🔸باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد.
گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد.
🔸اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران #حیدری بود🌹
🔸اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد ، در #پاییز، آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید😔
🔸قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
🔸قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است
وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار😓
🔸همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟ #هفت_سال از نبودت گذشته و امسال هفتمین پاییزی ست که در یادها #جاودانه شدی.
#شهادتت_مبارک
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت :۲۷ آبان ۱۳۹۲حلب سوریه
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🔰 راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت رزم آوران را در دل تار
🔸از آن روزی که پیکِ عدرا برایش از هتک حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد ، رزم #فاطمیون و #زینبیون را به تصویر کشید و ضمیمه کرد:
بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود ذکریا و #الیاس
🔸به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ #شهادت و نیتشان بوی #خلوص داشت.
#یا_لطیف_إرحَم_عَبدِکَ_ضَعیفِ سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را ،حداقل برای الیاس اینگونه بود🌹
.
🔸حلب مشتاقانه #پیکر او را به آغوش کشیده بود .همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم مادر به قاب در خشک میشد😔
🔸فاطمه سه ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظهای #آسمان چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای #دلتنگی همچنان میبارید، برای قاصدک از پدرش سخن میگفت تا بلکه به گوشش برساند
🔸یادم به خرابهی شام افتاد ، دختری سه ساله که بهانه #پدر را میگرفت میخواست از #خار_مغیلان و درد سیلی به پدر شکایت کند .به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست😭
🔸ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله #حسین(ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان #شهدا، چه #فاطمه هایی که دلتنگ مهر پدریاند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند😓
🔸حالا بعد از پنج بهار #ذکریا با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم #مهمان سرزمین #حلب است.
🔸میگویم بهار چون به قول شاعر: #پاییز بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور ماندهاند همچون الیاس. #بغض میکند و برگ هایش را سنگفرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند😞
پروازتان مبارک عباس های زینب(س)
پ.ن: مرج عذراء که امروز عدرا نامیده میشود شهری است در #سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است.
پ.ن:سوره بقره آیه ۲۰۷
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_ذکریا_شیری
#شهید_الیاس_چگینی
📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴.حلب العیس
#صلوات #عمه_سادت #دمشق
╔═. ♡♡♡.══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃جایی نوشته بود "چه کسی میگوید جاذبه رو به زمین است؟! من کسانی را دیدم رفتهاند تا بالا تا اوج! فارغ از هر کششی جاذبه رو به خداست"
🍃خوب که تامل کردم متوجه شدم سخن #انیشتین رانقض کرده!
انیشتین در دنیای #فیزیک حرف از جاذبه زمین زده و حالا یکی پیدا شده حرف ازجاذبه رو به آسمان میزند!بهتر بگویم جاذبه رو به خدا!جاذبه ای که ازشوق #پرواز میگوید ، پرواز به سوی آسمان.
🍃دفترم را که ورق زدم دیدم درهر صفحهاش از کسانی نوشته شده که فارغ از هر کششی سوی خدارفتهاند و به #قانون پروازدرعشق معنا بخشیدند.
🍃یکی از همانها #سید_عماد بود!
به واسطه علاقهاش به عماد مغنیه و شال سبزی که همراهش بوداز بین این همه اسم نام " سید عماد " را برای خودش برگزید.
🍃از آن روز به بعداودیگر محمدحسین بشیری نبود! سیدعماد بود. متولد بیست و نهمین روز از تیرماه سال شصت در همدان.
🍃نوزده سالش که بود عضو س.پ.ا.ه پاسداران شدو این سرآغاز تحقق رویایش بود.زندگیاش را روی دور تندگذاشتم جلوتر رفتم؛ به سال نود وپنج.
در آن سال دوباراعزام شدبه سوریه برای دفاع از #حرم. هر دوبار صحیح و سالم برگشت به آغوش خانواده.اما بارسوم برگشتی در کار نبود.
🍃رویایش رنگ حقیقت گرفت،هنگامی که تله های انفجاری داعش راخنثی میکرد و او به وقت بیست و دومین روزآبان فارغ از هر کششی سوی خدا پرواز کرد.
🍃سالگرد شهادتت مبارک سیدعماد!
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهیدمحمدحسین_بشیری
📅تاریخ تولد: ۲۹ تیر ۱۳۶۰
📅تاریخ شهادت: ۲۲ ابان ۱۳۹۵
🕊محل شهادت: سوریه
🥀مزار: گلزارشهدا،شهرهمدان
╔. ♡♡♡.═══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
میگن بابا شهید شده، عمو.
#شهید چیه؟
چه شکلیه؟
این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود. و #عمو ماند که چه جواب بدهد؟ چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست. نمیتوانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست. چشمان مالامال #اشک اطرافیانش زمین خشک را #دریاچه کرد. #چشمانش آرام بسته بود، آرام خوابیده بود، آرام و زیبا.
خواهر با صدایی آغشته به #بغض در گوش برادر نجوا میکند: "گلم را به #حضرت_زینب«س»سپردم."
خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی! به #عمه_ساداتمان که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس #عاشوراییان شد،چگونه همدم غم زده های حسین شد،چگونه مرحم زخم هایشان شد،خیالت راحت باشد.
یدالله آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه میخورند. شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، #پدر با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در #تابوت آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند...
راستی با هر #جمعه همسر و فرزندانت چشم انتظار #صاحب_الزمانند، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...!
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی
✍نویسنده :#مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_یدالله_قاسم_زاده
📅تاریخ تولد : ۱٨ اسفند ۱٣۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱ آذر ۱٣٩۵
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
🕊محل شهادت:حلب
🌹 @saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🍃به تابلوی #چشمانش می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم میآمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود.
🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشمهایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های #مادرانهام برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر #دلم میآید و هزاران "اگر" دیگر...
🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از #کودکی اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و #سیدعلی نام #حیدر را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت #آرزوهایم را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای #حقیقی شدنشان.
🍃از #همت و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و #تظاهرات و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش میریخت. #قرآن نذرش میکردم که سالم برگردد.
🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو #دِینت را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت #جبهه! یک کلمه گفت: مرگ با #عزت اگر خونین، بهتر از زندگی #ننگین. و من خاموش گشتم، دلم نیز هم...
🍃دیگر #نذرش نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از #خدمتش تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای #خدا کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر #نگران نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که #پرواز کرد سمت خدا، آنهم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه #مریوان...
◇سالگرد #شهادتت_مبارک حیدرم!◇
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🍁به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سیدحیدر_حمیدی
📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰
🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست.
🕊محل شهادت : مریوان
╔. ♡♡♡.═══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝
🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچدکسی سوره عشق را درگوشم تلاوت میکندوهر آیه اش مأمن گرمابخشی میشودبرای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بنداست که ازآیههای جنون برمیخیزد.
🍃به آیه بیست وهشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولدمیشود ازخاکی که سیراب شده از خون جوانانش وهزاران سربازبه خود دیده که مجنونواربهر رزم به قتلگاه شتافتند.
🍃و سربازی دیگر یاشاید هم عباسی دیگر برای #بانوی_کربلاحیات یافت. درکالبدش روح دمیدندوشرح عشق گفتندکه روانباشد عاشق #غیرتش را به دیوارخانه قاب کند و تماشایش کند، اصلاعاشقان را ساختندبهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای #حریم_حرم
🍃سجادازآنها بود که رسم عشاق را به
فراموشی نسپرده بود وغیرت #عباسبنعلی در رگهایش میجوشیدکه همین راهم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش #سجاد های دیگری باشند که عَلم رابردارند و برای #اسلام سربازی کنند.
🍃او زیبا گذشتن را در #مکتب_مولا آموخته بودوچه پایانی دلپذیرتر ازپرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین #بانوی_صبر برای چون اویی که شفیع ودست گیر دوستانش بوددوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبردحق علیه #باطل🌹
🍃وحالا #فاطمه_زهرایش به رسم دختری سی و هفتمین بهارزندگی پدررا جشن میگیرد بر سنگ سردمزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن #پدر لبخند میزند♡
#شهادتت_مبارک سرباز❣
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
📅تاریخ تولد : ۲۸ دی ۱۳۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
╔. ♡♡♡.═══════╗
@saberin_shahid_ghafari1
╚══════. ♡♡♡.═╝