راهکار بازدارندگی از گناه و انجام توکل خوش بینانه ۱.mp3
8.6M
🎙سخنرانی دهه محرم - استاد احمد غلامعلی
✨راهکارهای بازدارندگی از گناه و ایجاد توکل از منظر سید الشهدا علیه السلام
◾️جلسه اول
#محرم
#امام_حسین
#دهه_محرم
#استاد_احمد_غلامعلی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته (۱۶۳)
به نام خدای نیکوکاران
سلام (نکات این آیه بسیار ارزش خواندن را دارد لطفا از دست ندهید)
خداوند عزت بخش در قرآن روح بخش فرموده:
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
و با یوسف، دو جوان دیگر وارد زندان شدند. یکی از آن دو نزد یوسف آمد و گفت: من در خواب خود را دیدم که انگور را برای شراب می فشارم و دیگری گفت: من خود را در خواب دیدم که بر سرم نانی می برم و پرندگان از آن می خورند، ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز! همانا ما تو را از نیکوکاران می بینیم.
در حدیث می خوانیم:د لیل آنکه زندانیان، یوسف را نیکوکار نامیدند، این بود که به افراد مریض در زندان رسیدگی می کرد و به نیازمندان کمک و برای دیگران، جا باز می کرد.
سوره یوسف آیه ۳۶
این آیه زیبا ما را به نکات زیر رهنمون می شود:
۱. زندان یوسف، عمومی بوده است.
۲. خواب ها را ساده نگیریم، در بعضی از آنها اسراری نهفته است. (ممکن است انسان های عادّی نیز خواب های مهمی ببینند.)
۳. انسان همه جا می تواند مثمر ثمر باشد، حتّی در زندان.
۴. نیکوکاران با صفای دل چیزهایی درک می کنند که دیگران آن را نمی یابند.
۵. اگر مردم اعتماد به کسی پیدا کنند، تمام رازهای خود را با او در میان می گذارند. (زندانیان وقتی احساس کردند به یوسف اعتماد دارند ماجرایشان را تعریف کردند)
۶. انسان های وارسته، در زندان نیز روی افراد تأثیر می گذارند.
۷. حتّی مجرمان و گناهکاران نیز برای نیکوکاران، جایگاه شایسته ای قایلند.
۸. نیکوکاران همه جا حتّی در زندان مورد احترام و پناهگاه مردم هستند.
۹. نیکوکاری یوسف علیه السلام قدم اوّل او در جذب و تبلیغ بود. (احسان و خدمت رسانی به زندانیان، سبب جذب قلوب و دریافت لقب محسن از زندانیان شد)
۱۰. بدون تمکن مالی و آزادی هم می توان محسن بود.(یوسف در زندان نه ثروت داشت، نه آزادی)
۱۱. اوّل نیکوکاری خود را اثبات کنید، سپس به تبلیغ دین بپردازید. (یوسف که در نظر مردم نیکوکار شناخته شد، قبل از تعبیر خواب دوستان زندانی، به تبلیغ و ارشاد آنان پرداخته و به یکتاپرستی دعوت نمود و قبل از دعوت دلسوزی خود و خدمت گزاری خود را به آنان ثابت کرده بود)
۱۲. دادن آگاهی های صحیح از مصادیق احسان است.(ما را از اسرار خوابی که دیده ایم آگاه ساز)
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412149535786259.pdf
9.74M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱
۱۲ محرم ۱۴۴۴
۱۰ آگوست ۲۰۲۲
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
کلیپ #bbc
#محرم
#امام_خامنهای
#مداحان
گزارش bbc علیه حسینیه معلی و ...
خوبه! خودمون رو هم که میکشتیم، نمیتونستیم این بخش از صحبتهای رهبری رو توی بیبیسی پخش کنیم،
به برکت امام حسین ع این اتفاق افتاد
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥 تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت چهاردهم
💠همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
💠نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :« از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
💠دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
💠همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه کربلا شده است...
💠گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
💠 عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
💠در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای اذان صبح در گوش جانم نشست.
💠 با اینکه خانه ما از مقام امام حسن (ع) فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود.
💠هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانهها
🎥 #نامههای_ماریه | قسمت نهم
▪️ماریه میگه این روزا اونا میرن تو خیمهای که قبلا خیمه مشکها بوده، تا روی خاکش که یه کمی خیسه دراز بکشن و تشنگیکمتر اذیتشون کنه. اون نوشته شمر بدجنس یه نامه برای عمو عباس فرستاده و اونو حسابی عصبانی کرده
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
حسینیه
دهه دوم محرم درخدمت استاد احمد غلامعلی
در "سالن مطالعه محله زینبیه"
@salonemotalee
راهکار بازدارندگی از گناه و انجام توکل خوش بینانه۲.mp3
7.84M
#حسینیه
🎙سخنرانی دهه محرم - استاد احمد غلامعلی
✨راهکارهای بازدارندگی از گناه و ایجاد توکل از منظر سید الشهدا علیه السلام
◾️جلسه دوم
#محرم
#امام_حسین
#دهه_محرم
#استاد_احمد_غلامعلی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته (۱۶۴)
به نام خدای حق محور
سلام. صبح بخیر
خداوند خیر الحاکمین در قرآن مبین فرموده:
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَ نْتُمْ تَعْلَمونَ
حق را با باطل مخلوط نكنيد، و حقيقت را با اين كه مى دانيد، پنهان نكنيد.
سوره بقره، آيه ۴۲
وقتی حق با باطل مخلوط شود، تشخیص حق از باطل دشوار می شود.
معمولا کسانی که حق و باطل را در هم میآمیزند حق را خوب میشناسند و قصدشان پنهان کردن آن است.
یادمان باشد امتياز انسان، به شناخت اوست و كسانى كه با ايجاد شكّ و وسوسه و شيطنت، حقّ را مىپوشانند و شناخت صحيح را از مردم مىگيرند، در حقيقت يگانه امتياز انسان بودن را گرفتهاند و اين بزرگترين ظلم است.
حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
"اگر باطل خالصانه مطرح شود، جای نگرانى نيست. (چون مردم آگاه مىشوند و آن را ترك مىكنند.) و اگر حقّ نيز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مىشود. لكن خطر آنجاست كه حقّ و باطل، بهم آميخته شده و از هر كدام بخشى چنان جلوه داده شود كه زمينهى تسلّط شيطان بر هوادارانش فراهم شود."
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412150534886260.pdf
10.84M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱
۱۳ محرم ۱۴۴۴
۱۱ آگوست ۲۰۲۲
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌈 #کودکانهها
#معرفی_بازی ۱
✅ خاکبازی
▫️ حضرت رسول اکرم(ص):
خاک، بهار کودکان است.
🔷 ما در روایات داریم که تفرجگاه کودکان خاک است و این بدین معناست که یکی از تفریحهای اصلی بچهها باید خاکبازی باشد و امروزه دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که خود خاک بازی در ابعاد رشد فرزندان بسیار موثر است.
🔸درحالی که خاکبازی نیاز دوران کودکی است. برخی از والدین دلیل ممانعت از بازی با اشیاء طبیعی را نگرانی از به خطر افتادن سلامتی بچه ها معرفی میکنند.
ما نمیخواهیم بگوییم که این نگرانی، کاملا بیجاست؛ اما راه رفع این نگرانی، ممانعت کلی از بازیهای طبیعی نیست.
🔷 میتوان با در نظر گرفتن تدابیری میزان آسیب پذیری سلامت را به حداقل رساند؛
🔸 مثلا با تهیه خاک رس تمیز میتوانیم بدون این که مانع خاکبازی کودکان شويم، لحظات خوشی را برای آنان رقم بزنیم.
🔸باید در کنار دغدغه سلامت جسمانی کودک، نگران سلامت روحی او هم باشیم. بازی با خاک مایه آرامش روحی کودک است و بدین خاطر کودک این بازی را دوست دارد.
🔷 تاثیرات بازی با خاک:
🔺افزایش یادگیری تا دو برابر.
🔺خاک ضد #افسردگی است و باعث نشاط بیشتر در کودکان میشود.
🔺 مقاوم شدن بدن به علت آنزیمهای موجود در خاک.
🔺 ضد درد است و بدن را در مقابل درد مقاوم می کند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت پانزدهم
💠 در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
💠با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
💠عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
💠صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
💠صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
💠اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
💠و من میترسیدم تا آغاز عملیات کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
ادامه دارد....
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🏴 #تحلیل_تاریخی
🏴 #دشمنشناسی
✡ #شمر_بن_ذیالجوشن
✡ #فرستاده_مخصوص_یهود
▪️ماجرای عاشورا هرچند در نزدیکی کوفه رخ داد، ولی ردپای شام در آن آشکار است.
در یک نگاه مقایسهای میان سه واقعهای که بهدست یزید لعنةاللهعلیه و در عراق و حجاز رخ داد، تشابه و تجانس بسیار بالایی میان آنها مشاهده می شود.
▪️نهایت وحشیگری و رفتارهای حیوانی، اصرار بر حرمتشکنی و اهانت به مقدّسات، و نگاه کینهتوزانه و انتقامجویانه، برخی از مهمترین نقاط اشتراک این سه فاجعه در کوفه و مدینه و مکه است.
▪️از دیگرسو ناگفته پیداست که چنین رفتارهایی تنها در توان مردم شام است که غلام حلقهبهگوش بنیامیه بودند و هیچچیز غیر از نسل ابوسفیان برایشان مقدّس بهشمار نمیآمد.
از دید شامیان، تنها گناه مردم مدینه این بود که حاضر به پذیرش یزید نشده بودند و حتی این نکته برایشان مهم نبود که مردم مدینه معاویه را پذیرفته بودند.
▪️در ماجرای کربلا نیز تنها گناه سیدالشهدا علیهالسلام ساکت ننشستن در برابر یزید بود.
روشن است که این مسأله هیچگاه از دید کوفیان، بهعنوان یک گناه نابخشودنی، مطرح نبود؛
از همینرو است که عموم کوفیان ابتدا با حرکت سیدالشهدا علیهالسلام همراهی کردند.
بنابراین تنها کسانی میتوانند در برابر سیدالشهدا علیهالسلام با کمال وقاحت بایستند و هیچ حرمتی نگه ندارند که نگاهی صددرصد شامی داشته باشند.
▪️نکته اینجا است که بر اساس طبیعتشناسی شهرهای آن روزگار [۱] این نگاه در کوفه طرفدار چندانی نداشت تا چه برسد به آنکه لشکری از طرفداران آن شکل بگیرد.
▪️البته این بدان معنا نیست که نقش عثمانیان کوفه نادیده گرفته شود و دامان آنها از این ننگ پاک گردد، بلکه به این معناست که ظرفیت انجام چنین جنایتی در کوفه بسیار پایین است و این شهر فاقد فدائیان اموی لازم و کافی در این زمینه است.
بنابراین طبیعی است که بخشی از نیروی لازم برای مبارزه با قیام سیدالشهدا علیهالسلام از شام آمده باشند؛ چراکه اهل بیت برایشان هیچ جایگاه ویژهای ندارند و اساساً شخصی بهعنوان «حسین بن علی» علیهماالسلام برایشان قابل احترام نیست.
▪️گذشته از دو نکتهی یاد شده – یعنی عمق جنایت و نگاه تطبیقی به سه فاجعهی بزرگ دوران یزید – بر اساس برخی گزارشها لااقل بخشی از نیروی تحت امر شمر بن ذی الجوشن – که نیروهای ویژهی فاجعهی کربلا بهشمار میآیند [۲] – از افراد اعزامی از شام بودند. [۳]
▪️خود شمر بن ذی الجوشن را نیز باید از نیروهای نفوذی شام در کوفه و از دلدادگان و سرسپردگان بنیامیه بهشمار آورد.
پس از آنکه شمر با تعدادی از یارانش به سوی خیمههای امام حسین علیهالسلام یورش برد، امام فریاد برداشت:
«ای شیعیان خاندان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت باکی ندارید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید!» [۴]
▪️شمر بن ذی الجوشن به رسم مردم شام، کینهی عجیبی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشت.
وی بعدها در توجیه تمامی رفتارهای کثیف خود، به قانون «مأمور و معذور بودن» استناد میکرد! که استدلالی کاملاً شامی است.
▪️همچنین با توجه به ماجرای به قدرت رسیدن شمر در ماجرای کربلا و نیز رفتارهای دَدمنشانهی وی در عاشورا، تردیدی نمیماند منظور وی از مأمور و معذور بودن، دستوری بوده که از شام در این زمینه داشته است. [۵]
این نکته را انتخاب شمر برای گسیل داشتن اُسرای کربلا به شام و نیز ارائهی گزارش ماجرا به یزید تقویت میکند. [۶]
▪️یک نکتهی دیگر که مأمور ویژهی شام بودن شمر بن ذی الجوشن را بیشتر تقویت و تثبیت مینماید، دقت در حضور شمر در بزنگاههای کربلا و نقاط ترحّم یا احترامآمیز آن است.
نقش شمر در هرچه جنایتآمیزتر شدن ماجرای عاشورا بسیار ویژه و منحصر بهفرد است. گوشهای از نقشآفرینیهای تأثیرگذار او را در ادامه مرور مینماییم:
۱. اوست که نمیگذارد رایزنی عمرسعد با عبیدالله به نتیجه برسد و گزینهای را مطرح میکند که هیچکس تردیدی ندارد که امام حسین علیهالسلام آن را نخواهد پذیرفت. گزینهای که تمام سنگینی ماجرای کربلا را بر سر عبیدالله خراب میکند. [۷]
۲. پس از آنکه به دستور امام حسین علیهالسلام، هیزمهای انباشتهشده در خندق را آتش زدند، این شمر بود که فریاد برداشت: «حسین، میخواهی پیش از قیامت، خود را به آتش بیندازی؟» امام با شناختن شمر فرمود: «پسر زن بزچران! تو به آن آتش سزاوارتری.» [۸]
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانهها
#نامههای_ماریه
قسمت دهم
▪️این آخرین نامه ماریه است. اون از بدترین روز زندگیش نوشته. از روزی که آدم بدها آقای امام حسین و یارانشون رو شهید کردن و به دستهای همه مادرا و بچهها زنجیر زدن.
▪️اون به کبوترش گندم سپرده تا داستان امام حسین رو برای همه پرندههای جهان تعریف کنه و به گوش همه آدمها دنیا برسونه
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
29.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #بدون_تعارف با خانواده سردار شهید حسین همدانی؛ بزرگ مردی که یار حاجقاسم بود و در سوریه او را "ابو وهب" صدا میزدند
هدایت شده از سالن مطالعه