#کلام_امام | این فضا را خط کشی کنید.
🔻رهبر انقلاب: «فضای مجازی بدون اختیار ما، دارد مدیریت میشود و عوامل مسلط بینالمللی در این فضا از لحاظ خبردهی، خبررسانی، تحلیل دادهها و هزاران کار دیگر بشدت فعالند. نمیشود مردممان را در این فضا، بیپناه رها کنیم.»۹۹/۶/۲
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۶ شهریورماه ، سالروز رحلت خارچشم غربزدگان ، مرید امامخمینی، محب خامنهای ، روشنفکرمتعهد، #سید_جلال_آلاحمد گرامی باد .
💠رهبرانقلاب:
‼️#غربزدگی خطر بزرگی است. در دل حکومت غربزده پهلوی، یک #روشنفکر ریشهدار در مسائل دینی، یعنی مرحوم #جلال_آلاحمد که عالم زاده و پسر یک روحانی و دارای ارتباطات دینی است، با ما هم بیارتباط نبود، به امام هم اظهار ارادت و علاقه میکرد، آن روز در سال ۴۲ مسئلهی غربزدگی را مطرح کرد. امروز مسئله غربزدگی مسئلهی مهمّی است؛ باید آنرا فراموش نکنیم! ۹۸/۱/۱
‼️یک عده غربزده، از صد سال پیش تبلیغ کردند که اگر میخواهید کشورتان پیشرفت کند بایستی بروید در ذیل غرب تعریف بشوید، غربزدگی؛ همان تعبیر غربزدگی که مرحوم آلاحمد مطرح کرد و نوشت، این فکرِ غلطی بود؛ که بعضی جاهلانه و بعضی خائنانه بود. امروز هم تفالههای آنها همین فکرها را ترویج میکنند، مگر در زمان پهلوی ۵۰سال کشور ذیل غرب زدگی زندگی کرد جز بدبختی چه پیشرفتی برای کشور حاصل شد؟! نخیر، در ذیل غرب نمیشود، نمیتوان پیشرفت کرد؛ هرکه بگوید کشور در ذیل غرب ممکن است پیشرفت بکند، خائن به کشور است! ۹۶/۷/۲۶
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#جلال_آل_احمد در 11 آذر 1302 در محله پاچنار تهران در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود. پدر او سیداحمد حسینی طالقانی از روحانیان مبارز دوران استبداد رضاخانی بود. مادرش بانو امینه بیگم اسلامبولچی، خواهرزاده دانشمند گران مایه مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، صاحب اثر نفیس و ارزشمند الذریعة است.
تولّد جلال مقارن با دوره انقراض سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان بوده است که یکی از دوره های بسیار تاریک تاریخ ایران محسوب می شود. پدرجلال در آن ایّام امام جماعت و حاکم شرع محل بود و در اعتراض به بی حرمتی های رضاخان به روحانیان و مردم دین دار و زیر پا نهادن احکام دینی، امامت جماعت و کار در محضر را رها کرده خانه نشین شده بود. جلال زیر سایه پدر و در این عصر پربیداد ـ که هرروز مردم شاهد ستم تازه ای بودند ـ دوران کودکی را سپری کرد.
تحصیلات جلال
پس از پایان دوره دبستان پدر جلال او را به منظور آموختن علوم اسلامی و ادبیات عرب به مدرسه خان مروی نزد استاد خودش مرحوم سیدهادی طالقانی می فرستاد و از ادامه تحصیل او در دبیرستان جلوگیری می کند. او معتقد بود تحصیل در این مدارس به بی دینی می انجامد. از این به بعد جلال در کنار تحصیل علوم دینی، در بازار نیز به کار مشغول می شود. از آن جا که جلال به ادامه تحصیل در دبیرستان بسیار علاقه مند بود، پنهان از پدر، در کلاس های دبیرستان دارالفنون شرکت می کند و در سال 1322 دوران دبیرستان را به پایان می رساند. جلال خود در این باره می نویسد: «.. و من بازار رفتم امّا «دارالفنون» هم کلاس های شبانه بازکرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل... و شب ها درس و با درآمد یک سال کار مرتّب، الباقی دبیرستان را تمام کردم».
سفر به نجف اشرف
مرحوم آل احمد پس از پایان دوره دبیرستان به اصرار پدر برای تکمیل تحصیلات علوم اسلامی ره سپار نجف شد. او در سال آخر دبیرستان با نوشته های افرادی چون احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شده بود. مطالعه این آثار و از طرف دیگر سخت گیری های دینی پدر و خفقان حاکم بر جامعه در نتیجه حاکمیت طاغوت و کم تجربگی دوره نوجوانی و جوانی مجموعه عواملی بودند که نسبت به مبانی دینی ومذهبی در اندیشه جلال تشکیک به وجود آورده بود. این امر موجب شد که وی از ادامه تحصیل در نجف خودداری کند. او پس از سه ماه اقامت در نجف به تهران بازگشت و در همان سال در دانش سرای عالی در رشته ادبیات فارسی به ادامه تحصیل پرداخت. در همین دوره بود که به همراه دوستانش به صورت دسته جمعی به عضویت حزب توده درآمد و هم زمان با ادامه تحصیل در دانش سرا، در نشریات حزب توده به نویسندگی پرداخت و پس از پایان دوره دانش سرا در سال 1326 به استخدام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و تا پایان عمر به معلّمی پرداخت.
روی گردانی از حزب توده
جلال آل احمد در سال 1322 تحت تأثیر تبلیغات گسترده حزب توده و فضای حاکم بر جامعه و همین طور بر اثر کمی تجربه و داشتن تصویر نازیبا از مذهب ـ که در نتیجه سخت گیری های پدر ایجاد شده بود ـ به عضویّت حزب توده درآمد؛ امّا طولی نکشید که در رده های مختلف حزبی متوجّه بی اساس بودن ادعاهای رهبران حزب شد و از حزب توده ـ علی رغم پیدا کردن پایگاه مناسبی در آن ـ کناره گیری کرد. وی در این باره می نویسد:
«روزگاری بود و حزب توده ای بود و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعوی های دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سرنخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم... برای خود من امّا روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم... چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما، در کنار خیابان صف کشیده بودند. یک مرتبه جاخوردم. چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سیدهاشم و بازوبند را سوت کردم. بعد قضیه آذربایجان و بعد دفاع حزب از اقامت روس و بعد شرکت حزب در کابینه قوام... و دیگر قضایا که به انشعاب کشید».
#ادامه 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
روی کرد دوباره به دین
جلال آل احمد پس از انشعاب از حزب توده، مدتی نیز در حزب سوسیالیست ـ که خود از جمله بنیان گذاران آن بود ـ به فعالیت می پردازد و در کنار این کار به ترجمه و نوشتن کتاب هایی که در آنها سیاست های حزب توده و استالینیسم و هم چنین تمدّن ماشینی جدید مورد انتقاد قرار می گرفت پرداخت که از جمله آنهاست ترجمه بازگشت از شوروی اثر آندره ژید. بعدها جلال آل احمد در جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران، حزب زحمت کشان ملت ایران و... به فعالیت سیاسی ادامه داد؛ امّا در نهایت پس از بررسی های فراوان به این نتیجه رسید که با کنارزدن توانمندی های فکری و فرهنگی خود و تکیه کردن به افکار وارداتی ساخته و پرداخته غرب و شرق نمی شود کاری از پیش برد و صریحا گفت: «به شعارهای وارداتی فرنگ دل خوش کردن و الگوی اصلاح اجتماعی را در ایران، طبق فرموده حکمای فرنگی، تهیّه کردن چه عاقبتی جز این می توانسته است داشته باشد؟» از این به بعد جلال آل احمد مسیر فعالیت های خود را با نقد گذشته عوض می کند و بدون ترس از جوّسازی ها روی کرددوباره به مذهب را در پیش می گیرد.
جلال آل احمد و کودتا
وقوع کودتای 28 مرداد در سال 1332 فرصت بیشتری را پیش می آورد تا آل احمد به سیر آفاق و انفس بپردازد. وی به دنبال این کودتا ابتدا همانند همه آزادی خواهان و مبارزان ضد استبداد و استعمار دچار افسردگی شدیدی می شود و تقریبا به گوشه خلوت خود می خزد و در وضعیّت مأیوس کننده پس از کودتا به درون خویش باز می گردد. وی در این باره می نویسد: «شکست جبهه ملّی و برد کمپانی ها در قضیّه نفت... سکوت اجباری مجددی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جِدّ در خویشتن نگریستن و به جست وجوی علّت آن شکست ها به پیرامون خویش دقیق شدن و سفر به دور مملکت».
جلال، مسافر جاده مستقیم
جلال آل احمد پس از عمری جست وجو به این حقیقت رسید که هرچه مکتب غیرخودی هست جز فریب و استثمار و استعمار چیزی ندارند و در نتیجه، بازگشت به خویشتن خویش را یگانه راه نجات تشخیص داد. تا زمانی که او به این واقعیت دست نیافته بود همچون مسافری بود که در کوچه پس کوچه های اندیشه ورزی به دنبال صراط مستقیم بود. وقتی با پشت سرنهادن تجربه ها و آزمون های زیاد به خویشتن خویش رسید، دیگر حتّی برای دوستان دیروز قابل تحمّل نبود؛ چون او مسیری را راه نجات شناخته بود که از دید آنها بی راهه و از نگاه نظام حاکم و اربابانش خطرناک ترین و در عین حال موثرترین بود. جلال بعد از کودتای 28 مرداد به ساواک فرا خوانده شد و مجبور شد تعهّد بدهد که با سیاست کاری نداشته باشد. پس از آن تاریخ کار تشکیلاتی و حزبی را کنار گذاشت، اما سیاست به معنی واقعی را نه تنها کنار نگذاشت، بلکه با اعتقادی به مراتب بیشتر دنبال کرد.
جلال پس از پانزده خرداد
آل احمد از سال 1341 به بعد، روی کرد واقعی خود به فرهنگ، مذهب و سنن اسلامی و ایرانی را آغاز می کند و توجّه او به مذهب و روحانیّت، مخصوصا بعد از حادثه 15 خرداد 42 بیشتر می شود. این دوره جلال، را دوره پختگی و بازگشت او به اصالت ها می توان نامید. او در این دهه هر روز بیش از پیش به ذخایر فرهنگی و ملی و به ویژه مذهبی ایران اسلامی امیدوار می گردد و به صورت بسیار صریح به نقد استعمار و استبداد و دست آوردهای آن می پردازد و بعد از حادثه خونین 15 خرداد نظریه معروف خود را درباره روحانیّت و امام رحمه الله به عنوان یک خطّ ترسیم کرد که بر اساس آن تنها امید رهایی و بسیج توده ها در دست روحانیّت آگاه است نه در دست روشن فکرانی که هریک دل در گرو قدرتی در شرق یا غرب دارند. این نظریه مترقی و واقعی بینانه با پیروزی انقلاب شکوه مند اسلامی در سال 1357 به حقیقت پیوست.
مرگ جلال آل احمد
پس از آن همه تجربه و بررسی در مکاتب و روی گردانی از مکاتب رنگارنگ غربی و شرقی، جلال آل احمد به این نتیجه رسید که راه رهایی را باید در فرهنگ و مذهب این آب و خاک جست؛ چرا که سایر مکاتب ریشه در جاهای دیگری دارند و خود عامل استعمار و استبداد و... هستند. بر این اساس بعد از این که جلال نسبت به روحانیّت، به ویژه امام خمینی رحمه الله ، پس از 15 خرداد 1342 اظهار علاقه نمود، عوامل طاغوت احساس خطر کردند و به عناوین مختلف او را مورد تهدید و آزار قرار دادند و سعی کردند که او را از روحانیّت جدا کنند. در سال 1347 به مرگ تهدید شد ولی او بیدی نبود که با این بادها بلرزد و لحظه ای از تکلیفی که احساس می کرد دست بردار نبود. سرانجام در روز سه شنبه 18 شهریور 1348، بدون هیچ گونه سابقه بیماری، هنگامی که در اسالم گیلان بود، به صورت مرموزی فوت کرد و پس از انتقال جسدش به تهران، در مسجد فیروزآبادی، نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم، به خاک سپرده شد. روزنامه ها با فشار ساواک مرگ او را عادی جلوه داده، آن را بر اثر سکته قلبی قلمداد کردند
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
غربزدگی.pdf
1.65M
#معرفی_کتاب
عنوان : #غرب_زدگی
نویسنده #جلال_آل_احمد
موضوع :
اثر ماندگار و افشاگرانه نویسنده مردمی و متعهد، مرحوم سید جلال آل احمد
💠 جلال در کتاب «غرب زدگی» در باره اعدام مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) توسط جریان غربگرای مشروطه، می نویسد:
✍️ « من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال کشمکش، بر بام سرای مملکت افراشته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم.»
#پیشنهاد_دانلود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
1_209961472.pdf
15.06M
#معرفی_کتاب
عنوان : در خدمت و خیانت روشنفکران
نویسنده : #جلال_آل_احمد
موضوع : شکرگیری روشنفکری و آغاز انحراف بخشی از انتلکتوئل بیمار ایرانی !
#پیشنهاد_دانلود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۶ شهریورماه #سالروز_شهادت #شهید_امنیت
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی گرامی باد . ⚘
ولادت : ۱۳۷۰/۱۲/۲۵ تنکابن ، مازندران
شهادت : ۱۳۹۲/۶/۱۶ درگیری باقاچاقیان ، کرمانشاه
#خاطرات_شهید
همیشه از پدر و مادر قدردانی میکرد و عذرخواه بود که نتوانسته محبّت آنها را جبران کند. علاوه بر آن، به من و برادرم که از او کوچکتر بودیم، احترام میگذاشت و هیچوقت ما را به اسم صدا نمیزد، بلکه میگفت: آبجی و داداش.»
یک سال قبل از شهادتش، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادیاش به کمال رسید؛ به گونهای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگیای به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش میگفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من میگفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده.»
✍به روایت خواهر شهید
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهید
●بعد شهادت یکی ازدانشجوهارادیدم خیلی گریه میکردازش سوال کردم چراشماانقدربیتابی می کنید،
آقارضابه آرزویش رسید.
میگفت:میدونم جزشهادت برای آقارضانبایدفکرکرد امامن باهاش تودانشگاه خیلی خاطره داشتم بااینکه هم سن وسال بودیم امااوبرای ما پدری میکردهمیشه هواموداشت.
●من وضع مالی خوبی نداشتم پدرم کارگربود اماآقارضابعضی مواقع به من پول قرض میداددرجمع آنهایی که وضع مالی خوبی داشتند منوبیشتر تحویل میگرفت باآنها هم دوست بودولی زمانی که آقارضابود یعنی همه چیزبوداخلاقش واقعا خوب بود.
●ازوقتی به بزرگتروکوچکتر ازخودمیرسید دست راروی سینه اش میگذاشت وخم میشدواحترام میگذاشت اویک فرشته به تمام معنابود یادم نمی رود در دوران فتنه 88 خیلی خودش را درگیرکرده بودوتلاش میکرد جوانان را هدایت کند وروشنگری کند فردی که 300درجه باافکارولایی اش زاویه داشت بارفتار خویش، براه آورد واون شخص یکی ازافرادولایی ویکی ازمریدانش شده است.
اصلادافعه توکارش نبود،جاذبه اش بی نظیربود.
✍راوی: پدر شهید
#شهید_رضا_قربانی
#سالروز_شهادت 🌷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۶ شهریور ماه #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #محمدرضا_یاقوتی_نژاد گرامی باد. ⚘
ششم آذر 1346، در روستای زوزن از توابع شهرستان خواف به دنیا آمد. پدرش غلام نبی (فوت1364) و مادرش هاجر نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شانزدهم شهریور 1365، با سمت بیسیمچی در حاجعمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است
#وصیتنامه
#شهید_محمدرضا_یاقوتی_نژاد
مادر سلام، اگر من به شهادت رسيدم برايم گريه نکني و زينبوار باشي و در مجلس من غيبت نباشد. مادرم! از شما ميخواهم که اگر از من بدي ديدهايد به بزرگواري خودتان ببخشيد. از خواهرانم ميخواهم که حجاب اسلامي را رعايت کنند. هدف از جبهه رفتنم اين است که صدام و صداميان را از ميهن عزيزمان برانم و کفر را نابود کنم و اين است که اسلام عزيزمان پيروز شود و راه حسين-عليه السلام- را ادامه دهيم تا پيروزي نهايي.
پيام من اين است که در پشت جبهه کمک کنيد. شما اي برادرم! به هيچ عنوان از سپاه بيرون نياييد و امام عزيزمان را تنها نگذاريد. هم اکنون که مسلمانان کشته ميشوند ديگر براي من مهم نيست که کشته شدنم به چه صورت باشد. برادرم اسلحه مرا به زمين نگذاريد. از تمام مسلمانان و مديران که برايم زحمت کشیده اند .
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
#روحانی_شهید محمدرضا یاقوتی نژاد
در ساعت ۲شب عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران شروع شد . محمدرضا کمک ارپی چی زن بود از ناحیه پا مجروح شد با تعدادی از مجروحین به سمت پشت خط حرکت کردیم دیدم محمدرضا نمی اید برگشتم نگاه کردم داشت اسلحه را بر می داشت و بعد آرام آرام شروع به حرکت کرد.گفتم اسلحه را بینداز بیا تا تورا به پشت خط انتقال دهیم . گفت سلاحم را بر زمین بگذارم خیانت است شما بروید من آرام آرام می آیم ، بعد از لحظه ای بر اثر بمباران شیمیایی محمدرضا به درجه رفیع شهادت نایل آمد
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#کلام_امام
🔻رهبر انقلاب: هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷، یعنی چند ماه به پیروزی انقلاب، در همین میدان شهدای تهران، عوامل رژیم طاغوت مردم بیپناه را به رگبار مسلسل بستند و تعداد زیادی -که هنوز هم برای ما معلوم نیست لکن تعداد کثیری [بودند]- از مردم را در آن میدان به قتل رساندند. ۹۴/۶/۱۸
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🚨 در روز هفدهم شهريور۵۷ رهبرانقلاب در كدام شهر بودند
👈 ماجرای نامه ايشان به يكی از افراد قم
🔻من از روز #هفدهم_شهریور سال ۱۳۵۷ خاطرهای در ذهن دارم. قبل از آن که این حادثه خونبار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی به دنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند.
⚠️این، نکته خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینهای، همه #عبرتها را به ما درس میدهد. کسی که روزنامههای آن وقت و اظهارات مسؤولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند. عدّهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، به عنوان #تندرو و افراطی و متعصّب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدیّتی ندارند، به عنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرفی میکردند. من در آن روز این #احساس_خطر را کردم.
🔹آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامهای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثتآمیز میخواهند بهانهای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ اما هنوز نفرستاده بودم.
🔹روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفده شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیه مطّلع شدیم.
🔺من برداشتم در حاشیه آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را به وسیله مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم. آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیون حقیقی راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود. ۷۶/۰۶/۱۹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ هفدهم شهریور ماه ، سالروز راهپیمایی خودجوش مردمی در مخالفت با حکومت نظامی (۱۳۵۷ ه.ش.) و کشتار بی رحمانه و به شهادت رساندن جمع زیادی از مردم تهران در میدان شهدا (ژاله سابق) به دست مزدوران رژیم ستمشاهی پهلوی؛ که معروف به قیام هفدهم شهریور، جمعه خونین و جمعه سیاه ، گرامی باد . 😔
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت یک سرکوب
🗓۱۷ شهریور، روزی با نام جمعه سیاه،
نقطه عطفش در تابستانی رقم خورد
که از بهارش اعتراضات مردم ضد رژیم
پهلوی شدت گرفت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌹هفده شهریور، از ایام الله است...
♦️یادتان نرود که ما یک ۱۷ شهریور داشتیم. ۱۷شهریور از «ایّام الله» است. و باید یادمان نرود این را. آن قدر شهید دادیم و آن قدر خون دادیم ما آن روز و در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قیام کردند ملت ما و خونشان ریخته شد، لکن پیروز شدیم...
( امام خمینی(ره) | ۱۷ شهریور ۵۸ )
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲ روایت از کشتار ۱۷ شهریور میدان ژاله؛
💢تاریخ درباره «جمعه سیاه» چه میگوید؟
🔸قیام ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ به واسطه کشتار مردم توسط نیروهای نظامی رژیم پهلوی به «جمعه سیاه» معروف است.
بخوانید 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
حماسه ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ که نقطه عطفی در مبارزات انقلاب اسلامی محسوب میشود صحنه ریخته شدن خون تعداد زیادی از مردم در مبارزات پیش از انقلاب اسلامی شد تا از آن روز به عنوان «جمعه سیاه» در تاریخ ایران زمین یاد شود، حرکتی خودجوش برگرفته از عمق ایمان و اعتقاد مردم ایران که زمینهساز سرعت گرفتن قطار انقلاب در ماههای منتهی به پیروزی شد.
سال پر التهاب ۱۳۵۷ بستر وقایع بسیاری در تاریخ ایران است، از آتشسوزی «سینما رکس» آبادان در مرداد ماه تا برکناری «جمشید آموزگار» از نخست وزیری و روی کار آمدن «شریف امامی». در پی همین اتفاقات، اعتراضی مردمی در روز ۱۳ شهریور در تپههای قیطریه شکل گرفت، روز ۱۶ شهریور نیز تهران شاهد حضور مردم در خیابانها در اعتراض به سیاستهای شاه شد. در روز جمعه ۱۷ شهریور نیز روحانیای به نام علامه «یحیی نوری» مردم را به راهپیمایی علیه حکومت پهلوی دعوت کرد. صبح روز ۱۷ شهریور مردم برای شرکت در نماز جمعه راهی میدان ژاله شدند در شرایطی که از روز قبل رژیم پهلوی حکومت نظامی را در شهر اعلام کرده بود. چند ساعت بعد میدان ژاله و خیابانهای اطراف صحنه جنگ تمامعیار نظامیان علیه مردم بیدفاع بود، تانکها مردم را محاصره کردند و بالگردهای نظامی تلی از اجساد را روی زمین باقی گذاشتند. آتش از هر طرف جان مردم بیگناه را به مخاطره انداخته بود. در این میان زن و مرد و کودک و پیر زیر آتش نظامیان پهلوی قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
◾جان باختن مردم در جوی آب
«ولیالله چهپور» از مبارزین قبل از انقلاب و از شاهدین واقعه ۱۷ شهریور میدان ژاله، مشاهدات خود در آن روز را اینگونه روایت کرده است: «کمی بعد یک سرهنگ جلو آمد و برخلاف گفته نظامی قبلی گفت همین جا و در جای خود بنشینید و تکان نخورید، چون هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و خطری شما را تهدید نمیکند. بدین ترتیب مردم را به سکوت و ایستادن در میدان تشویق نمود؛ اما به زودی شلیک گلوله به سمت جمعیت آغاز شد و مردم بیدفاع هنگامی که جان خود را در خطر دیدند به ناگاه از جای خود برخاسته و شروع به دویدن و فرار کردند و چون همه جا جمعیت و راه فرار مسدود بود تعدادی روی هم افتادند و عدهای خود را پرت میکردند و نقش زمین میشدند.
کانالهای آب، حاشیه میدان و خیابان هم پناهگاه خوبی بود. تعدادی خود را به داخل کانال و جوی آب انداختند. دیگران هم یا خود را داخل کانال و روی آنان پرتاب میکردند یا تیر میخوردند و بر زمین میافتادند.
سالم و مجروح و شهید در کنار هم دیده میشدند. جیغ و فریاد زنها و ناله و استمداد آنها فضا را پر کرده بود. داخل کانالها مملو از زن و مرد شده و چون خانمها چادر مشکی داشتند، جوی آبها از چادر سیاه خانمها پر شده بود.
مشاهده منظره کفشهای بر جای مانده، چادرها و روسری خانمها، زنان غش کرده و شهید شده و سالم بر روی هم افتاده و صدای ناله و ضجه از گوشه و کنار میدان، صحنه دلخراشی را به وجود آورده بود و هر انسان با احساسی را منقلب و دگرگون میکرد.»
◾ساواکیها با لباس مبدل مردم را میکشتند
«فضلالله فرخ» دیگر شاهد عینی واقعه ۱۷ شهریور تعریف کرد: «مردم در روز ۱۷ شهریور مجروحین و شهدا را به وسیله موتور، وانت و با هر وسیلهای که داشتند به بیمارستانها میرساندند. از فردای آن روز تجمع مردم جلوی بیمارستانها شروع شد، برای اینکه بیمارستانها مملو از مجروح بود و حتی عده زیادی شهید شدند.
بیمارستانها از مردم استمداد میکردند که پنبه، ملحفه، یخ و... برای کمک بیاورند. الان که میگویم واقعا گریهام میگیرد، هر کسی هر چقدر ملحفه در خانه داشت آورده بود. وانت وانت یخ میآوردند جلوی درب بیمارستان. مردم این کار را به حدی پیش بردند که بیمارستانها اعلام کردند که دیگر چیزی نیاورید و حتی عدهای از مردم پول میگرفتند و آنها هم برای کمک به آن بیمارستانهایی که مجروحین بستری بودند پول میدادند، ولی مأمورین هم آنجا پراکنده بودند.
البته مأمورین اینجا دیگر، چون احساسات مردم خیلی جریحهدار بود با لباس شخصی آمده بودند. یکی از مسائل ناراحتکننده این بود که گاهی پرستارها میآمدند بیرون و گریه میکردند و میگفتند: عدهای میآیند سرم را از دست بیمارها میکشند و حتی اگر ما مراقبت نکنیم آمپول هوا تزریق میکنند و مجروحین را شهید میکنند.»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ شهریورماه #سالروز_شهادت
#شهید_کریم_صالح_طبری گرامی باد . ⚘
نام پدر:غلامحسین
نام مادر:بانو سلطان علمدار فلاح
تاریخ تولد:1334/1/7
تاریخ شهادت:1357/6/17
محل شهادت:میدان شهدای تهران
گلزار:بهشت زهرا س تهران
نخستین شهید شهرستان بابل در قیام ۱۷ شهریور ۵۷
🌺در پی اتفاقات روز سیزدهم شهریور راهپیمایی بزرگ عید فطر در تپههای قیطریه تهران، تبدیل به تظاهرات بر ضد حکومت شاهنشاهی شد و به دنبال این تظاهرات، ناآرامیهای دیگری نیز تا روز شانزدهم شهریور به وقوع پیوست تا اینکه در پی بیانیههای علامه یحیی نوری مبارزان انقلابی در نخستین ساعات جمعه ۱۷ شهریور برای شرکت در راهپیمایی و نماز جمعه به امامت علامه یحیی نوری راهی میدان ژاله شدند.
شهید بزرگوار نیز در روز شانزدهم در راهپیمایی میدان قیطریه شرکت کرده بود در روز ۱۷ شهریور خود را به میدان ژاله رساند که با اعلام حکومت نظامی و تیراندازی ماموران ساواک گلوله به پاهای شهید اصابت کرد و به علت خونریزی شدید پیش از رساندن شهید به بیمارستان یا مکان امن به شهادت رسید.
شهید کریم صالحطبری در ردیف ۵۸ قطعه ۱۷ بهشت زهرا توسط ماموران امنیتی رژیم پهلوی بهصورت گمنام به خاک سپرده شد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
تولد و کودکی
🌹شهید کریم صالحطبری فرزند غلامحسین و بانو سلطان علمدارفلاح در هفتم فروردین سال ۱۳۳۴ در بابل و در خانوادهای پرجمعیت به همراه برادر دوقلویش شهید رحیم صالحطبری دیده به جهان گشود، این دو برادر در همان گهواره بیماری سختی گرفتند به طوری که دکترها از معالجهشان ناامید شدند و خانواده امیدی به زنده ماندن این دو کودک نداشتند اما در سرنوشت این دو شهادت نوشته شده بود که در کمال تعجب خانواده و به صورت معجزهوار بهبود یافتند.
این دو برادر که از کودکی باهوش و مودب بودند، دوشادوش یکدیگر سالهای تحصیل و پرشیطنت کودکی را پشت سر گذاشتند و از همان دوران گرایشات مذهبی در آنان شکل گرفت و بدین شکل پای ثابت جلسات قرآنی و مذهبی شده بودند، جلساتی که زمینهساز تحولات روحی عظیمی در دو برادر شد.
فعالیتهای سیاسی مذهبی در دوران خدمت سربازی
🌹وی در زمان تحصیل لحظهای از فراگیری مسائل دینی غافل نبود تا به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوهها و کتب اسلامی نشان داد.
با حضور مداوم در جلسات قرآنی هفتگی که افراد شاخص مذهبی شهرستان بابل میگرفتند اندیشه اسلامی در شهید پرورش یافت و بدینگونه به ماهیت حقیقی رژیم طاغوت پهلوی پیبرد به همین دلیل از هرگونه خدمت به این دستگاه طاغوتی سرباز میزد به گونهای که ماموران ساواک به علت نرفتن به خدمت سربازی ایشان را دستگیر کردند اما وی از اتاق پلیسراه ساری پا به فرار گذاشت، ماموران ساواک که از ایستادگی و فرار شهید به شدت عصبانی بودند منزل پدری شهید را در بابل تفتیش کرده و به علت شباهت برادر دوقلویش شهید رحیم صالحطبری را به باد کتک میگیرند که بعدا متوجه میشوند اشتباه کردند.
کریم صالحطبری حتی در دوران خدمت سربازی دست از مبارزات خود برنداشت و با پخش اعلامیههای امامخمینی سعی در آگاهی همخدمتیها و مردم داشت.
در سال ۵۵ ماموران ساواک در تهران متوجه میشوند که شهید در حال پخش اعلامیه امامخمینی است که وی اینبار هم از دست ماموران ساواک فرار کرد و پس از سه روز مخفی شدن در جایی نامعلوم با موتور تا بابل میآید.
🌼دستگیریهای مداوم و تحت تعقیب بودن هم او را از ادامه مسیر ناامید نساخت و بارها برای فرار از دست ماموران ساواک جهت رساندن اعلامیهها از قم به تهران و بابل فرار کرد تا بالاخره پس از پایان دوره آموزشی به پادگان حشمتیه گارد ویژه رژیم پهلوی اعزام شد تا تحت کنترل باشد اما او در یک روز زمستانی از پادگان فرار کرد و در راه آمدن به بابل در جاده هراز تصادف میکند و به علت جراحت شدید چشم چپ ۶۰ درصد دید خود را از دست داد و از ادامه خدمت سربازی معاف شد.
اگرچه کریم صالحطبری در راه مبارزات خود چندین بار مرگ را به چشم دید اما به ثمر رسیدن تفکرات انقلابی را ارجح بر جان خود دانست، در همان سال ۵۷ و تنها سه ماه قبل از شهادت هنگامی که در اداره مخابرات تهران مشغول بود در راه پخش اعلامیه به بابل در جاده هراز دوباره تصادف شدیدی داشته که منجر به شکستگی صورت و فک شد تا اینکه باصلاحدید پزشکان دو ماه استراحت پزشکی به ایشان دادند اما وی سه روز بعد با همان وضعیت بیماری در روز ۱۷ شهریور با حضور در راهپیمایی این روز همقدم با مبارزان انقلابی به آرزوی دیرینه خود رسید و پس از سالها مبارزه آرام گرفت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی #حاج_قاسم #روضه خوند ...
📹روایت سردار از رویای صادقهی یک شهید و ملاقاتش با امام حسین علیه السلام
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani