eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
185 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
رمـانکـده مـذهـبـی
#هوالعشق #ازجهنم_تابهشت #قسمت_بیست_و_هشتم 💖به روایت امیرحسین💖 آخیش.....چقدر آروم شدم😌 #همیشه_هئ
💖به روایت حانیه💖 چقدر دلم میخواست با یکی حرف بزنم ، یکی که درکم کنه و چه کسی رو بهتر از امیرعلی سراغ داشتم؟ که در کنار همه اذیت های من همیشه و همه جا بوده و هست.👌 تق تق تق 🚪 امیرعلی_جانم؟😊 آروم درو باز کردم و وارد شدم. طبق معمول پشت میزش نشسته بود و کتاب 📖میخوند. _ وقت داری یکم حرف بزنیم؟😕 امیرعلی_ علیک سلام. بله من برای خواهرگلم همیشه وقت دارم.😊 سر خوش نشستم رو تختش😊و شروع کردم به تعریف کردن اتفاقاتی که تفریحمون رو نا تموم گذاشت. با هر کلمه من اخمای امیرعلی بیشتر میرفت توهم. 😠 و در آخر امیرعلی_ نگفتم بزار باهم بریم؟ بعدش هم ابجی چه دلیلی داره که تو جواب یه عده..... 😠 بعد هم کلافه "استغفرالله " ای گفت. _ حالا ببخشید دیگه. 😞 امیر تو با حرف اون آقا موافقی؟ خودت که میدونی من هرچقدر هم بدحجاب باشم اهل اینجور چیزا نیستم. یعنی قیافه من انقدر غلط اندازه؟ امیرعلی با پاش رو زمین ضرب گرفته بود و جوابی بهم نداد، 😠😔 یعنی اونم همین فکر رو میکرد؟ عصبی از سر جام بلند شدم. 😠 _ آره؟ آره؟ تو هم فکر میکنی خواهرت از اون دختراییه که نگاه چهارتا پسره؟ فکر کردی من اینجوری تیپ میزنم که پسرا بهم تیکه بندازن ؟ امیرعلی_ واه خواهر من. چرا عصبانی میشی من کی همچین حرفی زدم؟😕 دیگه برخوردام دست خودم نبود، دلم نمیخواست دیگران درموردم همچین فکری بکنن ، . زدم زیر گریه و سریع پناه بردم به اتاق خودم،😭😣 درو قفل کردم و خودمو انداختم و رو تخت و هق هق گریم رو آزاد کردم. 😫😭 چند ثانیه بعد صدای در و امیرعلی و گریه من و بعدش هم صدای نگران مامان بود که میخواست ببینه چی شده . امیرعلی_ خواهرگلم. من که چیزی نگفتم. تو سکوت من رو برای خودت معنا کردی و اشتباه برداشت کردی. درو بازکن باهم حرف بزنیم. 😒 مامان_ عه. خوب یکی بگه چی شده؟😨 امیرعلی_ هیچی مامان جان. منو حانیه باهم بحثمون شده. چیزخاصی نیست که. مامان_ شما کی بحث کردید که این دفعه دومتون باشه ؟ دروغ نگو امیرعلی.😐 امیر علی_ مامان جان بزارید حالش خوب بشه براتون توضیح میدم. مامان_ از دست شماها. خیلی خب. امیرعلی_ درو باز کن باهم حرف بزنیم. این راهش نیست. با این کارت هیچ چیز درست نمیشه.😕😒 _ میشه تنهام بزاری؟😣 امیرعلی_ میشه باهم حرف بزنیم؟😒 _ نه.😢 امیرعلی_ خیلی خب پس من همینجا میشینم تا زمانی که تو قصد حرف زدن داشته باشی.😊 میدونستم وقتی یه چیزی میگه امکان نداره حرفش عوض بشه. به ناچار بلند شدم و درو باز کردم و بعد هم پشت به امیرعلی نشستم رو تخت. اونم درو بست و اومد نشست کنارم. امیرعلی_ ببین خواهری وقتی تو اینجوری انگار اون رو داری میکنی که یه چیزی بهت بگن.فکر کردی برای چیه؟ اصلا تو میدونی باید حجاب داشته باشی ؟ سوالی نگاش کردم و سرم رو به نشونه منفی تکون دادم.😕 امیرعلی_ حجاب، حالا نه صرفا چادر، فقط و فقط برای . وقتی تو باشی داری به همه قَبِلْتُم میدی که با تو برخورد کنن، داری میگی من نسبت به ندارم ، داری رو میکنی. _ خوب حجاب داشته باشن؟ مردا میتونن . 🙁 امیرعلی_ تو رو میذاری میگی نیاد من در خونم رو ؟😟 _ نه خب. اون فرق داره.😕 امیرعلی_ خب چه فرقی عزیز من؟ 😊اون خودش رو کرده به برسه ولی تو که بگی که اون نگاه میکنه . همچین حرفی بزنی .چون تو هم .😊 _ اگه خدا میخواسته زیبایی های یک زن رو کسی پس اون رو زیبا ؟ اصلا داشته باشه؟😟 امیرعلی_ اولا که های یه فقط برای . و حجاب هم دربرابر محارم اجبار نیست . در مورد سوال دوم هم هم حجاب داشته باشن ولی 👈چون باهم فرق داره.👉 با حرفاش موافق بودم تا حالا هیچوقت به حجاب اینجوری نگاه نکرده بودم ولی هنوز هم با حجاب بودن برام غیر ممکن بود. 😕 _ یعنی برای داشتن حتما باید باحجاب باشی؟🙁 امیرعلی_ یه راه دیگه هم داری😄☝️ _ چیییی؟😊 امیرعلی_بشینی تو خونه با هیچ کس هم در ارتباط نباشی.😏 _ مسخررررره😕 امیرعلی_ نظر لطفته😉 ادامه دارد.... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت تو نیز دل از جا بر مى خیزى و از خیمه بیرون را مى کنى.... افراد، همه اند اما این وقت شب درکنار خیمه تو چه مى کنند؟ پاسخ را حسین به درون مى آورد: _✨خواهرم ! اینها من اند و سرشان ، است . آمده اند تا با تو کنند که هزارباره تا پاى جان به حمایت از حرم رسول االله ایستاده اند. چه بگویم ؟ چه دارد این حبیب !... دین را چه خوب شناخته است... بى جهت نیست که امام لقب به او داده است . اسم حبیب اسباب است . وقتى آمدنش به کربلا را شنیدى سرت را از کجاوه بیرون آوردى و گفتى : _✨سلام مرا به حبیب برسانید. _✨حسین جان ! بگو که زینب ، شماست و برایتان با رسول االله را مى طلبد و تا ابد و را از خدا مسالت مى کند. 🏴پرتو چهارم🏴 همین که برادر، پیامبر را بر سر بگذارد، پیامبر را در دست بگیرد و به سمت سپاه دشمن حرکت کند کافیست تا غم عالم بر دلت بنشیند. کافیست تا تمامى مصیبتهاى پنجاه ساله بر ذهنت هجوم بیاورد و غربت و تنهایى جاودانه پدر، از اعماق جگرت سر باز کند. اما برادر به این بسنده نمى کند، مقابل دشمن مى ایستد، تکیه اش را بر شمشیر پیامبر مى دهد و در مقابل سیاهدلانى که به خون سرخ او تشنه اند، لب به موعظه مى گشاید: _✨مردم ! در ، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نکنید تا من آنچه است به جاى آورم که شماست و بر شما... درنگ کنید تا من ، سفرم را به این دیار، روشن کنم . اگر عذرم را پذیرفتید و کردید و با من از در درآمدید خوشا به شما، که اگر چنین شود، راه هجوم شما بر من بسته است. اما اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف در نیامدید، دست به دست هم دهید و تمام و شرکاء خود را به کار گیرید، به خود عمل کنید و به من مهلت ندهید. چه ، مى دانید که در فضاى روشن و بى ابهام گام مى زنید. به هرحال من با خداست و من اوست . هم او که را فرو فرستاد و ولایت همه صالحان و نیکوکاران را به عهده گرفت. خدا! پیشه کند و از برحذر باشید. اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود یا یکى براى دنیا باقى بماند، چه کسى از براى بقا و تر به رضا و تر به قضاء؟! اما بناى آفریدگار بر این نیست ، که او دنیا را براى آفریده است. هاى دنیا کهنه است ، فرسوده و متلاشى شده و روشنایى سرورش ، و ظلمت زده. دنیا، منزلى و خانه اى است . ..... پس در اندیشه توشه باشید و بدانید که بهترین ره توشه تقواست . تقوا پیشه کنید تا خداوند رستگارتان کند... او چون طبیبى که به زوایاى وجود بیمار آگاه است ، مى داند که مشکل این مردم ، مشکل ، مشکل به دنیا و از یاد بردن خدا و عالم عقبى . فقط علقه هاى دنیا مى تواند انسان را اینچنین به خاك سیاه شقاوت بنشاند. فقط پشت کردن به خدا مى تواند، پشت انسان را اینچنین به خاك بمالد. فقط از یاد بردن خدا مى تواند چنین ضخیم و نفوذناپذیر بر چشم و دل انسان بیفکند تا آنجا که آیات روشن خدا را منکر شود و خون فرزندان پیامبر خدا را مباح بشمرد. او همچنان با آرامش و حوصله ادامه مى دهد... و تو از شکاف خیمه مى بینى که دشمن ، بى تاب و منتظر، این پا و آن پا مى کند تا پس از اتمام موعظه به او شود... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمـانکـده مـذهـبـی
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت _✨... و من خداست و من خداست... پس هر که مى توانى بساز و هر تلاشى که مى توانى بکن. به خدا سوگند که ریشه را نمى توانى بخشکانى.. و وحى ما را نمى توانى بمیرانى.. و دوره ما را نمى توانى به سر برسانى.. و این حادثه را نیز نمى توانى از خود برانى... منحرف و محدود است و ایام حکومتت و معدود و جمعیتت و مطرود. روزى خواهد رسید که منادى ندا خواهد کرد: '' الا لعنۀ االله على الظالمین.(39)'' پس حمد و سپاس از آن خداى جهانیان است... که براى اولمان و مغفرت رقم زد و براى آخرمان ، و رحمت. از خدا مى خواهیم که ثوابشان را کامل کند... و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان آنان قرار دهد،... که او با محبت و مهربان است.. و او براى ما کافیست و هم او پشتیبان ماست.✨ نفسى عمیق مى کشى و مى نشینى... پشت دشمن را به خاك مالیده اى، کار را به انجام رسانده اى.. و حرفى براى گفتن ، باقى نگذاشته اى... آنچه باقى گذاشته اى فقط است... یزید، اطرافیان یزید، بزرگان مجلس ، زنان پشت پرده ، سربازان و ماءموران و محافظان و حتى اهالى کاروان... همه این سؤالند که... آیا همان زینبى که دیده اى؟! تو همان زینبى که چشیده اى؟! تو همان زینبى که کشیده اى ؟! یعنى اینهمه درد و داغ و رنج و مصیبت ، ذره اى از تو نکاسته است؟ یعنى اینهمه تخفیف و تحقیر و تکفیر و ارعاب دشمن ، ذره اى تو را به وانداشته است؟ این لحن،... لحن محکومیت و اسارت نیست ، لحن و است. تو به کجا متصلى زینب؟ تو از کجا مدد مى گیرى؟ تو اهل کدام جلالستانى ؟ اکنون یزید باید چیزى بگوید... و این مجلس را بشکند. اما چه بگوید؟... تو چیزى براى او باقى نگذاشته اى. همه این برنامه ها و مقدمات و تشریفات براى بوده است... و تو نه تنها نشکسته اى که استوارى و اقتدار، را مچاله کرده اى و دور انداخته اى. تو همه دیدنیها و به رخ کشیدنیها راندیده گرفته اى. تو یزید را خاص و عام کرده اى. اکنون از سوى یزید او را رسواتر و ضایعتر مى کند.... قتل و غارت و شکنجه و اسارت، امتحان شده است و اش این شده است. باید دستى بالاى دست این تحقیر بیاورد تا به شرایط مساوى دست پیدا کند.... و همین راه را پیش مى گیرد: 👈فرو خوردن خشم و اظهار بى اعتنایى. این بیت شعر، بهترین چیزى است که در آن لحظه به ذهنش مى رسد: _این فریادى است که شایسته زنان است و مرثیه سرایى بر داغدیدگان آسان است. اما نه، این شعر، مشکلى از یزید را حل نمى کند.... بهترین گواه ، عکس العمل نزدیکان و اطرافیان اوست. ناگهان از زنان بارگاه یزید، بى اختیار، باسربرهنه ، خود را به درون مجلس مى افکند،... بر سر بریده امام ، سجده مى برد و فریاد واحسیناه سر مى دهد و از میان ضجهه ها و مویه هایش این کلمات شنیده مى شود: _اى محبوب خاندان رسول الله! اى فرزند محمد! اى غمخوار یتیمان و بیوه زنان! اى کشته حرامزادگان!... اى یزید! خدا دست و پایت را قطع کند و به آتش دنیا قبل از آخرت بسوزاند. یزید، دستور مى دهد که او را هر چه سریعتر از مجلس بیرون ببرند... رو مى کند به یزید و مى گوید.. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @romankademazhabe ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛