eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
147 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
❃💕❃💕❃💕❃💕❃💕❃💕❃💕❃ ✨زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت.... 🍃حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. 🔥فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! 🍁من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم. و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! ⚡جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! 🗣بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! 💥خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! 🔅خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! 🍂خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! ❌آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! ...دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، 🌷خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! 🌀آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. 🌾حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد. 🌻 و می گفت:خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم., تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
میدونمـ کہ صدامو دارے:) دلــم بـرا تنـگـ شدهـ:)😢 همین اول تکلیفمو روشن کن:)
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
ساعت عروج ملڪوتی بسیجی شهـید "سید ابراهـیم" پایان ماموریت یڪ بسیجی #شهـادت است #شهید_مصطفی_صدرزاده
🌷 💠ساعت به وقت شهادت 🔰انگار دلم از داغون بود. از استرس داشتم خفه می‌شدم😰. من توی این دو سال و نیم دائم می‌خوندم. حتی جای لالایی🎶 محمدعلیم آیةالکرسی می خوندم. 🔰فاطمہ می‌گفت: " چرا برای من نمی‌خونی؟" می‌گفتم این برای . نمی‌تونستم آیةالکرسی بخونم. همش نصفه می‌خوندم باقیش فراموشم می‌شد😢. 🔰تا ظهر تاسوعا نمی‌تونستم جایی بند بشم. همیشه دلم به این خوش بود تا من ندم اتفاقی برای عزیزم نمیوفته🚫. اون روز ظهر رفتم . 🔰نمی‌دونم چرا روحانی داشت اون هم به فارسی می‌خوند. دعای علقمه خودش روضه بازِ😭. اومدم دعای همیشه خودم را بگم که زنده و سالم بیاد، شرمم شد😔. 🔰فقط به اندازه چند دقیقه از شرمندگی گفتم: " هر طور صلاح می‌دونید و خواست شماست، فقط همین👌."وقتی ساعت⏰ را گفتن شوکه شدم😦. 🔰من روز به وقت ما ساعت ١٢ این رو گفتم. مصطفام ظهر تاسوعا به وقت ساعت ۱۱:۴۰ شهید شد🌷 و خدا و بیت رو دید. این رو هم بگم که ساعت ما یک ساعت از سوریه جلوتره🕐. یعنی فقط چند دقیقه قبل خدا خودش دلمـ❤️ رو راضی کرد. راوی: https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#کلام_شهید🌷 #خدایا چقـــــدررر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی. 💥هیهــات! که نفهمیدم چقــدررر لذت بخش است، انسان #آماده دیدار ربّش باشـد👌. #شهید_مهدی_باکری 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
📖براي کسي که ⇜هيچ توضيحي لازم نيست❌ 📖و براي کسي که ⇜هر توضيحي اضافه است🚫! 📖آنان که عذاب مي‌کِشند ⇜و آنان که نمي‌فهمند عذاب مي‌دهند💔 ! 📖مهم نيست که چه داريد ⇜مهم اين است که چه داريد ! ... 📖راهی نمی‌بینم ! آینده پنهان است ... 💥اما مهم نیست ! 📖همین كافی‌ست كه راه را می‌بینی و ...😊 ♥️ــا🌹 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌾 #غریب و خسته و فرتوت مانده است 🍂به شوق لحظه باروت مانده است 🌾 #خدایا! استجابت کن دلمـ❤️ را 🍂که پشت یک غزل #تابوت⚰ مانده است. #مادرانه 💔 #شهید_ساجد_هشام_حمد ❤️ #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌷شهید حاج امینی در دست‌نوشته‌ای✍ که در #تاریخ65/10/19 نوشته است درخواست‌هایی را خطاب به مردم و رهروا
شهید امیر حاج امینی:📜 🔰سلام بر خدا و بندگان پاک و مخلص او. بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد😔 برای رهایی از این ، به این نتیجه رسیده‌ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: !عاشقم_کن. 🔰از این که بنده بد و گنه کار🚫 خدایم، سخت ام و وقتی یاد گناهانم می افتم، آرزوی می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود😞 به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ ای ندارم❌ که رو کنم؛ جز این که دلمـ❤️ را به دو چیز خوش کرده ام ⚀یکی این که با این همه گناه🔞 دوباره مرا به و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد💞 و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد⁉️ ⚁دوم این که قلبی رئوف و دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم☺️ لحظه ای حاضر به تحمل می شوم؛ بله به این دو چیز دلمـ❤️ را خوش کرده ام. 🔰پس ای پروردگار من! اگر که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که...😔 برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا و خشنودم کن و مرا ...😢 🔰دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، که دیگر نابودیمان💔 حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این هلاک گردد. 🔰ای کسانی که این نوشته📝 را یا بهتر بگویم این و این درد دلـ💔 نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این یا این پیام و یا در اصل این و تقاضای عاجزانه را می خوانید، اگر من به رسیدم و دل از این دنیـ🌍ـا کندم، بدانید که بنده ها هم می توانند به خواست او به بالاترین درجات👌 دست یابند. 🔰البته در این امر شکی نیست؛ ⚡️ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده خدا به آرزویش رسیده است. 🔸یا رب ، بر من درویش نگر 🔹هر چند نیَم لایق بخشایش 🔸بر حال من خسته دل💔 ریش نگر 🔰حال که به عینه دیدید، شما را به خدا قسم، التماس و استدعا می کنم بیایید و به خاکش بیفتید؛ زار زار گریه کنید😭 و امیدوار به و کرمش باشید و با او آشتی کنید💞 زیرا بیش از حد و بخشنده است. 🔰فقط کافی است از ته دلـ❤️ صدایش کنید؛ دیگر مال خودتان نیستید🚫 و می شوید؛ دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا می برد، می برد؛ ولی در این راه، آماده✊ و حاضر به تقبل هر گونه و رنج، همانند حسین و پیامدار او باشید 🔰هر چند که سختی و رنج های ما😓 در با آنها نمی تواند قطره ای💧 در مقابل دریا🌊 باشد. بله، شدن، مشقات و مصائب دارد.... 🗓شنبه 7/4/65 ⏰ساعت 5 بعدازظهر بنده مخلص و گنهکار، https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
سه سال🗓 می گذرد از #آخرین_عکسی که از #تو گرفتیم📸 از #آخرین دیدار😔 14 فروردین رفتی و در جواب دلتنگی
🌷 🌹خاطره ای از زبان خواهر شهید سالخورده🌹 🔸هر وقت به ماموریتی میرفت، همه روز برای سلامتیش دعا میکردم و سوره ی واقعه📖 و آیت الکرسی میخوندم. همه میدونستیم یه روزی محمدتقی میشه😔 🔹میگفتم خدایا! محمدتقی که شهید🌷 میشه، حقش هم کمتر از نیست، اما....💥اما....یه کم بیشتر بالا سر زن و بچش باشه، یه سنی ازش بگذره، مثلاً...مثل بشه🌷 🔸نمیدونم چرا همیشه، وقتی به شهادت محمدتقی فکر میکردم، ، شهید صیاد شیرازی به زبونم میومد. 🔹حتی وقتی جان، شهید شد🕊 روزهای اول، وسط گریه ها و زاری هام😭 همش میگفتم، مگه ازت نمی خواستم که محمدتقی به صیاد شیرازی برسه و مثل اون شهید بشه؟! 😔😔 🔸بعد یه مدتی، خواهرم اومد پیشم گفت ! تو همش برای شهادت محمدتقی اسم کدوم میاوردی⁉️ بلافاصله، بدون هیچ گفتم: صیاد شیرازی.... 🔹یهو خواهرم 📆 رو گرفت جلوی صورتم، گفت اینجا رو نگاه کن!!! یهو خشکم زد..... چقدرعجیب.....👇 🌷۲۱ فروردین، سپهبد صیاد شیرازی🌷 🌹🍃🌹🍃 - ۲۱ فروردین شهادت 🌷 - ۲۱ فروردین شهادت 🌷 📝 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#سیره_شهدا اینگونه بود😔 زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی‌ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند. خیلی تو هم رفت. از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم #پشیمان شدم. رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن. گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم. من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم‌های به این خوبی، #غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می‌کنند؛ از این ناراحتم که چرا باعث #گناه برادرام شدم!!! سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: #خدایا این کجاست و من کجا!!! #سردار_شهید_محمد_بروجردی #شادی_روحش_صلوات https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💖 شکر💖 🔹 چهارم🔹 🔸 خوب ابراهیم🔸 از صبح تا عصر به ادارات مختلف شهرمان رفتم اما مشکل من حل نشد. با اینکه از جانبازان جنگ بودم،اما اینقدر عصبانی شدم کہ بہ تمام مسئولین فحش دادم و گفتم:کاش داعش مے آمدو شما را... آخرشب،فرزندم کہ از شرایط من ناراحت بودگفت:بابا،من امروز یک کتاب جالب خواندم. خیلے آرامش بہ من داد. بیا شما بخوان. بعد کتابی را کہ تصویر یک شهید روے آن بود بہ من نشان داد. کتاب را انداختم آن طرف و گفتم: همش دروغہ. و بعد خوابیدم. جوان خوش سیمایے بالاے سرم آمد و گفت: دوست عزیز،چرا اینقدر ناشکرے؟! چیزی نشده.مشکل شما را اگر خدا صلاح بداند حل مے کند. خدا را بہ خاطر این نعمتی کہ داده شکر کن.نعمت ها را بیشتر مے کندو... از خواب پریدم. خودش بود. همان جوانے کہ تصویرش روے جلد کتاب قرار داشت. کتاب را از گوشہ اتاق برداشتم. نوشتہ بود: سلام بر ابراهیم. خاطرات شهید ابراهیم هادے. او به من این کلام الهی را یادآورشد: شکرگزارے کنید(نعمت خودرا) برشما خواهم افزود و اگر ناسپاسے کنید،محازاتم شدید است.(ابراهیم/۷) https://eitaa.com/setaregan_velayat313