🌷 #شهید_جواد_کوهساری
🍃ولادت : ۱۳۶۴ _ مشهد
🍂شهادت: ۱۳۹۴/۴/۲۶ - #فلوجه عراق
🍁آرامگاه: مشهد - گلزار شهدای جوادالائمه طرقبه
🌸خادم افتخاری #امام_رضا علیه السلام بود.
🌺به آسایشگاه #جانبازان امام خمینی (ره) سرمیزد. جانبازان را حمام میبرد و به آنها رسیدگی می کرد.
🌼بعضی از جانبازان با صندلیهای چرخ دارشان از #تهران برای شرکت در مراسم او به #مشهد آمدند.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#شهید مدافع حرم «سعید خواجه صالحانی» در تاریخ هشتم فروردین ۱۳۶۸ در شهرستان پاکدشت از توابع استان #تهران چشم به جهان گشود. وی در چهارمین اعزامش به سوریه و در تاریخ چهارم فروردین ۱۳۹۶ و به عنوان #اولین شهید سال ۱۳۹۶ در طی عملیاتی مستشاری در استان حماه سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#محسن_حججی متولد۷۰
#محمدحسین_حدادیان متولد۷۴
#امیرمحمد_اژدری متولد۷۲
دقت کردید کار دست دهه هفتادیها افتاده؟ کار دفاع از مردم و انقلاب را میگویم؛
یکی در #سوریه سر میدهد تا داعش نزدیک مرزمان نشود؛ یکی در #تهران شهید میشود تا امنیت به خطر نیفتد و یکی در راه خدمت به محرومان پر میکشد...
#مدافع_حرم
#مدافع_وطن
#مدافع_محرومان
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
یک نفر از خیابانهای بالای شهر #تهران
با سرعت رفت به سمت #بهشت!
#میدان_جهاد او همین جاست...
فرقی ندارد، #کربلا باشد یا #دمشق یا #پاسداران، او #خادم است و خادم هر کجا اربابش باشد،جایش همانجاست
#خادم_الحسین
یکسال از سفر بهشتیات گذشته
الان گلستان چندم بهشتی؟
کجای محفل خادمان ارباب نشستی؟
#بسیجی_مدافع_امنیت
#خادم_هیئت_رأیتالعباس
#شهید_محمدحسین_حدادیان
#اولین_سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
از آشنایی با تو دانستم؛ در مسیر دلدادگی باید #عبد باشی تا امیر شوی تو دنبال رضایت او باش، او دنیا
#خاطرات_شهدا 🌷
💠حضور
🔰يادم افتاد روي تابلویي نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با #شهدا دو طرفه💞 است. اگر شما با آنها باشي آنها نيز #باتو خواهند بود.» اين جمله خيلي حرف ها داشت.
🔰 #نوروز 1388 بود. براي تكميل اطلاعات كتاب، راهي گيلان غرب شديم.
در راه به شهر #ايوان رسيديم. موقع غروب بود🏜 و خيلي خسته بودم. از صبح رانندگي🚗 و... هيچ هتل يا مهمان پذيري در شهر پيدا نكرديم😓
🔰در دلم گفتم: #آقا_ابرام ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صداي اذان مغرب🔊 آمد. با خودم گفتم: اگر #ابراهيم اينجا بود حتماً براي نماز به مسجد🕌 ميرفت. ما هم راهي #مسجد شديم.
🔰نماز جماعت👥 را خوانديم. بعد از نماز آقايي حدوداً پنجاه سال جلو آمد و با ادب #سلام كرد. ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد⁉️ باتعجب گفتم: بله، چطور مگه😦 گفت: از #پلاك ماشين🚗 شما فهميدم.
🔰بعد ادامه داد: منزل ما🏡 نزديك است. همه چيز هم آماده است. تشريف مي آوريد⁉️ گفتم: خيلي ممنون ما بايد برويم. ايشان گفت: #امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد.
🔰نميخواستم قبول كنم❌ #خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقاي محمدي از مسئولين #شهرداري اينجا هستند، حرفشان را قبول كن✅
آنقدر خسته بودم كه #قبول كردم. با هم حرکت کرديم. شام مفصل🍲 بهترين پذيرايي و... انجام شد. #صبح، بعد از صبحانه مشغول خداحافظي شديم.
🔰آقاي محمدي گفت: ميتوانم #علت حضورتان را در اين شهر بپرسم؟! گفتم: براي تكميل #خاطرات يك شهيد🌷 راهي گيلان غرب هستيم. با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم😧 كدام #شهيد؟!
🔰گفتم: او را نمي شناسيد، از #تهران آمده بود، بعد عكسي📸 را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم. با تعجب نگاه كرد وگفت: اين كه #آقا_ابراهيم است!!! من و پدرم نيروي شهيد هادي🌷 بوديم. توي #عمليات ها، توي شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ!
🔰مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم😦 نميدانستم چه بگويم، #بغض گلويم را گرفت😢 ديشب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايي شد. #ميزبان ما هم كه از دوستان اوست! آقا ابراهيم ممنونم. ما به ياد تو نمازمان را #اول_وقت خوانديم، #شما_هم... .
#شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
⚫️انالله وانا الیه راجعون
روح بلند حاجیه خانم #حلیمه_خاتون_خانیان همسر گرامی سید شهدای #بخش_رودهن شهید #سید_حمزه_سجادیان و مادر بزرگوار چهار شهید (#داوود_ابوالقاسم_کاظم_کریم) پس از سالها مجاهدت و مقاومت به فرزندان و همسر شهیدش پیوست.
💐مراسم #تشییع پیکر پاک مرحومه مغفوره، حلیمه خاتون خانیان فردا، یکشنبه ۱۹ خرداد ساعت ۹ صبح از منزل فرزند ایشان به سمت #بهشت_زهرا (س)برگزار میگردد.
آدرس: #تهران، بلوار ابوذر، پل پنجم، خیابان حبیب، خیابان فاضل بجستانی، کوچه ۴۶، پلاک ۳۲
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔰هر وقت می نشستم توی ماشین🚗 محمودرضا، اولین چیزی که توجهم را جلب می کرد #خوراکی هایی بود که روی سینه ماشینش بود. ماشینش #پراید بود و سینه تخت ماشین باعث می شد بتواند همیشه مقداری خوراکی😋 روی آن بگذارد و دم دست داشته باشد.
🔰تا سوار می شدم، قبل از اینکه راجع به خوراکی ها بپرسم، تعارف می زد و می گفت: #بخور! همه چیز، از انواع بیسکویت🍪 و کلوچه و #تنقلات تا گاهی یک تکه نان🍞 و گاهی هم غذایی که از خانه آورده بود روی سینه ماشین🚘 پیدا می شد. اما بیشتر وقتها بیسکویت و کلوچه🍩 و تنقلات بود.
🔰یکبار که دم یکی از ایستگاههای مترو🚝 شرق #تهران آمد و سوارم کرد، تا نشستم، دیدم یک بسته #شش تایی کیک با روکش شکلاتی🍩 باز کرده و گذاشته آنجا. یکی برداشتم و گفتم: «من #ناهار نخورده ام؛ با اجازه ات من چند تا از اینها می خورم😋»
🔰گفت: همه اش را بخور، من #سیرم. گفتم: تو که #همیشه در حال خوردنی! گفت: من باید همیشه بخورم🍝 نخورم که نمی شود✘ گفتم: ورود شما را به #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض می کنم!😂 خندید.
🔰 #خاطره ای را یادش آورده بودم که خودش یکبار آن اوایل که پاسدار شده بود👤 برایم تعریف کرده بود و مربوط به #مزاحی میشد که یکی از پاسدارهای قدیمی با #محمودرضا کرده بود. تعریف می کرد که: «یکبار در روزهای اول دانشکده🏢 که با بچه های پاسدار و اصطلاحا #کادر، غذا می خوردیم🍜
🔰بعد از خوردن ناهار #کمربند شلوارم را کمی شل کردم. یکی از پاسدارهای #قدیمی متوجه شد، از جا بلند شد دستش را گذاشت روی سینه✋ و گفت: ورود شما به #سپاه را تبریک عرض می کنم!😄
🔰محمودرضا بعد از اینکه #پاسدار شد، وقت برای خوردن و خوابیدن نداشت❌ اقلا در دفعاتی که من در طول رفت و آمدهایم به #تهران می دیدمش اینطور بود. خودش می گفت: علت اینکه همیشه توی ماشینش🚗 خوراکی دارد این است که #کمتر وقت می کند غذا بخورد.
🔰محمودرضا وقتی این را می گفت من همیشه یاد حرفی از #شهید_باکری می افتادم که می گفت: «اگر خداوند متعال تدبیری میکرد👌 و یک اتفاقی میافتاد که ما از این غذا خوردن #نجات پیدا میکردیم، وقتمان تلف نمیشد⌛️» (نقل از حاج مصطفی مولوی)
🔰هر چقدر #محمودرضا کم خور بود، بجایش من بخور بودم☺️ یکبار صبـ☀️ـح که با یکی از بچه رزمنده های #جبهه مقاومت آمده بود فرودگاه✈️دنبالم، وقتی نشستم توی ماشین دیدم یک نصفه #بربری روی سینه ماشین است.
🔰نصف نان را قبل از آمدن من، دو نفری👥 خورده بودند. یک تکه از نان🍞 را کندم و گفتم: «من #گرسنه ام... امروز هم که معلوم نیست تو به ما ناهار🍲 بدهی.» تا برسیم به #مقصد، من همه آن نصفه بربری را خوردم😅
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
♦️نخواستیم شهادت را ؛
اگر #مےخواستیم مےدیدیم هر مکان و زمان که باشیم شهادت ما را در بر خواهد گرفت...
♦️به یاد صحبت های حاج حسین یکتا در ظهر عاشورا ی فکه:
اگر شهادت را می خواستیم!
💫در #شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی به شهادت میری...
💫در شمال #تهران هم باشی،شهید #صیادشیرازی میری...
💫در وسط #بازار هم باشی،شهید #لاجوردی میری...
💫وسط این رمل های #فکه بعد از جنگ هم باشی، #سیدشهیدان_اهل_قلم میری...
💫#مصطفےاحمدےروشن هم بشی،در کوچه پس کوچه های تهران به شهادت میری...
💫زیر چرخ اتوبوس زائران شهدا در پارکینگ #طلاییه ، هم باشی!
#شهید_حجت_الله_رحیمی
♦️شهادت را بخواهیم...
اگر خادم الشهدا باشیم...
شبیه شان می شویم...
#شهیدانه_زندگی_کنیم_که_شهید_میشویم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فراموش نمے ڪنم. یڪ بار حضرتــــ آیت الله حق شناس نماز خواندن ایشان را دید.
آن موقع احمدآقا در سنیــــن نوجوانے بود.
بعد به حجت الاسلاݦ حاج حسیــــــن نیرے ( برادر احمدآقا ) گفت : 👇👇
⚫️ من به حال و روز این جوان #غبطــ‼️ـــہ مے خورم❗️
2⃣ آیت الله حق شناس در تشییع جنازه شهید نیری فرمودند :
⚫️ بروید در این #تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمدآقا پیدا می کنید⁉️
🌱 شهیدے که بین زمین و آسمان نماز خواند❗️
🌿🍂🍃🍁💟🌿🍂🍃🍁💟🌿🍂🍃🍁
با رمان زیبای #عارفانه همراه شوید(هر شب ساعت 10 و هر روز ساعت 9)
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_سوم 3⃣ ⭕️ هر چہ مے گذشت نورانی
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_چهارم 4⃣
🌿 «تویی که نمی شناختمت»🌿
این گـــ🌺ــل پــر پـــــر از کجا آمده
از سفـــــر کربـــــ و بـــــلا آمده
امروز سوم اسفند سال 1364 است. جمعیت این شعار را میداد و پیکـــــر شهـــ🌷ــید را از مقابل منزلش به سمت مسجد امین الدوله حرکت داد. بعد هم از مسجد به همراه جمعیت راهی بازار مولوی شدیم.
✨✨✨✨✨
جمعیت که بیشتر آنها از جوانان مسجــد وشاگردان آیت الله حق شناس بودند شدیداً گریــــــه میکردند و طاقت از کف داده بودند.
من مدتی بود که به خدمت حضرت آیت الله الحق،
حاج آقا حق شناس این استاد اخلاق و سلوک می رسیدم و از جلسات پر بار این استاد استفاده می کردم.
✨✨✨✨✨
سال ها بود که به دنبال یک استاد معنوی می گشتم و حالا با راهنمایی برخی علمای ربانی #تهران توانسته بودم به محضر این عالم خود ساخته راه پیدا کنم.
شنیده بودم که حضرت استاد این شاگرد خود را بسیار دوست داشته،برای همین تصمیم گرفتم که در مراسم تشییع این شهید عزیز شرکت کنم.
مراسم تشییع به پایان رسید. پیکر شهـید را به سوی بهشت زهرا(س)بردند .من هم همراه انها رفتم.
✨✨✨✨✨
در آنجا به دلیل اینکه شهـــــ🌹ـــــید در حین نبرد به شهادت رسیده بود،بدون غسل و کفن با همان لباس نظامی آمادهی تدفین شد..
چند ردیف بالاتر از مزار عارف مبارز،شهیــ🌹ـــد چمران،برای تدفین او انتخاب شد.من جلو رفتم تا بتوانم چهرهی شهید را ببینم..
درب تابوت باز شد.چهرهی معصوم و دوست داشتنی شهید را دیدم.شاداب و زیبا بود.
✨✨✨✨✨
گویی به خواب عمیقی فرو رفته❗️
اصلا چهرهی یک انسانی که از دنیا رفته را نداشت.
تازه دوستان او میگفتند:از شهــادت او شش روز میگذرد ‼️
دست این شهید به نشانهی ادب روی سیـــــنه اش قرار داشت!!
یکی از همرزمانش میگفت.....
#ادامه_دارد ...
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
⭕️یکبار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفتهای؟
گفت: خیلی از وضعیت #حجاب خانمها توی #تهران ناراحتم؛ وقتی آدم توی کوچه راه میره، نمیتونه سرش رو بالا بگیره.
بعد گفت:《یه #نگاه_حرام آدم رو خیلی عقب میاندازه》😔
⭕️ #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری ( از عاشقان شهید ابراهیم هادی بود )
https://eitaa.com/setaregan_velayat313