eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ از اوقات وقتي تو زندگي با مشكلي مواجه مي شوم مي كنم، خدا را شكر زود ازش مي گيرم، باور كنيد از وقتي خبر شهادتش رو شنيدم، تا به امروز چون اعتقادم اين بود. محمدآقا براي خدا به شهادت رسيد پيش خودم مي گفتم: كه با صبر وتحمل به دست آوردم نبايد با از دست بدم. كه به ماموريت اعزام مي شد، مدت ها منزل نمي آمد، گاهي از اوقات دلم مي گرفت، تنهايي مي كردم، گريه ام مي‌گرفت، زماني كه خبر را براي من آوردند و اين مدت چندسالي كه از شهادتش گذشت خدا يك صبر و روحيه اي به من داده كه بتوانم همه مشكلات را كنم. خواهرزاده ام می گفت: خواستيم خبر 🕊🌹محمدآقا را به شما بديم خيلي ترسيديم، گفتيم: شما طاقت نياريد، وقتي ديديم سکوت كرديد، خيلي تعجب كرديم. در بستر با شهادت خیلی تفاوت دارد، مي كنم از اينكه كسي را دارم كه فرداي به فريادم برسد، خدا را شكر كه محمدآقا در راه خدا و براي رضاي او به رسيده است و جمله آخر، همانطور كه 🕊 فرمودند: همه ما در اين دنيا و بايد يك روزي از اين دنيا برويم. اگر توكل به خدا داشته باشيم به كه همان شهادت است مي رسيم. 🕊🌹 پایان ⏹ روحمان با یادشان شاد🌹 ✍️امیدوارم خداوند متعال توفیقی عنایت فرمایید که در روز حساب رسی بتوانیم چشم در چشم این عزیزان دوخته والتماس شفاعت کنیم وشرمندگی باعث سرافکندگی ما نباشد، ان شاالله🌹 اللهم الصابرین
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۴ کمک کردن به مستمندان بود با خرید اقلام و مایحتاج زندگی و گاهی پرداخت هزینه دارو و حتی مبالغ قرض الحسنه به بدهکاران برای حل مشکل آنها برمیداشت. با آقا دو خانواده بی سر پرست و می‌شناختیم که در قم ساکن و وضعیت مالی نداشتند آقا سجاد از دوستانش پول میکرد و هم خودش میگذاشت و برنج، گوشت، مرغ و.... تهیه میکردتا به این خانواده ها ... اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد وآبروی آن خانواده نرود چون طرف خانم بود آقا سجاد وسایل را بمن میداد تا بدهم یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا گفتم شما برو... ✨✨✨🌱 کمی کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد خانه را زد. از برداشتن عینکش کردم و به فکر رفتم. از این کارش دو به ذهنم رسید: 1️⃣میخواست را نبیند 2️⃣.میخواست نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید و خجالت نکشد... دوم بذهنم بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید مشکلی نداشت. هیچ وقت از او چرا اینکار را کرد چون منظورش را بودم و او را بهتر از هر کسی مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را و خجالت نکشد.. خیلی به همه چیز بود.✅ شهید🕊🌹 با همکاری مدیرمحترم کانال شهید 🌹 ✍️باید گفت،شهد شیرین گوارای وجودت باد، ⏮ادامه دارد،،،