فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی اعلام شد #مجتبی شهید شده مادرشهیدگفت من میدونم پسرم اسیرامادلیل برشهادتش نمیشه اما همرزمان مجتبی گفتندفیلم #شهادتش هست مادربادیدن این فیلم مطمن شدپسرش شهید شده و اسمونی
فدای صبوری دل #مادران شهدا
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
@setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
ساعت عروج ملڪوتی بسیجی شهـید "سید ابراهـیم" پایان ماموریت یڪ بسیجی #شهـادت است #شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_شهدا 🌷
💠ساعت به وقت شهادت
🔰انگار دلم از #شب_تاسوعا داغون بود. از استرس داشتم خفه میشدم😰. من توی این دو سال و نیم دائم #آیةالکرسی میخوندم. حتی جای لالایی🎶 محمدعلیم آیةالکرسی می خوندم.
🔰فاطمہ میگفت: " #مامان چرا برای من نمیخونی؟" میگفتم این برای #باباست. #شب_تاسوعا نمیتونستم آیةالکرسی بخونم. همش نصفه میخوندم باقیش فراموشم میشد😢.
🔰تا ظهر تاسوعا نمیتونستم جایی بند بشم. همیشه دلم به این خوش بود تا من #رضایت ندم اتفاقی برای عزیزم نمیوفته🚫. اون روز ظهر رفتم #مسجد.
🔰نمیدونم چرا روحانی داشت #دعای_علقمه اون هم به فارسی میخوند. دعای علقمه خودش روضه بازِ😭. اومدم دعای همیشه خودم را بگم که #مصطفام زنده و سالم بیاد، شرمم شد😔.
🔰فقط به اندازه چند دقیقه از شرمندگی گفتم: " #خدایا هر طور صلاح میدونید و خواست شماست، فقط همین👌."وقتی ساعت⏰ #شهادت_مصطفام را گفتن شوکه شدم😦.
🔰من روز #تاسوعا به وقت ما ساعت ١٢ این رو گفتم. مصطفام ظهر تاسوعا به وقت #سوریه ساعت ۱۱:۴۰ شهید شد🌷 و خدا و #اهل بیت رو دید. این رو هم بگم که ساعت ما یک ساعت از سوریه جلوتره🕐. یعنی فقط چند دقیقه قبل #شهادتش خدا خودش دلمـ❤️ رو راضی کرد.
#شهيد_مصطفى_صدرزاده
راوی: #همسر_گرامى_شهيد
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
خواهرش خواب #شهادتش رو دیده بود با محمد تماس گرفت و داستان #خواب رو براش تعریف کرد.
بعد از کمی صحبت، خواهرش #حسرت خورد.محمد بهش گفت:خواهرم اگر دوست داری به مقام شهادت برسی بهترین #همسر برای شوهرت، بهترین #مادر برای فرزندانت باش.
اگر همین دو کار را انجام بدی مطمئن باش به مقام #شهادت می رسی
#شهید_محمد_بلباسی🌷
به روایت همسر
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
روزهایی که بیتو میگذرد ... گرچه با #یادتوست ثانیه هاش... ولی #آرزو باز میکشد فریاد: در کنار تو م
#خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سـربلنـد
📝عادت نداشت کفشش👞 را بگذارد توی پلاستیک و #دست_بگیرد. فقط کفشداری.
💥حتی در زمان های شلوغی که باید توی صف میایستاد. میگفت:اگه جایی بری #مهمونی با کفشات میری تو خونه⁉️ ادب حکم میکنه بذاری دم در🚪.
📝یکی دو دفعه به مادرش گوشه آمدم برای رفتن و #شهادتش. حرف هایم را به شوخی میگرفت و میگفت:بره ولی شهید نشه❌
دسته جمعی داشتیم کنار حوض وسط صحن آزادی زیارتنامه📖 میخواندیم. صدای بلند بگو "لا اله الا الله"به گوشمان خورد. تابوتی⚰ ترمهپوش از حرم🕌 بیرون آوردند.
📝وقتی از کنارمان رد شدند #مادرشوهرم از یکی پرسید:کی بوده؟طرف گفت:جوان بوده و از خودش یک بچه 👶بهجا گذاشته.اشک دوید توی چشمان😢 مادرش. سریع از آب گلآلود ماهیاش را گرفت:میبینی مامان دنیا همینه! #اگه_شهید_نشیم_میمیریم!
📝اگه جوونت شهید بشه🌷 دیگه خیالت راحته که عاقبتبهخیر شده؛ اگه #تصادف کرد و مرد میخوای چهکار کنی❓شب #بیستویکم قبل از نمازمغرب رفتیم حرم. افطاری🍱 را بردیم داخل صحن توی راه به مادرش پیام داده بود که امشب برای #شهادتم دعاکن❤️.
📝توی #صحن جامعرضوی زد به پهلویم: به مادرم بگو دعا کنه.خودش را با گلهای فرش🌸 #امامرضا(ع) سرگرم نشان داد. به مادرشوهرم گفتم:مامان! این #محسن من رو دیوونه کرد! میشه الان دعاش کنی؟
📝وسط اذان مغرب بود که دل مادرش شکست💔. با اشک چشم😭 برایش #دعاکرد. ذوق کرد.
توی آن دهروز یک دور #قرآن را ختم کرده بود. شب آخر تا سحر توی حرم 🕌ماندیم. باهم نماز خواندیم دعا خواندیم قرآن خواندیم📖 حدیثکساء خواندیم. آخر سر هم یک #روضهی_دونفره.
📝آن شب ورد زبانش شده بود:خدایا من رو #ببخش گناهام چشمام... این زیارت بهش چسبیده بود👌.شب بیستوسوم را توی قطار🚞 گذراندیم. وقتی پدر و مادرش خواب رفتند یواشکی #چراغقوهی گوشیاش📱 را روشن کرد. او تخت بالا بود و من پایین روبهرویش👥. آرام مناجات میخواند و اشک میریخت😭. اشک من هم میچکید روی بالشت😔.
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
یکی از همسنگرانش می گفت: چند هفته قبل از #شهادتش در تهران پای تخته نوشت:
«اذا کان المنادی زینب سلام الله علیها فاهلا با الشهاده»: اگر دعوت کننده #زینب «سلام الله علیها» است، پس سلام بر #شهادت ....
بعد از ظهر 29 دی 92 همزمان با #میلاد رسول مکرم اسلام «صلی الله علیه و آله» و امام صادق«علیه السلام» 5 سال پیش در یک چنین روزی #داماد شد و در سالروز ازدواجش به دیدار معشوق حقیقی خود رفت...
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدمحمودرضا_بیضایی❤️
🔸 راوی: برادر شهید
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰در سال ۱۳۷۳ چشم به جهان گشود.۲۲ساله بود ودرحالیکه دروس سطوح عالی #حوزه را درشهر مقدس قم به خوبی خوانده بود📚،عزم دیار عاشقان🕊 کرده واصرار بر اعزام به #سوریه کرد.
🔰تا در #ماه مهمانی خدا توفیق پیدا کرد برای اولین بار به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)🕌 مشرف شود.این بار که ازسوریه بازگشت داغدار فراق #رفیق_شهیدش شهید کریمیان🌷 بود.
🔰او در عمر #طلبگی خود خصوصیات ویژهای داشت که بدون اغراق ومبالغه👌 آنهارا بیان میکنم به نحویکه برخی ازاین ویژگی ها قبل از #شهادتش در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود💭 ومورد اذعان واعتراف همه دوستان وآشنایان اوست.
🔰به معنای حقیقی کلمه #بی_تعلق به دنیـ🌍ـا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت❌ نه به مال ونه به عناوین #فریبنده دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او #برای_خدا میخواند.
🔰این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا💖 بود که هیچیک از دوستانش #هیچگاه از بااو بودن معذب نبوده🚫 بلکه از همنشینی👥 با اولذت میبردند😍.
🔰 #جهادی وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد❌ از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک #جلسات_شهداء، روایتگری و شجاعت های💪 او در جبهه عراق و #سوریه.
🔰متواضع بود ودرگیر عناوین نبود🚫.بااینکه جزء #نخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند ⚡️اما به قول طلبه ها #وجهه_علمی برای خود نتراشیده بود.
🔰سرانجام در #ماه_محرم سال ۹۵ به آرزوی قلبی خود رسید🌷 و در #شب_جمعه به محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) مشرف شد🕊 و پای خود را ازمنجلاب دنیا رهانید.
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
* #راهی_که_شهدا_رفتند *
🌷ما از لحاظ #مادی کم و کسری نداشتیم❌ نمی گویم درآمدش آنچنانی بود ⚡️اما همینی که #خدا روزی مان کرده بود بخشی را به موسسه #خیریه ای کمک می کرد بدون اینکه کسی بداند.
🌷بعد از #شهادتش تماس گرفتند📞 که فلانی هر ماه مبلغی #کمک می کرده اما این ماه پولی واریز نشده که پدرش گفت پسرم #شهیدشد.
به نقل از همسر #شهید_مهدی_قاضی_خانی
#سالروز_شهادت
پ ن: عکس شهید قاضی خانی با سه فرزندشان
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾
🌷وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان🏡 و #مادرش را دیدم. عکس #شهید_بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود، به مادر شهید شجاع گفتم: هادی می گفت: میخواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم👊
🌷مادرش همینطور که اشک می ریخت😢 گفت: وقتی آقای بیضایی به #شهادت رسید🕊 عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد، این عکس را برای #همیشه نگه دار👌 مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی #حق داشته است.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_هادی_شجاع
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#ارسالی از
#پدر شهیدسعیدبیاضےزاده
سلام خدمت شما بزرگواران یک خاطره از فرزندم #حجت_الاسلام_سعیدبیاضی_زاده
از سوریه آمده بود ما خیلی خوشحال بودیم چون عزیزمان از سفر آمده سه روز گذشت دوستان و همکلاسیهایش #مشهد بودند او در این سه روز مرتب با همرزمانش در سوریه در تماس بود یکبار که #مادرش گفت سعید چه می کنی همه ی فکرت #سوریه شد گفت من حقیقت خودم اینجا هستم #دلم وفکرم فقط سوریه است. به من گفت بابا بیا چند روز برویم #مشهد من هم که عاشق مسافرت بودم در جواب گفتم از نظر من مشکلی نیست ببین مادرت چه می گوید به مادرش که گفت در جواب، مادرش گفته بود فکر کنم پدرت برنامه اش جورنیست شیخ سعید می گوید پدرم راضی کردنش بامن شما راضی هستی برویم مشهد زنگ زد به حاج آقای اسحاقیان که یک سویت برای ما گرفتند ما با ماشین خودمان با سجاد و سارا حرکت کردیم به طرف #مشهد شیخ سعید از همان زمان کودکی بسیار #احترام به من و مادرش میگذاشت ظهر که ما از #نماز می آمدیم چای آماده بود سفره هم آما ده نهار را همراه ما می خوردند بلافاصله پیش دوستانش می رفت از آنجا می رفت پیش چند نفر از رفقایش که از نجف اشرف به مشهد آمده بودند از اذان صبح که بلند می شدند تا آخرشب همش در حرکت بودند انگار خسته نمی شد به مادرش می گفت شما حتی چای نمی خواهد درست کنی فقط به #زیارت و #دعا توجه کن غذا هم برایمان می آورد پیش از اذان ما هر کجای حرم بودیم می آمد نماز کنار هم بودیم یک قرآن از حرم برایش هدیه داده بودند آن قرآن را هدیه به مادرش یک روز هنوز منتظر نماز ظهر بودیم حرف #جنگ و #سوریه را پیش کشید گفت ببینید امروز در #کربلا جنگ است و #امام_حسین (ع) به ما می گوید کسی هست از من و اهل بیت من #دفاع کند آیا کسی هست #جانش را برای #خدا و فرستاده خدا فدا کند ما باید چه جوابی بدهیم #مادرش گفت ما همه ی خانواده حاضریم برای آقا امام حسین #جان بدهیم #شیخ_سعید گفت امروز همان روز است ببین مادر این دنیا حالا زود یا دور می گذرد اما در نظر بگیر #روزقیامت حضرت فاطمه (س) به شما نگاه نکند شما پسر داشتی جوان داشتی چرا از #دخترم_زینب (س) و سه ساله ام #رقیه (س) دفاع نکردی یا سرت را بالا بگیری و فاطمه (س) به شما بگوید آفرین برتو #مادر و از مرگ و #شهادت صحبت می کرد برای ما قرآن می خواند و معنی میکرد او خودش به مشهدرفته بود که #شهادتش را امام رضا (ع) امضا کنند و ما را به مشهد برده بود که مادرش را برای رفتن به سوریه راضی کند او اینقدر به ما محبت می کردند خدا می داند ما خجالتمان می شد شهادت حق #شیخ_سعید بود خیلی در این راه تلاش کرد و زحمت کشید خدا روح شهدا را شاد کند و ان شاءالله از دست ما راضی باشند.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهدا 🌷
💠خوابی که تعبیر شد
🔰محمد با #شهیدان قربانی و کردونی در آزادسازی نبل و الزهرا همرزم و همسنگر بود👥 میگفت که من #جاماندهام و رفقای شهیدم🌷 من را فراموش کردهاند🗯
🔰شهید قربانی و کردونی به #محمد قول داده بودند او را هم به جمع خود👥 ببرند اما یک مقدار که بین #شهادت آن بزرگواران و شهادت محمد🕊 فاصله افتاد محمد گله میکرد.
🔰همسرم یک بار #خواب_شهید جاویدالاثر نظری را دیده بود. شهید نظری به محمد #قول میدهد و میگوید هر گرهای🎗 که باشد من خودم باز میکنم. اصلاً نگران نباش🚫 خودم ضامن شده و #میبرمت.
🔰دو ماه گذشت و خبری نشد❌ محمد میگفت: انگار از سر #ناراحتی یک خوابی دیدم و… خبری هم نشد. آن روز که با من تلفنی☎️ در مورد خواب صحبت میکرد #عملیاتی نشده بود.
🔰محمد میگفت چند روز دیگر میمانم. گویی هنوز به آن خواب و #وعده_شهید نظری دلخوش بود💗 و امید داشت. کمی بعد هم یعنی ۸ آبان ۹۵ خواب محمد با #شهادتش تعبیر شد.
🔰محمد نقش تعیینکنندهای در عملیات #آزادسازی نبل و الزهرا داشت✅ و از #اولین فرماندهانی بود که پس از فتح وارد این شهر شده بود.
راوی: همسر شهید
#شهید_محمد_کیهانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
⭕️ #ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستـ☀️ان با کار و تلاش ف
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰با شروع #عملیات رمضان، در 🗓تاریخ 23/4/61 در منطقه شرق #بصره، فرماندهی تیپ 27 محمدرسولالله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این #یگان به⇜ لشکر، تا زمان #شهادتش، در سمت فرماندهی آن لشکر انجام وظیفه کرد.
🔰در عملیات #مسلمبنعقیل(ع) و محرم در سمت #فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگید👊 در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت #سپاه یازدهم قدر را که شامل: 🔅لشکر 27 حضرت رسول(ص)، 🔅لشکر 31 عاشورا، 🔅لشکر 5 نصر و 🔅تیپ 10 #سیدالشهدا بود، به عهده گرفت.
🔰سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی او در عملیات #والفجر_چهار و تصرف ارتفاعات کانی مانگا #هرگز از خاطرهها محو نمیشود🗯 اوج #حماسه آفرینی این سردار بزرگ در عملیات #خیبر بود.
🔰در این مقطع، #حاج_همت تمام توان خود را به کار گرفت و در آخرین روزهای حیات دنیویاشـ🌍، خواب و خوراک و هرگونه بهرة مادی از دنیا را برخود #حرام کرد و با ایثار خون❣خود برگی خونین در📆تاریخ #دفاع_مقدس رقم زد.
🔰سرانجام، #محمدابراهیم_همت 🗓17 اسفند سال 1362🗓 در #جزیره_مجنون به شهادت رسید🕊🌷
#شهید_محمدابراهیم_همت
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهدا 🌷
💠سفر راهیان نور
🔰داخل اتوبوس🚎 نشستیم اتوبوس حرکت کرد #آقاابوالفضل دوربین📷 را روشن کرد و گفت: خانم این #عکس را نگاه کن. گفت: ببین این شهید🌷 چقدر شبیه من👥 هست.
🔰دوربین گرفتم و به عکس #شهید نگاه کردم. به آقا ابوالفضل گفتم: واقعا شبیه هم هستید👌 به من گفت: این عکس را به کسی نشان نده❌ و این ماجرا را برای کسی #تعریف_نکن. گفتم: چشم...
🔰گذشت تا چند روز بعد #شهادت آقا ابوالفضل که خانه پدر🏡 آقا ابوالفضل با بقیه خواهر ها و برادرانش جمع بودیم و مشغول نگاه کردن #عکسها و کلیپ های🎞 آقا ابوالفضل بودیم. یاد عکس و آن شهید و #شباهت آقا ابوالفضل به اون شهید افتادم.
🔰عکس📷 را پیدا کردم و به #خواهر آقا ابوالفضل نشان دادم و گفتم: میدانی این کیه⁉️گفت: معلومه ابوالفضله دیگه. گفتم: نه آقا #ابوالفضل نیست🚫 و داستان #جنوب را برایش تعریف کردم.
🔰آقا ابوالفضل 11 اسفند ماه📆 به #سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت☎️ در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم: شما هم آنجا #عیددیدنی رفتید که گفت: بله کلی هم از #داعشی ها پذیرایی کردیم😄
🔰سه روز قبل از #شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم: دلمـ💔 برایت تنگ شده و آقا ابوالفضل با #مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم #شریک هستی💞 من جواب دادم که نمی توانی این بار به جای 45 روز 40 روز بمانی و زود برگردی که گفت: امکانش نیست⛔️ اینجا کار زیاد است. #فرودین ماه 1395 بر اثر ترکش خمپاره💥 در #العیس جنوب غرب حلب به فیض شهادت🌷 نائل آمد.
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروز_شهادت🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔹علی از کودکی راه و رسم جهاد و ایثار و #شهادت را آموخته بود. چنانچه در ۱۶ سالگی به عنوان #مدافع_حرم راهی سوریه شد و در ۱۷ سالگی به شهادت🌷 رسید.
🔸دوستانش اذعان میکنند که
↵نماز اول وقت
↵نافله شب و
↵زیارت #عاشورا بعد از نمازهای یومیه
کارهایی بود که #علی هیچ وقت ترک نمیکرد❌
🔹محبوبیت او بین #همکلاسیهایش👥 به قدری بود که تلاشهای آنها برای شناساندن علی در فضای مجازی📲 باعث شده تا نام و یاد این شهید بعد از چند سالی که از #شهادتش میگذرد، همچنان در بین دوستداران شهدا🌷 زنده و تازه باقی بماند👌
#شهید_علی_الهادی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔰همه چیز را آماده کردم
🔸روزهای قبل از #شهادتش همیشه بعد نماز ظهر حتما #زیارت_عاشورا میخواند و تعقیبات نماز را هم به جا میآورد. یک #آرامش و سکینه خاصی داشت.
🔹به من میگفت همه چیز را #آماده کردم و آمدم وصیت نامهاش را هم آماده کرده بود. #شب_آخر🌙 لحظاتی قبل از شروع عملیات در عقبه منطقه مستقر بودیم و آتش🔥 روشن کردیم.
🔸شهید #مصطفی با همان آرامش همیشگیاش تکیه داد به دیوار و آرامتر😌 از قبل بود. واقعا تا پیش از این هرکسی از حال و هوای #شهادت رزمندگان دفاع مقدس صحبت میکرد گاهی احساس میکردم شعاری است😶 اما من خودم حس می کردم شهید شیخ الاسلامی🌷 بیقرار رفتن است. به دلم افتاده بود که #شهید میشود.
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💠حجت الاسلام پناهيان در تحليل #وصيتنامه شهید🌷 به دو نكته #شاخص وصيت اين جوان ۲۳ ساله اشاره كردند:
⚀اول اينكه #حسين تاكيد داشته در #شهادتش هيچ نهاد و ارگاني را مقصر ندانيم❌ و اين يعني او صرفا براي ايران🇮🇷 و #مردمش و جمهوريت و اسلاميت ايران به دستور #ولايت رفته است.
⚁دوم اينكه مي نويسد✍ در شرايط بد اجتماعي واقتصادي نيز #رهبر_عزيزمان را تنها نگذاريد👤 كه اين نشان دهنده #دلواپسي شهيد براي ولايت، مردم و انقلابش است.
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#رسـم_خـوبان
به من می گفت: مامان برام #دعا کن که سال تحویل امام رضا (ع) باشم، شکر خدا نصیبش شد،😊 وقتی برگشت خیلی مهربونتر، باوقارتر و نورانی تر شده بود. هر چی نگاهش می کردم، #سیر نمی شدم؛ یک زیبایی خاصی داشت؛😇 اصلاً به فکرم هم نمی رسید که این مسافری که تازه از زیارت آقا امام رضا (ع) آمده، #شهادتش را آقا امضا کرده و دوباره راهی سفرِ😔
#شهید_ترور
#شهیده_راضیه_کشاورز🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
💕وداع #عاشقانــه 💕 اکنون تـو #نیستی ولی همه چیز بوی #تــو😌 را دارد بوی عاشقــ❤️ـانه زیستـن #شهید_ص
#خاطرات_شهدا🌷
🔰طولِ رفاقت و آشنایی ما در همون ایام اعزام تا ۲روز قبل از #شهادتش بود با اینکه من اهل جنوب(آبادان) بودم و اون اهلِ #تبریز 💥اما زود بامن گرم گرفت💞 و اخت شد...
🔰از خصوصیات بارز ایشون #شجاعت و دلیری بسیار و دقت عمل👌 در کارها چه اطلاعاتی چه #عملیاتی بود. همیشه با تجهیزات کامل نظامی⚔ بود به حدی که به ایشون میگفتن #رنجرخوشتیپ😍
🔰هرگاه دیدمش با #وضو بود. وقتی برایِ سرکشی یا کاری میرفتیم بچه ای و میدید بهشون محبت💖میکردو باهاشون گرم میگرفت از من چند اصطلاحِ #عربی یادگرفته بود برایِ ارتباط با کودکان👶 که بتونه لحظه ای دلشون و هرچندکوتاه شاد کنه و لبخند و هدیه بده🎁 به کودکان
🔰یه روز که باهم👥 خلوتی داشتیم بهم گفت : #میثم من با اینکه کُلی آموزش هایِ مختلف دیدم تو این سالها خیلی به این درو اون در زدم که بیام برا #دفاع_ازحرم بی بی اما نشد که نشد⛔️ تا وقتی ک انگاربه دلمـ❤️ افتاد که راه رو تاالان #اشتباه رفتم🚫 و باید سیمِ اتصالم با خودِ #خانم_زینب وصل بشه
🔰و فهمیدم این رو زدنهایِ من به این و اون فایده نداره و با خلوتی که با👤 خود #بی_بی پیداکردم سیمِ اتصال وصل شد💞 و این شد که الان اینجا هستم و زد رو شونه ام و گفت آره داداش باید #زودتر سیم اتصالم به خود خانم زینب کبری س وصل میشد..
🔰من چندتا کار فرهنگی انجام دادم اونجا مثلِ تابلو نویسی✍ و نوشتن شعرهایی تو برگه آچار📝 و نصب کردن برا روحیه دادن به بچه ها بهم گفت این #دوتا مطلب و بنویس:
⇜۱.اگر #شهید نشویم خواهیم مُرد
⇜۲.عاشقانـ❤️ را سر شوریده به #پیکر عجب است.
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#گذرے_بر_سیره_شهید ✍
🌷درد و رنج مردم اذیتش میڪرد،
#هرگز بی تفاوت نبود، همیشه درحال #جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود، مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا...
🌷به #فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از #شهادتش، ڪسی خبر نداشت
🌷اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثرومتندترین افراد میشد؛ ولی همین ڪه #انقلاب شد، #مغـازه اش را ڪرد تعاون وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد...
#شهید_سیدمجتبی_هاشمی🌷
شادی روحش صلوات
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
عاشقانه_شهدا💞
❣مسجد که میرفتم، چند باری دیدمش... خیلی ازش خوشم می اومد چون #مرد بودن را در اون می دیدم...
برای رسیدن بهش چله گرفتم...😊😮🌹
❣ساده زیست بود، طوریکه خرید عروسی اش فقط یه #حلقه 4500 تومنی بود ...
مهریه ام 14 سکه و یه سفر حج بود که یه سال بعد #ازدواجمون داد؛-ميگفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد..
❣هیچ وقت بهم نمی گفت عاشقتم... میگفت #خیلی_دوستت_دارم
میگفت اگه عاشقت باشم به زمین می چسبم ....
❣من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون می دیدم که برایش ماندن چقدر سخت است ...
برای #شهادتش چله گرفتم چون خیلی دوستش داشتم و میخواستم به آنچه که دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شود
( 💟همسر شهید برای رسیدن و #ازدواج با مهدی عسگری چله میگیرد
و ده سال بعد برای رسیدن مهدی به #خدا چله می گیرد 💟)
#شهید_مسعود_عسگری🌷
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔻 #عاشقانه_شهدا
🔰همسرم #پسر_عمه ام بود. آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با عید غدیر خم عروسی🎊 برگزار شد. #عشق واقعی اونه که چیزی رو بپسندی که محبوبت💞 رو راضی میکنه. از علاقه و شوقش برای رفتن به #سوریه و #شهادت🌷 آگاه بودم و بهمین دلیل برای رفتنش رضایت داشتم.
🔰اونشب تاصبح خوابم نمیبرد❌ وبه #همسرم که خوابیده بود، نگاه میکردم تاببینم نفس میکشه. ساعت۴🕰صبحانه آماده کردم و وقت رفتن #3بار توکوچه به پشت سرش نگاه کرد. چهره خندانش رو #هیچوقت فراموش نمیکنم😔 موقع خداحافظی گفت: دلم رو لرزوندی💓 اما #ایمانم رو نمیتونی بلرزونی❌
🔰بعد از#شهادتش شبی که در#معراج بود،ازش خواستم برای لرزوندن دلش منو ببخشه و #حلالم کنه. صبحی که میرفتن، گفتم: کاش شکمش درد بگیره، پاش درد بگیره نره🚷 دوباره ته دلم میگفتم: #نه، بخدا راضی نیستم دردبکشه💔
🔰دست زدم دیدم خیلی #سرد بود. وقتی دستاش سرد بودمیگفت: فرزانه با دستات گرمش کن😢 تو معراج تو اون ۱۵ دقیقه نمیدونستم چی بگم. فقط بغلش میکردم💞 میگفتم:
#خیلی_دوستت_دارم_عزیزم
#خیلی_دوستت_دارم❤️
🔰همه لحظات #حسش میکنم. خاکُ می بوسیدم ومیریختم روش. میگفتم #تا_ابد همسر منو ببوس. گفتم: تو چقداز من خوشبخت تری که میتونی تاقیامت #همسر منو درآغوش بگیری😭
🔰کفشاشومیپوشم👞 حس میکنم پاهام به پاهاش میخوره. همیشه وقتی ماموریت گل🌹 میخرید، بهش گفتم عزیزم از این به بعد #من باید برات گل بیارم. #شهادت پیام خوشیِ اما زجر آوره برای اونایی که میمونن😔
#همسنگر
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌷 #شهید_مهدی_عزیزی 🍃ولادت : ۶۱/۷/۱ - تهران 🍂شهادت: ۹۲/۵/۱۱ - حلب 🍁آرامگاه: تهران - گلزار شهدای به
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰کوله بار او همیشه یک ساک با لباس های #خاکی بود. اما #آخرین_بار رفتن مهدی با همه رفتن ها فرق داشت. این را می شد به راحتی از سکنات شهید🌷 خواند.
🔰روزهای آخر مهدی با روزهای دیگرش تفاوت بسیار داشت😔 یکبار من را صدا کرد و گفت #مادر یک سوال می پرسم صادقانه👌 جواب بده. پرسید اگر زمان #امام_حسین(ع) بود و من می خواستم بروم شما چه می گفتید⁉️ گفتم یقینا صدتای تو فدای امام حسین(ع).
🔰گفت مادر الان هم آن زمان است و هیچ فرقی نمی کند❌ اگر ما نرویم🚷 گویی دوباره دست حرامی ها به #حضرت_زینب(س) رسیده است و او را به اسارت برده اند😭 اگر امروز نرویم بر خلاف دستور #رسول_خدا(ص) عمل کردیم که فرمودند اگر صدای مظلومی را آن سوی عالم شنیدی و نروی #کافری. با این حرف ها اجازه رفتنش را از ته دل♥️ دادم.
🔰شهید قبل از رفتن از پدر و مادر تنها یک چیز می خواست و آن اینکه بعد از خبر #شهادتش آبرو داری کنند و نگویند ای کاش ...❌ به پدر مادر گفت که با #اختیار خود می رود و هیچ اجباری در رفتن نیست.
🔰شهید از مال دنیـ🌍ــا چیزی نداشت جز یک موتور که آن را در ایام #فاطمیه از وی دزدند. وی وقتی خبر دزدیده شدن موتورش را به #مادر داد گفت" درویش بودیم و درویش تر شدیم"
🔰مهدی در 31 سالگی📆 و یک روز مانده به ماه مبارک کوله بار به سمت #سوریه می بندد اما هنوز نام کسی به نام همسر💞 در شناسنامه اش نقش نبسته بود. ما برای وی #دختر_شهیدی را پیدا کرده بودیم که از هر لحاظ مناسب بود 💥اما مهدی می گفت "نه✘ دست بردارید. آن بنده خدا چه گناهی کرده که هم فرزند شهید و هم #همسرشهید باشد"
#شهید_مهدی_عزیزی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌴بعد از شهادتش🌷 سپردم همه جا را دنبال #وصیتنامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جامانده بود اما وصیت نامه ای در کار نبود❌ تنها چیز مکتوبی📝 که از او موجود است همان نامه ای💌 است که برای #همسرش در شب شهادت امیر المومنین (ع) نوشته بود
🌴این وصیتنامه را بعد از #شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان، یکبار از همسرش💞 درباره وصیتنامه سوال کردم. گفت: یک بار در خانه🏡 درباره ی وصیتنامه از او پرسیدم، پوستر #شهیدهمت را نشان داد و گفت: وصیت من این است، #محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود، روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامهاش نوشته شده بود:
📜با #خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم❣ در راه حفظ و حراست از #انقلاب_الهی یک آن آرام و قرار نگیرم✊
راوی:برادرشهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
💠عشق_فرا_زمینی... 🌷نميدونم از كجا شروع كنم... تموم زندگيم با شهيد پر از خاطره ست و زيبايي...💕 همين
#خاطرات_شهدا🌷
🔰هر چند #گذشتن و راضی شدن سخت بود، ولی من راضی بودم و اجباری در کار نبود❌ شوق همسرم برای رفتن و مظلومیت شیعیان #سوریه را میدیدم.
🔰شبی که میخواست #اعزام شود با هم سمت مسجد🕌 رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام🍲 رفتیم. لحظه رفتن وقتی از درب منزل کاسه آبی #پشت_سرش ریختم، قلب خودم انگار همان لحظه داشت بیرون میزد و بغض سنگینی مرا خفه میکرد😢 دلم آشوب بود💗
🔰از همان لحظه #دلتنگیام شروع شد، ولی سعی کردم طوری رفتار کنم که نگران😥 نباشد و حتی اشکی برای رفتنش نریزم🚫 که مبادا #دلش بلرزد.
🔰یدالله، در #فروردینماه سال 96 با اصابت گلوله تک تیرانداز داعشی به ناحیه سرش💥 به درجه رفیع #شهادت نائل آمد. روزهای اول هر روز چندبار تماس میگرفت و از حرم حضرت زینب (س) و #غربت آنجا برایم حرف میزود و میگفت کاش در کنارش بودم و غربت آنجا را میدیدم😔
🔰اما کم کم به دلیل اعزام به مناطق تماسها☎️ کاهش یافت و بهطبع #نگرانی و دلتنگی من بیشتر شد. تا اینکه #آخرین باری که تماس گرفت 8 فروردینماه 96 بود. ساعت حدود 3 بعدازظهر با من تماس گرفت📞 و گفت که برای برداشتن مهمات به منطقه برگشته است و باید دوباره به خط بروند
🔰و قرار شد "لحظه آخر" دوباره تماس بگیرد و حدود یک ربع بعد⏰ دوباره زنگ زد و #آخرین_جملاتی که بین ما رد و بدل شد این بود که گفتم «مراقب خودت باش، یه یدالله♥️ که بیشتر ندارم. همسرم هم در جواب من گفت: نگران نباش، من هر لحظه #بیادتم...»
🔰بعد از این تماس تا روز #شهادتش تماس نگرفت و من خیلی نگران بودم، ظهر روز 12 فروردینماه📆 این حالت به اوج خود رسید و من نتوانستم از شدت نگرانی لب به چیزی بزنم. بعد از ظهر با یکی از دوستانمان که همسرش دوست و #همکار شوهرم بود تماس گرفتم☎️ و به منزل وی رفتم تا کمی آرام شوم و از طریقی خبری از سلامت #یدالله بگیرم
🔰دوست همسرم خبر شهادت🌷 عزیزم را میدانست ولی برای #آرامش قلب من گفت که حالش خوب است و شب به منزل پدرم رفتم🏡 ولی نتوانستم بخوابم و #سردرد شدیدی داشتم تا اینکه نزدیک صبح خوابم برد ولی صبح زود با صدای تماسی که با پدرم گرفته شد از خواب پریدم و از لحن صدای پدر متوجه شدم که #یدالله_شهید_شده است.
راوی: همسرشهید
#شهید_یدالله_ترمیمی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#لحظه_آخر
🔹یک بار بعد از #شهادتش خواب دیدم در هیات هستیم و صحبت می کنیم. از اکبر پرسیدم: چی آن طرف به درد می خوره⁉️ گفت: #قرآن خیلی این طرف به درد می خور.
🔸اکبر خودش #قاری قرآن بود و هر چه به شهادتش🌷 نزدیک تر می شد انسش با قرآن💞 بیشتر می شد. شب های #آخر هر وقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی اش می رفت.
🔹پرسیدم: آن لحظه آخر که #شهید شدی چی شد؟ گفت: آن لحظه آخر شیطان👹 می خواست من را نسبت به #بهشت ناامید کند
#شهید_اکبر_شهریاری
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313