❤️شهید محسن دین شعاری❤️
💠شوخ طبعی💠
من و محسن برای سفر به تبریز بلیط هواپیما گرفتیم تا هوایی سفر بکنیم.
وقتی وارد هواپیما شدیم باید
در صندلی های جلویی(سرنشین)
هواپیما می نشستیم.
وقتی نشستیم،
محسن مهمان دار را صدا زد.
مهمان دار آمد و
گفت مشکلی هست بفرمایید؟
محسن گفت:
میشود ما ته هواپیما بشینیم؟!
مهمان دار گفت:
برای چی؟ مشکلی پیش امده؟!
محسن با لحن خنده دار گفت:
اخه اخبار حوادث میگوید در یک
صانحه ی هوایی #سر_نشین
های هوایپما کشته شدن!!!
مهمان دار گیج و ویج ماند که چه بگوید.
#شوخ_طبعی_شهدایی
کانال کمیل
⬇️#فرار_از_زیر_قول! ⬇️ @salambarebrahimm 💠تو دنیای امروز بازار معامله کردن و قولنامه کردن و بعد هم
⬇️#خدا_آسان_گرفته ⬇️
@salambarebrahimm
💠نمی دونم تا حالا گیر این آدمها افتادید که خیلی سخت میگیرن؟ این قدر مسایل رو برای آدم پیچیده میکنن که آدم دلش میخواد از دستشون فرار کنه!
البته یه جاهایی واقعا لازمه سخت گرفت و خدای نکرده آسون گرفتن به این معنی نیست که هر کاری دلمون خواست بکنیم.
سختی و آسونی کارها رو اهل فن باید تعیین کنن.احكام خداوند بر اساس آسانى و مطابق طاقت انسان است. «یرید بكم الیسر»
به هر حال قرآن میگه:
🔻یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ
🔻خدا راحتی شما را میخواهد نه زحمت شما را
📔بخشی از آیه ۱۸۵ بقره
#خودمونی_های_قرآنی
🌹🌹تفحص شهدا خوب و نکوست،، از آن برتر،، تفحص اندیشه های رزمندگان است که می بایست گشت و پیدا نمود..
هیچ وقت از خودمون پرسیدیم
قیمت یه روز زندگى چنده؟
ما که قیمت همه چیزو با پول می سنجیم تا حالا شده از خدا بپرسیم:
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بى عیب چقدر مى ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنیم؟
قیمت یه سلامتى فابریک چقدره؟
و خیلى سوال ها مثل این....
چیه...؟
خیلى خنده داره نه؟
اگه یه روزى فهمیدیم قیمت یه لیتر بارون چنده؟قیمت یه ساعت روشنایى خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه رایگان با خدا پول پرداخت کنیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا بى منت نفسمون رو،با طراوت طبیعت پر کنیم....
تموم قشنگى هاى دنیا مال ما،مجانى مجانیه
❤️خدایا با تمام وجود دوست دارم❤️
🌷#شهید_عباس_بابایی🌷
1️⃣ ۱. در دوران کودکی نیمههای شب مخفیانه مدرسه را آب و جارو میکرد تا سرایدار پیر مدرسه که کمردرد و کسالت داشت و هیچ جا و مکانی برای زندگی نداشت را بیرون نکنند.
2️⃣ وقتى براى نماز صبح بر مىخاست از خدا مىخواست خدايا دستت را بر روى سرم بگذار و تا فردا صبح برندار و وقتى ازش مىپرسيدند: براى چه اين را مىگويى؟ مىگفت: اگر دست خدا بالاى سرمان باشد، شيطان هرگز نمىتواند ما را فريب دهد.
3️⃣ برای آموزش خلبانی به آمریکا اعزام شد و در اوج محیط فاسد و شیطانی آمریکا، پاک و خدایی ماند و گوهر عفت، پاکدامنی و نجابتش را حفظ کرد و همه حتی ژنرال آمریکایی را مجذوب خود ساخت.
4️⃣ از تشويق، شهرت و مقام سخت گريزان بود و اگر كسى او را میدید نمىشناخت؛ اصلاً متوجه مقام خلبانی و تيمساریش نمىشد. بسيار ساده مىگشت و خود را همانند سربازان ساده میدانست.
5️⃣ امیر و فرمانده بود ولی شخصاً با پای پیاده برای بازدید به جبههها میرفت و نزدیکای صبح بر میگشت؛ برای این کار حتی از هلیکوپتر استفاده نمیکرد و میگفت: پرواز اینها برای بیت المال هزینه دارد.
6️⃣ یه روز اومد و گفت: باید خونمون رو عوض کنیم، میخوام خونمونو بدم به یکی از پرسنلهای نیرو هوایی؛ با ۸ تا بچه توی یه خونه دو اتاقه زندگی میکنند، این خونه برای ما بزرگه؛ میدیم به اونا، خودمون میریم اونجا.
۱۵ مردادماه سالگرد شهادتش گرامیباد.
شادی روحش #صلوات
کانال کمیل
⬇️#خدا_آسان_گرفته ⬇️ @salambarebrahimm 💠نمی دونم تا حالا گیر این آدمها افتادید که خیلی سخت میگیر
⬇️#خدایا_کمک ⬇️
@salambarebrahimm
💠تو زندگی روزایی هست که واقعا از همه جا گرفتاری و بدبختی میرسه.
حتما برای شما هم پیش اومده.عزیزتون بیمار می شه، تو خونه مشکل پیدا میشه، سر کار گرفتاری پیش مییاد، تو خیابون دعوات میشه، یکی از اعضای خونواده مریض میشه و الی آخر. آدم واقعا نمی دونه چی کار باید بکنه
دستش از همه جا کوتاهه جز این که بپرسه چه وقت کمک خدا میرسه:
🔻مَتی نَصْرُ اللَّهِ
🔻کمک خدا کی میرسد؟
📔 بخشی از آیه ۲۱۴ بقره
#خودمونی_های_قرآنی
#ابراهیم_و_مورچه_ها....!!
🌷یکبار داشتیم با ابراهیم به باشگاه می رفتیم. من کمی جلوتر رفتم و برگشتم دیدم ابراهیم کمی عقب تر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد و دوباره بلند شد! گفتم: چی شده داش ابرام؟ با تعجب برگشتم به سمتش.
🌷ابرام گفت: اینجا پر از مورچه بود. حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه ها، برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست، از اونجا حرکت کنم. ابراهیم پرید اینطرف کوچه و راه رو ادامه داد. گفتم عجب آدمى هستی! دیر شده وایسادی بخاطر مورچه ها؟
🌷....گفت: اینها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم نه اینکه با پام اون ها رو له کنم!
🌹 به ياد فرمانده شهيد ابراهيم هادى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹یارَبَّ انَّلَنا فیکَ اَمَلاً طَویلاًکَثیراً🌹
خدایا؛
ما روی توخیلی حساب کردیم...!
📚اوبرای خدا مخلص بود
💠 امداد غیبی
شب عملیات مسلم بن عقیل (ع) بود . اوضاع خیلی به هم ریخته بود و نیروها شدیدا مشغول اجرای دستورات فرماندهان خود بودند . در همین گیر و دار ٬ ناگهان چشمم به همت افتاد . دیدم ساکت و آرام همین طور که به آسمان نگاه می کند ٬ اشک می ریزد . تعجب کردم ٬ گفتم :« حتما مشغول راز و نیاز با خداست و داره از خدا برای پیروزی توی عملیات مدد می گیره .»
به هر حال کنجکاوی باعث شد که بروم سراغش ٬ از او پرسیدم :« چیه حاجی ٬ چرا گریه می کنی ؟» به آسمان اشاره کرد و گفت :« به ماه نگاه کن .»
نگاهی به ماه انداختم و گفتم :« خب ٬ چی شده ؟»
گفت:« ماه لحظه به لحظه بچه ها رو همراهی می کنه . هر جا اونا توی دید دشمن قرار می گیرن ٬ ماه میره زیر ابر و جایی که از دید دشمن بیرون میان و نیاز به روشنایی دارن ٬ ماه میاد و همه جا رو روشن می کنه . می بینی لطف خدا رو که چطور شامل حال ما می شه ؟ حالا فهمیدی برای چی اشکم در اومده ؟»
او رفت و این امداد غیبی را از پشت بی سیم به اطلاع فرمانده گردان ها هم رساند و آن ها را متوجه حرکت ابر و ماه کرد . دقایقی بعد صدای گریه همه ی آن ها از پشت بی سیم شنیده می شد .
◀️ محمد جوانبخت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
81092429.mp3
5.03M
🍃قصه از همون روزی شروع شد که رفیق شدیم تو روضه...
🌷خیلی دوست داشتم الان هیئت ، رفیقمم کنارم باشه😔
🌷کاش ، یه روز شهادت من هم ، با دعای مادرم باشه ❤️
#جامانده...💔
🎤سیدرضانریمانی
#پیشنهادویژه_دانلود👌
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃