خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 5 رمضان 1439 موسای روح، فرعون جسم (قسمت چهارم) "قالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ. وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ." (شعرا/18و19) [فرعون به موسی] گفت: «مگر ما تو را مثل فرزندی پرورش ندادیم و سال‌هایی از عمرت را پیش ما نبودی؟! اما تو آن کار را که نباید، کردی و نناسپاس شدی!» این، منّتی است که و هم در درون بر ما می‌گذارد: «مگر تو از اول، غذای دنیا را نخوردی؟ مگر طبیعت، تو را رشد نداد تا به اینجا برسی؟ حالا دم از روح و معنا می‌زنی؟ چطور می‌خواهی از بند اسباب و علل، رها شوی؟» اما حقیقت آن است که هرچه و حرکت وجودی داشته باشیم، اسباب و علل مادی، تأثیر خود را در ما از دست می‌دهند و آثار معنوی در وجودمان کار می‌کنند. پس اگر هرچه می‌گذرد، حرص و آرزویمان برای دنیا بیشتر می‌شود و کم و زیاد آن ما را بیشتر متأثر می‌کند، نشانۀ این است که حرکت وجودی نداشته‌ایم. البته قرار نیست اسباب مادی را کنار بگذاریم؛ بلکه وقتی حق را پیدا کردیم، به سبب حضور و احاطۀ حق، همۀ این‌ها در دست ما هستند. اما ارتباطی که اکنون با داریم و اسیرش شده‌ایم، گسسته از حقّ است. آن‌قدر با اسباب زندگی کرده‌ایم، که حتی تصور اینکه روزی این‌ها نباشند، و زبانمان را از کار می‌اندازد! زمانی بود که غروب‌ها فقط فانوس روشن می‌کردند و با همان نور، شام می‌خوردند و درس می‌خواندند؛ اما اکنون اگر یک شب برق برود، دنیای ما به آخر می‌رسد و درونمان فریاد می‌زند: «دیدی بدون من نمی‌توانی زندگی کنی؟! دوباره تلاش کن و مرا به دست آور.» ما به این زندگی اصالت داده‌ایم و توجه به معنا در درونمان رنگ باخته است. تا به عالم ماده‌مان لطمه می‌خورد، وجودمان را قبض و فشار می‌گیرد؛ اما بُعد روحانی‌مان هرچه در معرض فشار قرار گیرد، ناراحت نمی‌شویم و کاری نمی‌کنیم. به جایی رسیده‌ایم که دیگر نه تنها آب و برق، بلکه حتی فضای مَجازی اگر ساعتی در دسترس نباشد، نفسمان تنگ می‌شود! زندگی معنوی از ما خیلی دور است! خیلی راه داریم تا نگاهمان به اسباب و علل، درست شود. برای همین هم نه تنها در درون، بلکه در بیرون نیز همچنان فرعونیان بر دنیای ما حاکم‌اند. هرچه هم «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» بگوییم، تا خود را وابسته به علل و اسباب آن‌ها ببینیم، فایده ندارد. این یک نگاه و نگرش است. اگر زندگی ولایی داشته باشیم، وقتی اسباب و علل هستند، از آن‌ها درست استفاده می‌کنیم. اما به آن‌ها دل نمی‌بندیم و پابندشان نمی‌شویم تا اگر زمانی نبودند یا بودنشان با منافع روحمان در تضاد بود، بتوانیم رها شویم و بدون آن‌ها زندگی کنیم. "قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ." (شعرا/20) [موسی] گفت: «وقتی آن کار را کردم، از گمراهان بودم.» فرعون می‌گوید: تو پایت را از گلیم خودت درازتر کردی و اکنون داری علیه من انقلاب می‌کنی! ما هم وقتی بخواهیم علیه هوای نفس و سبک دنیامدارانۀ زندگی‌مان قدم برداریم، فرعونِ درونمان بر ما می‌شورد و این جوابی است که باید به او بدهیم: «آری؛ من گذاشتم تو مرا پرورش دهی؛ اما گم و نادان بودم و نداشتم که به امیال تو تن دادم و با سیستم خوشی ماده و امیال نفس زندگی کردم. الآن که واقعیت را شناختم، از تو در گریزم؛ یعنی از ، خودبینی، ظاهرگرایی و هوای که همه، نشانه‌های فرعونیت هستند. دیگر فهمیدم که باید از اصالت داد به دنیا بترسم.» "فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلينَ." (شعرا/21) وقتی از شما ترسیدم، گریختم؛ پس پروردگارم به من حکمت بخشید و مرا از رسولان قرار داد [تا دست بقیه را بگیرم]. آری؛ فقط اگر نگاهمان برگردد، قطعاً امدادهای الهی می‌رسد فعال در ما شروع به ظهور می‌کند. موسی یک حقیقت است، یک نگاه است؛ اینکه چشم از اسباب برداریم و به سبب‌ساز، اعتماد و توکل کنیم. نگاهمان را وجودی کنیم. لااقل دردمند شویم از اینکه چقدر هستی را برای خود تنگ کرده‌ایم و تنگ زندگی کرده‌ایم؛ چقدر از وسعت درآمده‌ایم و کوچک شده‌ایم! اقلاً در درون فرار کنیم و از این نوع زندگی، راضی نباشیم و خوشمان نیاید. خیلی دنبالش نرویم و وقتی خراب شد، خودمان را برای دوباره آباد کردنش نکُشیم! خلاصه اینکه رها شویم. پایان @Lotfiiazar