سلام روزتون بخیر
در چه حالید شما😉
امیدوارم که حال دلتون خوب باشه
‼️تا حالا به این فکر کردید که چرا بین #مشـــارطه هایی مثل #راحت_طلبی یا #اعتماد_به_نفس و ...
مشارطه انگیزشی میزارم براتون
چون یه بانو بیستی باید بدونه که
اگر بخواد تغییر کنه حتما ملزم به انرژی مضاعف هست💪💪
🚫تا خسته و ملول نشه
🚫ناامید و مأیوس نشه
بهتر از هر کسی میدونه که باید راه درست رو بدونه تا بتونه برای آینده و هدفش برنامه ریزی کنه و به اون برنامه مقید باشه ان شاءالله😊
پس ازتون میخوام خیلی محکم تر روی خودتون کار کنید.
یه نکته هم بدم خدمتتون👇👇
برای هر #مبارزه_با_نفس یا همون #مشـــارطه هفتگی مون ۲۱ روز زمان بگذارید و هر روز خودتون رو محاسبه کنید که چقدر تونستید به هوای نفس غلبه کنید
همه مشارطه ها که هفتگی داشتیم رو لیست کنید و روزانه مراقبت کنید تا در تضعیف اون موفق شوید👌🌺
این یادداشت ها و دیدن موفقیت ها خودش عامل انگیزه و اراده آهنین میشه🙃
میتونید گزارش شبانه تون رو هم با دوستانتون به اشتراک بگذارید که به کانال تجارب ارسال میشه👇👇
🌐 @nazarat_tajrobiat
برای ارسال ادمین ایتا در خدمت شماست👇👇
@Admiin114
بانو جان شما هم به کانال توانمندسازی #صالحه_کشاورز_معتمدی دعوت دارید👇👇
🎁 @salehe_keshavarz
یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد. لبخندی زد و گفت:
موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.
دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.
دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.
دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم
سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.
دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند.
آنگاه شروع کردم به جنگیدن برای:
اهدافم ، رویاهایم ، ایده هایم و سرنوشتم
روزی که جنگ های کوچک را متوقف کردم روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد.
هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد.
نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم.
ژوان_وایس
🆔 @salehe_keshavarz
صالحه کشاورز معتمدی
#چالش_مهم_فکری یه سوال ... از نظر شما ... در قبال آگاهی « عمل » چقدر ارزش داره ؟!! دوست
سلام شبتون بخیر
سپاسمندیم از همه شما عزیزان که روی چالش تفکر کردید
در خدمتتون هستیم با تدریس #سبک_زندگی #استاد_پناهیان
در یکشنبه ، سه شنبه ، پنج شنبه
👇👇
🏖 @Salehe_keshavarz 🏖
بدون مقدمه بریم سر اصل یک نکته مهم
ما متأسفانه یک خلع فرهنگی داریم
به ویژه در فرهنگ دینی ما که به بزرگترین مسئله فرهنگی اجتماعی ما نیز می پردازه و اون « ارزش عمل » هست
که در مقایسه با آگاهی ، ایمان ، محبت و اندیشه انسان قرار میگیره ...
اما وقتی در مقایسه ما اهمیت عمل رو خوب و دقیق درک بکنیم ؛
در مقابل آگاهی ، ارزش عمل چقدره؟!!
در واقع ما الان باید جلوی یه اشتباه جاافتاده ی رایج رو در جامعه بگیریم.
در واقع ما درباره ی « عمل » اینگونه فکر می کنیم؛
که عمل میوه و نتیجه آگاهی و ایمان هست و باید به صورت مُداوم آگاهی و ایمان رو افزایش بدیم تا این میوه رو به ما بده و این اشتباهه.❌❌
عمل ، میوه نیست.
دقت کنیم 👌
تأکید بر افزایش ایمان ، علاقه و علایق معنوی داشته باشیم تا به عمل برسیم اشتباه است.
#بررسی_چالش
#سبک_زندگی
🏖 @Salehe_keshavarz 🏖
☢ مثال
یک نفر عمل نمی کنه ، سریع نتیجه می گیریم ایمانش کمه ...
نادان ، علاقه های خوب او کم هست ترس از خدا نداره
معاد رو باور نداره
و به زور می خواهیم آگاهی بدیم حالا ...
آیا واقعا اینطور هست !!!!
عمل نکردن نتیجه ایمان ، آگاهی و علاقه ست.
اما این بدان معنا نیست که هر کس عملش کم بود ، برنامه ریزی کنیم روی آگاهی دادن ، متهم کنیم به کمبود ایمان.
نه عزیز من!!!!
چگونه ایمان اون رو افزایش بدیم ؟!!
میدونم الان چی میگین دیگه ، دقیقا میخواهین بگین که👇👇
+ با افزایش آگاهی
توجه کنید :
شما نمی تونید با تلقین آگاهی ، ایمان کسی رو افزایش بدید. هر چقدر بیشتر آگاهی بدید به شخصی که عملش کم است کمتر نتیجه می گیرید.
#بررسی_چالش
#سبک_زندگی
😎👉 @Salehe_keshavarz
و این خیلی مهمه
فعلا خوبه تا اینجا بمونه که باب تفکر ایجاد بشه ان شاءالله😊
پایدار و سربلند زیر نگاه مهربان خداوند🌺
از امشب ان شاءالله در خدمتتون هستم😊
با #خاطرات_یک_مشاور
داستان #حضرت_دلبر
⤵️⤵️
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_دوازدهم
میان ویرانههای زلزله پدرم صیغه محرمیت من و مرتضی را خواند ...
بجای شیرینی قند به دهان ما گذاشت و صورت ما را بوسید و تبریک گفت.
قبلاز خواندن صیغه ، مرتضی نگران اجازهی عمه فاطمه بود ، حق داشت ، اما پدرم همه مسئولیت را برعهده گرفت.
ما هرسه میدانستیم که عمه فاطمه و معصومه خانم و بقیه خانواده با این ازدواج موافق هستند.
پدر صیغه محرمیت ما را سه ماهه خواند و عقد را به بعد از درآمدن از عزا موکول کرد.
تاکید داشت که :
_بچهها من شماها رو محرم کردم که نگاه هم میکنید عرش خدا نلرزه ، فکر نکنید زن و شوهر شدید هاا....
نه...
نبینم جلوی دیگران خوشوبش کنید ...
فعلا نمیخوام کسی بدونه تا مراسمات تمام بشه و همه لباس عزا رو دربیاریم ...
سر فرصت همه رو خبر میکنیم و جشن حسابی هم میگیریم.
برای خواب همچنان به پشتپرده رفتم و دراز کشیدم اما مگر خواب به چشمانم میآمد ، گیج و مبهوت کار پدر بودم .
متوجه صدای در شدم ، از لای پرده دیدم مرتضی به حیاط رفت ، چند دقیقه گذشت نیامد ...
دیر کرده بود ...
آرام و بیصدا روسریام را سر کردم و رفتم بیرون ، دیدمش ...
روی سکوی شکستهی حیاط نشسته بود و خیره به آسمان نگاه میکرد کنارش نشستم .
+تو هم خوابت نمیاد...
زیر نور مهتاب درخشش اشک را روی صورتش دیدم.
نگاهم کرد با لبخند پرسیدم :
+خوبی ؟
خندید و گفت :
_معلومه که خوبم
کمی جا به جا شد و نزدیک آمد.
+چه حسی داری ...
مهربان لبخند زد :
_خوشحال ...
قراره چطور باشم!؟
خوشحالم فقط دلتنگ بابا هستم و البته مامانم.
+ روحش شاد..
ازش بخواه برامون دعا کنه .
به خودم جرات دادم و مثل بچگیها بهش تکیه کردم ، وسوسه نزدیک شدن به مرتضی وسوسه شیرین و مقدسی بود که به تدبیر پدرم آن شب حلالم شد .
هر دو به آسمان پرستاره تیرماه نگاه میکردیم مرتضی بدون حرف دستم را گرفت ...
دلم میخواست زمان همانجا متوقف میشد.
چند روز بعد از بهترین روزهای زندگیام بود با هم کار میکردیم با هم گریه و خنده داشتیم ، با هم رودخانه میرفتیم و دور از چشم مردم بههم عشق میورزیدیم.
این نزدیکی حلال هیجان فراوانی داشت که در آن دیار غمزده پارادوکس عجیبی را ایجاد کرده بود.
اولین نماز را که به او اقتدا کردم هر دو غرق اشک بودیم و شکر.
پدرم دو روزی را به منجیل رفت و ما را تنها گذاشت.
طبق قرار میبایست آخر هفته به تهران برمیگشتیم ، مرتضی هم شنبه باید پادگان میبود ...
میدانستم دلم تنگ این روزها خواهد شد ...
اما ...
خبر نداشتم که پایان شادی معصومانه ما نزدیک است ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
❀✤✾᪥❀ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟✤
💌 انتشار #خاطرات_یک_مشاور بدون لینک کامل کانال#صالحه_کشاورز_معتمدی جایز است💌
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @salehe_keshavarz