eitaa logo
مَـذهَبیجٰآت‌بٰـآچٰآشـنيِ‌گـٰآنـدو✨🌿
201 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
207 فایل
༻﷽༺ . . . سـبـزبـآشـیـد؛💚🌱🍏! . . . 400🛫... هَمرآهي‌مون‌کُنىد! ...🛬500 . . . به گوشم جآنآ؛💚🛺! https://harfeto.timefriend.net/16624931961610
مشاهده در ایتا
دانلود
1. آخه اگه نزارم نمیتونم جوابشونو بدم 2. مواقفم 👌🏼 دقیقا همینه توی هر کاری یه سری منتقد هست یا چندین نفر هستن که نمیزارن ادامه بدی من واسم اون تعداد اندک مهم نیستن مهم این تعداد زیادی هستن که از کارم راضی هستن😊☘ بعدم تا پایان رمان فعلا باید منو تحمل کنید حالا حالا حا پیشتونم😅
محرمانه اس😂 فوقش به سوی خدا میشتابه دیگهه اتفاق خاصی نمیوفته😂😂
اوایل تو دفتر مینوشتم ولی الان همون روز تایپ میکنم واسه همین دیر میشه یا اصلا بعضی وقتا وقت نمیکنم بیام ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔶به نام خدا🔶🔸 پارت صد و بیستم عرق پیشونی رسول کاملا واضح بود😓 سکوت آزار دهنده ای سایت رو فرا گرفته بود😶 البته برای رسول خوب بود که تمرکزش میرفت بالا🤓 بچه ها توجیه بودن که هر صدای اضافی ممکنه کار رو بهم بزنه و همه ساکت بودن🤫 کلا کار کردن روی امواج کار خیلی خیلی سختیه😨 دیگه چه برسه سیگنال مزاحم باشه و مسافتم که طولانییی😬 البته که من به رسول اعتماد داشتم ولی خب یکم استرسم داشتم😣 با کوچکترین اشتباه انسانی سیگنالا از دست میرفت و اونا سایت رو فعال میکردن و دیگه نفوذ بهش تقریبا ناممکن بود😦 آروم و بی سر و صدا از رسول دور شدم و از بخش سایت خودمون خارج شدم🤭 سریع وارد سالن اصلی سازمان شدم. رفتم بخش سایبری🖥 اونجا با یه سری از بچه ها آشنا بودم. خیلی فوری سلام علیک کردم✋ محمد: فرهاد جان یکی از بچه ها تو میدی، یه کار فوریه😥 عملیات روی سیگنال داریم باید خیلی ماهر و دقیق باشه👌 فرهاد: باشه خب بزار ببینم کی خالیه الان صداش میکنم🗣 یه چشم گردوند بین میزا شون👀 بعد یه علی نامی رو صدا زد. علی اومد پیش مون👤 فرهاد: این علی آقای ما خیلی کارش درسته💪 ایشالله که به درد تون بخوره. علی جان با آقا محمد برین، از بخش ضد جاسوسی ان🚫 عملیات روی سیگنال دارن. علی: چشم. سلام آقا محمد✋🏻 محمد: سلام. فرهاد جان ما دیگه مرخص بشیم، رسول دست تنهاست😢 فرهاد: باشه باشه برید🙁 سلام برسون. با علی رفتیم سمت سایت خودمون. تو راه جزئیات سیگنال های سفارت رو گفتم تا اونجا زیاد نیاز به صحبت نباشه🤭 وارد سایت شدیم و پیش رسول رفتیم. آروم زدم رو شونه رسول محمد: رسول جان. این علیه از بخش سایبری اومده برای کمک🤝 رسول: آقا خودمم میتونستما..😅 محمد:احتیاطیه دیگه. باید حواسمون باشه..🙃 علی آقا بفرمایید اینجا بشینید کنار رسول. بسم الله..🤗 علی: چشم... خب ببینم🤓... IP (شناسه) دستگاه چیه؟🧐.. آهان... سرعت انتقال،🤔 اوه ۱۰۰۰ BPSه!😳 (سرعت انتقال داده ها یا بیت در ثانیه) ... طول Band Width (محدوده‌ای که در آن امواج بدون هیچ افتی حرکت می‌کنند) رو هم برام مشخص کن🤔... ممنون👍... خب بزار.... علی هی تند تند یه چیزای عجیب غریب به رسول میگفت🤯😅، اونم سریع انجام میداد بهش جواب میداد. علی هم اون اطلاعات رو انگار داشت تحلیل میکرد😎 علی: باید Bug ها شو (ضعف های امنیتی نرم افزارهای سیستم) در بیاریم و از اونا، از خود رایانه ش نفوذ کنیم😏 اینجوری بخوایم فقط رو سیگنالا کار کنیم کار به جایی نمیرسه😟 رسول: آهان خب الان Bug های سیستم شو در میارم...😌 علی: آره. بعد باید شروع کنی به هک کردن اون کامپیوتر.🖥 بعد که به دستش گرفتیم، جوری وانمود میکنیم که کامپیوتر خاموش شده🚫 یعنی مانیتورشو فقط خاموش میکنیم در حالی که خودمون روش سواریم💪، و میتونیم عملیات انتقال رو لغو کنیم. رسول: عالیه ایول!!👍🏻 انگار یه نقشه خوب ریخته بودن😃 بابا این علی چه مخی داره!!! کارش درسته...😁✌️ آخه چه مشکلی پیش اومده بود! همه چی که درست بود..😧 آریا: میخوای با mi6 تماس بگیری؟ شاید مشکل از اون طرفه..🤔 ماریا: Noooooo😬😬😠 اگه نباشه چی؟! اون وقت به ما شک میکنن!!😓 فکر میکنن لو رفتیم!😡 آریا: ولی ما که...😯 ماریا: نه دیگه!🤐 یه دور از اول ریکاوریش کن...🔄 اهههه چرا اینجوری شده اصن آرامش ندارم😩💔 همش پامو تکون میدم😟 انگار استرس دارم😣 آخه چیشده؟ نکنه... نکنه... 😓 نه نه نباید به چیزای منفی فکر کنم!🤭 ما موفق میشیم..😌 آریا: ا ماریا کامپیوتر خاموش شد!!!😧😬😬 ماریا: چی!؟😳 ببینم... این علی چقدر تو کارش وارده!😯 من اصلا نفوذ از خود سیستم سفارت رو به ذهنم نرسید😅... داشتم سیستم اتاق آریا رو هک میکردم⚠️ رسول: اییییول شد آقا!🤩 محمد:چیشد!؟🤨 علی: هک!😙... هکش کرد.. آفرین آقا رسول کارت خوبه..🤗 زد پشتم. حس خوبی ازش داشتم🤝💕 حالا نوبت اون بود تا اون عملیات نمایشی رو روی سیستمشون انجام بده😎.. به صندلی تکیه دادم و دستامو به سمت عقب کشیدم. ناخودآگاه همراه با کشیدن خودم، گفتم رسول: یاعلییییییی😬🤕🤕 آخ آخ کمرم شکست!😩 همه برگشتن نگام کردن!👀🙄🙄 رسول: چیه؟!🤨 مگه تاحالا روی امواج کار کردین ببینین چه سختیی داره!😫🤨 ادامه دارد... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺 آنچه در پارت بعد خواهید خواند❗️ داداشیم؟🤝🙃 نمیییییگم🙄 💠نویسنده : سرباز یار💠 نظراتتون رو حتما تو ناشناس به ما بگید🎁 https://harfeto.timefriend.net/16444030352092 کپی ممنوع🚫 _-_-_-_●●⸾💚 ⃟🌺⸾●●_-_-_-_ 🌱@romangandoee🌱 _-_-_-_●●⸾💚 ⃟🌺⸾●●_-_-_-_
بعدا میام پاسخ ناشناس هاتونو میدم😉🌱
•|❤️💪|• مهندسِ برهم زدن نقشه‌های شوم دشمنان👌(طبق گفته خودشون😌) روزت مبارک آقا جان❤️😍 💕 😌 _-_-_-_●●⸾💛 ⃟🌟⸾●●_-_-_-_ ✨@romangandoee✨ _-_-_-_●●⸾💛 ⃟🌟⸾●●_-_-_-_
اگر لحظه های خوب برای خودت و دیگران میسازی😃 روز مهندس رو بهت تبریک میگم همکار!😍🤝 بیشتر لحظه های خوب بساز❣🌱 😉 _-_-_-_●●⸾💛 ⃟🌟⸾●●_-_-_-_ ✨@romangandoee✨ _-_-_-_●●⸾💛 ⃟🌟⸾●●_-_-_-_
مهندس کہ باشـے .. حتـے راهـے بہ آسمان هم پیدا میکنـے✨😍 _-_-_-_●●⸾💛 ⃟🌟⸾●●_-_-_-_ ✨@romangandoee✨ _-_-_-_●●⸾💛 ⃟🌟⸾●●_-_-_-_
1. فعلا فکری براش ندارم☹️🤔 2. یه نقشه حرفه ای و طولانی دارم برای محمد.. ولی خب به یه پیش زمینه هایی نیازه که الان تو فصل اول دارم کامل شون میکنم. همه چیز، حتی ازدواج داوود هم با این نقشه مرتبطه.. پس لطفا تا پایان فصل ۱ صبور باشید که در فصل ۲ کلش بلا سر محمده!😈😅
بله حتما اگر خبری شد اطلاع میدم