🟣 در زندگی زناشویی لجبازی ممنوع!!
لجبازی یک کلمه نیست، یک اشتباه است. #لجبازی یک اشتباه ویران کننده است که می تواند هر دو نفر را در رابطه به زمین بزند و جایی برای بلند شدن نماند.
لجبازی می تواند آنقدر قوی باشد که یادت برود روزی عاشق کسی بودی که به او می گفتی نمی خواهی ناراحتی اش را ببینی، اما حالا خودت عامل اصلی ناراحتی اش شده ای!
گاهی جایی برای جبران نمی ماند...!
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
❤️🍃❤️
#هردو_بخوانیم
✅ تعادل بین زن و مرد در خرج کردن
💠 در اسلام سفارش شده است که
👈 مرد، دست و دلباز باشد
‼️ و برای امور خانه خسیس نباشد
👈از طرف دیگر تاکید شده است که زن نباید ولخرج باشد‼️
✅ این نوع رابطه میتواند تعادل ایجاد کند.
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت103
#غزال
فرهاد نشست جلوم روی زمین و دستامو گرفت و گفت:
- به خدا از اونجا اومدم ترک کردم برگه ترخیص مم بهم دادن یک ساله پاک پاک ام حالا بگو چی شده؟
محمد بازومو گرفت و گفت:
- این کیه مامانی؟
لبخندی زدم و گفتم:
- این دایی ته عزیزم داداش من فرهاد.
محمد موادبانه گفت:
- سلام دایی خوش اومدی.
فرهاد با تعجب بهش نگاه کرد و گفت:
- دایی شم؟من؟
سری تکون دادم و گفتم:
- یادت رفته برای نجات زندگی تو زن شایان شدم؟اون روز توی انباری؟
فرهاد گیج گفت:
- من اون روز و درست یادم نیست خمار بودم گیج بودم کتک خورده بودم از اول بگو.
لب زدم:
- فاطمه با محمد می رین یه چیزی بدی به محمد؟
محمد دلش نمی خواست بره اما سری تکون داد و با فاطمه رفت.
رو به فرهاد گفتم:
- محمد بچه شایان از زن اولش شیداست ولی چون شیدا زن زندگی نبود و .................
کل داستان و براش تعریف کردم به اضافه ی وقتی که شایان گفت از قبل از این کارا منو می خواسته!
فرهاد دندون قرچه ای کرد و گفت:
- اون عوضی غلط کرده دست رو تو بلند کرده این همه بهش خوبی کردی اخر سر اینجوری جواب تو داد که پرتت کنه توی خیابون؟الانم با اون شیدا خوش و خرم زندگی کنه شیدا بارداره که! عفریته خدا می دونه بچه کیه!
متعجب گفتم:
- مگه تو شیدا رو می شناسی؟
فرهاد گفت:
- معلومه که می شناسم
#رمان
چهحرفقشنگیمیزد
میگفت:
بلندترینارتفاعبرایسقوط؛
افتادنازچشمِ
آقاامام زماناست🤍.
مراقبباشیمازچشمآقانیوفتیم(((:
#امام_زمان
#ورزش #تغذیه #سلامتی❤️
✋پیشگیری همیشه مقدم بر درمان است
کم تحرکی ما در همه حال باعث بیماری و کسالت می شود
ورزش باعث جلوگیری از پوکی استخوان می شود
کسانیکه در سنین کودکی و نوجوانی ورزش نمی کنند ، در میانسالی به این عارضه مبتلا می شوند.
ورزش باعث افزایش توان عضلات می شود.
در ستون فقرات ضعف عضلات شکم باعث فشردگی مهره ها بر روی دیسک ها خواهد شد.
ورزش باعث افزایش جریان خون در اندام ها می شود ودر نتیجه از سکته های قلبی جلوگیری می کند.
شرکت در فعالیت های ورزشی احساس مسئولیت شجاعت را به فرد می دهد.
#کوهنوردی
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر
زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر ..
مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست
دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر ..
هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان؛
نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر ..((:'💔
اگر حجاب ظهورت وجود تار من است
خدا کند که بمیرم! چرا نمی آیی؟((:
مداحی آنلاین - آروم جونم میشه بدونم - جواد مقدم.mp3
11.91M
⏯ #واحد ویژه #امام_زمان(عج)
🍃آروم جونم میشه بدونم
🍃کی و کجا به سر میاد چشم انتظاری
🎙 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
💔 #_جمعه
🌷 #اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
572_40268282294562.mp3
801.2K
• مــ🌙ــاه من لطفا از سفࢪ بࢪگࢪد🥲🫶🏻 •
مداحی آنلاین - نماهنگ کجایی - ستوده.mp3
5.75M
⏯ #استودیویی #امام_زمان(عج)
🍃هواتو از جمعه گرفتم اما
🍃جمعه گمت کرده خودش کجایی؟
🎙 حسین_ستوده
#دوست_شهید_من ❤️
می گفت:
همیشه سعی کن #نماز هایت در هر شرایطی، اول وقت باشه.
خدا هم تو گرفتاری های زندگی قبل از این که حرفی بزنی کارت رو ردیف می کنه
╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮
معرفی #دوستان_خوب
#شهید_ابراهیم_هادی
╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯
#شهیدانه 🍀
📗 #داستان_آموزنده :
🔸زود قضاوت نکن
شخصى در فاحشه خانه مرد؛
و شخصى ديگر در مسجد!
مردم قضاوت هایشان را کردند؛
و به قول خودشان عقلشان به چشمشان بود!
ولی اولی برای نصیحت رفته بود؛
و دومی برای دزدیدن کفش!
لطفا عقلتان را از «چشمتان» به «سرتان» بازگردانید؛
و یکدیگر را زود قضاوت نکنید!
ریختن گناهان مانند ریختن برگ درختان با گفتن این ذکر قبل از خواب
#حدیث_روز
☕️ صبحانه ارده و شیره بخورید چون :
👈 ازبین برنده زخم های چرکی
👈 تسکین دهنده درد
👈 درمانگر اختلالات کبد و کلیه ای
👈 ازبین برنده استخوان درد و درد مفاصل
👈 و گرم کننده بدن در فصل سرماست
🍏 #طب_اسلامی 🍊
•✾🌿🌺🌿✾••✾🌿🌺🌿✾•
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت104
#غزال
اقای تیموری زود تر از من گفت:
- چی از این زن می دونی؟توروخدا بگو.
فرهاد نگاهی به اقای تیموری کرد و گفت:
- شما؟
زود گفتم:
- اقای تیموری مدیر این رستوران برادر ایشون رو شیدا کشته!
فرهاد با مکث گفت:
- منظورتون مهدی تیموریه؟
من و اقای تیموری نگاهی به هم کردیم و بعد به فرهاد نگاه کردیم و سر تکون دادیم فرهاد گفت:
- خیلی رفیق دارم تو دم و دستگاه این زنیکه شیدا خر پوله مواد جا به جا می کنه دختر و پسر قاچاق می کنه تو پارتی ها و این مجالس هم ولو هست اصلا ادم درستی نیست این پسر جوونه مهدی تیموری هم گفتن فهمیده بود پلیسه شیدا خودش خلاص ش کرده بعد هم جسد شو انداختن اطراف شهر تو ماشینش که بگن دزد زده!
شونه های اقای تیموری لرزید و با ناراحتی گفتم:
- مهدی تیموری کسی بود که به من جا داد منو پناه داد و اورد اینجا و برادرش چیزی برای من کم نزاشت اگر این دو برادر نبودن معلوم نبود چه بلایی سر من و این بچه می یومد می تونی بهمون کمک کنی این شیدا رو گیر بندازیم؟
فرهاد گفت:
- پول می خواد پول زیاد که ما نداریم.
براش ماجرا سند ها رو گفتم شرمنده و ناراحت گفت:
- باز خوبه بابا می دونست من لیاقت ندارم واسه تو کنار گذاشت بازم خدا بهمون رحم کرد این بار دیگه تو سروری من سرباز هر چی بگی می گم چشم .
یه سوالی مدام توی ذهنم پیچ می خورد مردد گفتم:
- فرهاد.
لب زد:
- جانم؟
اب دهنمو قورت دادم و گفتم:
- مطمعنی بچه شیدا مال شایان نیست؟
سری تکون داد و گفت:
- اره خیالت راحت.
سری تکون دادم که این بار اون با ته په ته گفت:
- می خوای بچه رو نگه داری؟یعنی چیزه اخه بچه بدون بابا که...
نزاشتم ادامه بده و عصبی گفتم:
- معلوم هست چی می گی؟این بچه 4 ماهشه اصلا تو بگو 1 هفته اش جسم داره روح داره نعمت خداست من که مادرشم رو می شناسه منو دوست داره درسته باباش نامردی کرده اما من که نامرد نیستم بچه خودمو از بین ببرم!تنهایی خودم بچه هامو بزرگ می کنم به کسی هم نیازی ندارم.
فرهاد متعجب گفت:
- بچه هات؟مگه چند غلو حامله ای؟
لب زدم:
- یه دونه است منظورم محمد و این تو دلیه.
سری تکون داد و متفکر گفت:
- چطور شایان که کل زندگیش بچه اش بوده اونو داده به تو؟
لبخندی زدم و گفتم:
- چون محمد منو دوست دارم یه یه روز و نصفی انقدر گریه کرد و غذا نخورد شایان چاره ی دیگه ای نداشت اورد بهم دادش محمد بجز من پیش کسی نمی مون.
#رمان
ــ و عشق قافیهاش گرچه مشکل است ،
اما خدا اگر که بخواهد ردیف خواهد شد❤️🩹 ' !
گر عشق نباشد ؛ به چه کار آید دل ؟
امشب در آغوشِ مهتاب
آرام بخوابید بیترديد فردا
بهتـرين روزِ
زندگی شما خواهد بود
به شكوه تقدير شك نكنید
الهی که بهترین اتفاقات
سهم زندگیتون بشه🌱
شبتون مهدوی🌙
#یاعلی🙌🏻
هدایت شده از 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🌿- بِسمِخُداۍسَتّـٰارُالعیوب(: