┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_رضا_الوانی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
،،،⏪❓برای آنهایی که لباس رزم و نظام بر تن دارند، احتمال #شهادت و هر اتفاقی دیگر در ذهن تداعی میشود. ابتدای آشناییتان #نگران شهادت همسر آیندهتان نشدید؟❓
✨✨✨🍃🌹
پیش از اینکه من با آقا رضا صحبت کنم خواهرشان که واسطه وصلتمان بود به من گفتند آقا رضا #شهیدزنده است!❗️
و شما قرار است با یک شهید زنده #وصلت کنید. وقتی آقا رضا به خواستگاری آمد در همان صحبتهای اولیه به من گفت 13 تا از #بهترین دوستان من شهید شدهاند ما هم در خط #پرواز هستیم.🕊 من این راه را با تمام وجود #پذیرفتم و اگر شما هم این مسیر را میپذیرید، یا علی و گرنه من به دنبال کسی هستم که هم همسرم باشد و هم #همسنگر من. من هم در پاسخ ایشان گفتم من به این طرز تفکر و عقیده #افتخار میکنم. این نوع نگاه با توجه به شرایط کنونی که در آن زندگی میکنیم، بسیار ارزشمند است و من به #شخصیتی چون شما افتخار میکنم. در حقیقت دوست دارم با صاحب این طرز تفکر ازدواج کنم چراکه همه فکر و ذکر خودم هم همین #مسائل است. اما حیف که برای ما زنان جهاد تعریف دیگری دارد و تنها با #همراهی و همسنگری با شما به منصه ظهور خواهد رسید.🕊🌹
آن روزها که من و آقا رضا با هم آشنا شدیم سال 1393 بود. او 32 سال داشت و اوضاع و احوال سوریه هم #بحرانی بود. خوب به یاد دارم که مراسم عقد ما به خاطر #مأموریتهای آقا رضا در سوریه به تأخیر افتاد. قرار بود در روز عید #غدیر عقد کنیم که در نهایت 3 روز بعد از عیدغدیر یعنی در روز 4 مهر ماه سال 1393 مراسم عقد و ازدواجمان #برگزار شد. وقتی عقد ما به خاطر حضور رضا در سوریه و دفاع از حرم #حضرت_زینب (س) به تأخیر افتاد دوستانم به شوخی میگفتند آقا رضا میخواهد به تو ثابت کند آنقدر به #اعتقادات و کارش تعهد دارد که مراسم ازدواج خود را هم به #خاطر حضرت زینب (س) و اهل بیت (ع) به عقب انداخته است. زندگی مشترک من و آقا رضا به دو سال هم نرسید و حاصل این زندگی #محمدقاسم یک سال و سه ماهه است.😔
اللهم الصابرین✨
همسنگرانی از جنس #صابرین🌴
✍️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_حسین_میردوستی🕊🌹
#یگان_نیروویژه_صابرین🌟
زندگینامه
☄️بخش پایانی☄️
#شهیدمیردوستی یک پسر سیزده ماهه به نام «#سیدمحمدیاسا» از خود به #یادگارگذاشته است. وقتی پیکر شهید را آوردند و به #معراج_الشهدا رفتیم پدرم گفت: پسرم در راه ولایت و امام حسین(ع) به #شهادت رسید و این باعث سرافرازی و مایه افتخار من است.
*عبارت اشتباه بر سنگ قبر یک شهید مدافع حرم
چند روز پس از #خاکسپاری سازمان بهشت زهرا(س) یک سنگ بر روی مزار اخوی ما گذاشت که عبارت «#شادروان» بر آن درج شده بود. وقتی پیگیر شدم، گفتند: این سنگ قبرها را برای #شناسایی_بهتر مزار شهید درست میکنند و به طور اتفاقی عبارت شادروان بر آن درج شده و #مسئولین مربوطه هم کلی #عذرخواهی کردند.
*اولین و آخرین خداحافظی✋️
به دلیل اینکه با برادرم همکار بودم اکثرا #ماموریتهای متعددی با هم میرفتیم و #اصلاپیش نیامده بود که با او #خداحافظی کنم یعنی یک جورهایی #دوست_نداشتم خداحافظی کنم، اما این #اولین_وآخرین_خداحافظی با برادرم بود و اصلا نمیدانم که چطور شد، به او گفتم: #مواظب_خودت_باش و او هم در #جواب گفت: #شما هم #مراقب_زن_و_بچه_من باش.
*#من طاقت ندارم #برادرم را تنبیه کنند و #تماشاچی_باشم
در دوره آموزشی هم با محمد حسین یکجا بودیم. #قشنگترین خاطرهای که از او دارم هم در این دوره اتفاق افتاد. #مربی_آموزش من را #تنبیه کرد و یک مسافتی را تعیین کرد تا غلت بخورم. #لحظاتی بعد دیدم یک #پاسدار دیگر هم با من #غلت_میخورد. وقتی ایستادم متوجه شدم #سیدمحمدحسین است، بلند شد #پرسیدم: مگه تو را هم #تنبیه_کردند؟ گفت: «نه! #من_طاقت_ندارم_برادرم را تنبیه کنند و #تماشاچی باشم».😭😭😭😭
*#ماازشهادت و کشته شدن در #راه_خدا هیچ باکی نداریم
#وقتی برادر باشی گاهی ممکن است #دعوا هم بکنی دیگر! ما هم گاهی دعوا می کردیم #اما یک ساعت بعد #آشتی_بودیم. انگار نه انگار که همین چند لحظه پیش اوقات همدیگر را تلخ کردیم.
این را هم باید #تاکید کنم که ما از #شهادت و کشته شدن در راه خدا هیچ باکی نداریم و انشاءالله با قدرت این #مسیرراادامه_میدهیم و ان شاءالله که در این مسیر ما هم به #شهادت برسیم.🕊
#یادگاه_شهدای_صابرین🌹