🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
شهید شیخ #عبدالله_میثمی:
#خدا میداند اگر #پیام شهدا
و حماسه های #آنان را به پشت #جبهه منتقل #نکنیم گنه کاریم....
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://sapp.ir/bayazi_and_fathi313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
داستان زیبای دو رفیق، دو شهید #شهید_سیدمحمد_رجبی و دوستش🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat
⬆️⬆️
#خاطرات_شهدا 🌷
دو رفیق
دو شهید....
🔹همه جا #معروف شده بودن به باهم بودن
تو #جبهه حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و #تصادفی دوباره برمیگشتن پیشه هم
🔸خبر #شهادت علیو که اوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم
🔹 اول همه فکر میکردن علی رو هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
🔸بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی
همونجوری که های های #اشک میریخت گفت:
زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم #شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن
🔹عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن که بدون هم پیشه #سیدالشهدا نرن....
🔸مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی #نوشته شده بود خیره مونده بود....
#شهیدسید_محمدرجبی🌷
شادی روحشان #صلوات
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
#شهیدشناسے❤ #شهیدمسعود_پیشبهار🕊 ولادت:۱۳۴۱/۴/۱۶ محل ولادت:بهبهان شهادت:۱۳۶۱/۲/۲۱ محل شهادت: دارخو
#سردار شهید مسعود پیشبهار 16 تیر 1341 در شهرستان #بهبهان به دنیا آمد. پدرش حسین کارگر شرکت نفت بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته صنعتی درس خواند و دیپلم گرفت. با شروع #جنگ تحمیلی، در مهرماه 1359 برای گذراندن آموزش نظامی به بسیج مراجعه کرد و یک دوره کوتاه و فشرده نظامی را طی نمود و عازم جبهه های نبرد شد و بعد از چند ماه حضور فعال در #جبهه به عضویت #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. سال 1360 در گُلف (پایگاه منتظران شهادت) که مرکز فرماندهی جنگ در جنوب بود به نوعی مسعود را کشف کردند و پی بردند که از لحاظ #هوش و #تدبیرنظامی آدم بسیار لایقی است و برای گذراندن یک دوره فشرده طرح و #عملیات انتخاب شد و پس از طی این دوره تا زمان #شهادتش به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر در کنار سردار #شهیدحسن_باقری بود و تا لحظه #شهادت هم هیچ کس نمی دانست که مسعود در جنگ چه کاره است.
#سردارشهیدمسعودپیشبهار ، این فرمانده جوان و 19 ساله ای که می توانست آینده بسیار درخشانی داشته باشد و منشأ خدمات مهمی در جنگ باشد سرانجام بعد از 18 ماه حضور فعالش در جبهه ها در مرحله سوم عملیات بیت المقدس، 21 اردیبهشت 1361 در #دارخوین به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
منبع: koocheyeshahid.ir
🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313🌷
🎤حاج حسین #یکتا :
🎈✓جوان دیروز،✓جوان امروز،✓جوان فردا
جوان وسط #جنگِ سخت،جوان وسط جنگِ نرم، #جوان_عصرظهور
🎈جوان دیروز فرار میکرد بِره #جبهه..
دنبال این بود مادر پدرشو به هرطریقی #راضی کنه،شناسنامه شو📖 دستکاری میکرد که بِره جبهه..
🎈جوان دیروز با اینکه تو #خاکریز بود،شب🌙 قبل #عملیات درس میخوند📚..
🎈جوان دیروز دنبال #خدا بود..
دنبال این بود باخدا قاطی بشه💞.
باخدا #رفیق بشه..!!
🎈جوان دیروز #امام_زمان (عج) رو میخواست😔..
🎈سختی جنگِ سخت، باگریه های #نیمه_شب بچه ها،نرم میشد..!!
🎈جوان دیروز باگریه😭 نیمه شب معبر باز میکرد. #باضجه ش راه باز میکرد..
🎈جوان دیروز مثل #شهید_برونسی که #حضرت_زهرا(س) بهش میگفت چیکار کن..!
در جهاد اصغربا نگاه جهاد اکبرپیروز شدیم✌️.
🎈جوان امروز و #جهاد همه جانبه جنگ نرم.
#حضرت_آقا فرمودند:برویدوحقش را ادا کنید✊
🎈"شهید چمران: وقتی شیپور📣 جنگ زده میشود ، #مرد_از_نامرد شناخته میشود✔️.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌹 #ازدواج_به_سبک_شهدا
(شهید علی صیادشیرازی)
👇میگفت:
✔#داماد من باید چندتا خصوصیت داشته باشه تا بتونم #دخترم رو بسپارم دستش؛
🔘اول:
#ایمان؛ در اینکه شکی نیست!
🔘دوم:
اهل #جبهه بودن؛ جوانی که غیرت انقلابی داشته باشه و بره جبهه، میشه روش حساب کرد. نسبت به زن و بچهش هم احساس #مسئولیت داره.
🔘سوم:
#وابسته نبودن؛ کسی که تو مشکلات بزرگ شده باشه و #متکی به خودش باشه، همیشه میتونه راهش رو پیدا کنه.
✔این سه خصلت رو که داشته باشه، بقیه چیزا مهم نیست؛
نه پول، نه موقعیت.🙂
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
دت رسیده بود و مادر پیر و ناتوانی داشت و تکیه گاه خواهرانش نیز بود اما با وجود این از حضور در #جبهه کوتاهی نکرد و این شرایط(مشکلات و سختیها) نتوانست مانع حضورش در جبهه شود.
در بین #نیروهای اعزامی اخلاقی خاص و متفاوت داشت به گونه ای که دوستانش میگفتند اگر خداوند بخواهد تقدیر #شهادت را نصیب کسی کند آن شخص #احسان خواهد بود (در اصطلاح میگفتند #نوربالا میزنی و او میگفت من و #شهادت)
#نحوه شهادت و #محل شهادت
یگانه #شهید مدافع حرم شهرستان شهید پرور بهبهان
( #مزار مطهر شهید بزگوار واقع در گلزار شهدا شهرستان #بهبهان می باشد)
(5 )
احسان عضو نیروهای گردان تکاور حضرت رسول(ص) از تیپ تکاور امام حسن مجتبی(ع) بود.
این #شهید بزرگوار در مأموریتی که گردان حضرت رسول(ص) در #سوریه داشتن از نیروهای احتیاط بودن.
احسان قبل از این عملیاتی که در اون به #شهادت برسه در فاصله اندکی در عملیاتی دیگر شرکت کرده بود ، اما تو این عملیات به نیروهای هجوم پیوست نیروهای #هجوم همان نیروهای خط شکن که صف اول جبهه جنگ هستن ساعت۹ شب آماده عملیات میشن و نزدیکای ساعت۳شب بود که عملیات آغاز میشه.
این عملیات برای پاکسازی شهر ⬅زیتان ➡در جنوب استان حلب از شر وجود نیروهای تکفیری جبهه النصره که مورد حمایت کشورهای زیادی همچون عربستان وبیشتر کشورهای منطقه و اروپا و در رأس آن شیطان بزرگ (آمریکا) انجام گرفت.سرانجام در آخرین قسمت از پاکسازی ساختمانهای شهر زیتان که بعد از آن شهر فتح شد #احسان در درگیری با نیروهای تکفیری در فاصله اندک مورد اصابت چندین #گلوله قرار میگیرد که یکی از این تیرها از #قرآن جیبی این شهید والامقام عبور میکند و به #قلب مبارک ایشان و دیگری با فاصله اندک در سمت #راست اصابت میکند و سرانجام این عزیز به درجه رفیع #شهادت نائل میشوند.
( 6)
آری #تکاور شجاع و عارف به ارزشهای دین احساس تکلیف نمود تا همچون #عباس(ع) مدافع حرم زینب(س)باشد و به ما بفهماند اگر آن روز در کربلا نبوده ایم امروز میتوانیم مدافع حریم کسی باشیم که با ندای رسایش قیام سالار شهیدان را تکمیل نمود.
#والسلام_علیکم_ورحمة_الله_وبرکاته...
به امید #شفاعت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهدا
🔺 شب #یلدا بود 🍉؛
🔰قرار شد من و #امیرعلی و یکی دیگه از رفقا برای انجام کاری تو ساختمون #جبهۀ #فرهنگی میقات ظهور بمونیم.
یک ساعتی⏰ از رسیدن ما گذشت ولی از #امیرعلی خبری نشد.😥
🔰ما هم بهش زنگ نزدیم☎️. گفتیم هم شب #یلدا هست و هم #تولدش🎂 ؛ حتماً خواسته کنار خانواده باشه😌
🔰خیلی طول نکشید که #امیرعلی با هندوانه 🍉و آجیل و کیک 🍰و تنقلات دیگه وارد ساختمون شد.
اون شب خیلی بهمون خوش گذشت🎈 ؛ #امیرعلی مثل همیشه ما رو غافلگیر کرد.😇
🔰حالا شب #یلدا که میشه ، ماییم و خاطرات طلایی
#امیرعلی_محمدیان ... نیست که بهش بگیم داداش #تولدت مبارک😥😔
✍راوی: مصطفی سلطانی #همرزم و دوست #شهید
#مدافع_حرم
#جاویدالاثر
#شهید_امیرعلی_محمدیان
#سالروز_ولادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات
قبل از اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.👀
خسته بود و خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.👴
#پدرشهید بود.🕊
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.😊
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!❤️
زحمت کشیدی!🌹
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما ناراحت است!😳
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.😔
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.😔
چشمانش خیس از اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:😔😔
دیشب پسرم را در خواب دیدم.💤
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_#زهرا(س) به ما سر می زد.😍
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!😭
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!❤️😔
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.👀
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.😔😭
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🗓یکم آذر ۱۳۳۴، در شهرستان #میاندوآب چشم به جهان گشود. پدرش فیض اله و مادرش اقدس نام داشت که وقتی حمی
6⃣0⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه ی شهادت
🔰 #عملیات این طور شروع شد که ما باید از چند کیلومتر آب🌊 عبور میکردیم، هور را پشت سر گذاشته، وارد جزیره میشدیم، میجنگیدیم💥 عبور میکردیم و میرفتیم طرف #نشوه و طرف هدفهایی🎯 که مشخص شده بود.
🔰بیشتر این نیروها را باید در شب🌙 اول وارد #جزیره میکردیم تا بروند برای پاکسازی. بخشی از این نیرو باید با قایق🚤 میآمد و بخشی دیگر در روزی که شبش #عملیات میشد و بخشی هم اول تاریکی شب🌚 که این بخش آخر باید با هلیکوپترها🚁 هلیبرد میشدند.
🔰آن پل باید گرفته میشد تا #عراقیها نتوانند وارد جزیره بشوند🚷 #حمید سریع به هدف هایش رسید✌️ و از آنجا مدام گزارش میداد. ما وارد جزیره شدیم. با حمید تماس گرفتیم📞 گفت #پل_شیتات دستش است. گفت: «اگر میخواهید #نیرو بیاورید مشکلی نیست. بردارید بیاورید.»
🔰با حمید تماس گرفتم📞 گفتم آماده باشد برای #هدفهای بعدی. خبر رسید #طلایه با مشکل جدی مواجه شده و عملیات نتوانسته در آنجا پیش برود. حالا ما باید توقف میکردیم⛔️ تا وضع #جبهه سمت چپمان مشخص شود. شب شد. سر و سامانی به امکانات دادیم و استراحتی هم به بچه ها.
🔰مجبور شدیم برویم #پشت طلایه، نزدیک آن پلهایی که عراقیها طلایه را از آنجا پشتیبانی👥 تدارکاتی میکردند. بیشتر قوای #عراق آن طرف پل بود. ما ماندیم و جزایر و فردا صبح☀️، که جنگ #اصلی توی جزیره ها شروع شد.
🔰روز اول پاتک آنها شکست خورد✌️ دنیای آتش🔥 روی #جزیره متمرکز بود و ما دست بسته و تنها👤 جزیره منتهی میشد به چند جا. اطراف جزیره آب بود و وسطش #باتلاق و همه مجبور بودند از جاده عبور کنند و جاده هم بلند بود و هر کس، چه پیاده چه سواره، از آنجا میگذشت هدف تیر مستقیم💥 تانک قرار میگرفت.
🔰نزدیک صبح🌥 هنوز مشغول درگیری بودیم که خبر رسید عراق رفته #پل_حمید را پشت سر گذاشته، دارد می آید توی جزیره. #مهدی سریع یکی از مسئولان لشکر را (شهید مرتضی یاغچیان🌷 معاون دوم لشکر عاشورا) فرستاد برود پیش #حمید. که تا رفت خبر آوردند توی جاده، دویست متر جلوتر از ما، #شهید_شده🕊
#شهید_حمید_باکری
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷شهید حاج امینی در دستنوشتهای✍ که در #تاریخ65/10/19 نوشته است درخواستهایی را خطاب به مردم و رهروان #راه_شهدا مطرح کرده است.
#شهید_حاج_امینی نوشته است:
📝از شما خواهش میکنم و میخواهم #همیشه چند موضوع را مد نظر داشته باشید:
↵ #هرگز دروغ نگویید
↵زود قضاوت نکنید❌
↵گذشت و #ایثار داشته باشید
↵خوشرو و خوش برخورد🙂 باشید
↵و اینکه #جبهه ها را پر نگه دارید✊
⭕️خدایا ما را ببخش و بیامرز!
✿خدایا #عاقبت_بخریمان بگردان!
⭕️خدایا ما را #آنی به خودمان وا مگذار!
✿خدایا #معرفت شناخت به ما عطا کن!
⭕️خدایا #امام عزیزو بزرگوارمان راحفظ بفرما!
#آمین یا رب العالمین
بنده حقیر امیر حاج امینی
🗓تاریخ 65/10/19 #روز_جمعه
⏰ساعت 12:30
#شهید_امیر_حاج_امینی
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔰پدر شهید که از بدو تولد مصطفی آرزوی #شهادت او را داشته است، میگوید:
💎وقتی مصطفی به دنیا آمد، از خدا برای او #شهادت خواستم. میخواستم خودم را جبران کنم، خودم از قافله عشقـ❣ جا ماندهام😔 در دوران دفاع مقدس به #جبهه رفتم و شهید نشدم و لیاقت شهادت🌷 نداشتم اما پسرم این لیاقت را داشت.
💎من خودم چون در جبهه بودم و همیشه برای #مصطفی از جنگ صحبت میکردم، از زمانی که خودش را شناخت با این #روحیات آشنا بود👌 او یک سال و نیم آموزش میدید 💥اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمیکردند⛔️
💎مصطفی یک هفته📆 و 10 روز خانه نمیآمد، میگفت: «نمیخواهند من را به #سوریه ببرند. من آنقدر در گردان میمانم که #جا_نمانم❌
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
#مهندس_شهید
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔰هر وقت می نشستم توی ماشین🚗 محمودرضا، اولین چیزی که توجهم را جلب می کرد #خوراکی هایی بود که روی سینه ماشینش بود. ماشینش #پراید بود و سینه تخت ماشین باعث می شد بتواند همیشه مقداری خوراکی😋 روی آن بگذارد و دم دست داشته باشد.
🔰تا سوار می شدم، قبل از اینکه راجع به خوراکی ها بپرسم، تعارف می زد و می گفت: #بخور! همه چیز، از انواع بیسکویت🍪 و کلوچه و #تنقلات تا گاهی یک تکه نان🍞 و گاهی هم غذایی که از خانه آورده بود روی سینه ماشین🚘 پیدا می شد. اما بیشتر وقتها بیسکویت و کلوچه🍩 و تنقلات بود.
🔰یکبار که دم یکی از ایستگاههای مترو🚝 شرق #تهران آمد و سوارم کرد، تا نشستم، دیدم یک بسته #شش تایی کیک با روکش شکلاتی🍩 باز کرده و گذاشته آنجا. یکی برداشتم و گفتم: «من #ناهار نخورده ام؛ با اجازه ات من چند تا از اینها می خورم😋»
🔰گفت: همه اش را بخور، من #سیرم. گفتم: تو که #همیشه در حال خوردنی! گفت: من باید همیشه بخورم🍝 نخورم که نمی شود✘ گفتم: ورود شما را به #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض می کنم!😂 خندید.
🔰 #خاطره ای را یادش آورده بودم که خودش یکبار آن اوایل که پاسدار شده بود👤 برایم تعریف کرده بود و مربوط به #مزاحی میشد که یکی از پاسدارهای قدیمی با #محمودرضا کرده بود. تعریف می کرد که: «یکبار در روزهای اول دانشکده🏢 که با بچه های پاسدار و اصطلاحا #کادر، غذا می خوردیم🍜
🔰بعد از خوردن ناهار #کمربند شلوارم را کمی شل کردم. یکی از پاسدارهای #قدیمی متوجه شد، از جا بلند شد دستش را گذاشت روی سینه✋ و گفت: ورود شما به #سپاه را تبریک عرض می کنم!😄
🔰محمودرضا بعد از اینکه #پاسدار شد، وقت برای خوردن و خوابیدن نداشت❌ اقلا در دفعاتی که من در طول رفت و آمدهایم به #تهران می دیدمش اینطور بود. خودش می گفت: علت اینکه همیشه توی ماشینش🚗 خوراکی دارد این است که #کمتر وقت می کند غذا بخورد.
🔰محمودرضا وقتی این را می گفت من همیشه یاد حرفی از #شهید_باکری می افتادم که می گفت: «اگر خداوند متعال تدبیری میکرد👌 و یک اتفاقی میافتاد که ما از این غذا خوردن #نجات پیدا میکردیم، وقتمان تلف نمیشد⌛️» (نقل از حاج مصطفی مولوی)
🔰هر چقدر #محمودرضا کم خور بود، بجایش من بخور بودم☺️ یکبار صبـ☀️ـح که با یکی از بچه رزمنده های #جبهه مقاومت آمده بود فرودگاه✈️دنبالم، وقتی نشستم توی ماشین دیدم یک نصفه #بربری روی سینه ماشین است.
🔰نصف نان را قبل از آمدن من، دو نفری👥 خورده بودند. یک تکه از نان🍞 را کندم و گفتم: «من #گرسنه ام... امروز هم که معلوم نیست تو به ما ناهار🍲 بدهی.» تا برسیم به #مقصد، من همه آن نصفه بربری را خوردم😅
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#عکس_یادگاری
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود...
قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه #مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه...
موقع #جبهه رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی #مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
راوی: #مادرشهید_علی_اکبر_احمدیان 🌷
#قائمشهر
#فاتحان۲۵
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔸دَه ماه بود ازش خبرى نداشتیم❌مادرش مىگفت: خرازى! پاشو برو ببین چى شد این بچّه؟ #زنده است؟ مرده است⁉️
🔹مىگفتم: #کجا برم دنبالش آخه؟ کار و زندگى دارم خانم. #جبهه که یه وجب دو وجب نیست. از کجا پیداش کنم؟"
🔸رفته بودم #نماز_جمعه. حاج آقا آخر خطبهها گفت #حسین_خرازى رو دعا کنید🙏 اومدم خونه. به مادرش گفتم. پرسید: #حسین ما رو مىگفت؟ گفتم: "چى شده که امام جمعه هم مىشناسدش⁉️
💥نمىدونستیم #فرمانده لشکر اصفهان است!
#شهید_حسین_خرازی
#سالروز_ولادت🌸
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
°•|🍃🌸 °•{سردار والامقام #شهید_عبدالحسین_برونسی🕊🌹}•° #فرازی_از_وصیتنامه ◽️اگر میدانستم با مرگ من
#خاطرات_شهدا
🔷یک بار خاطره ای از #جبهه برام تعریف می کرد.میگفت:
کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص، #مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم.
🔷گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم #محجبه، با چادری مشکیــ🍃! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت تو
جعبه ها.
🔷پیش خودم فکر کردم حتماً از این #زنهایی است که می آیند جبهه. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند😕 و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار اصلاً آن زن را #نمی_دیدند.😟
🔷قضیه کار، عجیب برام سؤال ❓شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم⚡️ بفهمم جریان چیست.
رفتم نزدیکتر.
🔷تا رعایت ادب شده باشد👌، سینه ای صاف کردم و خیلی با #احتیاط گفتم:«خانم! جایی که ما #مـــردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین.🚫»
🔷رویش طرف من نبود❌. به تمام قد ایستاد و فرمود: «مگر شما در راه #برادرمن زحمت نمی کشید؟» 😦😦
🔷یک آن یاد #امام_حسین (ع) افتادم و اشک تو چشمهام حلقه زد😭. واقعاً خدا بهم لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و #فهمیدم جریان چیست.
🔷بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. آن #خانم، همان طور که روش آن طرف بود، فرمود: «هر کس که #یاورما باشد، البته ما هم یاری اش می کنیم👌.»
✍ به روایت همسـر بزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ هجدهم جوادالائمه
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۲۱/۶/۳ تربت حیدریه
شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۱ عملیات بدر ، شرق دجله
https://eitaa.com/setaregan_velayat313