غربزدگی.pdf
1.65M
#معرفی_کتاب
عنوان : #غرب_زدگی
نویسنده #جلال_آل_احمد
موضوع :
اثر ماندگار و افشاگرانه نویسنده مردمی و متعهد، مرحوم سید جلال آل احمد
💠 جلال در کتاب «غرب زدگی» در باره اعدام مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) توسط جریان غربگرای مشروطه، می نویسد:
✍️ « من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال کشمکش، بر بام سرای مملکت افراشته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم.»
#پیشنهاد_دانلود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
1_209961472.pdf
15.06M
#معرفی_کتاب
عنوان : در خدمت و خیانت روشنفکران
نویسنده : #جلال_آل_احمد
موضوع : شکرگیری روشنفکری و آغاز انحراف بخشی از انتلکتوئل بیمار ایرانی !
#پیشنهاد_دانلود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۶ شهریورماه #سالروز_شهادت #شهید_امنیت
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی گرامی باد . ⚘
ولادت : ۱۳۷۰/۱۲/۲۵ تنکابن ، مازندران
شهادت : ۱۳۹۲/۶/۱۶ درگیری باقاچاقیان ، کرمانشاه
#خاطرات_شهید
همیشه از پدر و مادر قدردانی میکرد و عذرخواه بود که نتوانسته محبّت آنها را جبران کند. علاوه بر آن، به من و برادرم که از او کوچکتر بودیم، احترام میگذاشت و هیچوقت ما را به اسم صدا نمیزد، بلکه میگفت: آبجی و داداش.»
یک سال قبل از شهادتش، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادیاش به کمال رسید؛ به گونهای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگیای به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش میگفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من میگفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده.»
✍به روایت خواهر شهید
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهید
●بعد شهادت یکی ازدانشجوهارادیدم خیلی گریه میکردازش سوال کردم چراشماانقدربیتابی می کنید،
آقارضابه آرزویش رسید.
میگفت:میدونم جزشهادت برای آقارضانبایدفکرکرد امامن باهاش تودانشگاه خیلی خاطره داشتم بااینکه هم سن وسال بودیم امااوبرای ما پدری میکردهمیشه هواموداشت.
●من وضع مالی خوبی نداشتم پدرم کارگربود اماآقارضابعضی مواقع به من پول قرض میداددرجمع آنهایی که وضع مالی خوبی داشتند منوبیشتر تحویل میگرفت باآنها هم دوست بودولی زمانی که آقارضابود یعنی همه چیزبوداخلاقش واقعا خوب بود.
●ازوقتی به بزرگتروکوچکتر ازخودمیرسید دست راروی سینه اش میگذاشت وخم میشدواحترام میگذاشت اویک فرشته به تمام معنابود یادم نمی رود در دوران فتنه 88 خیلی خودش را درگیرکرده بودوتلاش میکرد جوانان را هدایت کند وروشنگری کند فردی که 300درجه باافکارولایی اش زاویه داشت بارفتار خویش، براه آورد واون شخص یکی ازافرادولایی ویکی ازمریدانش شده است.
اصلادافعه توکارش نبود،جاذبه اش بی نظیربود.
✍راوی: پدر شهید
#شهید_رضا_قربانی
#سالروز_شهادت 🌷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۶ شهریور ماه #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #محمدرضا_یاقوتی_نژاد گرامی باد. ⚘
ششم آذر 1346، در روستای زوزن از توابع شهرستان خواف به دنیا آمد. پدرش غلام نبی (فوت1364) و مادرش هاجر نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شانزدهم شهریور 1365، با سمت بیسیمچی در حاجعمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است
#وصیتنامه
#شهید_محمدرضا_یاقوتی_نژاد
مادر سلام، اگر من به شهادت رسيدم برايم گريه نکني و زينبوار باشي و در مجلس من غيبت نباشد. مادرم! از شما ميخواهم که اگر از من بدي ديدهايد به بزرگواري خودتان ببخشيد. از خواهرانم ميخواهم که حجاب اسلامي را رعايت کنند. هدف از جبهه رفتنم اين است که صدام و صداميان را از ميهن عزيزمان برانم و کفر را نابود کنم و اين است که اسلام عزيزمان پيروز شود و راه حسين-عليه السلام- را ادامه دهيم تا پيروزي نهايي.
پيام من اين است که در پشت جبهه کمک کنيد. شما اي برادرم! به هيچ عنوان از سپاه بيرون نياييد و امام عزيزمان را تنها نگذاريد. هم اکنون که مسلمانان کشته ميشوند ديگر براي من مهم نيست که کشته شدنم به چه صورت باشد. برادرم اسلحه مرا به زمين نگذاريد. از تمام مسلمانان و مديران که برايم زحمت کشیده اند .
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
#روحانی_شهید محمدرضا یاقوتی نژاد
در ساعت ۲شب عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران شروع شد . محمدرضا کمک ارپی چی زن بود از ناحیه پا مجروح شد با تعدادی از مجروحین به سمت پشت خط حرکت کردیم دیدم محمدرضا نمی اید برگشتم نگاه کردم داشت اسلحه را بر می داشت و بعد آرام آرام شروع به حرکت کرد.گفتم اسلحه را بینداز بیا تا تورا به پشت خط انتقال دهیم . گفت سلاحم را بر زمین بگذارم خیانت است شما بروید من آرام آرام می آیم ، بعد از لحظه ای بر اثر بمباران شیمیایی محمدرضا به درجه رفیع شهادت نایل آمد
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#کلام_امام
🔻رهبر انقلاب: هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷، یعنی چند ماه به پیروزی انقلاب، در همین میدان شهدای تهران، عوامل رژیم طاغوت مردم بیپناه را به رگبار مسلسل بستند و تعداد زیادی -که هنوز هم برای ما معلوم نیست لکن تعداد کثیری [بودند]- از مردم را در آن میدان به قتل رساندند. ۹۴/۶/۱۸
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🚨 در روز هفدهم شهريور۵۷ رهبرانقلاب در كدام شهر بودند
👈 ماجرای نامه ايشان به يكی از افراد قم
🔻من از روز #هفدهم_شهریور سال ۱۳۵۷ خاطرهای در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خونبار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند.
⚠️این، نکته خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینهای، همه #عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامههای آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند. عدّهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان #تندرو و افراطی و متعصّب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدیّتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این #احساس_خطر را کردم.
🔹آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامهای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثتآمیز میخواهند بهانهای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم.
🔹روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم.
🔺من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود. ۷۶/۰۶/۱۹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ هفدهم شهریور ماه ، سالروز راهپیمایی خودجوش مردمی در مخالفت با حکومت نظامی (۱۳۵۷ ه.ش.) و کشتار بی رحمانه و به شهادت رساندن جمع زیادی از مردم تهران در میدان شهدا (ژاله سابق) به دست مزدوران رژیم ستمشاهی پهلوی؛ که معروف به قیام هفدهم شهریور، جمعه خونین و جمعه سیاه ، گرامی باد . 😔
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت یک سرکوب
🗓۱۷ شهریور، روزی با نام جمعه سیاه،
نقطه عطفش در تابستانی رقم خورد
که از بهارش اعتراضات مردم ضد رژیم
پهلوی شدت گرفت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌹هفده شهریور، از ایام الله است...
♦️یادتان نرود که ما یک ۱۷ شهریور داشتیم. ۱۷شهریور از «ایّام الله» است. و باید یادمان نرود این را. آن قدر شهید دادیم و آن قدر خون دادیم ما آن روز و در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قیام کردند ملت ما و خونشان ریخته شد، لکن پیروز شدیم...
( امام خمینی(ره) | ۱۷ شهریور ۵۸ )
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲ روایت از کشتار ۱۷ شهریور میدان ژاله؛
💢تاریخ درباره «جمعه سیاه» چه میگوید؟
🔸قیام ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ به واسطه کشتار مردم توسط نیروهای نظامی رژیم پهلوی به «جمعه سیاه» معروف است.
بخوانید 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
حماسه ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ که نقطه عطفی در مبارزات انقلاب اسلامی محسوب میشود صحنه ریخته شدن خون تعداد زیادی از مردم در مبارزات پیش از انقلاب اسلامی شد تا از آن روز به عنوان «جمعه سیاه» در تاریخ ایران زمین یاد شود، حرکتی خودجوش برگرفته از عمق ایمان و اعتقاد مردم ایران که زمینهساز سرعت گرفتن قطار انقلاب در ماههای منتهی به پیروزی شد.
سال پر التهاب ۱۳۵۷ بستر وقایع بسیاری در تاریخ ایران است، از آتشسوزی «سینما رکس» آبادان در مرداد ماه تا برکناری «جمشید آموزگار» از نخست وزیری و روی کار آمدن «شریف امامی». در پی همین اتفاقات، اعتراضی مردمی در روز ۱۳ شهریور در تپههای قیطریه شکل گرفت، روز ۱۶ شهریور نیز تهران شاهد حضور مردم در خیابانها در اعتراض به سیاستهای شاه شد. در روز جمعه ۱۷ شهریور نیز روحانیای به نام علامه «یحیی نوری» مردم را به راهپیمایی علیه حکومت پهلوی دعوت کرد. صبح روز ۱۷ شهریور مردم برای شرکت در نماز جمعه راهی میدان ژاله شدند در شرایطی که از روز قبل رژیم پهلوی حکومت نظامی را در شهر اعلام کرده بود. چند ساعت بعد میدان ژاله و خیابانهای اطراف صحنه جنگ تمامعیار نظامیان علیه مردم بیدفاع بود، تانکها مردم را محاصره کردند و بالگردهای نظامی تلی از اجساد را روی زمین باقی گذاشتند. آتش از هر طرف جان مردم بیگناه را به مخاطره انداخته بود. در این میان زن و مرد و کودک و پیر زیر آتش نظامیان پهلوی قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
◾جان باختن مردم در جوی آب
«ولیالله چهپور» از مبارزین قبل از انقلاب و از شاهدین واقعه ۱۷ شهریور میدان ژاله، مشاهدات خود در آن روز را اینگونه روایت کرده است: «کمی بعد یک سرهنگ جلو آمد و برخلاف گفته نظامی قبلی گفت همین جا و در جای خود بنشینید و تکان نخورید، چون هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و خطری شما را تهدید نمیکند. بدین ترتیب مردم را به سکوت و ایستادن در میدان تشویق نمود؛ اما به زودی شلیک گلوله به سمت جمعیت آغاز شد و مردم بیدفاع هنگامی که جان خود را در خطر دیدند به ناگاه از جای خود برخاسته و شروع به دویدن و فرار کردند و چون همه جا جمعیت و راه فرار مسدود بود تعدادی روی هم افتادند و عدهای خود را پرت میکردند و نقش زمین میشدند.
کانالهای آب، حاشیه میدان و خیابان هم پناهگاه خوبی بود. تعدادی خود را به داخل کانال و جوی آب انداختند. دیگران هم یا خود را داخل کانال و روی آنان پرتاب میکردند یا تیر میخوردند و بر زمین میافتادند.
سالم و مجروح و شهید در کنار هم دیده میشدند. جیغ و فریاد زنها و ناله و استمداد آنها فضا را پر کرده بود. داخل کانالها مملو از زن و مرد شده و چون خانمها چادر مشکی داشتند، جوی آبها از چادر سیاه خانمها پر شده بود.
مشاهده منظره کفشهای بر جای مانده، چادرها و روسری خانمها، زنان غش کرده و شهید شده و سالم بر روی هم افتاده و صدای ناله و ضجه از گوشه و کنار میدان، صحنه دلخراشی را به وجود آورده بود و هر انسان با احساسی را منقلب و دگرگون میکرد.»
◾ساواکیها با لباس مبدل مردم را میکشتند
«فضلالله فرخ» دیگر شاهد عینی واقعه ۱۷ شهریور تعریف کرد: «مردم در روز ۱۷ شهریور مجروحین و شهدا را به وسیله موتور، وانت و با هر وسیلهای که داشتند به بیمارستانها میرساندند. از فردای آن روز تجمع مردم جلوی بیمارستانها شروع شد، برای اینکه بیمارستانها مملو از مجروح بود و حتی عده زیادی شهید شدند.
بیمارستانها از مردم استمداد میکردند که پنبه، ملحفه، یخ و... برای کمک بیاورند. الان که میگویم واقعا گریهام میگیرد، هر کسی هر چقدر ملحفه در خانه داشت آورده بود. وانت وانت یخ میآوردند جلوی درب بیمارستان. مردم این کار را به حدی پیش بردند که بیمارستانها اعلام کردند که دیگر چیزی نیاورید و حتی عدهای از مردم پول میگرفتند و آنها هم برای کمک به آن بیمارستانهایی که مجروحین بستری بودند پول میدادند، ولی مأمورین هم آنجا پراکنده بودند.
البته مأمورین اینجا دیگر، چون احساسات مردم خیلی جریحهدار بود با لباس شخصی آمده بودند. یکی از مسائل ناراحتکننده این بود که گاهی پرستارها میآمدند بیرون و گریه میکردند و میگفتند: عدهای میآیند سرم را از دست بیمارها میکشند و حتی اگر ما مراقبت نکنیم آمپول هوا تزریق میکنند و مجروحین را شهید میکنند.»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ شهریورماه #سالروز_شهادت
#شهید_کریم_صالح_طبری گرامی باد . ⚘
نام پدر:غلامحسین
نام مادر:بانو سلطان علمدار فلاح
تاریخ تولد:1334/1/7
تاریخ شهادت:1357/6/17
محل شهادت:میدان شهدای تهران
گلزار:بهشت زهرا س تهران
نخستین شهید شهرستان بابل در قیام ۱۷ شهریور ۵۷
🌺در پی اتفاقات روز سیزدهم شهریور راهپیمایی بزرگ عید فطر در تپههای قیطریه تهران، تبدیل به تظاهرات بر ضد حکومت شاهنشاهی شد و به دنبال این تظاهرات، ناآرامیهای دیگری نیز تا روز شانزدهم شهریور به وقوع پیوست تا اینکه در پی بیانیههای علامه یحیی نوری مبارزان انقلابی در نخستین ساعات جمعه ۱۷ شهریور برای شرکت در راهپیمایی و نماز جمعه به امامت علامه یحیی نوری راهی میدان ژاله شدند.
شهید بزرگوار نیز در روز شانزدهم در راهپیمایی میدان قیطریه شرکت کرده بود در روز ۱۷ شهریور خود را به میدان ژاله رساند که با اعلام حکومت نظامی و تیراندازی ماموران ساواک گلوله به پاهای شهید اصابت کرد و به علت خونریزی شدید پیش از رساندن شهید به بیمارستان یا مکان امن به شهادت رسید.
شهید کریم صالحطبری در ردیف ۵۸ قطعه ۱۷ بهشت زهرا توسط ماموران امنیتی رژیم پهلوی بهصورت گمنام به خاک سپرده شد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
تولد و کودکی
🌹شهید کریم صالحطبری فرزند غلامحسین و بانو سلطان علمدارفلاح در هفتم فروردین سال ۱۳۳۴ در بابل و در خانوادهای پرجمعیت به همراه برادر دوقلویش شهید رحیم صالحطبری دیده به جهان گشود، این دو برادر در همان گهواره بیماری سختی گرفتند به طوری که دکترها از معالجهشان ناامید شدند و خانواده امیدی به زنده ماندن این دو کودک نداشتند اما در سرنوشت این دو شهادت نوشته شده بود که در کمال تعجب خانواده و به صورت معجزهوار بهبود یافتند.
این دو برادر که از کودکی باهوش و مودب بودند، دوشادوش یکدیگر سالهای تحصیل و پرشیطنت کودکی را پشت سر گذاشتند و از همان دوران گرایشات مذهبی در آنان شکل گرفت و بدین شکل پای ثابت جلسات قرآنی و مذهبی شده بودند، جلساتی که زمینهساز تحولات روحی عظیمی در دو برادر شد.
فعالیتهای سیاسی مذهبی در دوران خدمت سربازی
🌹وی در زمان تحصیل لحظهای از فراگیری مسائل دینی غافل نبود تا به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوهها و کتب اسلامی نشان داد.
با حضور مداوم در جلسات قرآنی هفتگی که افراد شاخص مذهبی شهرستان بابل میگرفتند اندیشه اسلامی در شهید پرورش یافت و بدینگونه به ماهیت حقیقی رژیم طاغوت پهلوی پیبرد به همین دلیل از هرگونه خدمت به این دستگاه طاغوتی سرباز میزد به گونهای که ماموران ساواک به علت نرفتن به خدمت سربازی ایشان را دستگیر کردند اما وی از اتاق پلیسراه ساری پا به فرار گذاشت، ماموران ساواک که از ایستادگی و فرار شهید به شدت عصبانی بودند منزل پدری شهید را در بابل تفتیش کرده و به علت شباهت برادر دوقلویش شهید رحیم صالحطبری را به باد کتک میگیرند که بعدا متوجه میشوند اشتباه کردند.
کریم صالحطبری حتی در دوران خدمت سربازی دست از مبارزات خود برنداشت و با پخش اعلامیههای امامخمینی سعی در آگاهی همخدمتیها و مردم داشت.
در سال ۵۵ ماموران ساواک در تهران متوجه میشوند که شهید در حال پخش اعلامیه امامخمینی است که وی اینبار هم از دست ماموران ساواک فرار کرد و پس از سه روز مخفی شدن در جایی نامعلوم با موتور تا بابل میآید.
🌼دستگیریهای مداوم و تحت تعقیب بودن هم او را از ادامه مسیر ناامید نساخت و بارها برای فرار از دست ماموران ساواک جهت رساندن اعلامیهها از قم به تهران و بابل فرار کرد تا بالاخره پس از پایان دوره آموزشی به پادگان حشمتیه گارد ویژه رژیم پهلوی اعزام شد تا تحت کنترل باشد اما او در یک روز زمستانی از پادگان فرار کرد و در راه آمدن به بابل در جاده هراز تصادف میکند و به علت جراحت شدید چشم چپ ۶۰ درصد دید خود را از دست داد و از ادامه خدمت سربازی معاف شد.
اگرچه کریم صالحطبری در راه مبارزات خود چندین بار مرگ را به چشم دید اما به ثمر رسیدن تفکرات انقلابی را ارجح بر جان خود دانست، در همان سال ۵۷ و تنها سه ماه قبل از شهادت هنگامی که در اداره مخابرات تهران مشغول بود در راه پخش اعلامیه به بابل در جاده هراز دوباره تصادف شدیدی داشته که منجر به شکستگی صورت و فک شد تا اینکه باصلاحدید پزشکان دو ماه استراحت پزشکی به ایشان دادند اما وی سه روز بعد با همان وضعیت بیماری در روز ۱۷ شهریور با حضور در راهپیمایی این روز همقدم با مبارزان انقلابی به آرزوی دیرینه خود رسید و پس از سالها مبارزه آرام گرفت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی #حاج_قاسم #روضه خوند ...
📹روایت سردار از رویای صادقهی یک شهید و ملاقاتش با امام حسین علیه السلام
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷شهریورماه #سالروز_شهادت اولین شهیده ی انقلاب اسلامی #شهیده_محبوبه_دانش_آشتیانی گرامی باد . ⚘
ولادت: ۱۳۴۰
شهادت : ۱۳۵۷
عامل شهادت: گلوله دژخیمان پهلوی در 17 شهریور، میدان ژاله تهران
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
شهیده محبوبه دانش آشتیانی
در مدرسه رفاه درس می خواند. برای ارتقای سطح فکری خود از طریق شهید بهشتی روی قرآن کار می کرد. یکی از دوستان او در این باره می گوید: محبوبه قرآن را طوری خوانده بود که در حاشیه همه ی صفحاتش مطلب و سوال نوشته بود. در صورتیکه در آن دوران اگر کنار فرآن مطلبی می نوشتی و سوالی می پرسیدی زندان داشت.
آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه می کرد. برای یافتن پاسخ سوالاتش بارها با دکتر مفتح بحث می کرد و تا به جواب نمی رسید، دست بردار نبود.
علاوه بر قرآن و نهج البلاغه کتابهایی که درباره مسائل سیاسی و مبارزاتی نوشته می شدند را به دقت می خواند.
همین درایت، ذهن پویا و مطالعه ی زیاد باعث شد که محبوبه از نظر فکری بسیار فراتر از همسالان خود بیندیشد.
سال اول دبیرستان همزمان با تحصیل، فعالیت سیاسی و اجتماعی خود را به شکل منسجم آغاز کرد. او اعلامیه های امام را به مدرسه می برد و درباره ی آنها با دانش آموزان صحبت می کرد.
در مسجد به آموزش قرآن می پرداخت. جلسات هفتگی با بچه ها داشت و به بحث درباره احکام اسلام و شیوه ی صحیح مبارزه می پرداخت.
برای بچه های محروم جنوب شهر کتاب می برد. همچنین یک برنامه دقیق مطالعاتی برای آنها تنظیم کرده بود و به این ترتیب یک حرکت اجتماعی عمیق و به دور از جنجال گروه ها را در میان کودکان و نوجوانان آغاز کرده بود.
2 سال آخر دبیرستان همزمان با اوج گیری مبارزات در سطح جامعه، درس برای محبوبه تبدیل به مسئله فرعی شد و به شکل جدی وارد عرصه مبارزات شد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔸ماجرای شهادت #شهیده_محبوبه_دانش_آشتیانی
🔻مردها به «محبوبه» گفته بودند برو
🔹صبح روز 17 شهریور 1357 دولتمردان پهلوی که از گسترش تظاهرات و مبارزات مردم به هراس افتاده بودند تصمیم گرفتند که در تهران و 11 شهر دیگر به مدت 6 ماه حکومت نظامی اعلام کنند اما تظاهرکنندگان بیاعتنا به اخطارهای فرمانده نیروهای نظامی در صفهای فشرده به طرف میدان ژاله رفتند و در آنجا تجمع کردند. «محبوبه» نیز در میان تظاهرکنندگان بود. او که غسل شهادت کرده بود خود را به ضلع شمالی میدان که محل تجمع زنان بود رساند.
🔹دیری نگذشت که صدای گلوله و فریاد همه جا را گرفت و عده زیادی از تظاهرکنندگان در خون خود غلطیدند و به شهادت رسیدند.
🔹پرچم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی در دست «محبوبه» بود. او شجاعانه بر سر عقیده خود ایستاده بود و شعار میداد که ناگهان گلوله قلب پر ایمانش را شکافت؛ سرو قامتش بر زمین افتاد و در خون خود غلطید تا خونش مهر تأییدی بر حضور زن مسلمان ایرانی در عرصههای نبرد حق علیه باطل باشد.
🔹مردها به محبوبه گفته بودند شما برو اینجا نمان. «محبوبه» به آنها جواب داده بود: اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر کار غلطی است که شما هم باید بروید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#معرفی_کتاب_شهدایی
عنوان کتاب : ژاله؛ میعاد پرواز
گذری بر زندگینامه #شهیده_محبوبه_دانش
نویسنده: فریبا انیسی
ناشر: مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، 1386
168 صفحه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani