eitaa logo
مَـذهَبیجٰآت‌بٰـآچٰآشـنيِ‌گـٰآنـدو✨🌿
203 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
207 فایل
༻﷽༺ . . . سـبـزبـآشـیـد؛💚🌱🍏! . . . 400🛫... هَمرآهي‌مون‌کُنىد! ...🛬500 . . . به گوشم جآنآ؛💚🛺! https://harfeto.timefriend.net/16624931961610
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش پای ما هم به نوایی برسد اربعینی، حرمی، کربُبلایی برسد..!"
___ _ وضعِ من را بھ خدا روضـه تو سامان داد من اگر گریـھ برایَـت نکنم، میمیرم :))
جامانده همہ‌رفتندومن‌ازهجرٺوهق‌هق‌ڪردم بخداحضرٺ‌اربـٰاب‌زغم‌دق‌ڪردم ڪاش‌همرٰاه‌ٺمـٰام‌رفقامۍرفتم پـٰابرهنہ‌زِنجف‌ٺاڪربلـٰامۍرفتم..!
مَـذهَبیجٰآت‌بٰـآچٰآشـنيِ‌گـٰآنـدو✨🌿
#رمان #گاندو🐊 ♥️نامیرا♥️ پارت 25 #رسول داشتم سیستم رو چک میکردم که موبایلم زنگ خورد نگاه کردم د
🐊 ♥️نامیرا♥️ پارت 26 داشتم منطقه رو چک میکردم هیچی نبود ولی بازم باید حواسمون جمع میبود که اتفاقی نیفته توی خودم بودم که بیسیم‌ صداش بلند شد👀 چند دقیقه قبل با آقا محمد صحبت کرده بودم برای همین احتمال دادم که این دفعه دیگه فرمانده نباشه🧐 رسول:الو داوود...😣 رسول بود ترسیدم اتفاقی افتاده باشه جواب دادم سلام استاد رسول...🙃 رسول:گوش کن ببین چی میگم‌ بهت داوود به آقا محمد زنگ بزن بگو...😬 داوود:باشه چیزی شده؟😦 رسول:دانیال رو دیدم تقریبا تو موقعیت سعیده من یادم رفته بیسیم رو بهش بدم تو به فرمانده بگو بهش بگه خودتم یه کاری بکن دیگه نمیدونم😶 داوود:چرا بهش زنگ نزدی؟ موبایل که داره استاد😂 رسول:به ذهنم نیومد😐 الان بجنب دیگه وقت نداریم😤 داوود:باشه بابا باشه هول نکن الان بهش زنگ میزنم خداحافظ😶 رسول:خداحافظ وقت گیر دنیا😐 آقا محمد هم با این داوود بگرده دیوونه میشه مثل من و بقیه😂 داوود:شنیدما🤨 من با تو گشتم اینطوری شدم😁 رسول:ای بابا قطع کن حالا بعدا باهم دعوا میکنیم الان وقتش نیست😂 داوود:خداحافظ😁 بعدا به حساب رسول میرسیدم الان اینکار واجب‌تر بود تا دعوای ما؛بیسیم آقا محمد رو که گرفتم اصلا نمیگرفت نمیدونم چه مرگش شده بود فکر‌ کنم آنتن نمیداد اونجا،برای همین چندبار امتحان کردم گرفت بالاخره🙃 محمد:بله داوود جان😶 داوود:آقا آقا...⛔️ محمد:چیزی شده؟🧐 چرا انقد تند تند حرف میزنی؟ براش توضیح دادم چی شده یکم هول شده بودم تند تند حرف زدم خودمم نفهمیدم چی گفتم ولی مثل اینکه فرمانده عادت کرده به این هول شدن‌های الکی من بخاطر همین فهمید که من دارم چی میگم بهش...😂 محمد:خب چیزی نیست نگران نباشین تمرکز تون به‌هم نخوره به سعید زنگ بزن بگو نامحسوس بره دنبال دانیال روشنی بگو حواسش بشه مثل قضیه فرشید نشه حتما بگو داوود...😉 داوود:چشم آقا نگران نباشین حتما بهش نکات‌تون رو گوشزَد میکنم😁 محمد:ممنون داوود جان🙃 خودتم حواست باشه اگه دیدی کمک نیاز داره منطقه رو بسپار به رسول یا یه نفر دیگه برو کمک سعید باشه؟🤗 داوود:چشم آقا اگه دیدم کمک نیازه حتما میرم حواسم هم به منطقه هست یا میسپارمش به یه نفر...😁 محمد:آفرین مامور نمونه و دهقان فداکار سایت تهران پایتخت ایران زمین😂 داوود:(صدای خنده🤣) محمد:فعلا🖐🏿😁 از حرف آقا محمد خندم گرفت خیلی بازمه گفت آخه میخواستم یه چیزی بگم که گفتن من رفتم داوود و قطع کرد😐موبایلم ‌رو از تو جیبم در آواردم تا به سعید زنگ بزنم که...😶 -------💟------- 🍄نه بابا این نیست !!! 🍄وای خدا از دست این رسول😬 🍄من برم داوود؟ ••💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚•• نویسنده:بانو میم.ت🖊❤️:) کپی رمان نامیرا با ذکر نام نویسنده مشکلی ندارد اما در غیر این صورت حرام است🔍♥️=) نظراتون راجب این پارت؟👇🏿🙂؛ https://harfeto.timefriend.net/16645531930562