eitaa logo
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
248 دنبال‌کننده
62 عکس
10 ویدیو
3 فایل
@Maliheakhoondi همه روزای خدا سه‌شنبه بود... شاعر و ترانه‌سرا🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض خوش‌آمد به همه‌ی بزرگواران🕊 انجمن ادبی ایماژ با هدف آموزش مبانی شعر و داستان تشکیل شده. افتخار این رو داريم که کنار شما شاعران و نویسندگان و همچنین علاقه‌مندان به حوزه‌ی ادبیات باشیم و از هم‌دیگه یاد بگیریم. لطفا در تبلیغ حضوری و مجازی انجمن ادبی ایماژ، بکوشید😉🌱🕊 عضویت در ایتا: https://eitaa.com/image_khorasan عضویت در پیج اینستاگرام: @imajkhorasan
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
تقدیم به حسین عزیزم❤️🕊 زندگی روی خوش نشونمون داد خدا ما رو به هم دیگه می‌بخشه تو اومدی توو اوج تاری
. گره به کار من انداخته سر مویت اگر که گفته‌ام از لف و نشر گیسویت لبت، دو چشم سیاه و سفیدی بدنت بدیع و ساده مراعاتِ بی‌نظیر تنت برای چشم تو ایهام شاعرانه کم است هزار سیصد و هفتاد و یک ترانه کم است تو که قرینه‌ی زیبای هر کلام منی بگو موازنه‌ای یا جناس تام منی؟ تو زن نه، روح غزل‌ها، الهه‌ی سخنی نیافریده خدا هیچ‌گاه چون تو زنی که هرچه گفته‌ام اغراق یا تعصب نیست و روی خوب تو با ماه بی تناسب نیست بخند! غنچه‌ی زیبای برف بهمن‌ماه که عمر غصه زیاد است و زندگی کوتاه ندیده خنده نگاهم، ملیح‌تر از تو بگو که کیست برایم شبیه‌تر از تو؟ ردیفِ شعرِ منی! هر کلام تو زیباست بدون قافیه تکرار نام تو زیباست که با تو هر سخن شعر، غرق زیبایی‌ست بدیع من! چه نیازی به واج‌آرایی‌ست؟ تویی نتیجه‌ی هر استخاره‌ام بی شک تویی شروع، شروع دوباره‌ام بی شک تویی معانیِ ناگفته از بیان دلم تویی تو معنی هر استعاره‌ام بی شک که جمله هستیِ من بی تو هیچ کامل نیست اگر نهاد نگیرد گزاره‌ام بی شک تو اتفاقِ خوشی، در شبم درخشیدی منم کویر و تویی تک‌ستاره‌ام بی شک کنار توست اگر روشنم به دور از تو امام‌زاده ولی بی مناره‌ام بی شک نبودی و همه‌ی عمر سایه می‌دیدم تمامِ هستی خود را کنایه می‌دیدم تو گفتی آخر این شاهنامه غمگین نیست همین که پیش توام یک شروع شیرین نیست؟ درست مثل مثل‌های سینه در سینه به شاهنامه‌ی من بود نام تهمینه کنار توست اگر رستمانه جان دارم اگر مقابل خود صد هزار خوان دارم_ بخوان که مثنوی‌ام، بیت بیت عاشق تو خوشم به این که منم همدم دقایق تو 🕊
"حضور خلوت انس است و دوستان جمع‌اند" در دومین نشست محفل ادبی ، با افتخار در خدمت شما عزیزان هستیم.🕊 با اجرای: حسین سیدبر 📆 زمان: پنجشنبه، ۱ آذر، ساعت: ۱۶ تا ۱۸ 🪑مکان: سه راه کاشانی، پارک کودک، کتابخانه فردوسی https://eitaa.com/image_khorasan🕊🌼
تصاویرِ هرگز دیده نشده از روستای 😁✌️ در حاشيه‌ی یادواره‌ی شهدای به دعوت آقای غلام‌پور فتو بای: ما😎
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم شده خانه روشن به یک پرچمِ فاطمیه چه غم‌ها که زانو زده در غمِ فاطمیه اگر کل دنیا قفس، آدمی بی نفس شد بگو روضه و چایِ تازه_دمِ فاطمیه! چه ویرانه‌هایی که آباد کرده همین شا_ نِه وُ گریه‌ وُ اشکِ زیر و بم فاطمیه و هر روضه اشکیم صحرای کربُبلا را که این درد کم نیست از ماتم فاطمیه به هرکس که از غصه‌ی مادرش دربه‌در بود بگو مأمن و وعده‌گاه همه فاطمیه ❤️🕊
"یلدای آدم‌ها همیشه اولِ دی نیست هرکس شبی بی یار بنشیند، شبش یلداست" در نشستی دیگر از محفل ادبی ، ویژه برنامه‌ی یلدا، (به همراه شاهنامه‌خوانی و خافظ‌خوانی و شعرخوانی دوستان و تحلیل داستان) با افتخار در خدمت شما عزیزان هستیم.🕊 با اجرای: حسین سیدبر 📆 زمان: پنجشنبه، ۲۹ آذر، ساعت: ۱۶ تا ۱۸ 🪑مکان: سه راه کاشانی، پارک کودک، کتابخانه فردوسی https://eitaa.com/image_khorasan🕊🌼
🕊 همیشه دل نگران بود و چشم بر در داشت اگر چه خنده به رویش ، دلی مکدر داشت کسی که معنی آب و نماد آینه بود خدا به پاکی او آیه‌های کوثر داشت به زیر هر قدم او بهار می‌رویید جهان به واسطه‌ی او بهشت دیگر داشت شبانه تا به سحر بی‌قرار بود، انگار به روزگارِ خوشِ طفلِ خویش باور داشت چقدر بوی خوش قرمه‌سبزی و آشش فضای خانه و کل محله را برداشت چه جمع کرد به جز غصه از دل هر فرش؟ کسی نگفت و ندانست او چه در سر داشت فرشته‌ای که به پهلوی جانماز خودش دو مهر کرب و بلا، چادری معطر داشت فرشته‌ای که به جای دو بال بر شانه دلی به وسعت یک آسمان کبوتر داشت فرشته مادر من بود و بارها دیدم هزار معجزه دست دعای مادر داشت
«روایت گلوله‌ی نخورده» من همیشه از اتتفاق‌هایی که می‌آیند و می‌افتند و آدم یا آدم‌هایی را درگیر می‌کنند، می‌ترسم. یعنی آن قسمتش برای من ترسناک است که برای عده‌ای بلاخره یک روز آن اتتفاق به سر می‌آید و برای عده‌ای هیچ‌وقت تمام نمی‌شود تا این‌که دنیاشان تمام شود. یعنی بعد از آن، آدم هرجا که برود آن اتتفاق، آن روزها مثل سنجاقی که مادربزرگ به گوشه‌ی پیراهنش می‌زد که قرص‌های پدربزرگ را یادش نرود، همراهش هست و می‌تواند هر چهار ساعت آن را به یاد آورد. از مترو بدم می‌آید. من خواندن روی شیشه‌های مغازه‌ها را هنوز دوست دارم. یکی از چیزهایی است که صدای کودکی مجید را در گوشم نگه داشته است. من با خیابان‌ها و درخت‌ها به آخر خط رسیدن را دوست‌تر دارم. داشتم از تمام نشدنی‌ها می‌گفتم. مثلاً جنگ برای عده‌ای تمام نمی‌شود. کرونا برای عده‌ای تمام نمی‌شود. اگر بیفتی در خیابان احمدآباد، احمدآباد هیچ‌وقت تمام نمی‌شود! از مترو بدم می‌آید، اما جایی از خیابان، جنگ که شروع می‌شود، بی هوا پله‌ها را پایین می‌روم، در لشگری سنگر می‌گیرم و سینه‌خیز می‌روَـَـَـَـَـَـَـَـَـَم و این فلسطین است که مرا آزاد می‌کند! هربار که وضعیت سفید می‌شود و پله‌ها را بالا می‌آیم، با خودم می‌گویم کاش در همین فلسطین سنگی به سرم بخورد تا یادم برود چرا همه‌ی مخفی‌گاه‌ها و ورودی‌های بی نگهبان قائم را بلدم! قائم بیمارستانی‌ است که طبقه‌ی سوم دارد. طبقه‌ی سوم، هتلی است پر از اتاق که مو به موی عمرت را می‌چیند توی دکورهایش و در سالن‌هایش کسی انتظار خوبی نمی‌کشد! قائم بیمارستانی‌ است که ساعاتی از روز دخترهای بی‌قرارِ مادر را همراهی نمی‌کند! احمدآباد نسخه‌ی مادرم را پیچیده... نسخه‌ی مرا پیچیده... نسخه‌ی حسن آقا را هم... من همه‌ی ورودی‌های بی نگهبان قائم را بلدم اما این را فقط به شما می‌گویم که اصلا نمی‌دانید درد چطور نوشته می‌شود که حالا برایتان مهم باشد که بفهمید یا نفهمید از هر طرف بخوانید درد است! گفتن این جمله از نظر من بعد از کار در معدن، سخت‌ترین کار دنیاست. نمی‌دانم سمانه چطور این جمله را تکرار می‌کرد. سمانه دختر عمه‌ام است، دختر حسن آقا که احمدآباد نسخه‌‌اش را پیچیده! من بعد از سمانه راه قائم را یاد گرفتم. اما اگر قبل از او بودم، هیچ‌وقت این جمله را تکرار نمی‌کردم! من مادرم را طبقه‌ی سوم جایی پناه داده بودم که سنگینی نگاه هیچ‌کسی را نبیند. مادرم زیبا بود. یک شعر موزون بود که انگار روی وزن شاهنامه سروده شده بود، قوی و محکم و با ابهت... اما خرچنگ که به جانش افتاد، شعری نو شد که زیبایی‌اش را فقط شاعران کشف می‌کردند. پناهش دادم طبقه‌ی سوم و به همه گفتم تمام سرباز نگهبان‌ها ایستاده‌اند پای وظیفه‌‌اشان. اما سمانه می‌گفت من تمام ورودی‌های بی نگهبان قائم را بلدم. چقدر راحت می‌گفت! من که حالا تمام احمدآباد را سینه‌خیز می‌روم، دیگر هیچ‌وقت به ملاقات آدم‌های بعد از مادرم نمی‌روم. به تشییع جنازه نمی‌روم. به عزا نمی‌روم. من فقط می‌خواهم به مادرم بروم. من به مادرم رفته‌ام، هربار که در آینه خودم را نمی‌بینم؛ می‌بینم چقدر به مادرم رفته‌ام. روزت مبارک برای مادر🕊❤️ ملیحه‌ات
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
«روایت گلوله‌ی نخورده» من همیشه از اتتفاق‌هایی که می‌آیند و می‌افتند و آدم یا آدم‌هایی را درگیر می
. بینِ همه عکسا چون جون بگیره اتاق اون بود که قاب میشد شبیه تیکه‌هایِ کنجِ پازل، اول اون انتخاب میشد بدونِ مادرکم درختِ کم آبم گلایه‌ای ندارم بهار، پشتِ بهار بزرگ میشم‌وُ حیف که سایه‌ای ندارم «رفت و همیشه هست با همه فرق داره تنها عزيز منه توو گلدونای اتاق همون گلی میشه که روی میز منه» کاش وقتی روز میزد قبلِ همه چشمام به روش روشن بود هم گرمیِ شونه‌ش هم گرمیِ دستش زیر سر من بود! وقتی که سرد میشد کاش میشد از قلب و رگام، خون بگیره شبیه خودکارم نفس که کم آورد با«هاااا»م جون بگیره! «رفت و همیشه هست با همه فرق داره تنها عزیز منه توو گلدونای اتاق همون گلی میشه که روی میز منه» ❤️🕊
امشب ساعت ۱۹، شبکه‌ی یک سیما ساعت ۲۱، شبکه‌ی چهار سیما #ملیحه_آخوندی برنامه‌ی سرزمين شعر🕊
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
. ممنونم از همه‌ی دوستان... لطفا (ملیحه آخوندی) رو به ۳۰۰۰۰۴۳ پیامک کنین. متشکککرم🕊
دوستانی که تلگرام دارین، لطف می‌کنین اون‌جا هم به ویدئوی من رای بدین. متشکرم 🕊 تلگرام @sarzaminesher_tv