دیگر که در کردستان تبعید بودند.
او خیلی مقید بود که حتماً با این دوستان دیدار داشته باشد تا از آنها دلجویی کند و اگر کاری از دستش بر میآید برایشان انجام دهد.
حجتالاسلام شیخ علی شیرازی، برادر شهید میگوید:
«یک بار از من خواست اگر موافق هستم، با ماشین سری به مهاباد و سقز و بانه بزنیم و آن جا با علمایی که در تبعید هستند، دیدار کنیم . دو روز بعد باهم راه افتادیم. در مهاباد، آیتالله طاهری اصفهانی، تبعید بودند. در سقز، آیتالله مرتضی فهیم و در بانه آیتالله صادق خلخالی، ایشان با هر یک از این آقایان که دیدار میکردند، ضمن احوالپرسی، اعلامیههای جدید امام خمینی (ره) را نی به آنان میدادند.
این اعلامیهها را قبلاً خودش را در ماشین جاسازی کرده بود.»
او که در سالهای متمادی مبارزه و تبلیغ، خطیبی توانا و زبانزد بزرگان شده بود، عاقبت از گزند رژیم پهلوی در امان نماند و پس از چند بار گریز از دامهای ساواک سرانجام در سال 1356 در یکی از مساجد شهر کرج اسیر نیروهای ساواک شد و به زندان سیاسی افتاد. اما با پیروزی انقلاب و حضور حضرت امام (ره) در کشور مجدداً به خیل یاران ایشان پیوست و از آن پس لحظهای از خدمت به آرمانهای بلند حضرت امام (ره) غفلت نکرد.
تلاش های بی وقفه ای او در حفظ و پاسداری از نهال نوپای انقلاب و روحیه ی مسئولیت پذیری که در وجودش بود، موجب شد تا حضرت امام (ره) در همان ماه های نخست پیروزی انقلاب، ایشان را برای دعوت مردم به اتحاد و همدلی به شهرهای مختلف بفرستند، از جمله شهرهای ارومیه، خوی، مرند، سلماس، ماهشهر و خرم آباد.
پس از آغاز جنگ تحمیلی و حمله رژیم صدام به میهن اسلامی، شیخ عباس آرام و قرار نداشت و برای یاری رزمندگان و ایجاد شور جهاد در هر فرصتی به میان آنان می شتافت. در همین راستا با علاقه ای که به کار فرهنگی و تبلیغ داشت، ابتدا مسئولیت قائم مقامی سازمان تبلیغات اسلامی و سپس مسئولیت تبلیغات جبهه و جنگ را پذیرفت و تا واپسین روزهای زندگی خود را وقف این امر کرد.
او دایم به جبهههای نبرد سرکشی میکرد و از نزدیک در رفع مشکلات رزمندگان تلاش مینمود، در یکی از همین مأموریتها در هجدهم خرداد ماه 1364 سرانجام در حوالی شهر دزفول بر اثر سانحهی اتومبیل به شهادت رسید.
منبع: کتاب #سردار_خطیب (سیری در زندگی شهید حجت السلام و المسلمین شیخ عباس شیرازی)، محمدعلی قربانی، معاونت روابط عمومی و انتشارات سپاه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ خرداد ماه #سالروز_شهادت #شهید_عبدالله_احمدی گرامی باد .⚘
🔹 فرازی از وصیتنامه شهید🌷:
👈 تا آخرین قطره خونتان در راه امام و روحانیت متعهد باشید.
👈 جوانان باید بمانند تا در آینده ای نزدیک بتوانند با نابودی مثلث جنایتکاران «امپریالیسم، کمونیسم و صهیونیسم» و نابودی اسرائیل این غده سرطانی، قدس (اولین قبله مسلمین) را آزاد ساخته و زمینه ساز حکومت صالحان بر زمین باشند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت
#شهید حبیب الله توکلی
#متولد ۱۳۶۰/۶/۳فریدونکنار
#شهادت ۱۳۶۱/۳/۱۷ خرمشهر
#زندگی_نامه
شهید حبیبالله توکلی، سال ۱۳۴۲ش در روستای کاردگرمحله از توابع شهرستان فریدونکنار در یک خانواده کمدرآمد،چشم به جهان هستی گشود. در سال ۱۳۴۸ش برای فراگیری علم و ادب وارد مدرسه شد اما پس از سه سال، درس خواندن را کنار گذاشت و بههمراه پدر و مادرش در زمینهای کشاورزی مشغول بهکار شد
حبیبالله در هجدهم آبانماه ۱۳۶۰ش به خدمت سربازی رفت.
نحوه #شهادت
شهید توکلی در دو عملیات فتحالمبین و عملیات بیتالمقدس حضور پیدا کرد.حبیبالله توکلی، سرانجام در تاریخ هفدهم خردادماه سال ۱۳۶۱ هنگام ورود به چادر بر اثر اصابت خمپاره ۶۰، از ناحیه سر دچار جراحت سنگین شد و در سن نوزده سالگی، به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani