eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
948 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
113 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari.parsa محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد. 🔸اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد زوزه می‌کشیدند زمان غرش شیران بود🌹 🔸اولین هایی که رفتند و صدای شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد ، در ، آن زمان که صدای پای به گوش می‌رسید😔 🔸قطره های دیگر خبر از شقایق های دیگر می‌آورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی پیچیده در این حوالی، بوی . 🔸قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا نباشی شهید نمی‌شوی‌. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از است وصل اگر می‌طلبی روی خودت پا بگذار😓 🔸همه ‌معادلاتم را همین یک بیت بهم می‌ریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمین‌گیر شدیم کاری بکن، میشنوی چه میگوییم؟ از نبودت گذشته و امسال هفتمین پاییزی ست که در یادها شدی. ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت :۲۷ آبان ۱۳۹۲حلب سوریه ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🔰 راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت رزم آوران را در دل تار
🔸از آن روزی که پیکِ عدرا برایش از هتک حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد ، رزم و را به تصویر کشید و ضمیمه کرد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود ذکریا و 🔸به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ و نیتشان بوی داشت. سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را ،حداقل برای الیاس اینگونه بود🌹 . 🔸حلب مشتاقانه او را به آغوش کشیده بود .همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم مادر به قاب در خشک میشد😔 🔸فاطمه سه ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظه‌ای چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای همچنان می‌بارید، برای قاصدک از پدرش سخن می‌گفت تا بلکه به گوشش برساند 🔸یادم به خرابه‌ی شام افتاد ، دختری سه ساله که بهانه را می‌گرفت میخواست از و درد سیلی به پدر شکایت کند .به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست😭 🔸ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله (ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان ، چه هایی که دلتنگ مهر پدری‌اند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند😓 🔸حالا بعد از پنج بهار با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم سرزمین است. 🔸میگویم بهار چون به قول شاعر: بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور مانده‌اند همچون الیاس. میکند و برگ هایش را سنگ‌فرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند😞 پروازتان مبارک عباس های زینب(س) پ.ن: مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در  که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. پ.ن:سوره بقره آیه ۲۰۷ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴.حلب العیس ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃جایی نوشته بود "چه کسی می‌گوید جاذبه رو به زمین است؟! من کسانی را دیدم رفته‌اند تا بالا تا اوج! فارغ از هر کششی جاذبه رو به خداست" 🍃خوب که تامل کردم متوجه شدم سخن رانقض کرده! انیشتین در دنیای حرف از جاذبه زمین زده و حالا یکی پیدا شده حرف ازجاذبه رو به آسمان می‌زند!بهتر بگویم جاذبه رو به خدا!جاذبه ای که ازشوق می‌گوید ، پرواز به سوی آسمان. 🍃دفترم را که ورق زدم دیدم درهر صفحه‌اش از کسانی نوشته شده که فارغ از هر کششی سوی خدارفته‌اند و به پروازدرعشق معنا بخشیدند. 🍃یکی از همانها بود! به واسطه علاقه‌اش به عماد مغنیه و شال سبزی که همراهش بوداز بین این همه اسم نام " سید عماد " را برای خودش برگزید. 🍃از آن روز به بعداودیگر محمدحسین بشیری نبود! سیدعماد بود. متولد بیست و نهمین روز از تیرماه سال شصت در همدان. 🍃نوزده سالش که بود عضو س.پ.ا.ه پاسداران شدو این سرآغاز تحقق رویایش بود.زندگی‌اش را روی دور تندگذاشتم جلوتر رفتم؛ به سال نود وپنج. در آن سال دوباراعزام شدبه سوریه برای دفاع از . هر دوبار صحیح و سالم برگشت به آغوش خانواده.اما بارسوم برگشتی در کار نبود. 🍃رویایش رنگ حقیقت گرفت،هنگامی که تله های انفجاری داعش راخنثی می‌کرد و او به وقت بیست و دومین روزآبان فارغ از هر کششی سوی خدا پرواز کرد. 🍃سالگرد شهادتت مبارک سیدعماد! ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۲۹ تیر ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت: ۲۲ ابان ۱۳۹۵ 🕊محل شهادت: سوریه 🥀مزار: گلزارشهدا،شهرهمدان ╔. ♡♡♡.═══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
‍ میگن بابا شهید شده، عمو. چیه؟ چه شکلیه؟ این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود. و ماند که چه جواب بدهد؟ چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست. نمی‌توانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست. چشمان مالامال اطرافیانش زمین خشک را کرد. آرام بسته بود، آرام خوابیده بود، آرام و زیبا. خواهر با صدایی آغشته به در گوش برادر نجوا میکند: "گلم را به «س»سپردم." خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی! به که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس شد،چگونه همدم غم زده های حسین شد،چگونه مرحم زخم هایشان شد،خیالت راحت باشد. یدالله آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه می‌خورند. شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند... راستی با هر همسر و فرزندانت چشم انتظار ، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...! عاشقی دردسری بود نمی دانستیم حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم نگرانم که پس از مردن من برگردی پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٨ اسفند ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱ آذر ۱٣٩۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳ 🕊محل شهادت:حلب 🌹 @saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🍃به تابلوی می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم می‌آمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود‌. 🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشم‌هایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر می‌آید و هزاران "اگر" دیگر... 🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و نام را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای شدنشان. 🍃از و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش می‌ریخت. نذرش میکردم که سالم برگردد. 🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت ! یک کلمه گفت: مرگ با اگر خونین، بهتر از زندگی . و من خاموش گشتم، دلم نیز هم... 🍃دیگر نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که کرد سمت خدا، آن‌هم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه ... ◇سالگرد حیدرم!◇ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰ 🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست. 🕊محل شهادت : مریوان ╔. ♡♡♡.═══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچدکسی سوره عشق را درگوشم تلاوت میکندوهر آیه اش مأمن گرمابخشی میشودبرای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بنداست که ازآیه‌های جنون برمی‌خیزد. 🍃به آیه بیست وهشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولدمیشود ازخاکی که سیراب شده از خون جوانانش وهزاران سربازبه خود دیده که مجنون‌واربهر رزم به قتلگاه شتافتند. 🍃و سربازی دیگر یاشاید هم عباسی دیگر برای یافت. درکالبدش روح دمیدندوشرح عشق گفتندکه روانباشد عاشق را به دیوارخانه قاب کند و تماشایش کند، اصلاعاشقان را ساختندبهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای 🍃سجادازآنها بود که رسم عشاق را به فراموشی نسپرده بود وغیرت در رگ‌هایش می‌جوشیدکه همین راهم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش های دیگری باشند که عَلم رابردارند و برای سربازی کنند. 🍃او زیبا گذشتن را در آموخته بودوچه پایانی دلپذیرتر ازپرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین برای چون اویی که شفیع ودست گیر دوستانش بوددوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبردحق علیه 🌹 🍃وحالا به رسم دختری سی و هفتمین بهارزندگی پدررا جشن میگیرد بر سنگ سردمزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن لبخند میزند♡ سرباز❣ ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۸ دی ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان ╔. ♡♡♡.═══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝