#قصه_ی_کربلا....
فرارسیدن ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را به همه ی شما همراهان گرامی تسلیت عرض میکنیم.
هر سال در این ایام فضای مجازی آکنده از شبهاتی میشود که قیام عظیم امام و حماسه آفرینی ایشان را از اساس زیر سوال میبرد!
گرچه معتقدیم خزانه حکمت الهی را گزندی نیست، اما نمیتوانیم آثار این شبهه افکنی ها را نادیده بگیریم و از سویی سوالات مطرح شده از سوی نوجوانان کنجکاو را شبه افکنی بدانیم چرا که آنان حق دارند بپرسند و ما حق نداریم سوالاتشان را بی پاسخ بگذاریم!
بر همین اساس قصد داریم در این روزها با بازگویی تاریخ سال 61 هجری، و یادآوری مظلومیت اباعبدالله و خانواده گرانقدر ایشان، هم عرض ارادتی به این بزرگواران کرده باشیم و هم سوالاتی که در ذهن های جوان و جویای حقیقت مطرح میشود را پاسخ گفته باشیم.
برای جلوگیری از طولانی شدن کلام و دوری جستن از فنی شدن مباحث، که معمولا از حوصله ی مخاطبان فضای مجازی خارج است، منابع تاریخی را در پست ها ذکر نکردیم، اما در اینجا اعلام میکنیم که تمام پست ها ذیل عنوان #قصه_ی_کربلا، از کتابهای علامه ی مجلسی، علامه عسکری و شیخ عباس قمی برداشته شده است.
امید که این مطالب رضایت حضرت حق را در پی داشته باشد.
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#قصه_ی_کربلا....
#قسمت_اول
قصه کربلا از ۱۵ رجب سال ۶۰ شروع شد روزی که معاویه مرد!
معاویه در صلح تحمیلی با امام حسن(ع) قول داده بود که بعد از مرگ خود جانشینی برای خود تعیین نکند،
اما یزید را به عنوان جانشین تعیین کرد.
معاویه قبل از مرگ به یزید وصیت کرده بود که سه نفر
حکومت تو را تهدید میکنند:
1. عبدالله پسر عمر
2. عبدالله پسر زبیر
3. حسین پسر علی
معاویه گفته بود که از این سه نفر حتماً بیعت بگیر اما حواست باشد؛
پسر عمر بی دردسر بیعت میکند،
از پسر زبیر بزور بیعت بگیر حتی اگر شد گردنش را بزن
اما پسر علی بیعت نمیکند با او مدارا کن!
در آن زمان ولید پسر عتبة بن ابی سفیان، فرماندار مدینه بود.
یزید به ولید نامه نوشت که از این سه نفر به صورت ویژه و خصوصی بیعت بگیر.....
ادامه دارد.....
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 18
همواره احساسات ما فاصله ی میان ما و حقیقت را پر میکنند. این را که با روایتهای مختلف سروکار دارم میفهمم هر کس روایتی دارد و از کثرت برخوردها و اشتراک های این روایت هاست که شاکله ی زمانه تجسم می یابد.
اما دلم نمیخواهد درباره ی کتابم بگویند:
قهرمانان کتاب واقعی هستند فقط همین! این تاریخ است دیگر همه اش تاریخ است.
من درباره ی جنگ نمینویسم بلکه درباره ی انسان جنگ مینویسم.
تاریخ جنگ را توصیف نمیکنم بلکه تاریخ احساسات را روایت میکنم.
من مورخ روحها و قلبها هستم از یک سو انسان مشخصی را که در زمانی معین میزیسته و در حوادث مشخصی شرکت کرده بررسی میکنم و از سوی دیگر لازم است در درون او انسان ابدی را کشف و مشاهده کنم.
ابدیت؛ چیزی که همواره در انسان وجود دارد.....
#جنگ_چهره_زنانه_ندارد
📜ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•📚•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•📚•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_دوم
ولید به همراه مروان، سعی کرد از این سه نفر بیعت بگیرد. مروان کسی بود که برای ولید حکم معاون را داشت و در تمام کارهای ولید به او کمک میکرد.
ولید از هر سه نفر دعوت کرد تا بیعت کنند.
پسر عمر گفت اگر همه مردم بیعت کنند من هم بیعت میکنم. که همین اتفاق هم افتاد و بعد از بیعت عمومی، عبدالله ابن عمر نزد ولید رفت و بیعت کرد.
پسر زبیر بهانه جویی کرد و فرصت خرید. گفت فردا بیعت میکنم. اما شبانه از مدینه به سمت مکه حرکت کرد.
امام حسین هم در دیدار اول گفتند بیعت نمیکنم، اما چند روز بعد دوباره امام را خواستند و امام گفتند که فردا تصمیم میگیرم، اما همان شب از مدینه خارج شدند و به سوی مکه رفتند.
حالا اینجا یک سوال مطرح میشود!
هم پسر زبیر و هم امام حسین هر دو ولید را سر کار گذاشتند و از مدینه خارج شدند و به مکه رفتند،
پس چرا در تاریخ گفته شده که ابن زبیر فرار کرد اما درباره امام حسین این تعبیر به کار برده نشده!؟
فرق حرکت این دو نفر چه بود! ؟
اول اینکه، پسر زبیر دروغ گفت! به ولید گفت تا فردا صبر کن من فردا بیعت میکنم!
اما امام حسین دروغ نگفتند! بلکه گفتند فردا تصمیم میگیرم!
دوم اینکه پسر زبیر از بیراهه رفت!
از بیراهه رفتن به معنی فرار کردن است
اما امام حسین از راه اصلی رفتند و این معنی فرار کردن ندارد، این یعنی مبارزه کردن!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا...🏴🏴🏴
#قسمت_سوم
امام ،برادرشان محمدحنفیه را به عنوان وصی خود در مدینه معرفی کردند و بار سفر به سمت مکه را بستند.
جمعیت همراه امام را از ٣٠ نفر تا ۸۰ نفر گفتند.
کسانی که تاریخ با اطمینان حضور آنها را تایید میکند :
_ همسران و فرزندان (امام سجاد و امام باقر هم حضور داشتند.)
_ فرزندان امام حسن (ع)
_ برادران امام (برخی منابع تا 18 برادر را نام برده اند)
_ حضرت زینب خواهر امام و فرزندانشان (همسر ایشان حضور نداشت)
_ حضرت ام کلثوم خواهر امام(درباره همسر و فرزندان ایشان اطلاعات زیادی در دست نیست)
_ رقیه خواهر امام و همسر مسلم بن عقیل (همراه همسر و فرزندان)
...
تاریخ با صراحت میگوید امام حسین و تمام اهل بیت او از سرنوشت این سفر آگاه بودند.
آنها از پیامبر (ص) و امام علی (ع) شنیده بودند که چه اتفاقی قرار است بیفتد!
امام هیچکس را مجبور به همراهی نکرد.
گواه این ادعا، محمد حنفیه و عبدالله همسر حضرت زینب و بسیاری از اقوام امام هستند که ایشان را همراهی نکردند.
امام بیعت بایزید را ننگ بزرگی میدانستند.
تاریخ گفتگوهای زیادی را بین امام و خانواده و دوستان ایشان نقل میکند که همه میگفتند، که نکند به سمت کوفه بروی!
حالا سوال اینجاست؛ امام که همه چیز را میدانستند چرا سفر کردند؟!
در ادامه خواهیم گفت که تمام سفر امام تا کربلا در صلح و آرامش انجام شد و اساسا ایشان نمیتوانستند کسی را قصاص قبل از جنایت کنند!
امام در شرایطی بودند که باید بین بیعت و هجرت یکی را انتخاب میکردند.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهارم
کاروان امام روز سوم شعبان به مکه رسید.
خبر مرگ معاویه دهان به دهان میچرخید و به همه جا رسید.
مردم کوفه وقتی از حوادث مدینه و هجرت امام آگاه شدند نامه نگاریها را شروع کردند
که اماما به سوی ما بیا....
بین روزهای ١٠م تا ١٥م رمضان سال ۶۰ چند پیک به همراه نامههای زیادی به سوی امام آمدند
گفته شده در نامهها آمار دلباختگان امام را تا ۱۰۰ هزار نفر شمرده بودند.
جمعیت کوفه در آن زمان چیزی حدود ۱۲۰ هزار نفر گفته شده است.
امام، مسلم بن عقیل پسر عمو و شوهرخواهر خود را راهی کوفه کردند تا هم پاسخ مردم کوفه را برساند و هم صحت گفتههای کوفیان را بررسی کند.
معاویه در زمان حیات خود بارها با امام و دیگر بزرگان عرب برای پذیرش ولایتعهدی پسرش صحبت کرده بود و از قیام امام میترسید!
اما امام به یارانشان گفته بودند که تا زمانی که معاویه زنده است قیام نخواهند کرد.
با مرگ معاویه، جانشینی یزید و اعلام آمادگی مردم کوفه، امام تصمیم گرفتند قیام خود را علنی کنند.
لذا برای ۷ نفر از سران و بزرگان بصره نامه نوشتند.
و در آن نامه ها گلایه کردند از حکومتی که به نام دین تشکیل شده اما تمام آداب و سنتهای خدا و پیامبر را ضایع کرده است و از سران بصره دعوت کردند تا قیام امام را همراهی کنند.
سلیمان بن رزین کسی بود که امام نامهها را به او سپرد تا به بصره برساند.
سلیمان غلام امام حسین علیه السلام بود.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 19
با آشنایی از عمق فاجعه بمباران هیروشیما و ناکازاکی دیگر شکلات آمریکایی ها برایم شیرین نبود.
آنها ژاپنیها را مردمی خنگ و شایسته تحقیر میدانستند!
...
آمریکایی ها برای دختران هم سن و سال من رشته ورزشی بیس بال را آوردند.
ولی من و بسیاری از دختران ژاپنی با رشته مشابه سنتی آن، «هانه تسوکی» (بدمینتون ژاپنی)، خودمان را مشغول میکردیم.
آنها تلاش میکردند در همه امور از قانون اساسی تا قوانین نظامی گری و حتی محتوای درسهایی مثل تاریخ اعمال نظر کنند!
ولی ما در سرودهای مدرسه آن قدر مرثیه هیروشیما را میخواندیم که مظلومیت هشتاد هزار نفر سوخته بیگناه را هرگز فراموش نکنیم....
#مهاجر_سرزمین_آفتاب
📜ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•📚•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•📚•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_پنجم
خیلیها تلاش کردند تا امام را از ادامه مسیر بازدارند.
اما امام تاکید داشت که شهادت حتمیست و در هر جا که باشند گرفتار امویان هستند پس بهتر است به مسیرشان ادامه دهند.
نقل است ام سلمه همسر پیامبر از امام خواستند که به سمت مکه و عراق نرود.
اما امام فرمودند که من هرجا باشم کشته میشوم!
ام سلمه تربتی در شیشهای آورد و گفت این را پیامبر به من دادهاند.
امام گفتند این تربت را داشته باش هرگاه تربت خون شد بدان مرا کشتند...
عبدالله همسر حضرت زینب تا مکه آمد و از والی مکه برای امام امان نامه گرفت تا امام را منصرف کند اما امام نپذیرفتند!
محمد حنفیه برادر امام هم به سوی مکه آمد تا امام را منصرف کند امام باز هم نپذیرفتند!
محمد حتی پیشنهاد داد که اگر در مکه نمیمانی به سوی کوفه هم نرو!
به سوی یمن حرکت کند چرا که مردمان یمن وفادار هستند.
اما امام در پاسخ گفتند مردم کوفه از من دعوت کردند!
و من باید به سوی آنها بروم.
این فقط چند نمونه از صحبتهای بین امام و اطرافیانشان بود!
تعداد زیادی از افراد نزد امام آمدند و از او خواهش کردند که منصرف شود.
که امام هیچ کدام را نپذیرفتند.
حالا سوال اینجاست که چرا امام این همه خیرخواهی را نپذیرفت و تن به جنگ داد!؟
جنگی که پایانش را میدانست!
برای پاسخ به این سوال لازم است
بار دیگر تدابیر یزید بن معاویه را برای تشکیل حکومتش را بررسی کنیم.
و بعد به سراغ سرنوشت سفیران امام حسین در بصره و کوفه برویم.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_ششم
يزيد وقتی از بیعت نکردن امام و پسر زبیر با خبر شد، ولید را بخاطر بی عرضگی برکنار کرد و عمرو بن سعید را به فرمانداری مدینه منصوب کرد.
و حکم کرد که پسر زبیر را رها کن اما حسین را بکش!
او اطمینان داشت امام قیام خواهد کرد ولی پسر زبیر کاری نمیکند.
والی جدید برادرش را به سوی امام در مکه فرستاد که امام را برگرداند.
وقتی امام مخالفت کرد، کار به درگیری کشید اما امام مقاومت کرد و برادر والی جدید هم ناکام، به سوی مدینه بازگشت.
والی جدید لشکری فراهم کرد که روانه مکه شود و امام را دستگیر و یا شهید کند.
امام در نامه کوتاه به بنی هاشم نوشتند:
" هر کس به من ملحق شود شهید میشود
و هر کس بماند پیروز نخواهد شد
والسلام"
نقل است عدهای از بنی هاشم به امام پیوستند.
امام روز ۱۱ ذیقعده نامه مسلم را دریافت میکند و ۸ ذیالحجه از مکه خارج میشود.
بلافاصله بعد از خروج امام ماموران بنی امیه وارد مکه میشوند اما امام رفته بود و بهانهای برای درگیری و خونریزی در مکه وجود نداشت.
برخی معتقدند امام از ابتدا نیت حج واجب نکرده بود.
برخی هم میگویند امام نیت حج کرده بود اما وقتی خطر ماموران را حس کرد نیت خود را به عمره تغییر داد و از صف حجاج بیرون رفت.
در هر صورت، حرکت امام برای رها کردن حج دلیلی جز حفظ حرمت کعبه و حفظ جان حجاج نداشته است.
چراکه اگر قرار بود اتفاق کربلا در مکه و در ایام حج رخ دهد قطعاً حجاج دیگری که اصلاً در جریان موضوع هم نبودند به خاک و خون کشیده میشدند.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_هفتم
به یزید خبر رسید که امام از مدینه خارج شده و به سوی کوفه میرود.
مردم کوفه دو دسته شده بودند.
دسته ای مخالف حکومت امویان بودند و به امام نامه میدادند...
دسته ای هم مانند عمر سعد طرفدار بنی امیه بودند و به یزید نامه میزدند که والی کوفه مردی بیعرضه ایست و نمیتواند مقابل حسین بایستد!
یزید به ابن زیاد نامه نوشت و او را به فرمانداری کوفه منصوب کرد.
ابن زیاد فرماندار بصره بود و با حفظ سمت فرمانداری کوفه را هم عهدهدار شد.
در نامه یزید آمده بود:
" از بین همه کارگزاران، تو به او (امام حسین) مبتلا شدهای!
یا آزاد میشوی و یا به بردگی باز میگردی!"
اما منظور یزید از این حرف چه بود!؟
زیاد پدر عبیدالله بن زیاد، فرزند زنی به نام سمیه بود.
سمیه کنیز یکی از سران عرب بود و با بردهای به نام عبید ازدواج کرد.
وقتی زیاد به دنیا آمد او را زیاد بن عبید میگفتند.
از آنجا که سمیه زن پاکدامنی نبود، فرزندش را به طعنه زیاد بن ابیه ( پسر پدرش) میگفتند.
زیاد مردی باهوش، زیرک و بسیار با سیاست بود.
معاویه در زمان خلیفه دوم و بعدأ در زمان حکومتش، ادعا کرد که او فرزند ابوسفیان است!
بعد از آن زیاد را زیاد بن ابی سفیان خواندند.
او دیگر یک بردهزاده نبود!
احتمالاً منظور یزید همین اتفاق بود و او را تهدید کرد، که همان گونه که پدرت برده بود و معاویه عزتس داد و فرزند ابوسفیانش خواند، اگر با حسین مقابله نکنی من هم میتوانم بگویم پدرت فرزند ابوسفیان نبود و دوباره تو را برده کنم!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 این نوحه به عنوان نوحه سراسری در ایام محرم در دفاع از حجاب وعفاف خوانده خواهد شد.
👆لطفا در تمامی گروه ها پخش شود؛ تا مثل سرود سلام فرمانده بازتاب گسترده داشته باشد.
شما هم با پخش در ثواب شریک شوید.
هدایت شده از هیئت دخترانه بنات الحیدر (کشوری)
🖤🏴
دختر توایم ، سر اگر دهیم
محکمیم و معجر نمیدهیم
▪️سوگواری سراسری ریحانه های حسینی▪️
• جمعه ۲۲ تیر ماه ۱۴۰۳
ساعت ۱۶:۳۰
• کرج - آستان مقدس امام زاده محمد(ع) و سکینه خاتون(س)
◾️ @banatolheydar_ir
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_هشتم
امام علیه السلام، دو سفیر به کوفه و بصره فرستادند.
مسلم به کوفه رفت تا پاسخ امام را به کوفیان برساند و سلیمان به بصره رفت تا نامه دعوت امام را به سران قبایل بصره برساند.
سرنوشت سلیمان چه شد!؟
وقتی سليمان به بصره رسید، ابن زیاد هنوز در بصره بود و تازه حکم فرمانداری کوفه به او ابلاغ شده بود.
سلیمان از ترس ماموران حکومتی مخفیانه با سران قبایل دیدار میکرد و نامه ها را به آنها میرساند.
یکی از سران بصره که امام برای او نامه نوشته بود و اتفاقا پدرزن ابن زیاد هم بود، خبر آمدن سلیمان را به دامادش رساند و ابن زیاد هم بلافاصله سليمان را دستگیر و شهید کرد.
برادرش را جانشین خود در بصره قرار داد و راهی کوفه شد.
وقتی به کوفه رسید، لباس مردان حجاز به تن کرد و روی خود را پوشاند.
مردم هم گمان کردند امام آمده، همه به استقبال رفتند او هم بی آنکه حرفی بزند راهی دارالاماره شد.
مردم آنقدر آمدن امام را باور کرده بودند و سروصدا میکردند که حاکم کوفه هم گمان کرد واقعا امام آمده تا دارالاماره را از او بگیرد!
ابن بشير حاکم کوفه فریاد میزد و امام را خطاب میکرد که از اینجا برو! من نه این قصر را به تو می دهم نه با تو سر جنگ دارم!
در اینجا ابن زیاد روی خود را باز کرد تا مردم بفهمند او کیست!
در واقع این کار مکر ابن زیاد بود تا بفهمد امام در کوفه چقدر هوادار دارد!؟
نقل است مردمی که با اشتیاق به سوی امام آمده بودند با دیدن ابن زیاد چنان گریختند که از روی هم رد میشدند!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
🖇 #سخن_بزرگان 🌱
گریه بر امـام حسین(ع)
از نماز شب بالاتر است!
-آیـــتاللّٰــهبهجـــت(ره)