💥در کارهایتان #نیت خود را خالص نموده و #اعمالتان را از #شرک و #ریا ؛حسادت و #بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببریدوهم بتوانیدمسئولیت خودرا آن چنان که خداوند ،اسلام و امام می خواهند، انجام داده باشیداین را هرگز فراموش نکنیدتا خودرا نسازیم و تغییر ندهیم ، #جامعه ساخته نمی شود..
#شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم❣
💔 #آقا_جان
#بغض گرفتہ گلویمان
آنقدر #رد_شدیم که رفت آبرویمان
استاد عشق!
صاحب عالم!
گل بهشت!
باید ڪہ مشق #نام تو را #تا_ابد نوشت...🍃
📸 تصویری ناب از مقام امام زمان(عج) در کنار #نهر_علقمه، کربلای معلی
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ🌺
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
از آشنایی با تو دانستم؛ در مسیر دلدادگی باید #عبد باشی تا امیر شوی تو دنبال رضایت او باش، او دنیا
#خاطرات_شهدا 🌷
💠حضور
🔰يادم افتاد روي تابلویي نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با #شهدا دو طرفه💞 است. اگر شما با آنها باشي آنها نيز #باتو خواهند بود.» اين جمله خيلي حرف ها داشت.
🔰 #نوروز 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلان غرب شديم.
در راه به شهر #ايوان رسيديم. موقع غروب بود🏜 و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي🚗 و... هيچ هتل يا مهمان پذيري در شهر پيدا نكرديم😓
🔰در دلم گفتم: #آقا_ابرام ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب🔊 آمد. با خودم گفتم: اگر #ابراهيم اينجا بود حتماً براي نماز به مسجد🕌 ميرفت. ما هم راهي #مسجد شديم.
🔰نماز جماعت👥 را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه سال جلو آمد و با ادب #سلام كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد⁉️ باتعجب گفتم: بله، چطور مگه😦 گفت: از #پلاك ماشين🚗 شما فهميدم.
🔰بعد ادامه داد: منزل ما🏡 نزديك است. همه چيز هم آماده است. تشريف مي آوريد⁉️ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: #امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد.
🔰نميخواستم قبول كنم❌ #خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين #شهرداري اينجا هستند، حرفشان را قبول كن✅
آنقدر خسته بودم كه #قبول كردم. با هم حرکت کرديم. شام مفصل🍲 بهترين پذيرايي و... انجام شد. #صبح، بعد از صبحانه مشغول خداحافظي شديم.
🔰آقاي محمدي گفت: ميتوانم #علت حضورتان را در اين شهر بپرسم؟! گفتم: براي تكميل #خاطرات يك شهيد🌷 راهي گيلان غرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم😧 كدام #شهيد؟!
🔰گفتم: او را نمي شناسيد، از #تهران آمده بود، بعد عكسي📸 را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. با تعجب نگاه كرد وگفت: اين كه #آقا_ابراهيم است!!! من و پدرم نيروي شهيد هادي🌷 بوديم. توي #عمليات ها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ!
🔰مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم😦 نميدانستم چه بگويم، #بغض گلويم را گرفت😢 ديشب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شد. #ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! آقا ابراهيم ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را #اول_وقت خوانديم، #شما_هم... .
#شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#دلتنگی💔
#دلتــنگــــی ها
⇜گاه از جنس اشــکنـــ😢ــد
⇜و گاه از جنس #بغــــــــض
↵گاه سکـــوت🔇 میشوند
↵و #خاموش میمـــــــانند
↵گاه هــق هـــق می شوند و می بارند😭
دلتنگــ💔ــی من برای #تــــــــو اما
جنس #غریبــــــــی دارد😔
شادی روح شهیدان #صلوات
#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی🌷
#شبتون_شهدایی 🌙
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #خادم شدن به پیراهن خادمی و چسباندن #پلاک_خادمی بر روی سینه نیست❌ #خادم_الشهدا بودن 👈یک
هنگام رفتن از مادر بزرگش #خداحافظی کرد... مادر بزرگش گفت: آقا حجت! کجا؟
گفت: مناطق عملیاتی جنوب...
مادر بزرگش گفت: دم عیده بمون عزیزم
#خندید و گفت: باید برم شاید #شهید شم... این جاست که در باغ شهادت بازه...
چند روز بعد که مسئولین شهر باغملک آمدند منزلشان، #تعجب کردند.
سکوت عجیبی همراه با #بغض مجلس را فرا گرفته بود. ناگهان بغضی ترکید.
حاج آقا، عمامه از سر در آورد و رو به پدر حجت کرد و گفت:
انا لله و انا الیه راجعون
[ حــــــــجــــــــت شــــــهـــــــــیــــــــــد شـــــــد ]
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 در خرمشهر روبروی پادگان دژ زماني كه مشغول #هدايت اتوبوسهاي كاروان نور بسيج دانشجويي دانشگاه لرستان به سمت #يادمان والفجر ۸ منطقه اروند كنار بود، دچار سانحه شد و چون مادرش حضرت زهرا (س) با پهلو شكسته و صورتي كبود دعوت حق را لبيك گفت و به #شهادت رسيد...
شادی روحش #صلوات
https://eitaa.com/setaregan_velayat313