eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 به مناسبت اول ماه سالروز پیامبر اسلام : 📕هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله وسلم https://lohedana.ir/books/13375 عناوين اصلي كتاب شامل: اشاره؛ ديباچه؛ پيش گفتار؛ فصل اول: چگونگي هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله؛ فصل دوم: نقش امام علي عليه السلام در هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله؛ فصل سوم: هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، مبدأ تاريخ اسلام؛ فصل چهارم: آموزه هاي هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله؛ فصل پنجم: هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله در آيينه قرآن؛ فصل ششم: همراه با برنامه سازان؛ كتاب نامه صل الله علیه و آله و سلم 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره ✳️ إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَهَدُواْ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَيَتِهِم مِّن شَىْ‏ءٍ حَتَّى‏ يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِى الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بِصِيرٌ‏ همانا كسانى كه ایمان آورده و كردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا كردند، و آنان كه (مجاهدان و مهاجران را) پناه داده و یارى كردند، آنان دوستدار و حامى و هم پیمان یكدیگرند. امّا كسانى كه ایمان آورده، ولى هجرت نكردند، حقّ هیچ گونه دوستى و حمایت از آنان را ندارید، تا آنكه هجرت كنند. و اگر (مؤمنانِ تحت فشار، براى حفظ دینشان) از شما یارى طلب كردند، بر شماست كه یاریشان كنید، مگر در برابر قومى كه میان شما و آنان پیمان (ترك مخاصمه) است، و خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست. ✍️ در سال سیزدهم بعثت و پس از گذشت ده سال از دعوت علنى پیامبر به اسلام، هنوز مشركان مكّه دست از اذیّت و آزار پیامبر و مسلمانان برنداشته بودند، و روز به روز بر شدّت آن مى افزودند تا اینكه تصمیم گرفتند با توطئه اى حساب شده و اقدامى دسته جمعى، پیامبر را به قتل برسانند و اسلام را ریشه كن نمایند. با اطلاع پیامبر صلى الله علیه وآله از آن توطئه و جانفشانى على علیه السلام، شبانه مقدّمات هجرت فراهم شد و آن حضرت در اوّل ماه ابتدا به غار ثور رفتند و به مدّت سه روز در آنجا به گونه اى معجزه آسا مخفى شدند و در این مدّت تنها حضرت على علیه السلام براى آن حضرت غذا تهیه كرده و اخبار بیرون را در اختیار آن جناب قرار مى دادند. سرانجام پیامبر با توصیه به حضرت على مبنى بر اعلان مهاجرت مسلمانان به یثرب و همراه آوردن اهل بیت آن حضرت، خود راهى یثرب شدند، و پس از طى مسافتى حدود چهارصد كیلومتر، روز دوازدهم ربیع الاوّل به محلّه ى قبا رسیدند و بقیّه ى مهاجرین نیز به آنان ملحق شدند. مردم یثرب، از مهاجران استقبال شایانى به عمل آوردند وآنها را با آغوش باز پذیرفتند و یثرب را به «مدینةالنبىّ» و «مدینة الرّسول»، تغییر نام دادند. آنگاه پیامبر براى پیشگیرى و دورى از تفرقه، میان مهاجران و انصار كه حدود سیصد نفر بودند، دو به دو عقد اخوّت و برادرى جارى كردند و مسجد قبا را پایه گذارى كردند. [ ] مهاجرین، كسانى هستند كه در مكّه به پیامبر صلى الله علیه وآله ایمان آوردند و چون در آنجا تحت فشار بودند، خانه وكاشانه ى خود را رها كرده به همراه پیامبر به مدینه هجرت كردند و انصار، مسلمانان مدینه هستند كه پیامبر اسلام و مهاجرین را استقبال نموده و آنان را در بین خود جاى داده و یارى نمودند. در این آیه، محورهایى همچون: پیوند مهاجرین و انصار، ضرورت هجرت، بى اعتنایى به مرفّهان گریزان از هجرت، تعهّد متقابل میان مهاجران و انصار، و نجات مسلمانان دربند، در صورت عدم ضرر به پیمان هاى قبلى، مطرح شده است. هجرت، اختصاص به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله ندارد، بلكه هجرت از محیط شرك، كفر و گناه، براى حفظ دین و ایمان و یا براى برگشت از نافرمانى خداوند لازم است، چنانكه خداوند در پاسخ كسانى كه عذر آلودگى خود و ارتكاب به گناه را محیط ناسالم مى دانستند و مى گفتند: «كنّا مستضعفین فى الارض»، مى فرماید: زمین خداوند كه پهناور بود، چرا به مكانى دیگر هجرت نكردید؟ «قالوا الم تكن ارض اللّه واسعة» [ ] البتّه با توجّه به عبارت «مستضعفین»، معلوم مى شود كه اگر توانایى امر به معروف و نهى از منكر باشد، باید به این مهم اقدام نمود و جامعه را ترك نكرد و آن را مورد اصلاح قرار داد. امام صادق علیه السلام مى فرماید: هنگامى كه در محل و سرزمینى كه در آن زندگى مى كنى نافرمانى و معصیت خدا مى كنند، از آنجا به جایى دیگر هجرت كن. «اذا عصى اللّه فى ارض انت فیها فاخرج منها الى غیرها» ] چنانكه هجرت براى آموختن علم و دانش و هجرت براى بیان آموخته هاى خود به دیگران نیز لازم است. «فلولانفر من كلّ فرقة منهم طائفة لیتفقّهوا فى الدّین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم» [ ] در صدر اسلام دو هجرت رخ داده است: یكى در سال پنجم بعثت، هجرت گروهى از مسلمانان به سرزمین حبشه و دیگرى در سال سیزدهم بعثت، هجرت از مكّه به مدینه. 👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇 https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour 🆔 @sahife2
🌙 حلول ماه ؛«ماه حیات و زندگی» مبارک باد https://eitaa.com/sahife2/50939 👈مراقبتهای ماه ربیع الاول (مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ره) https://eitaa.com/sahife2/50941 🆔 @sahife2
📖 «امروز که تازه از راه رسیده، انگار خدا داره با برگ‌های تازه‌ی زندگی، یادمون میاره که «نعمت» یعنی چی. یه آغاز نو، یه هوای تازه، و هزاران هزار نعمت که حتی سلول‌های بدنمون هم یکی‌ش رو نمی‌شه شمرد. 📖 منم تصمیم گرفتم هر روز صحیفه سجادیه رو باز کنم تا لابلای دعاهاش، هم ها رو ببینم، هم قدرشون رو بفهمم ( ) ، هم یادم باشه بهشون توجه کنم ()، و هم یاد بگیرم چطور این نعمت‌ها رو تغییر بدم و به بهترین شکل خرج راه خدا کنم. () 💭 قرآن در مورد مقدار نعمت میگه: «و اگر نعمت‌های خدا رو شماره کنید، نمی‌تونید حسابش رو دربیارید… انسان خیلی وقت‌ها ستمکار و ناسپاسه» (ابراهیم/۳۴) و من با خودم گفتم: نکنه روزی بیاد که خدا بگه «همه چی رو بهت دادم، ولی تو ندیدی»؟ نه… من از امروز می‌خوام ببینم، بشمارم، و شکر کنم….» 🆔 @sahife2
📖 : (30 روز) برگرفته شده از کلمات نورانی عارف باللَّه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏ ره در مراقبات ماه ربیع الاول (اینجا ) 📅 روز اول سیدمهدی آن روز صبح، قبل از اذان، روی پله‌های حیاط نشسته بود. باد ملایمی از لای شاخه‌های انارِ حیاط خانه‌شان رد می‌شد و بوی خاک خنک را می‌آورد. آسمان هنوز نیمه‌تاریک بود، اما ستاره‌ها یکی‌یکی چشمک‌شان را بستند تا جا برای آفتاب باز شود. از چند روز قبل، در گوشه ذهنش صدای استادش می‌پیچید: «ربیع‌الاول، بهار ماه‌هاست پسرم… نه فقط چون میلاد پیامبر در آن است، که چون در این ماه، برکتی بر زمین آمده که از آغاز آفرینش، نمونه‌اش نبوده…» آن روز، سیدمهدی تصمیم گرفت از همان لحظه‌ای که اذان بلند شد، خودش را در ساعات این ماه رها نکند. وضو گرفت، یک چای کم‌رنگ ریخت و کتاب قدیمی «المراقبات» میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را که کنار سجاده گذاشته بود، باز کرد. در کتاب نوشته بود: «این روز، کامل‌ترین هدیه‌ها و بزرگ‌ترین بخشش‌ها را با خود آورده… پس واجب است که بزرگ‌تر از هر روز دیگرش بدانی و شکرش را با تمام وجود به جا آوری…» سیدمهدی چشم‌هایش را بست و با خودش گفت: «شکر این روز یعنی چی؟» و همان لحظه انگار کسی در دلش گفت: «یعنی لحظه‌ای غافل نباشی، حتی به اندازه یک پلک زدن…» یاد جمله‌ای از امام صادق افتاد که در همان کتاب خوانده بود: «اگر عارف، چشم به هم زد و در آن لحظه خدا را فراموش کرد، از شوق دیدار می‌میرد…» او دفتر کوچکش را آورد و بالای صفحه نوشت: ربیع‌الاول - روز اول - آغاز بهار دل بعد زیرش با خط آرام نوشت: «امروز، سرچشمه نعمت‌ها بر من جاری شده. حتی اگر مثل جن و انس عبادت کنم، شکرش تمام نمی‌شود… ولی ناتوانم را هم خدا می‌پذیرد.» با آمدن روشنایی، صحیفه سجادیه را باز کرد و اولین دعایش پر شد از کلمات سپاس. هر بند دعا، مثل یک پنجره بود که باز می‌شد و هوای تازه‌ای از رحمت خدا وارد می‌کرد. آفتاب که بالا آمد، مادرش چای دوم را آورد. او لیوان را گرفت، گرمای چای کف دستش نشست و یاد استادش افتاد که می‌گفت: «هر جرعه‌ای که نوشی، هر نفس که بکشی، خودش هدیه است؛ این‌ها را بشمار تا بفهمی هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند.» هنوز سطرهای میرزا جواد آقا در ذهنش زنده بود: «مهم، داشتن حالت قلبی مناسب در این عید بزرگ و شرمسار بودن از عجز است…» سیدمهدی جرعه‌ای نوشید، سرش را کمی به آسمان بلند کرد و گفت: ــ خدایا، من امروز شرمنده‌ام… همه‌چیز را داده‌ای و من تازه یاد گرفته‌ام ببینم. و در آن روز، برای اولین بار فهمید که ربیع‌الاول را نمی‌شود فقط با تقویم شناخت؛ باید در دل اتفاق بیفتد — همان‌جا که غفلت فرو می‌ریزد و نعمت‌ها مثل بهار، هر لحظه شکوفه می‌دهند. ادامه دارد .... 🆔 @sahife2
📖«در این ماه نورانی و پربرکت ، ماه ولادت رحمت، لحظه‌ای از اندیشیدن به نعمت‌های در اختیارت غافل نباش؛ بنگر که هر آنچه داری از کیست، برای کیست و برای چیست. صاحب نعمت را یاد کن، سپاسش بگزار و آن را در جای شایسته صرف نما. هر بامداد، با زمزمه‌ی دعایی از صحیفه سجادیه، عهدت را با خداوند تازه کن و در پرتو آن، راه شکر و بندگی را محکم بدار؛ که وفای به این پیمان، خیمه‌ی حیات طیبه را بر سراسر زندگی‌ات برمی‌افرازد. هم‌چنان که او فرمود: اذكروا نعمتیَ الّتی أنعمتُ عليكم وأوفوا بعهدي أوفِ بعهدكم وإيّاي فارهبون ().» 🆔 @sahife2
📖 : (30 روز) برگرفته شده از کلمات نورانی عارف باللَّه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏ ره در مراقبات ماه ربیع الاول (اینجا ) 🌿📅 روز دوم باران از نیمه‌های شب شروع شده بود؛ همان بارانی که نه آن‌قدر شدید بود که حیاط را غرق کند، نه آن‌قدر آرام که صدا نداشته باشد، درست به اندازه‌ای که در سکوت سحر، سقف سفالی خانه را با موسیقی آرام خودش همراه کند. سیدمهدی قبل از اذان چشم باز کرد. هنوز پرده‌ی شب کامل کنار نرفته بود، اما خیسی زمین در تاریکی پیدا بود. بوی خاک خیس که از لای در نیمه‌باز حیاط وارد می‌شد، یاد روزهای کودکی را آورد؛ روزهایی که بعد از باران، مادرش یک سینی چای و نان داغ می‌آورد و همه خانواده کنار چراغ علاءالدین جمع می‌شدند. از جایش برخاست، وضو گرفت و کنار سجاده نشست. از دیشب، یک جمله از کتاب «مراقبات» حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در ذهنش مانده بود: «مهم این است که حالت قلبی مناسب داشته و از کوتاهی خود شرمسار باشی…» با خودش گفت: «یعنی من حتی روز اول این ماه هم کم گذاشته‌ام؟» اما بعد لبخند زد؛ حس کرد همین شرمساری، خودش قدم اول شکر است. در دل دعا کرد: «خدایا، تو خودت می‌دانی… من بلد نیستم بدوم، اما می‌توانم هر روز یک قدم جلو بیایم.» چای تازه‌دمش را ریخت، بخار لیوان بالا رفت و پشت شیشه پنجره، قطره‌های باران به آرامی سر خوردند. نگاهشان کرد و با خود فکر کرد: «این قطره‌ها هم مثل نعمت‌های تو هستند… یکی می‌آید، بعد دیگری، بی‌وقفه، بی‌آنکه منتظر شکر من شوند.» دفترچه‌اش را آورد، همان که دیروز اول صفحه‌اش نوشت «آغاز بهار دل». زیر آن، امروز اضافه کرد: «امروز با باران شروع می‌شود. بارانی که به من یاد می‌دهد نعمت‌هایت را قید نزنم. حتی اگر نتوانم همه‌شان را ببینم، بتوانم همه‌شان را حس کنم.» کنار نوشته، آیه‌ی قرآن را نوشت که مادرش بارها برایش می‌خواند: «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا…» – (ابراهیم/۳۴) لیوان چایش را برداشت، از پشت پنجره به کوچه نگاه کرد. پیرزن همسایه با چادری گلدار، آرام از سر کوچه آمد، سبدی کوچک در دست داشت. برای لحظه‌ای، به فکر فرو رفت: شاید همین قدم زدن صبحگاهی زیر باران، نعمت باشد برای پیرزن، نعمتی که شاید خودش هم به زبان نیاورد. جرعه‌ای نوشید و گفت: ــ خدایا… من امروز می‌خواهم از هر قطره و هر قدم تو را یاد کنم، حتی اگر زبانم ساکت باشد. و همان‌جا، در روز دوم ربیع‌الاول، تصمیم گرفت که فردا صبح — روز سوم — با یک نیت نهانی، کار کوچکی انجام دهد که فقط او و خدای او بدانند. مثل بذر کوچکی که در دل خاک می‌کارد و می‌گذارد باران بهاری خدا خودش پرورش بدهد. ( قسمت قبل اینجا ) ادامه دارد .... 👈( قسمت قبل اینجا ) 🆔 @sahife2
📖« تو این ماه ، هر روز که صحیفه سجادیه رو باز می‌کنیم، یادمون بیاد همه‌ی نعمت‌ها دست خداست. یکی شاکر باشه، نعمتش میشه کلید یه زندگی قشنگ و با عزت؛ یکی هم بی‌فکری کنه و نعمت رو خرج گناه و بی‌راهه کنه، خودش رو می‌فرسته وسط ذلّت و حسرت. انبیا و اولیا حتی یه لقمه یا یه ذره نعمت رو بی‌جا خرج نکردن؛ هر چی داشتن رو جایی گذاشتن که خدا خوشش بیاد و بنده‌ها هم سود ببرن. بیاییم ما هم تو این ماه بهاری، نعمت رو بشناسیم، جاش رو بلد باشیم و حرومش نکنیم.» 🆔 @sahife2
📖 : (30 روز) برگرفته شده از کلمات نورانی عارف باللَّه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏ ره 📅 سفر سیدمهدی در بهار ماه‌ها – روز سوم 👈صبحِ روز سوم، هوای کوچه هنوز بوی باران دیشب را داشت. ابرها مثل پرده‌های خاکستری کم‌کم کنار می‌رفتند و نور خورشید، با احتیاطی عجیب، از لای شاخه‌های نارنج سرک می‌کشید. صدای گنجشک‌ها از سقف خانه همسایه می‌آمد؛ گویی خبر از روزی تازه و سبز می‌دادند. سیدمهدی همان‌طور که نشسته بود، یاد نیت پنهانی‌اش افتاد که دیشب تصمیم گرفته بود: کاری کوچک که فقط او و خدا بدانند. نه برای تعریف کردن، نه برای نوشتن در دفترچه، که برای تمرین «دیدن» خدا در کارهای عادی روزانه. سجاده‌اش هنوز از نماز صبح پهن بود. بر لبه آن نشست، دست‌ها را روی زانو گذاشت و چند لحظه به سکوت اتاق گوش داد. کم‌کم در ذهنش صدای استادش آمد که روزی گفته بود: «گاهی نیت، حتی قبل از عمل، عبادت کامل می‌شود.» همین یادآوری باعث شد کتاب «مراقبات» میرزا جواد آقا ملکی را بالا بیاورد و دوباره بخواند: «همین که بنده قصد کرد کاری خالصانه برای رضای محبوب انجام دهد، آن نیت، خود عبادتی بالاتر از عمل خواهد بود.» از گوشه چشم نگاهی به سماور گوشه اتاق انداخت. بخار نازکی از دهانه‌اش بالا می‌رفت. چای تازه‌دمش را در استکان ریخت، قنددان کوچک برنجی را هم کنار گذاشت و به یاد پیرزن همسایه افتاد؛ همان که دیروز زیر باران برگ‌های حیاطش را جارو کرده بود. دفترچه قهوه‌ای‌اش را باز کرد و با خطی آرام نوشت: «نعمت‌ها همیشه بزرگ نیستند، گاهی یک لیوان چای ساده در هوای سرد، همان زندگی است.» کنار جمله، دعا را از صحیفه سجادیه یادداشت کرد: «إِلَهِي لَمْ تَفْضَحْنِي بِسَرِيرَتِي ، وَ لَمْ تُهْلِكْنِي بِجَرِيرَتِي …» (خدای مرا! به خاطر زشتی باطنم رسوایم مکن و به گناهم هلاکم مساز…) بی‌صدا از خانه بیرون زد. کوچه، هنوز کمی نم‌نم باران دیشب را در سنگفرش‌هایش نگه داشته بود. پیرزن را دید که خم شده و شاخه‌های خشک افتاده را جمع می‌کند. سیدمهدی به آرامی جلو رفت، استکان چای را در سینی کوچک گذاشت و بی‌آنکه توضیحی بدهد، لبخند زد. پیرزن با تعجب نگاهش کرد، بعد لبخندی کوتاه زد و چای را در دست گرفت. در راه برگشت، بوی خاک نم‌خورده و برگ تر باران‌خورده، دلش را پر کرد. حس کرد این کار کوچک، نه به خاطر خودش، که به خاطر عهدی که با خدا بسته بود، تمام روزش را روشن خواهد کرد. وقتی دوباره به اتاق برگشت، خورشید دیگر با تمام توان روی دیوار گچ‌کاری‌شده می‌تابید. به نور زردرنگی که از پنجره می‌ریخت خیره شد و آیه‌ای در ذهنش زنگ زد: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» – (زلزله/۷) زیر لب گفت: «خدایا، اگر ذره‌ای خیر از من دیدی، خودت آن را زیاد کن… مثل اینکه قطره‌ای را باران کنی.» سپس دفترچه را بست و حس کرد روز سوم سفرش، نه با اتفاقی بزرگ، بلکه با همان ذره‌ای که آیه وعده داده، کامل شده است. ادامه دارد .... 👈( قسمت قبل اینجا ) 🆔 @sahife2
📖«، که می‌رسه، دل آدم هوای بهار می‌کنه؛ همان‌طور که امام سجاد علیه‌السلام در دعای اول صحیفه زمزمه کرد: وَ تَظاهَرَتْ آلاؤُهُ… نعمت‌ها پشت‌سرهم می‌رسند و اگر در راه خدا خرج شوند، عمر و دل و بهشت محفوظ می‌مانَد. الهی قمشه‌ای روایت می‌کرد که روزی کنار ضریح رضا(علیه السلام) شنید: خوشا آنان که الله یارشان بی… و همان‌جا دلش از هوای دنیا برید و گرفت به آسمان رضای او. و حالا که ست؛ ارباب بی‌کفن، شب اشک و … خوشا دل‌هایی که در این بهارِ دل، یارشان خدا و امیدشان شفاعت حسین(علیه السلام) است» 🆔 @sahife2
📖 : (30 روز) برگرفته شده از کلمات نورانی عارف باللَّه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏ ره 📅 سفر سیدمهدی در بهار ماه‌ها – روز چهارم 👈سحر که بیدار شد، هوا نه بارانی بود و نه آفتابیِ کامل. از آن صبح‌هایی که آسمان مثل دل دنیاست؛ کمی روشن، کمی تیره، و آماده‌ی هر تغییری. صدای خفیف باد از کوچه می‌آمد، بادی که بوی نان تازه را از تنور محله به خانه می‌آورد. سیدمهدی وقتی چشم باز کرد، اول سراغ دفترچه را گرفت. دوست داشت صبح روزش را قبل از هر کاری، با نوشتن چند خط شروع کند؛ عادتی که از روز اول این ماه شکل گرفته بود. روی صفحه خالی نوشت: «هر صبحِ ربیع‌الاول، شبیه کاغذ سفید است… اگر بی‌فکر خطی بکشی، فرصت تکرارش نیست.» چای‌اش را آماده نکرد. حس کرد امروز باید کمی برنامه را تغییر دهد. یاد جمله‌ای از میرزا جواد آقا افتاد که چند روز پیش علامت‌گذاری کرده بود: «اگر بنده پیوندش را با محبوب در دلش محکم کند، هر نفسش عبادت خواهد بود، چه در بازار باشد چه در محراب.» این بار تصمیم گرفت تازه کردن رابطه‌اش با دوستان قدیمی را تمرین کند. تلفن را برداشت و به دوستی زنگ زد که سال‌ها نبود از حالش خبر بگیرد. قرار گذاشتند ظهر در همان مسجد قدیمی کنار بازار همدیگر را ببینند؛ جایی که بوی هل و خاک‌اره‌ی قدیمی کف مغازه‌ها هنوز آدم را می‌برد به سال‌های دور. پیش از بیرون رفتن، در صحیفه سجادیه جستجو کرد و این دعا را انتخاب کرد: «وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ…» (و ایمانم را به کامل‌ترین ایمان برسان و یقینم را به برترین یقین قرار ده…) ظهر که شد، وارد مسجد شد و دید دوستش همان گوشه همیشگی نشسته، اما کمی پیرتر از آنچه آخرین بار دیده بود. گفت‌وگوهای کوتاه و دوستانه‌شان کم‌کم به خاطرات و خنده‌های بلند رسید. ناگهان فهمید همین لحظه ساده، همان عبادتی است که میرزا به آن اشاره کرده بود. دوستی که جزئی از پیوندهای رحمت خدا در زندگی است. وقتی عصر به خانه برگشت، حس سبکی داشت؛ انگار یک بار قدیمی را زمین گذاشته باشد. دفترچه‌اش را باز کرد و پایین صفحه نوشت: «امروز فهمیدم بعضی نعمت‌ها تا وقتی به سراغشان نروی، خودشان سراغت نمی‌آیند.» آیه‌ای هم نوشت تا صفحه‌اش کامل شود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا» – (آل‌عمران/۱۰۳) در دلش گفت: «این حبل‌الله، گاهی همان دستی است که سال‌ها پیش در دوستی فشرده‌ای و امروز دوباره گرمایش را حس می‌کنی.» سپس دفترچه را بست و آماده شد برای فردای ربیع، که چه‌بسا بار دیگر با اتفاقی ساده اما پرمعنا روبه‌رو شود. ادامه دارد .... 👈( قسمت قبل اینجا ) 🆔 @sahife2
📖«اولین ماه نورانی است، اصولاً جمعه که میاد، می‌شینم یه گوشه، صحیفه سجادیه رو ورق می‌زنم، دعاهاش مثل نسیم می‌خوره به دل… یاد عج می‌افتم که اگه حالا بینمون بود، شاید مثل شقیق بلخی به هارون به ما ، خصوصا دولتی ها و کسایی که توی یه دستگاه اجرایی مشغولندمی‌گفت: «حواس‌تون باشه مردم، ، شمشیرِ … اینا شوخی نیست. اگه کوتاهی کنی، نه فقط این دنیا، اون دنیا هم حساب پس می‌دی.» (اینجا) جمعه‌ها، آدم قشنگ‌تر می‌فهمه عدالت فقط تو کتابا نیست… از دل همین دعا خوندنا باید شروع بشه» 🆔 @sahife2