#بمناسبت_۲۸_ربیع_الثانی_
#رحلت_عالم_بزرگوار_علامه_امینی
#رحمت_الله_علیه
#صاحب_کتاب_ارزشمند_الغدیر
#اثبات_ولایت_و_حقانیت_امیرالمومنین
#علی_ابن_ابیطالب_علیه_السلام
محمد تقی آل بحر العلوم
که علامه ای بود بس پارسا
بفرمود دیدم به رویا شبی
که گویی شده روز محشر بپا
بدیدم مکانی ست بس با شکوه
که میعاد گاه دل و دلبر ست
نمودم سوالی که اینجا کجاست
بگفتند این چشمه کوثر ست
چو نزدیک گشتم بدیدم به عین
که آنجاست از نور حق منجلی
نظر کردم و از شعف چشم من
پر از نور شد از جمال علی
بدیدم که ساقی مستان عشق
سرا پا بُوَد غرق نور و سرور
بدستان پاک یداللهی اش
نموده پر از آب جام بلور
بسی جامها ی بلورین پاک
پر از آب کرده کنارش نهد
ز آب گوارای کوثر علی
به هر کس که خود میشناسد دهد
به ناگاه دیدم در آن شور حال
بپا گشت هنگامه و همهمه
بپاشید بر روی علامه ی
امینی ز کوثر، شوی فاطمه
به رويش بسی آب کوثر بریخت
در آندم که علامه نزدش رسید
بفرمود رویم سپید از تو شد
خداوند رویت نماید سپید
نمودی ز رافت دو دستان خود
سپس بار دیگر ز کوثر پر آب
و اینبار در کام علامه ریخت
از آن باده ی کوثری بوتراب
چهل سال تحقیق و کوشش نمود
چو مرغی که در دام حیدر اسیر
سرانجام آن شاهکار گران
بشد جمعِ تالیف او ، الغدیر
#جواد_کریم_زاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
باید برای غربت آدینه بارید
حجمغمش را، از غروب جمعه فهمید
مفهوم تلخ انتظاری این چنین را
در جای پای روزهای زندگی دید
از نای نی باید سرود عاشقی خواند
بلبل شد و از درد هجران باز نالید
چون پیچک سبز توسل قد کشید و
در انتظار دیدنش در عرش بالید
شاید خدا درد دل ما را شنید و
آدینه هامان شد مکرر عید در عید
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ماشه را بچکان...
بغضت را خالی کن...
در سینه کش دیوارتنهایی ام
گلوله بارانم کن ...
جرم من!
پرسه زدن در کوچه
پس کوچه های خیال
چشمان توست!
#سوسن_درفش
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#رمان_قصهی_دلبری
#قسمتهفتادویکوهفتادودو
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قصهدلبری
#قسمت_هفتادویکم
نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم ..
مستأصل شده بودم و فقط نماز می خواندم!
حاج آقا گفت : « چمدونت رو ببند ! » اما نمی توانستم .
حس از دست و پایم رفته بود ..
خواهر کوچک محمدحسین وسایلم را جمع کرد . .
قرار بود ماشین بیاید دنبالمان
در این فرصت ، تندتند نماز می خواندم .
داشتم فکر می کردم دیگر چه نمازی بخوانم که حاج آقا گفت : ماشین اومد ! »
به سختی لباسم را پوشیدم .
توان بغل کردن امیرحسین را نداشتم
یادم نیست چه کسی آوردش تا داخل ماشین ..
انگار این اتوبان کش می آمد و تمامی نداشت!
نمیدانم صبرمن کم شده بودیا دلیل دیگری داشت
هی میپرسیدم : « چرا هرچی میریم ، تموم نمیشه ؟ »
حتی وقتی راننده نگه داشت ، عصبانی شدم که « الان چه وقت دستشویی رفتنه ؟ »
لبهایم می لرزید و نمی توانستم روی کلماتم مسلط شوم
می خواستم نذر کنم .
شاید زودتر خونریزی اش بند می آمد
مغزم کار نمی کرد .
ختم قرآن ، نماز مستحبی ، چله ، قربانی ، ذکر ، به چه کسی ؟ به کجا ؟
می خواستم داد بزنم
قبلا چند بار می خواستم نذر کنم سالم برگردد که شاکی شد و گفت :
« برای چی ؟
اگه با اصل رفتنم مشکل نداری ، کار درستی نیست!
وقتی عزیزترین چیزت روبه راه خدا می فرستی که دیگه نذرنداره!
هم می خوای بدی هم می خوای ندی ؟ »
می گفتم : « درسته که چمران شهید شد و به آرزوش رسید ، ولی اگه بود شاید بیشتر به درد کشور می خورد !
زیر بار نمی رفت : می گفت:« ربطی ندارد!»
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قصهدلبری
#قسمت_هفتادودوم
جمله آوینی را می خواند:
((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد .
هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش!))
نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد.
می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا.
پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان.
خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!))
حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..!
باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند
آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم ..
مدام می گفتم:
((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخواس بایه اشاره کارا درست می شه!))
نگران خونریزی محمد حسین بودم.
حالت تهوع عجیبی داشتم ..
هی عق می زدم می دانم از استرس بود یاچیز دیگر ..
حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت:
((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه .
احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!))
باورم شده بود..
سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود
می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد..
چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد ..
انگار درچشمم لامپی روشن کردند ..
یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:
((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/
دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین))
بغضم ترکید ..
می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!))
بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع ..
یاد روضه خواندن هایش
هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند..
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب پردﻩ را پَس میزند
✨و تمام ﺩاشتہ های
💫فراموﺵ شده را
✨عیاﻥ میکند
✨الهی رحم کن
💫تا با احساﺱ آرامش
✨و ، وجدانی راحت بخوابیم
🌓🌓🌓🌓
شبتونبخیر
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
سلامی بہ زیبـایی
عشق و بہ لطافت دل
بہ نرمی ابریشم مهربانی
بہ وسعت تبسم زندگی
بہ امتداد آسمان مهرورزی
و بہ بلندای افق نگاه زیــبا
تـقدیم بہ دوستـان عـزیزم
روزتون بخیرو نیکی
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون بخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
مضطر شده دلهامان ، بازآ به وطن مولا
یعقوب و زلیخاهت ، مائیم بیا یارا
شمعی تو به شبهایم ، دیدار تو میخواهم
پــروانه شدم یارا ، آتش بزدی دل را
بر لوح دلم نقش است آن صورت زیبایت
بی نور جمالت شد خامُش همه این دنیا
بر پیکر این دنیا چون جان به تنی ای جان
عالم شده حیرانت ای نور خدا بر ما
فرما نگهی بر ما ، ای حاضر و وی غايب
تا نور تو را بینیم آن پرتو جان افزا
آن خال لبانت زد بر خانه ی دل آتش
چون کعبه ی دلها شد آن خال لبت جانا
#علیرضا_دارآفرین
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
این خانه ی ویران شده یک روز دری داشت
دیواری و همسایه ای و دور و بری داشت
این کوچه که در آن اثر از رد کسی نیست
روزی همه ی شام و سحر رهگذری داشت
این مطبخ خاموش که در کنج حیاط است
از گرمی نان پختن مادر شرری داشت
تنها دهه ای پیش تر از این بخدا عشق
در باغچه خانه ما برگ و بری داشت
از سیبی و انجیری و انگوری و توتی
این باغچه شیرینی خوش طعمِ تری داشت
تا هفت محل آن سر این باغچه می رفت
عطر گل سرخی که دمادم ثمری داشت
این خانه که هر گوشه آن ارث کسی شد
روزی به سرش سایه مادر پدری داشت
عیدی و بهاری، سمنویی و صفایی
رسمی و رسومی، ادبی و هنری داشت
خردادی و مردادی و آبانی و مهری
گل دختر شیرین سخن و گل پسری داشت
ذی حجه و ذی قعده و شوال و جمادی
شعبان و محرم،رمضان و صفری داشت
نذری و نیازی و رکوعی و سجودی
ماه رمضانی و دعای سحری داشت
ای وای از ایوان! وسط خواندن قرآن
آنجا رمضان ها پدرم چشم تری داشت!
مادر که دلش غرق دعا بود و توسل
شور دگری داشت و حال دگری داشت
می داد نشانم پدرم در دل افلاک
هر وقت که ناهید به دورش قمری داشت
روح پدر و مادر من شاد که یک عمر
از برکتشان خانه ما شور و شری داشت
رفتند از این خانه و از خانه ما رفت
دستان دعایی که دمادم اثری داشت
در اینهمه آوار بگویید به دیوار این خانه ویران شده یک روز دری داشت!
#بهجت_فروغی_مقدم
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شبم تا به سحر
با دل سودا زدهام
بر در خانهٔ تو
حلقهٔ ماتم زدهام
#یوسفــدفتری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردم
به رفت و آمدِ مشکوکِ صاحب خانه شک کردم
چرا پس دیر کرده ؟ هان ؟ چرا آخر نمی آید ؟
تو رفتی تا که برگردی ، چه بی صبرانه شک کردم
درون باغ ، وقتی که به آن پروانه خندیدی
نمی دانم چه شد حتی به آن پروانه شک کردم
تو در آغوش من بودی ، صدایی ناگهان آمد
به رخت آویز و دیوار و چراغ خانه شک کردم
همین که روبروی آئینه رفتی و برگشتی
به سنجاق و تل و موگیر و عطر و شانه شک کردم
تو هر جایی که خندیدی به هرکس یا که هر چیزی
من مجنون زنجیری ، من دیوانه شک کردم
#سیدتقی_سیدی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
از امروز شروع کن... - @mer30tv.mp3
4.89M
صبح 12 آبان
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
با آمدنت کوچه پُر از باغ شده
هر باغ پُر از همهمه ی زاغ شده
خورشید به عشقِ تو غزل دم کرده
امروز دماغ ِخانه مان چاق شده!
#صفيه_قومنجانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای قدس شهیده ای به میدان آمد
در راهِ تو از جاده ی لبنان آمد
بینِ شهدا چهره ی معصومانه
چون دسته گل از کشورِ ایران آمد
#آسیه_مرادپور
(خاتون)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چون ماه که از پیله ی مهتاب درآید
لیلای من از هاله ی آداب درآید
مهتاب که شد، سینه کنم برکه ی آغوش
تا تاب و تب از این دل بی تاب درآید
چون روز شود بخت سیاهم اگر آن ماه
خورشید شود چشمش و از خواب در آید
برسینه ی من ریشه دوانده است و سرانجام
نیلوفرم از بستر مرداب درآید
پرورده ام از خون جگر، سِحر سخن را
تا قویِ غزل چون پری از آب درآید
#بهرام_احدی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
27.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرکار خانم#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی 🌼🌼
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
با این همه درگیری و آشفته حالی
پر میشود احساس من در این حوالی
خوابیده شور زندگی در لای لایم
گل میکند از شعر من گلهای قالی
دم میکنم چای محبت توی قوری
فرقی ندار قوری یِ مس با سفالی
باید برای دردها مرهم بسازم
اینبار با سعی زیاد و دست خالی
دلتنگم از حال خراب مردم شهر
آورده ام معجون نابِ بی خیالی
من غنچه ی امیدِ به آینده هستم
سبز است از من سینهء گلدان خالی
#مهتاب_بهشتی
#هفتهی_جدید_مبارک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هدایت شده از شعرو شاعری
16.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای بلند آوازه در ایران، سریش آباد من
زنده باشی، ای نگین سرخ بر تاج وطن
#سروده جعفر غفاریان
https://eitaa.com/sher_1355
رد شدی از کوچه دل، کوچه ام پُر گُل شده
جای پایت پر ز عطر سوسن و سنبل شده
نور امیدت شکسته چون قفس های تنم
شاخسار باغ جانم، چهچه بلبل شده
#عبدالکریم_زارعی_بختگانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
روز آمده با نشاط و شوقِ گُلِ نور
آورده فُروغ و عشق در مَحفِلِ نور
با نورِ اُمید و لُطفِ تابانِ خدا
گردیده دیارِ عارفان، مَنزلِ نور
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ترکیب دوتا دوبیتی
یه زیبایی تو داری چشم آبی
سفیدی مثل برفی تو نابی
تو را دیدم شدم من غرق درتو
عزیزم نیستی یک عشق آنی
گرفتارت شدم من یک اسیرم
عزیزم من زعالم جز تو سیرم
بمان حالا کنارم عشق و جانم
نباشی از غم و درد ِ تو پیرم
#مهسا_سعیدی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بی تو از کوچه گذر کردم و مهتاب نبود
عکسی از روی دلارای تو در آب نبود.
یادم آن روز بیامد که در آن کوچه ی عشق
بخت بدبخت من آلوده ی این خواب نبود
کوچه ی گرم و صمیمی که تو در آن بودی
بی رخت گرم تر از آخر سرداب نبود
باد در خالی آن پنجره غوغا می کرد
کاشکی دست کمش پنجره بی تاب نبود
نارون اشک من آهسته تماشا می کرد
پیچک کوچه هم از دست تو شاداب نبود
چشمه کوچه که از مهر تو در جوشش بود
بی تو خشکید و دگر جز خود مرداب نبود
کوچه شعری به من انگار که الهام نکرد
در هوایش اثری از غزل ناب نبود
#جواد_مزنگی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
می گریزم سوی فضلت،
هارب منک الیک
می کنم شکوه ز نفس
و قائمٌ بین یدیک
طفل از مادر گریزد
سوی مادر از هراس
مهربان آغوش بگشا
عبد فرّارم الیک
#مهدی_مهدویخو (احقر)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هدیه به شهیدمالکی شهید روشن دل🌷
مالکی را با پلاکش دیده ای
لحظه ای باقلب پاکش دیده ای
قلب پاکش بهتر از آئینه بود
لحظه هایش همچنان آدینه بود
لحظه هایش با صبوری می گذشت
درنگاهش شب چه جوری می گذشت
درنگاهش عشق کاری می نمود
کار های یاد گاری می نمود
درنگاهش موج دریامی دمید
در نگاهش کل عالم می چمید
زیرلب می گفت یارب رازیم
دیده ای اماده جان بازیم
گف یارب حالت رازم بده
لحظه ای تو عشق پروازم بده
بال پروازم بسوزد عشق تو
هم دهانم را بدوزد عشق تو
با دهان بسته ام من سوی تو
بادو دیده من ببینم روی تو
دیدن رویت چو می مستم کند
بشکند با عشق یک دستم کند
مست باشم ذکر یارب برلبم
در فراقت میرود تاب و تبم
ذکرگویم لحظه ای یادم کنی
بانگاهی لحظه ای شادم کنی
شادو خرم می نشینم ناشکیب
تا ببینم لحظه ای روی حبیب
تب بسود استخانم روزو شب
ذکر یارب یاربم بر روی لب
#محمد_فاریابی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky