ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_77 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم از
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_78
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
کیانوش دو سیگار روشن کرد یکی را به من دادو گفت
_ مبارکت باشه، ولی حواستو بهش جمع کن
بلافاصله گفتم
_چطور؟ اینجا که بود طوری بود؟
_عمه ش مثل شیر بالا سرش بود.تنها جایی نمیرفت ، تو کوچه خبابون در نمی اومد ، ولی کل ده خاستگارش بودند
قهقهه خنده ایی زدوگفت
_ از بابای من گرفته تا پسر مش مراد همسایشون
با حرص سیگار کشیدم وگفتم
_از مادرش چیزی میدونی
_مادرش و من یادمه ده سالم بود بابام میخواست بگیرش، تو خونمون عاشورا بود ، مامانم قشقرقی بپا کرده بود که بیا و ببین اخه مادرش هم مثل خودش خوشگل بود ، اما صیغه ایی بود
_یعنی چی؟
_بابای گلاب باغبون اقا جون بود همین یه دخترم داشت باباش که مرد ، گلاب گاهی صیغه این میشد ،گاهی صیغه اون یکی میشد ، مامانم یه نقشه کشید انداختش تو دامن عمونصرت، اما انگار به عمو نصرت نیفتاد ، عمو که مرد ،گلاب یه مدت نبود .
_کجا بود؟
_کسی نمیدونست، بعد خبر اومد احمد معلم عقدش کرده
_احمد معلم کیه؟
_بابای گل جان، همه تعجب کرده بودند ، این خانواده و گلاب، کتایون خانم ، شوهر نکرده بود، تنها هم بود اما کسی جرات نداشت نگاش کنه، میومد رد شه همه سرشونو می انداختند پایین . رفتند تبریز ، اینجا نموندند ، بعد هم که بیچاره سرزا رفت.
هردو ساکت شدیم کیانوش ادامه داد
_مواظبش باش ، خوشگله ، مخشو میزنند، اونم خون اون مادر تو رگهاشه
لبم را گزیدمو خودم را کنترل کردم
کیانوش خندیدو گفت
_یه بار از جلو خونه عمه ش رد شدم لای در نشسته بود موهاش و ریخته بود دورش داشت با گل تیکه تیکه میبافت من ماتم برد خدایا این ادمه؟ عروسکه؟ فرشته س ؟ همینطور ماتش بودم که یه دفعه یه چی خورد تو سرم برگشتم دیدم عمشه با کیفش زد تو سر من و بعد هم رفت سراغ اون بردش تو صدای جیغ ودادشون همه جارو برداشت .
حرفهای کیانوش را گوش دادم هرچند بیشترش تلخ بود اما یه چیزهایی هم دستگیرم شد.
باصدای شهرام از افکارم خارج شدم کیانوش را بوسید و احوالپرسی میکرد .
تمام مسیر را به مادر عسل و حرف کیانوش فکر میکردم، خون اون مادر تو رگهاشه
به خانه که رسیدیم ساعت یک بود، بوی ماهی ضعف به دلم انداخت
وارد خانه شدیم صدای سشوار می امد بدنبال صدا وارد اتاق خواب شدم مرجان خرمن موهای عسل را سشوار میکشید ،با دیدن من هردو سلام کردند مرجان گفت
_ برو دست و صورتتو بشور الان میام میز نهارو میچینم
کلافه و عصبی بودم دنبال بهانه میگشتم، بهانه را هم ریتا به دستم داد
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_78 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم کی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_79
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
فرهاد صدایش رابالا بردو گفت
_این کیه عسل؟
نگاهی به گوشی انداختم
_مجیدم عسل خانم، جواب بده
چشمانم گرد شدو گفتم
_بخدا نمیدونم
دوباره صدای اس ام اس امد نفس نفس میزدم
نگاهی به گوشی انداختم
_رنگ صورتی واقعا عروسکیت میکنه، اونشب تو سفره خونه شالت خیلی بهت می امد.
سیلی بی هوایی که خوردم مرا روی تخت پرت کرد جیغ کشیدم فرهاد از موهایم گرفت بلندم کردو با فریاد گفت
_این همونیه که تو خبر نداشتی بهت شماره داده
بدنبال کشیده شدن مویم ایستادم و گفتم
_بخدا دروغه
فرهاد گوشی ام را روی تخت انداخت و با فریاد گفت
_میکشمت
در باز شد شهرام و مرجان سراسیمه وارد اتاق شدند مرجان جیغ کشید و گفت _ولش کن
شهرام جلو امد فرهاد مرا رها کرد مقابل شهرام ایستاد و گفت
_برو بیرون
_چیشده؟
_گفتم برو بیرون ، مرجان با توام هستم گمشید بیرون
شهرام دست فرهاد را گرفت و گفت
_رفتند بازار ماهی خریدند کاری نکردن که
فرهاد دست خودرا رهانید و گفت
_تو زندگی من دخالت نکن شهرام، بتو ربطی نداره
_خفه شو
_توخفه شو ، برید بیرون
مرجان که انگار بهش برخورده بود گفت
_چقدر بی ادب و بی شخصیتی
فرهاد رو به مرجان گفت
_من همه چی هستم بی تربیتم ، بی شخصیتم ، بی ناموس هم هستم
سپس به سمتم چرخید عقب عقب رفتم و با نفس نفس گفتم
_به روح پدر و مادرم اقا فرهاد دروغه
فرهاد با عربده گفت
_میکشمت عسل
سپس به سمتم حمله ور شد شهرام بازوهای فرهاد را از پشت گرفت فرهاد در یک حرکت خود را رهانیدو گفت
_ولم کن
_فرهاد اروم باش، به من بگو چی شده؟
_از اینجا برو بیرون ، شهرام احترام خودتو نگه دار .
مرجان از روی تخت سمت من امد و مرا پشت خودش فرستاد فرهاد به سمت ما چرخید سپس با مشت توی سر خودش کوبید و گفت
_مرجان از اتاق ما گمشو برو بیرون
مرجان که انگار حسابی ترسیده بود گفت
_عسل گفت من نمیام بازار، من با اصرار بردمش ، اگر میخوای اینو به خاطر کار من بزنی پس منو بزن
شهرام بازوی فرهاد را گرفت و برای ارام کردن فرهاد صدایش را عصبی کردو گفت
_عسل توهم رعایت کن دیگه، برای چی بدون اجازه شوهرت راه میفتی ؟
مرجان ادامه داد
_زبونم لال شه ، من اصرار کردم بخدا نمی امد
شهرام صدایش بالاتر رفت و گفت
_تو بیخود کردی ، مفتشی؟ یا فضولی؟ تو که این سگ اخلاق و میشناسی. الان خوب شد؟
مرجان با جیغ رو به ریتایی که نگران و با چشمان اشکی مارا مینگریست گفت
_دهنتو پاره میکنم ریتا، این شریه که تو درست کردی،
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_79 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم فر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_80
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
فرهاد گوشی مرا از روی تخت برداشت و رو به شهرام گفت
_بخون
شهرام گوشی را گرفت وگفت
_این مال کیه
_گوشی اون پدر* سگه
چشمان شهرام گرد شد ، سرش را بالا اورد بلافاصله گفتم
_به خداوندی خدا قسم دروغه، من روحم از این جریان اطلاع نداره
فرهاد دندان قروچه ایی رفت و گفت
_خفه شو سگ* پدر حروم*زاده
شهرام گوشی را روی تخت انداخت و گفت
_فرهاد بیا بیرون باهم صحبت کنیم.
فرهاد و شهرام از اتاق خارج شدند.
مرجان رو به من چرخید و گفت
_چی شده؟
من با هق هق گریه زمین نشستم ، مرجان گوشی ام را برداشت هینی کشید و گفت
_چیکار کردی عسل؟
_مرجان خانم بخدا دروغه، بخدا من اینکارو نکردم، گوشی من از دیشب خاموشه، من از صبحه همش جلو چشم شمام، به ایه ایه های قران دروغه.
_خیلی خوب اروم باش
مرجان موهایم را جمع کرد و گفت ریتا _برو یه لیوان اب بیار
مرا روی تخت نشاند وگفت
_موهاتو چرا باز کردی ؟ من بجای تو کلافه شدم
سپس گلسرم را دستم دادو گفت
_جمعش کن
موهایم را جمع کردم اب را نوشیدم مرجان دستی به صورتم کشیدو گفت
_دستش بشکنه جای انگشتهاش و ببین.
اشک از چشمانم جاری شدو گفتم
_میخواد منو بکشه
_الان شهرام باهاش حرف میزنه اروم میشه
_من اینکارو نکردم
_اخه عسل ، اگر تو اینکارو نکردی، پس اون شماره تورو از کجا اورده؟
_نمیدونم
_نمیدونم نشد حرف که ، یه دلیل منطقی بیار برو به فرهاد بگو اروم میشه
گریه ام شدت یافت و گفتم
_نمیدونم ، چی بگم؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_80 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم فر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_81
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
از زبان فرهاد
شهرام مرا روی ایوان نشاند یک لیوان اب برایم ریخت و گفت
_اروم باش ، این کارها چیه؟
_تو جای من بودی اروم بودی
_میگه من نکردم
_مگه من خرم شهرام؟ الان تو به عسل پیام بده
شهرام هاج و واج ماند و گفت
_شمارشو ندارم
_اهان....پس اون شمارشو داشته که پیام داده
_اصلا این گوشی از کجا پیداش شد؟ تو خریدی براش؟
_مال خودشه، از خراب شده عمه اش برداشت
_چرا اجازه دادی روشن کنه
از حرف شهرام جا خوردمو گفتم
_هر کی گوشی داره باید اینکارها رو بکنه؟
هردو ساکت شدیم ادامه دادم
_یعنی گوشی ندیم دستش. زندانیش هم کنیم.تا پاک زندگی کنه
_خوب فرهاد جان ، زنت بچه س ، عقلش نرسیده یه خبطی کرده، توهم زدیش دیگه
_اجازه دادی بزنمش؟
_صورتش قرمزبود ، زده بودیش دیگه
من یه سیلی بهش زدم سزای کارش یه سیلی بود؟
_چند تا سیلی بود؟
_اگر مرجان چنین کاری کنه تو با یه سیلی اروم میشی؟
_تو چرا کارهای خودتو نمیبینی؟مقصر اصلی کار عسل تویی
برخاستم و با فریاد گفتم
_تقصیر منه؟
_ خفه شو صداتو بیار پایین، ابروی خودتو نبر،اینجور مسائل رو تو بوق و کرنا نمیکنند.
هردو ساکت شدیم شهرام ادامه داد
_یه زن بچه سال داری ، برو بهش توجه کن، بهش محبت کن. اونم بتو جذب میشه
_چرند نگو
_تو یا دعواش میکنی .یا کتکش میزنی. یا داری امرو نهی میکنی چنان باغضب صداش میکنی منم میترسم، چه برسه به اون.....
سیگارم را روشن کردم و گفتم
_محبت نمیکنم؟
_نه
_تو از کجا میدونی ؟
_اگر محبت میکردی اینکارو نمیکرد ، تقصیر خودته ، جرأت نمیکنه کنارت بشینه یه ذره مهربون شو بزار جذبت شه
حرفهای شهرام رو مخم بود حوصلشو نداشتم سیگارم را زیر پایم له کردمو نشستم به فکر فرو رفتم ، یاد حرفهای کیانوش افتادم شهرام رشته افکارم را بریدو گفت
_میگه دروغه
_چی بگه؟ تو بودی گردن میگرفتی؟
_یه درصد احتمال بده دروغ باشه
با کلافگی برخاستم و گفتم
_خواهش میکنم دهنتو ببند
_شاید راست میگه فرهاد ، برو مثل ادم بهش بگو توضیح بده
_صداش کن بیاد تو حیاط بپرسم؟
شهرام فکری کردو گفت
_من میپرسم میام بهت میگم
_صداش کن بیاد باهاش حرف بزنم
_دروغ میگی اخه ، میخوای بزنیش
از خونسردی شهرام کفری شدم و گفتم
_چرا تو زندگی من دخالت میکنی؟ اجازه بده من مشکل خودم و خودم حل کنم
شهرام تچی کردو گفت
_با کتک زدن اون تومشکلت حل نمیشه، بدتر میشه
سیم کارتشو ازش بگیر ، یه سیم کارت دیگه براش بخر ، به اندازه کافی تنبیه شده
نشستم دوباره یاد حرفهای کیانوش افتادم .
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_81 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم از
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_82
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
از زبان عسل
مرجان روی صورتم یخ گذاشت وگفت
_دیگه اروم شده نترس
_مرجان خانم
_جانم
_شما حرف منو باور نکردی
مرجان فکری کردو گفت
_چی بگم والا؟
_بخدا من اینکارو نکردم
_با شناختی که از تو دارم ، میدونم داری راست میگی، اما شرایط علیه توإ ، من هنگ کردم عسل یه جای کار ایراد داره، تو از صبحه با منی من ندیدم تو سمت گوشیت بری دیشب هم که شهربازی بودیم اخر شب هم باهم صحبت میکردیم هر چی فکر میکنم میبینم تو راست میگی اما.....
با صدای شهرام و فرهاد قلبم ایستاد مرجان برخاست و گفت
_نترس ، شهرام ارومش کرده
شهرام گفت
_مرجان بیا یه لیوان چای به ما بده
دست مرجان را گرفتم و گفتم
_نرو
_نترس دختر ، الان میام
مرجان که از اتاق رفت برخاستم تا در را قفل کنم ارام خواستم در را ببندم که فشار دستی مانع شد با دیدن فرهاد جیغی کشیدم و به عقب رفتم
فرهاد در را بست و قفل کرد سپس ارام گفت
_خیانت میکنی اره؟
_بخدا دروغه
دستگیره بالا و پایین شد ، شهرام گفت
_فرهاد درو باز کن
فرهاد کمربندش را باز کردو گفت
_ادمت میکنم
ازترس به دیوار چسبیدم و گفتم
_اقا فرهاد بخدا من اینکارو نکردم.
فرهاد کمربند را دور دستش پیچاندو گفت
_بلایی سرت میارم هرزه گری و لاس زدن یادت بره
دستانم را حائل صورتم گرفتم فرهاد بیرحمانه بدن نحیف مرا مورد ضرباتش قرار میداد.
ضربه محکمی به در خوردو در باز شد
شهرام وارد اتاق شدو گفت
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
دل تو دلم نبود . صدای تپش قلبم رو خودم می شنیدم انگار قلبم توی گلوم بود. واقعی واقعی داشتم شوهرم می کردم . حالم اصلا خوب نبود . حرفهای فریده تو گوشم اکو شد . بگو نمی خوام نهایت یه کتک میخوری چند روز باهات قهر میکنن تموم میشه .
یک لحظه صحنه کتک خوردن مامانم از بابام به خاطر ازدواج من اومد جلوی چشام
صدای آقا سید منو به خودم آورد . عروس خانم راضی هستی؟
سرم رو انداختم پایین.
اولین دروغ زندگیمو گفتم
بله آقا سید راضی هستم
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
#آنلان_عاشقانه_مذهبی
ریحانه 🌱
دل تو دلم نبود . صدای تپش قلبم رو خودم می شنیدم انگار قلبم توی گلوم بود. واقعی واقعی داشتم شوهرم می
نرگس دختر دوازده ساله ای که به اجبار پدرش ازدواج کرد وبا سن کمش باردارشد.
و....
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
#رمان_عاشقانه_مذهبی😍
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_82 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم از
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_83
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
_چیکار میکنی کثافت
سپس یک سر کمر بند را از دستش گرفت مرجان وارد اتاق شدبا دیدن عسل جیغی کشید وخواست به سمت او برود که فرهاد مقابلش ایستادو گفت
_ برو بیرون
شهرام یقه فرهاد را گرفت و گفت
_داری میکشیش وحشی
_خیانت کار حقش مرگه ولم کنید میخوام ادبش کنم
شهرام فرهاد را کشیدو گفت
_تولیاقت عسل و نداری
_شهرام خفه شو
_تولیاقتت ستارس، با اون جرأت میکردی اینکارهاروکنی؟
_فرهاد با پیشانی اش به صورت شهرام کوبید
شهرام یقه فرهاد را رها کرد دستش را روی صورتش گرفت خون در مشتش پر شد مرجان جیغ زدو گفت
_چیکار کردی؟
سپس سمت شهرام رفت و با گریه گفت
_شهرام چی شدی؟
فرهاد ارام تر گفت
_دخالت نکنید
مرجان چپ چپ به فرهاد نگاه کرد سپس سیلی محکمی به صورت او کوباند فرهاد که جا خورده بود دستش را روی صورتش گذاشت و مرجان با خشم گفت
_خجالت نکش ، منم بزن. به تو هم میگن مرد؟
ریتا سراسیمه امدو گفت
_بابا صاحب ویلا اومده
شهرام با چند دستمال بینی اش را پاک کردو گفت
_اومدم بابا
فرهاد روی تخت نشست مرجان و شهرام از اتاق رفتند از ترس مچاله شده بودم.
فرهاد ارام گفت
_عسل؟
ترس نفسم را گرفت کوسنی را برداشت به سمتم پرت کردو گفت
_مردی جواب نمیدی؟
_بببله
_تاوان خیانت از اینی که به سرت اومد هم بدتره، اینها نگذاشتند وگرنه میکشتمت، یکبار دیگه تکرار کنی مرگو میارم جلو چشمات
اشکهایم سرازیر شدو گفتم
_من اینکارو نکردم
_خفه شو کثافت اشغال
سرم را لای دستانم گرفتم و گفتم
_بلاخره یه روز بهت ثابت میشه که دروغ بوده.
هق هقم شدت یافت و گفتم
_واگذارت میکنم بخدا
فرهاد برخاست و از خانه رفت. مرجان به سراغم امدوبا گریه گفت
_بلند شو
کمکم کرد برخاستم تمام بدنم درد میکرد مرجان لباسهایم را در اورد و گفت
_شهرام را فرستادم داروخانه، الان میاد بیا این قرص هارو بخور
قرص هارا خوردم مرجان گفت
_خداروشکر تو صورتت نزده
دستانم را جلوی مرجان گرفتم و گفتم
_نزاشتم بزنه
مرجان دستانم را گرفت و گفت
_خدا جوابشو میده
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_83 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم _چ
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_84
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
نفهمیدم کی خوابم برد زمانیکه بیدار شدم شب بود ، خواستم بلند شوم درد تمام وجودم را گرفت با زحمت نشستم
گلویم خشک شده بود با صدای قل و قل قلیان فهمیدم فرهاد در خانه است .
صدای جیغ مرجان تنم را لرزاند
_ریتا تو چیکار کردی؟
شهرام بلند گفت
_عجب سفر نحسی شد.چتونه؟
صدای جیغ ریتا کنجکاوم کرد از تخت پایین امدم و لای در ایستادم مرجان موهای ریتا را کشید اورا وسط پذیرایی انداخت و گفت
_خیلی کثافتی
_مامان ببخشید
_فقط خفه شو
ریتا برخاست و گفت
_غلط کردم
شهرام گفت
_چیکار کرده
مرجان ساکت شد چشمش به من خورد سر ریتا را چرخاند و گفت
_نگاش کن ببین به چه روزی انداختیش
فرهاد و شهرام نگاهی به من انداختند شهرام برخاست و گفت
_چی شده؟
در پی سکوت خانه شهرام با فریاد گفت
_با شماهام
مرجان گوشی ریتا را مقابل شهرام گرفت و گفت
_شماره عسل و برای ستاره فرستاده
شهرام هاج و واج گفت
_چرا؟
_از خودش بپرس
_ریتا چرا اینکارو کردی؟
ریتا با گریه گفت
_زن عمو ستاره بهم گفت شمارشو بده من باهاش حرف بزنم بگم از زندگی من بره بیرون من عمو فرهادو دوست دارم ، منم بهش دادم ، بعد بهم گفت یه کار کردم عموت ولش کنه
شهرام کشیده محکمی به صورت ریتا کوباند سپس دستش را گرفت بلندش کرد و گفت
_برو از عسل معذرت خواهی کن
ریتا ایستادو گفت
_نمیرم
شهرام تو دهنی به ریتا زدو گفت
_زود باش
مهر مادری مرجان، اورا جلو اوردو گفت
_ولش کن
شهرام به سمت مرجان چرخید و گفت
_برو عقب وایسا دخالت نکن
_بچه س نفهمیده
_غلط کرده بچه س
مرجان تحکمی گفت
_ریتا عذر خواهی کن
ریتا نگاهی به من انداخت من نگاهی به مرجان و شهرام انداختم و یاد محبتهایشان افتادم و گفتم
_نیازی به معذرت خواهی نیست . همین که معلوم شد من بی گناهم کافیه
شهرام با خشم سیلی دیگری به ریتا زدو گفت
_خاک برسرت، یاد گرفتی؟
مرجان جلوتر رفت و گفت
_نزن بچمو
شهرام مرجان را به عقب هل دادو گفت
_تو لوسش کردی
سپس ریتا را به اتاق خواب بردو در رابست
مرجان ملتمسانه گفت
_فرهاد تروخدا ، برو جلوشو بگیر
سپس سمت فرهاد رفت و گفت
_خواهش میکنم
صدای جیغ های بی امان ریتا خانه را برداشته بود فرهاد در اتاق را باز کرد وگفت
_شهرام ولش کن
_به تو ربطی نداره، من چنین بچه ایی رو نمیخوام.
فرهاد دست شهرام را کشیدو گفت
_سرم درد میکنه تمومش کن
شهرام از اتاق خارج شدو گفت
_دختره ی بی عقل نفهم
سپس رو به مرجان گفت
_تو باعثی
مرجان متحیر شدو گفت
_به من چه؟
_بچه تربیت نکردی که.
سپس از خانه بیرون رفت مرجان سراسیمه به سراغ ریتا رفت و من خیره در چشمان فرهاد گفتم
_هیچ وقت نمیبخشمت، ازت متنفرم، حالم ازت بهم میخوره روانی
فرهاد نزدیکم امد به اتاق رفتم و در را بستم قفل در شکسته بود فرهاد وارد اتاق شدو گفت
_عسل منو ببخش
_برو بیرون
_من اشتباه کردم، غلط کردم، **خوردم
سپس کمر بندش را از روی زمین برداشت و گفت
_بیا بگیر منو بزن
پوزخندی زدم و گفتم
_نگهش دارپیش خودت ، لازمت میشه.
در پی سکوت فرهاد با گریه گفتم
_یادته چقدر التماست کردم گفتم بخدا من اینکارو نکردم؟ الان بهت ثابت شد؟هیچ کدامتان حرفمو باور نکردید . از جلوی چشمم برو روانی
فرهاد از اتاق بیرون رفت و خانه را ترک کرد
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁