eitaa logo
صالحین تنها مسیر
242 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
7هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
💠در محضر اســـتاد 🌿بارها و بارها خوانده شود 💢 دستورالعمل هایی از استاد علامه حسن زاده آملی ۲۳ دی ماه ۱۳۵۱شمسی...قم 🌿 به فکر خود باش و از خویشتن غافل مباش. 🌿همواره کشیک نفس بکش و کشیک نفس، کشکی نیست، از خداوند توفیق بخواه. 🌿 با ابنای روزگار بساز و مرد تحمّل باش به مثل معروف که چه خوش مثلی است؛ "درشت بستان و نرم باز دِه". 🌿مردِ فکر باش که فکر، لُبِّ عبادت است. 🌿مناجات و راز و نیاز با دوست را قطع مکن "قُل ما یعبؤا بِکُم رَبِّکُم لَولا دعاؤکم. 🌿خلوت شب را از دست مَدِه و به حقیقت بگو "آمدم" تا کامروا گردی. 🌿سخن و خوراک و خواب باید به قدرِ ضرورت باشد "کُلوا و اشربوا و لا تُسرِفوا". 🌿با عهدالله که قرآن مجید است هر روز تجدید عهد کن. 🌿صمیمانه دست توسّل به دامن پیغمبر و آلش( علیهم السّلام) در زن که آن خوبانِ خدا وسائط فیض حق اند "اللهمّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّد". 🌿نمی گویم مقدّس نباش ولی مقدّسِ عاقل باش. بِس بِسی مباش که سُخریه ی این و آن می شوی. 🌿فرزانه باش و دیوانه باش. 🌿خویشتن را تفویض به حق کن و او را وکیل خود بگیر که تواناتر و داناتر و باوفاتر و مهربانتر و پاینده تر از او نخواهی یافت "حسبُنا الله و نِعمَ الوکیل". 🌿سوره ی مبارکه ی "اخلاص" را با اخلاص بر زبان داشته باش. 🌿با خلق خدا مهربان باش. 🌿از سخنان ناهنجار اگر چه به مزاح باشد برحذر باش. 🌿خلاف مگو" اگرچه به مطایبت باشد. 🌿از قسم خوردن اگرچه به راست باشد احتراز کن. 🌿چو اِستاد ه ای دست اُفتاده گیر. 🌿تا می توانی "نماز را در اول وقت" بجای آور. 🌿"تجارتت" را مُغتنم بشمار که انسان بیکار از دنیا و آخرت هر دو می مانَد. 🌿 "داد و سِتَد" مانع بندگی نیست "رجالٌ لا تلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر الله و أقام الصّلوه و إیتاء الزکوه". 🌿در مُطلقِ امور "میانه رو" باش. 🌿 بر "کتمان" اهتمام داشته باش 🌿...اگرچه الف دنباله دارد، ولی؛ 🍃گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپدید 🍃هیچ راهی نیست کآنرا نیست پایان غم مخور 🍃برای سلامت حضرت علامه حسن زاده املی بفرستیم 💠✨💠
هدایت شده از صالحین تنها مسیر
کانون آرامش ما 🌸🌺🍃
صالحین تنها مسیر
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین 🌺🔶🌷🔸🌺 #از_خ
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین 🌺🔶🌷🔸🌺 .... سی و ششم 👇 💎 "توجه به هدفِ ازدواج" ✅ این خیلی مهمه که مهمترین راهِ رسیدن به آرامش رو بدونیم. 🔹حواسمون باشه که "ازدواج بهترین راه رسیدن به آرامش" هست. 💍----💞 ⭕️ اگه همون اوّل این موضوع رو مطرح نکردیم، رسانه ها آدرسِ غلط بهمون میدن و اهداف و روشهای دیگه ای رو به ما القاء میکنن. 🔞🔺 💞 وقتی همون اوّل هدفمون رو از ازدواج، "رسیدن به آرامش" عنوان کردیم، 👈 خود به خود اخلاقِ مورد نیاز برای رسیدن به این هدف رو هم برای خودمون متصور میشیم.😊 🔶 اینجوری مدام حواسمون هست که هر کاری که توی خانواده انجام میدیم در راستای رسیدن به آرامش باشه💕 💯 و "هر کاری که آرامشِ خانواده رو بهم میریزه رو کنار میذاریم." ✅ اینجوری هر موقع خواستیم قانونی هم توی خونه برقرار کنیم حواسمون هست که قوانینمون در راستای "تأمینِ آرامشِ بیشتر" قرار داده بشن.👌 💓👆👆👆 📡 متاسفانه خیلی از رسانه ها "اهدافِ غلطی رو برای جوانان قرار میدن. برای همین بعد از ازدواج "انتظاراتِ بیجایی" از هم پیدا میکنن.🚷 🌺 یکی از مهمترین مسائلی که پدر و مادرها باید به فرزندانشون یاد بدن اینه که وقتی وارد زندگی مشترک شدن، چطوری به همسرشون آرامش بدن. توی ازدواج قبل از هر چیزی باید "آرامش" به دست آورد.💞☺️ 🌷🔷✅➖💍💖 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر می‌خواهی ماه رمضان متفاوتی داشته باشی در این ماه، توجهت را به امام‌زمان(ع) و تمنّایت را برای ظهور، بیشتر کن شب‌های این ماه رمضان را با دعای افتتاح-که سرشار از تمنای ظهور است- سر کنید، آن‌وقت ببینید آیا ماه رمضانتان متفاوت با سال‌های قبل می‌شود یا نه؟ تا نیمۀ ماه، حتماً تفاوتش را حس خواهید کرد. در این ماه رمضان به خدا نشان بدهیم که دغدغۀ باعظمت ظهور را داریم و سعۀ وجودیِ «تمنا برای دولت کریمۀ امام‌زمان‌(ع)» را به‌دست آورده‌ایم. لطفا نظر و احساسات خود را در موردبرنامه های مادرهر روز ماه مبارک رمضان "را به آی دی زیر ارسال کنید . پل ارتباطی و ارسال پیامک ها👇 خادم شما @yanoor
صالحین تنها مسیر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ⭐️🌟 بسم الله الرحمن الرحیم ⭐️🌟 ☀️✨ به نام خداوند بخشنده مهربان ☀️✨ وَعَظیمَهٍ مَخُوفَهٍ قَدْ کَفانى وَبَهْجَهٍ مُونِقَهٍ قَدْ اَرانى فَاُثْنى عَلَیْهِ 💐و چه پیش آمدهاى بزرگ و هولناکى را که از من دور کرد و چه خوشیهاى شگفت انگیزى که به من نمایاند او را💐 حامِدا وَاَذْکُرُهُ مُسَبِّحاً اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لا یُهْتَکُ حِجابُهُ وَلا یُغْلَقُ 💐ستایش کنان ثنا گویم و تسبیح گویان یادش کنم ستایش خاص خدایى است که پرده اش دریده نشود و در خانه اش💐 بابُهُ وَلا یُرَدُّ سآئِلُهُ وَلا یُخَیَّبُ آمِلُهُ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى یُؤْمِنُ الْخآئِفینَ 💐بسته نگردد و خواهنده اش رد نشود و آرزومندش نومید نگردد ستایش خاص خدایى است که هراسناکان را امان بخشد💐 وَیُنَجِّى الصّالِحینَ وَیَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفینَ وَیَضَعُ الْمُسْتَکْبِرینَ وَ 💐و شایستگان را نجات دهد و ناتوان شمردگان را بلند کند و گردنکشان را زبون کند و💐 یُهْلِکُ مُلُوکاً وَیَسْتَخْلِفُ آخَرینِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ 💐شاهان را نابود کند و به جایشان دسته دیگرى نشاند ستایش خداى را در هم شکننده سرکشان و نابودکننده💐 الظّالِمینَ مُدْرِکِ الْهارِبینَ نَکالِ الظّالِمینَ صَریخِ الْمُسْتَصْرِخینَ 💐ستمکاران دریابنده گریختگان کیفردهنده ظالمان فریادرس فریادخواهان💐 مَوْضِعِ حاجاتِ الطّالِبینَ مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى مِنْ 💐جایگاه حاجتهاى جویندگان تکیه گاه مؤمنان ستایش خدایى را است که💐 خَشْیَتِهِ تَرْعَدُ السَّمآءُ وَ سُکّانُها وَتَرْجُفُ الاْرْضُ وَعُمّارُها 💐از ترس او آسمان و ساکنانش غرش کنند و زمین و آباد کنندگانش بر خود بلرزند💐 وَتَمُوجُ الْبِحارُ وَمَنْ یَسْبَحُ فى غَمَراتِها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا 💐و دریاها و آنانکه در قعر آنها شناورى کنند به جنبش و موج درآید ستایش خاص خدایى است که ما را به این (دین ) هدایت فرمود💐 🐌🐳🐌🐳🐌🐳🐌🐳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صالحین تنها مسیر
# رمان بدون تو هرگز
صالحین تنها مسیر
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 39 ❣ "برمی گردم..." 🔷 وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... م
🎆 رمان شب 41 🌷 "که عشق آسان نمود اول ..." 🔹نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ... - سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده...📞 ✈️ رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پروازِ انتقالِ مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرونِ فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاکِ غم و درد روی صورتشون پاشیده بود ... ⭕️ سکوتِ مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ... - به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟ - نه زن داداش ... صداش لرزید... - امانته ... 🔶 با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گُر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم.... - چی شده؟ ... این خبرِ فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم....؟⁉️ 🔷 صورتِ اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیر چشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... ✅ فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرتِ حرف زدن نداره ... ⛔️ دوباره سکوت، ماشین رو پُر کرد ... - حالِ زینب اصلاً خوب نیست ... 🔹بغضِ نغمه شکست ... - خبرِ شهادتِ علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید...😔 💢 جملاتِ آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امانِ حرف زدن به نغمه نمی داد... 😭 - یعنی چقدر حالش بده؟ ... 🔸بغضِ اسماعیل هم شکست ... - تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ...💉🌡 صداش بریده بریده شد ... - ازش قطعِ امید کردن ... گفتن با این وضع..... 🔹 دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ... 🎆 رمان شب 42 🌷 "بیا زینبت را ببر ..." 🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ... ❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ... ⭕️ مثل مُرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... 🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ... - زینبم ... دخترم ... 🔹هیچ واکنشی نداشت ... - تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭 🔶 دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...😢 🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه ... بدونِ اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستارِ زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 😔 ✅ دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ... 🔷 رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ... - علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیرِ شکنجه شکایت نکردم ...❤️ - امّا دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدنِ بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جَدّت، پسرِ فاطمه زهرا می کنم ... 😭 ❣زینب، از اوّل هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نَفَس و شاهرگش تو بودی ... چه بِبَریش، چه بذاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 😭 🔹 اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمامِ سجّاده و لباسم خیس شده بود ... 🌹 @saLhintanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا