بهار جان
بڪَـو.......!
در ڪـدام ڪـوچه
؏ـاشق شدهاے
ڪـه هوایت بوے "یار" می دهد🍃🍃
سلاااااام🙋
صبحتون بخیر دوستان خوب😉
#آدینه_تون_مبارک✨
دلم که تنگ میشود در سرم بوی پوست
پرتقال میپیچد. امروز باغ پرتقالم...🍊
#لاادری...🕊🔖
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت102
#غزال
محمد با خوشحالی گفت:
- پس دیگه تو و نی نی اذیت نمی کشید دیگه کار نمی کنی که خسته بشی مامانی!
چقدر پسرم به فکر من و داداش بود!
ختی بیشتر از شایان به فکر ما بود.
با عشق بهش نگاه کردم و محکم توی بغلم فشردمش تا توی وجودم حل بشه.
چقدر خواستنی بود محمد من.
دم دمای غروب بود که محمد خوابید و اقای تیموری هم اومد بود سر بزنه بهمون.
همه دور هم توی رستوران نشستیم و بازم بهشون تسلیت گفتیم.
اقای تیموری تشکر کرد و گفتم:
- من می خوام با همگی صحبت کنم.
همه بهم نگاه کردن و گفتم:
- امروز که از سر مزار برگشتم یه اقایی اینجا با من کار داشت و من متوجه شدم ایشون کسی هست که خونه پدری من رو توی قمار از برادرم برنده شده و خیلی اتفاقی یه سری مدارک و سند هایی رو می بینه که به نام منه و توی گاوصندوق جاساز شده بوده پدرم تا حدودی از اوضاع برادرم خبر داشته و این کارو کرده برادرم وقتی تک تک اموال پدرم رو از دست داد متوجه شدیم که خیلی کم تر از اون چیزی هست که باید باشه اما خوب نمی دونستیم بقیه اش کجاست و فکر کردیم پدرم برای کار های دیگه ای خرج شده ولی درواقعه پدرم اون مدارک رو از دست برادرم دور کرده بود که بعد از فوت ش من اواره نشم و منم خبری نداشتم چون اخری حیاط ایشون منو صدا زدن ولی دکتر ها اجازه ورود بهم ندادن و فکر کنم همین موضوع رو می خواستن اطلاع بدن من برای تشکر از اقای تیموری که اگر ایشون نبودن معلوم نبود چه بلایی سرم می یومد و برای تشکر از شما که با خوش رویی و مهربونی منو پذیرفتین و توی این دوران بارداریم بهم کمک کردین می خوام یه بخشی از این ثروت رو در اختیار اقای تیموری قرار بدم تا همین نزدیکی ها برای شما یه اپارتمان های کوچیکی بزاره و هر کی راحت بتونه توی خونه اش زندگی کنه و دستمزد اقای تیموری رو هم تقبل می کنم.
همه به افتخارم دست زدن و دخترا محکم بغلم کردن.
لبخندی زدم.
بعد از خوشحالی رو به اقای تیموری گفتم:
- و جدا از این مطمعن باشید تقاص خون برادرتون رو از اون شیدا می گیرم اینو بهتون قول می دم.
اقای تیموری لبخند دردناکی زد و گفت:
- شما با این لطفی که در حق بچه ها کردید خودتونو ثابت کردید نیازی نیست زندگی تونو حالا که داره روی دور خوشی می یوفته خراب کنید! اون ادم خطرناکیه.
سری تکون دادم و گفتم:
- برادرتون منو اورد اینجا و شما به من پناه دادید هر دو به گردن من حق دارید و همچنین شیدا خانواده ما رو بهم زد من نمی تونم در مقابل ش ساکت بشینم پدرم همیشه گفته در مقابل ظلم نباید سکوت کرد!
اقای تیموری گفت:
- رو کمک منم حساب کنید هر چی که باشه و از رفتار و منش شما می شه فهمید که توی چه خانواده ای زیر دست چه پدر خوبی بزرگ شدید!
تشکر کردم که در باز شد و همه برگشتیم سمت در.
داداشم بود فرهاد!
بهت زده بلند شدم ساک شو گذاشت پایین سمتم اومد و محکم بغلم کرد و گفت:
- الهی قربونت برم من خوبی زندگی من؟
فشاری به دلم اومد و دردم گرفت اخی گفتم که سریع ازم جدا شد دستمو به صندلی گرفتم و روی دلم خم شدم.
فرهاد ترسیده بهم نگاه کرد و گفت:
- چی شد؟
فاطمه و زهرا دور مو گرفتن و زهرا در حالی که حال مو می پرسید رو به فرها گفت:
- شما دیگه کی هستین؟مگه نمی بینید بارداره.
چشای فرهاد شد قد دو تا نلبکی.
روی صندلی نشستم و نفس عمیقی کشیدم که صدای محمد از جا پروندم:
- مامانی چی شدهههه.
و دوید سمتم که ترسیدم زمین بخوره سریع خودشو بهم رسوند.
فرهاد با بهت گفت:
- این که بچه شایانه! چرا به تو می گه مامانی؟ اینجا چیکار می کنه؟
رو به محمد گفتم:
- چیزی نیست مامانی نترس خوبم داداشت یکم اذیت شد فقط بشین.
نشست و فرهاد با صدای بلندی گفت:
- چی!داداشش؟تو داداش اینو بارداری؟یعنی این بچه شایانه تو شکم تو؟
رو فرهاد گفتم:
- امون بده بشین تو اینجا چیکار می کنی مگه نباید کمپ باشی؟
#رمان
ذکرِروزِجمعه :🌿
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان (حضرت مهدی) تعجیل بفرما.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایرانی
محمد صلاوات🌻🍃
.•°``°•.¸.•°``°•
دوستان خوب
°•.¸¸.•°
#با_ما_همراه_باشید
🟣 در زندگی زناشویی لجبازی ممنوع!!
لجبازی یک کلمه نیست، یک اشتباه است. #لجبازی یک اشتباه ویران کننده است که می تواند هر دو نفر را در رابطه به زمین بزند و جایی برای بلند شدن نماند.
لجبازی می تواند آنقدر قوی باشد که یادت برود روزی عاشق کسی بودی که به او می گفتی نمی خواهی ناراحتی اش را ببینی، اما حالا خودت عامل اصلی ناراحتی اش شده ای!
گاهی جایی برای جبران نمی ماند...!
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
❤️🍃❤️
#هردو_بخوانیم
✅ تعادل بین زن و مرد در خرج کردن
💠 در اسلام سفارش شده است که
👈 مرد، دست و دلباز باشد
‼️ و برای امور خانه خسیس نباشد
👈از طرف دیگر تاکید شده است که زن نباید ولخرج باشد‼️
✅ این نوع رابطه میتواند تعادل ایجاد کند.
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت103
#غزال
فرهاد نشست جلوم روی زمین و دستامو گرفت و گفت:
- به خدا از اونجا اومدم ترک کردم برگه ترخیص مم بهم دادن یک ساله پاک پاک ام حالا بگو چی شده؟
محمد بازومو گرفت و گفت:
- این کیه مامانی؟
لبخندی زدم و گفتم:
- این دایی ته عزیزم داداش من فرهاد.
محمد موادبانه گفت:
- سلام دایی خوش اومدی.
فرهاد با تعجب بهش نگاه کرد و گفت:
- دایی شم؟من؟
سری تکون دادم و گفتم:
- یادت رفته برای نجات زندگی تو زن شایان شدم؟اون روز توی انباری؟
فرهاد گیج گفت:
- من اون روز و درست یادم نیست خمار بودم گیج بودم کتک خورده بودم از اول بگو.
لب زدم:
- فاطمه با محمد می رین یه چیزی بدی به محمد؟
محمد دلش نمی خواست بره اما سری تکون داد و با فاطمه رفت.
رو به فرهاد گفتم:
- محمد بچه شایان از زن اولش شیداست ولی چون شیدا زن زندگی نبود و .................
کل داستان و براش تعریف کردم به اضافه ی وقتی که شایان گفت از قبل از این کارا منو می خواسته!
فرهاد دندون قرچه ای کرد و گفت:
- اون عوضی غلط کرده دست رو تو بلند کرده این همه بهش خوبی کردی اخر سر اینجوری جواب تو داد که پرتت کنه توی خیابون؟الانم با اون شیدا خوش و خرم زندگی کنه شیدا بارداره که! عفریته خدا می دونه بچه کیه!
متعجب گفتم:
- مگه تو شیدا رو می شناسی؟
فرهاد گفت:
- معلومه که می شناسم
#رمان
چهحرفقشنگیمیزد
میگفت:
بلندترینارتفاعبرایسقوط؛
افتادنازچشمِ
آقاامام زماناست🤍.
مراقبباشیمازچشمآقانیوفتیم(((:
#امام_زمان
#ورزش #تغذیه #سلامتی❤️
✋پیشگیری همیشه مقدم بر درمان است
کم تحرکی ما در همه حال باعث بیماری و کسالت می شود
ورزش باعث جلوگیری از پوکی استخوان می شود
کسانیکه در سنین کودکی و نوجوانی ورزش نمی کنند ، در میانسالی به این عارضه مبتلا می شوند.
ورزش باعث افزایش توان عضلات می شود.
در ستون فقرات ضعف عضلات شکم باعث فشردگی مهره ها بر روی دیسک ها خواهد شد.
ورزش باعث افزایش جریان خون در اندام ها می شود ودر نتیجه از سکته های قلبی جلوگیری می کند.
شرکت در فعالیت های ورزشی احساس مسئولیت شجاعت را به فرد می دهد.
#کوهنوردی
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر
زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر ..
مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست
دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر ..
هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان؛
نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر ..((:'💔
اگر حجاب ظهورت وجود تار من است
خدا کند که بمیرم! چرا نمی آیی؟((:
مداحی آنلاین - آروم جونم میشه بدونم - جواد مقدم.mp3
11.91M
⏯ #واحد ویژه #امام_زمان(عج)
🍃آروم جونم میشه بدونم
🍃کی و کجا به سر میاد چشم انتظاری
🎙 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
💔 #_جمعه
🌷 #اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
572_40268282294562.mp3
801.2K
• مــ🌙ــاه من لطفا از سفࢪ بࢪگࢪد🥲🫶🏻 •
مداحی آنلاین - نماهنگ کجایی - ستوده.mp3
5.75M
⏯ #استودیویی #امام_زمان(عج)
🍃هواتو از جمعه گرفتم اما
🍃جمعه گمت کرده خودش کجایی؟
🎙 حسین_ستوده