eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
855 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - نمی‌دونید وقتی صدای گریه‌شونو شنیدم چقدر خوشحال بودم ، الحمدالله دکتر صادقی هم که گفتن وضعیتشون خوبه حالا وضعیت مامانشون رو هم بررسی کنیم ببینیم چطورند - من خوبم خانم دکتر می‌تونم راه برم ؟ - بخیه‌هامو که دید گفت : عالیییی دیگه باید از الان شروع کنی به راه رفتن به امیرحسین نگاه کردم و گفتم : بفرمایید خانم دکتر گفتن می‌تونم راه برم و خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن و بحث با امیرحسین و دفاع دکتر توکلی ازمن که مادرم و این حرفا بالاخره یک ساعت بعد با ویلچر رفتیم NICU جلوی در کمکم کرد و یک کاور تنم کرد و ی پاپوش هم پام کرد ، دستمو گرفت و آهسته وارد شدیم ، دو تا پرستار پشت کانتر بودند - سلام آقای دکتر - سلام ، همسرم میخواستن بچه رو ببینند - بله حتما ، تبریک میگیم خانوم پارسا - ممنون - بفرمایید ازین طرف - تشکر خانوم ساجدی ، شما تشریف داشته باشید میدونم کجاست - بله بفرمایید وقتی بالای سرش رسیدم ی بچه ی فوق العاده کوچولو دیدم که لباسای عروسکی که رضوان خریده بود هم بهش بزرگ بود ماتم برد ، کلی دم و دستگاه بهش وصل بود انتظار همچین صحنه ای رو نداشتم ، آب دهنمو قورت دادم تا بلکه درد بغضی که تو گلوم نشسته بود کم شه اما بدتر و بدتر شد - امیرحسین ... بدن کوچولوش تابِ این وضعیتو داره ؟؟؟ - آره عزیزم مطمئن باش داره ماشالله حسابی از الان برای زندگیش داره تلاش میکنه گریه م گرفت و سرمو گذاشتم رو سینش - من مقصر این حالِشم ، از بس ناشکری کردم و مدام گفتم درسم و کارم تا این به سرم اومد ، اگه نَمونه من هیچ وقت خودمو نمیبخشم - این حرفا چیه میزنی مریم جان ؟ - اون زمان ترسیده بودی اینقدر به خودت عذاب وجدان نده ، لابد از الان تا ی چیزیشون بشه میخوای بگی تو ناشکری کردی ؟ - نه ، اما ... - اما نداره دیگه خب ؟؟؟ - میشه بهش شیر بدم ؟ - نمیتونه ، فکش قدرت مکیدن نداره نگاهش کردمو بی صدا اشک میریختم که گفت : مریم جان بریم اینجا محیط ایزوله هست برای بچه ها خوب نیست بیشتر ازین اینجا باشیم - دل کندن ازش خیلی سخته ، بزار پیشش بمونم - اینطوری براش بهتره ، حرفمو گوش کن دوباره میایم بهش سر میزنیم 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny11
. °•°•°❃◍⃟💍🫐 مریم هم وقتی بخواد ی کاری بکنه میکنه ، جناب امیرحسین خان 😁👌💙 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
ینی پی وی ترکید 😨 فکر نمیکردم ی پارت اشتباه بفرستم نزدیک به ۴۰۰ تا پیام برام بیاد 🙈😵‍💫😮‍💨 خلاصه ببخشید خاطرتون مکدر شد دوستان با معرفت 🙏❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 پرخوری 😂😂😂👏👏👏👌👌👌👌 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خاله زنک بازی و دخالت در امور خونه ابهت مرد رو می‌شکنه! و نق‌نق و لوس‌بازی و غرغر، ابهت زن رو! . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - ی کوچولو دیگه بمونیم ؟ - قربونت برم اینجا موندن نه برای تو خوبه که ایستادی ، نه برای این بچه - بازم میایم ؟ - آره عزیزم میارمت بالاخره رفتیم بیرونو با بدبختی نشستم روی ویلچر و برگشتیم به بخش زنان ، وحشتناک زیر دلم درد میکرد روی تخت دراز کشیدم و امیرحسین برام ی مسکن تزریق کرد و بعد از خوردن ناهار خوابیدم ** بعد از ساعت ملاقات نگاهی به اتاق انداختم که پر از گل شده بود - میگم ... اتاقمون خیلی باحال شده دوسش دارم - آره قشنگ شده ، دستشون درد نکنه - حواسم هست که تو برام گل نخریدیا ، چرااا ؟ - به خاطر بچه ها نگرفتم چون احتمال آلرژی رو تو بچه ها بالا می‌بره همینا رو هم باید ببرم - ببری !!! کجا ؟؟؟ - می‌برم تو اتاقم ، فردا که مرخص شدی می‌بریم میزاریم تو بالکن - حتی یکیشم نباشه ؟؟؟ - بهتره که گلی نباشه ، خیلی باید مواظبشون باشیم تا یکم جون بگیرن ، بیا قربونت برم این کاچی رو زن عموت درست کرده تا بخوری من اینا رو ببرم پایین ی کمی لای پنجره رو باز گذاشت تا هوای اتاق عوض بشه و کاچی رو با ی قاشق داد دستم و گلا رو برد وقتی برگشت ، نگاهی به ظرف کاچی کرد و گفت : چرا تمومش نکردی ؟ - خیلی بو میده نتونستم بخورم ی قاشق تو دهنش گذاشت - مریم بانو جان بنده خدا با روغن حیوانی پخته ، بیا بخور برات خیلی خوبه و ی قاشق به زور گذاشت تو دهنم - باید تا آخرش بخوری صدای در بلند شد و امیرحسین درو باز کرد - آقای دکتر بچه ها رو بیاریم مادرشون شیر بهشون بدن ؟ - یک ربع دیگه بیارید لطفا ، پنجره باز بوده هوای اتاق یکم سرده - بله چشم خندم گرفت - چرا می‌خندی شما ؟ - فکر کنم آوازه ی اتاق عمل و چند ماه پیش که بستری بودم به گوششون رسیده که اینقدر رعایت می‌کنن و برای هر چیزی میان اجازه میگیرن ، بیچاره ها میترسن ی چیزی بهشون بگی - اگه کارشونو درست انجام بدن بنده مرض ندارم چیزی بگم که ، باید با این سنشون یکی بالا سرشون باشه و وظايف شونو مدام بهشون یاد آوری کنه - بیرون اتاقم به خدمه های بخش گیر داده بودی ، واسه چی آخه ؟ - اونا به من گیر داده بودن نه من به اونا - چه گیری دادن بنده خداها ؟ - مدام میگفتن بزارید کمک کنیم دارید این همه گلو دست تنها می‌برید - خب میزاشتی ! 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - مریم جان اونا تو شیفت کاریشون هستن ، تعهد کاریشون چیز دیگه ای هست نه کمک به من ، به اندازه ی وقتی که میزاشتند برای بردن گلا ، نونی که سر سفره ی زن و بچه شون می‌بردند حروم میشد ، به نظرت درسته که سهیم باشم تو این حروم ؟ تا کجا رو دقت کرده بود !!! من اگر بودم کمکشونو با کمال میل قبول میکردم و چندین بار تک و تنها این همه گلا رو نمیبردم دو طبقه پایین تر ، از حرفم خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین و در عین حال خوشحال بودم که تا این حد مراقب کارهاش بود پس بد اخلاقی و جدی بودنش با پرستارها هم به همین دلیل بود ، چون مدام تاکید داشت کارشونو درست انجام بدن ! ضربه ای به در زده شدو خانومی با اجازه ای گفت و بچه ها رو که تو یک تخت بودند آورد داخل و صدای گریه شون اتاقو برداشت - ببخشید آقای دکتر ولی دیگه خیلی گرسنه شون بود - خواهش میکنم یکیشونو داد تو بغلم و گفت مامان خانوم بفرمایید گل پسرتونو سیر کنید و اون یکی رو امیرحسین بغل کرد - امیرحسین : دستتون درد نکنه خانوم ، تشریف ببرید سیر که شدند میارمشون - بله چشم ، با اجازه شروع کردم به شیر دادن بهش و چقدر برام عجیب بود به آنی ساکت شدنش ، ینی چنین تجربه ای رو خودم نداشتم امیرحسین اون یکی رو راهش می‌برد و با حوصله باهاش حرف می‌زد ولی بچه گرسنش بود و آروم نمیشد خلاصه مصیبتی بود تا هر دوشون سیر شدند و تو بغلمون آروم گرفتن با انگشت روی گونه شو لمس میکردم که گفت : مریم جان ؟ - بله - ی خواهشی میتونم ازت داشته باشم ؟ - بفرمایید - البته خواهش نیست ، ی حق مسلمه که داری ولی من میخوام که خیلی مواظب باشی تو استفاده ازین حقت سوالی نگاش کردم که ادامه داد - مریم جان مهر مادری حق مسلمته و حق داری هر لحظه و هر جایی خرج بچه هامون کنی و هیچ کسی هم نمیتونه و اجازه نداره بهت بگه چرا اما ما سه تا بچه ی کنجکاو و تشنه ی این محبت مادری تو خونه داریم ، و باید خیلی محتاط باشیم الان همون بزن گاهیه که باید خیلی خیلی حواسمونو جمع کنیم ؛ میتونم ازت خواهش کنم که تا اونجا که میتونی جلوی بچه ها خودتو کنترل کنی ؟ - حتما ... مطمئن باش تموم سعیمو می‌کنم - میدونم شاید فکر کنی خود خواهانه ست اما بیا با هم عهد ببندیم اولویت اولمون امانتامون باشند هیچ چیزی حتی بچه هامون باعث نشه که خدای نکرده دلی ازشون بشکنه بدون حتی ذره ای تردید دستمو گذاشتم تو دستش که به سمتم دراز کرده بود و با هم عهد بستیم تا برخوردمون با امانتای زندگیمون مثل بچه های خودمون باشه و فرقی بینشون نزاریم ، همون جا حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رو واسطه قرار دادیم و از خانوم کمک خواستیم و دوباره احساساتی شدمو اشکام روون شد لبخندی زدو دستمو بوسید - خیلی خانومی تا ته دنیا نوکریتو می‌کنم چونم لرزید و زمزمه کردم : نزن این حرفو امیر ... تو همه ی هست و نیست منی ، همه ی وجودم ، همه زندگیم ... هر چی که تو رو راضی کنه منم با همون راضیم پیشونیمو بوسید و رفت سمت کمد و از تو جیب کتش ی جعبه ی کوچولو در آورد و اومد کنارم نشست - قابلتو ندارم عزیز دلم ، مال شماست - ممنونم لازم نبود ... - چرا عزیزم خیلی لازم بود ... 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. با هم عهد بستیم تا برخوردمون با امانتای زندگیمون مثل بچه های خودمون باشه و فرقی بینشون نزاریم❤️ چه عهد قشنگی ! ان شاءلله همیشه امانت داران خوبی باشید مریم گلی جان 🤲 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا گرھ بزنیم رشتھ امیدمان را به خدا ؛ او هیچگاھ ما را میـٰان حادثھ رهـٰا نمیڪند...🌱 شبتون بخیر مهربانان ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
1_7999249736.ogg
2.66M
حتما گوش کنید اینقدر قشنگه که مطمئنم برای هرکسی بفرستی دعات میکنه . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا هیچوقت خونه تمیز نیست ؟ 😂😂 مارو به دوستانتون معرفی کنید 👇 ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @ide_khalesooske ┗╯\╲
اگر امروز مواظب لقمه غذایت نباشی! فردا مجبوری مواظب حجاب دخترت غیرت پسرت حیای همسرت و ... باشی زیرا شروع کننده همه مصیبت هاست. . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : در جعبه رو باز کرد و ی گردنبند که خیلی زیبا به خط نستعلیق اسم خودش بود و در هم تنیده شده بود رو گرفت به سمتم - فکر کنم زیادی برای خودم نوشابه باز کردم نه ؟ - چقدر قشنگه امیرحسین - میدونم امشب گندشو درآوردم زیادی خودخواه شدم ، ولی به فروشنده گفتم اگر خانومم نپسندید میارم عوضش میکنم - از اولشم عاشق همین خودخواهی هات شدم - سرتق خانوم میخوای تعریف کنی دیگه ضد حال نزن دیگه! خندم گرفت - قبول کن ی جاهایی زیر پوستی ی منش دیکتاتوری تو وجودت داری که البته برای من خیلی لذت بخشه اصلا اگه نباشه دیگه امیرحسینِ من نیستی - الان اینو تعریف قلمداد کنم یا انتقاد خیره تو چشماش زمزمه کردم : عشق قلمداد کن ، فقط عشق عزیزم من عاشق این آقایی هستم که احساسم براش مهمه ، حال خوبم براش اهمیت داره ، اینکه هر اتفاقی بیفته اولویتش منو بچه هاشیم ، آقایی که بدون من نمیتونه خونه رو تحمل کنه ... شبا بدون من خوابش نمی‌بره .... بغضمو قورت دادم تا حداقل اینبار بتونم احساسمو در موردش بگم دلم میخواست بفهمه چی تو دلم میگذره - چی میتونه برای ی زن لذت بخش تر ازین باشه که .... تو شرایطی که واقعا به وجودش نیاز داری ، همه چیزشو تعطیل کنه و بمونه کنارت میدونم سرت خیلی شلوغه ، پروژه ی مشترکتون هم با پروفسور والتر هست اما انگار نه انگار که این همه کار داری ، الان نشستی کنار منو به حرفام گوش میدی بلند شدو بچه ها رو گذاشت روی تختشونو و کنارم نشست و دستشو زد زیر چونش و گفت خب خانوم خانوما داریم به جاهای خوب خوب میرسیم ؛ هیچ وقت برام اینجور اعترافاتی نداشتی ، میفرمودید دیگه چی ؟ - دیگه اینکه ... به نظر من بهترین اتفاقی که میتونه تو زندگی یه آدم بیفته ، داشتن کسیه که بتونه درباره‌ی هر چیزی باهاش حرف بزنه از چرت‌ترینِ حرفا تا مهمترین مسائلِ زندگی بدون هیچ ترس و نگرانی از قضاوت و طرد شدن ، طوریکه مطمئن باشه که وقتی از هر چیز و هر جا خسته شد اون همه جوره پات وایستاده 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - و اون بهترین اتفاقه تویی برای من دیگه نتونستم ادامه بدم و چشمام پر از اشک شد - عِهههه خرابش نکن دیگه ، تازه داری دست دلتو برام رو میکنی سرمو انداختم پایینو اشکامو پاک کردم - دلم میخواد بغلت کنم ولی اگه خم شم زیر دلم تیر میکشه بلافاصله بلند شد و بدون حرفی دستاشو دورم حلقه کرد و روی سرمو بوسید - قربونت برم خانومِ من - خیلی دوست دارم امیر ... *** - مریم جان میشه بس کنی ، من نمیدونم این همه اشکو از کجا میاری - دلم میخواست پیشش میموندم - میخوای زودتر رشد کنه و این دوری تموم بشه یا نه ؟ سرمو به معنای تایید تکون دادم - پس الان مهمترین کاری که میتونیم براش انجام بدیم اینه که از شیر مادرش تغذیه کنه ، و برای اینکه شیرت مقوی و پر و پیمون باشه باید حسابی به خودت برسی و مسلما تو خونه خورد و خوراکت بهتره بنده هم چشمم کور دندمم نرم شیرتو روزی دو بار براش میبرم که زودتر مرخص بشه - تو بیمارستان به خودم می‌رسیدم - عزیزم دو تا دیگه هم هستن حواست به اونا هست ؟ اونا هم بهت احتیاج دارنا - اگه پسرامون نبودن که محال بود به حرفت گوش کنمو بیام خونه - الطافتون به بنده امروز تمومی نداره نه به دیشبت نه به الانت حوصله ی کل کل نداشتم رومو کردم به سمت پنجره و چیزی نگفتم که بعد از چند دقیقه ای سکوت گفت : - مریم جان میشه خواهش کنم رسیدیم خونه ناراحتی نکنی ؟ الان احتمالا همه خونمون جمع شدن ذوقشونو کور نکن باشه - قول نمیدم - باشه قول نده ولی تلاشتو بکن اینو گفتو ماشینو پارک کرد جلوی در خونه و پیاده شد و آیفون خونه رو زد ، طولی نکشید که تقریبا همه اومدن بیرون کریر بچه ها رو آقا میثم و آقا حامد بردند و امیرحسین کمکم کرد و از ماشین پیاده شدم و وارد حیاط شدیم با وردمون آقامجتبی اسفندی رو دور سرمون و بچه ها گردوند و گفت بر محمد و آل محمد صلوات و همگی صلوات فرستادند دو تا گوسفند بیچاره هم به درخت بسته بودن که چون قصابی هنوز نیومده بود طفلیا بیشتر مجال زنده بودن پیدا کردن خلاصه با سلام و صلوات وارد شدیم خونه حسابی شلوغ بود ، از خانواده ی منم همه اومده بودن غیر از وحید بابا بزرگ : سرپا نباش دختر بابا ، برو تو اتاقت استراحت کن 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
. - دلم میخواد بغلت کنم ... بلافاصله بلند شد و بدون حرفی دستاشو دورم حلقه کرد از تو فقط به یک اشاره امیرحسینِ شیطونِ فرصت طلب 🙈😂 عاشق تر از مریم بانو تو کانالمون پیدا میشه به نظرتون ؟؟؟🤗 عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «تشنه ظهور» 👤 استاد ☀️ اهل بیت چشمه هستن... لقب امام زمان ماء معین است... الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این فیلم رو هم اونایی ببینن که میگن دشمنی اسرائیل با ایران از سال ۵۷ و بعد از انقلاب شروع شده و جمهوری اسلامی دشمن تراشی میکنه... . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
4_5917980680620347673.mp3
35.03M
🎙️ استاد 📑 «شرایط آخرالزمانی دنیا و نقش فردی ما» ✅ لینک فایل تصویری در آپارات 🗓 ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ - رودهن 🎧 کیفیت 64kbps . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
1_9216666932.mp3
2.04M
بزارید زنگ آلارم‌ نماز‌ صبح 👌👌 حتما بزارید بهتون قول میدم که بیدار میشید تضمینی بلند میشید چه بلند شدنیییییی🤪🤪🤣🤣 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «فقط تو بخواه» 🎙 استاد رائفی پور 🔺 اگه ما امامون رو یک امام حی و حاضر میدونستیم اصلا جرأت گناه کردن داشتیم؟!...
تعریف طلسم و آشنایی با برخی نمادهای شیطان پرستی- 22 مرداد 1402- اصفهان.mp3
33.59M
🎤 موضوع: تعریف طلسم و آشنایی با برخی از نمادهای شیطان پرستی و راهکار قرآن صفحه های شطرنجی گیت ورود شیطان است چرا بچه های ما بد اخلاق می شوند ؟؟؟ چرا افسردگی در کودکان افزایش یافته ؟؟؟ نمادهای شیطانی چه آثاری در زندگی خانوادگی ما دارند ؟؟؟ چگونه از کودکی بچه های معصوم مارا با شیطان پرستی آشنا می کنند؟؟ با دور تند گوش بدین ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @ide_khalesooske ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک هدیه دارم برای شما همراهان خوب کانال آل یاسین ✨ 🌱اگر تو خونه هاتون بحث و دعوا زیاده 🌱اگربچه هاتون بی خود و بی جهت مدام به میپرن 🌱اگر رزق و روزیتون کم شده ... 🌱اگر حوصله ی زندگی و بچه ها رو ندارید 🌱اگر حس میکنید افسردگی گرفتید 💠حتما حتما گوش کنید 💠 ان شاءلله اگر مفید بود براتون من رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید 🖋فراهانی . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : در جعبه رو باز کرد و ی گردنبند که خیلی زیبا به خط نستعلیق اسم خودش بود و در هم تنیده شده بود رو گرفت به سمتم - فکر کنم زیادی برای خودم نوشابه باز کردم نه ؟ - چقدر قشنگه امیرحسین - میدونم امشب گندشو درآوردم زیادی خودخواه شدم ، ولی به فروشنده گفتم اگر خانومم نپسندید میارم عوضش میکنم - از اولشم عاشق همین خودخواهی هات شدم - سرتق خانوم میخوای تعریف کنی دیگه ضد حال نزن دیگه! خندم گرفت - قبول کن ی جاهایی زیر پوستی ی منش دیکتاتوری تو وجودت داری که البته برای من خیلی لذت بخشه اصلا اگه نباشه دیگه امیرحسینِ من نیستی - الان اینو تعریف قلمداد کنم یا انتقاد خیره تو چشماش زمزمه کردم : عشق قلمداد کن ، فقط عشق عزیزم من عاشق این آقایی هستم که احساسم براش مهمه ، حال خوبم براش اهمیت داره ، اینکه هر اتفاقی بیفته اولویتش منو بچه هاشیم ، آقایی که بدون من نمیتونه خونه رو تحمل کنه ... شبا بدون من خوابش نمی‌بره .... بغضمو قورت دادم تا حداقل اینبار بتونم احساسمو در موردش بگم دلم میخواست بفهمه چی تو دلم میگذره - چی میتونه برای ی زن لذت بخش تر ازین باشه که .... تو شرایطی که واقعا به وجودش نیاز داری ، همه چیزشو تعطیل کنه و بمونه کنارت میدونم سرت خیلی شلوغه ، پروژه ی مشترکتون هم با پروفسور والتر هست اما انگار نه انگار که این همه کار داری ، الان نشستی کنار منو به حرفام گوش میدی بلند شدو بچه ها رو گذاشت روی تختشونو و کنارم نشست و دستشو زد زیر چونش و گفت خب خانوم خانوما داریم به جاهای خوب خوب میرسیم ؛ هیچ وقت برام اینجور اعترافاتی نداشتی ، میفرمودید دیگه چی ؟ - دیگه اینکه ... به نظر من بهترین اتفاقی که میتونه تو زندگی یه آدم بیفته ، داشتن کسیه که بتونه درباره‌ی هر چیزی باهاش حرف بزنه از چرت‌ترینِ حرفا تا مهمترین مسائلِ زندگی بدون هیچ ترس و نگرانی از قضاوت و طرد شدن ، طوریکه مطمئن باشه که وقتی از هر چیز و هر جا خسته شد اون همه جوره پات وایستاده 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - و اون بهترین اتفاقه تویی برای من دیگه نتونستم ادامه بدم و چشمام پر از اشک شد - عِهههه خرابش نکن دیگه ، تازه داری دست دلتو برام رو میکنی سرمو انداختم پایینو اشکامو پاک کردم - دلم میخواد بغلت کنم ولی اگه خم شم زیر دلم تیر میکشه بلافاصله بلند شد و بدون حرفی دستاشو دورم حلقه کرد و روی سرمو بوسید - قربونت برم خانومِ من - عاشقتم امیر ... *** - مریم جان میشه بس کنی ، من نمیدونم این همه اشکو از کجا میاری - دلم میخواست پیشش میموندم - میخوای زودتر رشد کنه و این دوری تموم بشه یا نه ؟ سرمو به معنای تایید تکون دادم - پس الان مهمترین کاری که میتونیم براش انجام بدیم اینه که از شیر مادرش تغذیه کنه ، و برای اینکه شیرت مقوی و پر و پیمون باشه باید حسابی به خودت برسی و مسلما تو خونه خورد و خوراکت بهتره بنده هم چشمم کور دندمم نرم شیرتو روزی دو بار براش میبرم که زودتر مرخص بشه - تو بیمارستان به خودم می‌رسیدم - عزیزم دو تا دیگه هم هستن حواست به اونا هست ؟ اونا هم بهت احتیاج دارنا - اگه پسرامون نبودن که محال بود به حرفت گوش کنمو بیام خونه - الطافتون به بنده امروز تمومی نداره نه به دیشبت نه به الانت حوصله ی کل کل نداشتم رومو کردم به سمت پنجره و چیزی نگفتم که بعد از چند دقیقه ای سکوت گفت : - مریم جان میشه خواهش کنم رسیدیم خونه ناراحتی نکنی ؟ الان احتمالا همه خونمون جمع شدن ذوقشونو کور نکن باشه - قول نمیدم - باشه قول نده ولی تلاشتو بکن اینو گفتو ماشینو پارک کرد جلوی در خونه و پیاده شد و آیفون خونه رو زد ، طولی نکشید که تقریبا همه اومدن بیرون کریر بچه ها رو آقا میثم و آقا حامد بردند و امیرحسین کمکم کرد و از ماشین پیاده شدم و وارد حیاط شدیم با وردمون آقامجتبی اسفندی رو دور سرمون و بچه ها گردوند و گفت بر محمد و آل محمد صلوات و همگی صلوات فرستادند دو تا گوسفند بیچاره هم به درخت بسته بودن که چون قصابی هنوز نیومده بود طفلیا بیشتر مجال زنده بودن پیدا کردن خلاصه با سلام و صلوات وارد شدیم خونه حسابی شلوغ بود ، از خانواده ی منم همه اومده بودن غیر از وحید بابا بزرگ : سرپا نباش دختر بابا ، برو تو اتاقت استراحت کن 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110
🔹﷽🔹 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ سپاس خدا را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمومنین علی (علیهماالسلام) تمسک می جویند.