سوال حوزوی: طبق اطلاع ، شما علم اصول را با ترکیب فعلی قبول ندارید آیا میشود در چند سطر نظرتان را بیان کنید؟ ✅پاسخ: اول : توجه کنید اشیا زیاد است اگر دین برای هر شی جداگانه حکم بیاورد می شود مثلا یک میلیارد نه می شود نوشت و نه می شود خواند پس این راه بسته است. دوم : صدها هزار یا میلیونها هست که همه شان یک دارند مانند کل شی لک الا ان تعلم انه استفاده از تمام اشیا بر تو حلال است مگر اینکه درباره آن حکم حرام تعیین شده باشد. پس این حکم که شامل میلیونها شئ شد اسمش است . ✳️پس این توان اصل است که مشکل دین و تراکم تطبیق حکم واحد بر اشیا را حل می کند. سوم: پس اصل احکام و است که با چند تا از آنها کل اشیا دارای حکم شرعی می شوند. اما چون دامنه حکم های کوچک و محدود برای میلیونها شی نمی رسد و مخصوص یک شئ است اینها برای شی خاص است. اصل عام و کلی نیست مانند حرمت اف گفتن و تندی کردن به والدین این حرمت با آن شدت در همان والدین متوقف است اگر چه در حق دیگران هم مکروه است. چهارم: وظیفه این است از روایات و آیات این اصلها را کشف و استخراج کنند و جمع کنند یکجا تا بشود اصول . و باید به این اصول اشراف داشته باشد. ⭕️پس ما علم خاصی بنام علم اصول نداریم بلکه علم بر اصول داریم . 🔷پس قصه تمام شد حالا ببینید چه قدر مطالب کاملا بی فایده و نا صحیح را جمع کرده ایم که هیچ ربطی به اصول ندارد ولی آوردیم به امثال بنام اصول نه صحیح اند و نه از اصول اند مثلا تعریف اصول باطل است چون ثقلین توصیه شده و نه اجماع و عقل . وضع الفاظ نه صحیح است و نه از اصول . بحث مشتق نه صحیح است و نه از اصول بحث امر نه صحیح است و نه از اصول ووو حتی تقسیم طرق اخذ احکام به و و نه صحیح است و نه از اصول ووو ❎پس نتیجه این شد ما قواعد ممهده برای استنباط حکم شرعی نداریم که وظیفه اصول باشد و اساسا اصول وظیفه ندارد . این فقیه است که باید اصلهای وارد شده در کتاب و سنت را شناسایی کند سپس موضوعات آنرا شناسائی کرده تطبیق دهد و بس. 🔷پس تمام مطالب جلد اول کفایه بی ربط به اصول است ولو در قالب مباحث الفاظ . ما علم بر اصلها داریم یعنی علم بر اصول و نه علم اصول. پنجم: فقیه بجای مباحث الفاظ و ساختن قواعد ممهده باید تک تک موضوعات و حتی گاهی مصادیق را شناسایی کند سپس اصلها را ارزیابی کند تا بتواند تشخیص دهد این شی مشمول فلان اصل است. و فقیه باید بیش از کوشش در جهت استنباط احکام در باب شناسائی موضوعات و حوادث کار کند اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا پس فقیه مرجع حوادث است. این که در اصول به ما گفتند وظیفه فقیه شناسائی موضوعات نیست پس چگونه شرط فقیه عالم به زمان بودن است.؟! زمان که حکم نیست موضوع است آری این حرف فاجعه است لو کنتم تتفکرون. نتیجه این شد فقیه در مقام نخست باید اصلها را بدست آورد سپس هر جا خاص نبود با شناسایی اصل متناسب موضوع مورد مطالعه آن اصل را بر آن موضوع بار کند. تمام کانال مشکات در ایتا.............👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit