eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
625 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
193 ویدیو
12 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹 سنگ بردار و بزن این شب آویزان را تا که بر هم بزنی خواب خوش شیطان را سنگ «قانون» دهان کوب زمین است بزن! آه! موسیقی خشم تو همین است بزن! زندگی زیر لگدهای هیولا سخت است رقص شیطان وسطِ مسجدالاقصی سخت است باز کن دفتر این پنجره‌ ی نارس را خط بزن فصل کبوتر کُشی کرکس را چیست در کام هیولا؟ -‌ قطرات خونت‌-‌ طعم والتّینت یا شاخه‌ ی والزّیتونت باز هم صاعقه افتاده به گیسوهایت تیرباران شده آواز پرستوهایت ناگهان راه بر این نغمه ‌ی جاری بستند ناگهان پنجره‌ای را که نداری بستند پنجه انداخته این بار هیولا در تو تا که خاموش شود لیلة‌الاسری در تو وای اگر نور تو بر روزنه ‌ی شب نزد این تبر نیست اگر بر تنه‌ ی شب نزند یا که خاکی کند از دغدغه رگ‌هایش را این تبر نیست اگر پس بکشد پایش را شب در انداخته با پنجه‌ی گرگت ای شهر! شانه خالی نکن از بار بزرگت از شهر! معجزات تو همین بود، رهایت کردند باز در آتش نمرود ، رهایت کردند شب مضاعف شد و فانوس حیاتت می‌سوخت زیر شلاق ، ستون فقراتت می‌سوخت چند وقت است که ویران شده‌ای اما من... طعمه ‌ی گردنه گیران شده‌ای اما من... پای این قبله که در آتش و دود افتاده‌ست چند وقت است که شیطان به سجود افتاده‌ست آب در کاسه‌ی خشم است که خون خواهد شد چشم اگر باز کنی «کن فیکون» خواهد شد با فقط آه تو افلاک تکان خواهد خورد کوه در حافظه‌ی خاک تکان خواهد شد نفسِ ویران شده در حنجره‌ی من ای قدس! اولین خانه ی بی‌پنجره‌ ی من ای قدس! شبِ آواره از آغوش تو بالا نرود خون پاک تو به حلقوم یهودا نرود قوم نمرود در این مصر که غوغا نکنند استخوان‌های تو را طعمه‌ی سگ‌ها نکنند چنگ در گیسوی افروخته‌ی باد بزن! درد آوارگی‌ات را همه جا داد بزن کوچه‌هایت اگر از ابرهه و نیل پر است آسمانت ولی از خشم ابابیل پر است شهر من! سنگ تو خاصیت باران دارد سنگ، خون جگر توست که جریان دارد آخرین بار که گیسوی تو پرپر می‌شد سنگ در مشت تو ای شهر کبوتر می‌شد تیغ در دست خطرناک‌ترین دژخیم است نوبتی باشد اگر ، نوبت ابراهیم است @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد  چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید  و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد! چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید  ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت  شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد  و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت  بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر  در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟ کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد  بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟ بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن  کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد   @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 گرفته قلبم  و آه ، هم مدد مرا ندهد برای درد فراقت کسی دوا ندهد براه مانده نگاهم بیا گل نرگس کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد مریض عشق تو گشتم که دلبری بکنم "صبا" بگو به طبیبم مگر شفا ندهد   دوباره جمعه رسید و، دوباره دلتنگم دلم بجز "توکجایی" دگر نوا ندهد   گذشت عمر و همه زائر حرم شده اند مگر که صاحب ما کربلا به ما  ندهد    @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 تا کمی سایه رخسار تو در آب افتاد آب در فکر فراموشی مهتاب افتاد سنگ‌های کف آب از هیجان غلطیدند نوبت هلهله و شادی مرداب افتاد ماهی از شور و شعف ولوله ای برپا کرد غم به فکر طرب و نغمه شاداب افتاد نی و نیزار به یُمن قدمت رقصیدند شرر افتاد به جان نی و بی تاب افتاد رنگ رخسار گل عاشق بیچاره پرید با خجالت پی سُرخاب و سفیدآب افتاد بلبل غم زده بر شاخه لرزان درخت فکر شعر و غزل و قافیه ناب افتاد گوشه ذهن پر از خاطره اش ماهیگیر بهر این صحنه مستانه پی قاب افتاد @shaeranehowzavi
هدایت شده از مجتبی خرسندی
گیرم که مقام و شهرتش بسیار است عکسش همه‌جا روی در و دیوار است روزی چو کویر خشک از یاد رود هر مرد که در مجردی "گل‌زار" است @Mojtaba_khorsandi
شیـدای امـام منتظَر بسیـار است عمـریست جهـان منتظِر دیـدار است این چشـم اگـر لایق دیدارش نیست شاید سر سفره نـان مشکلدار است! @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 مسلمانیم امّا آه از ،اینگونه مسلمانی نصیب ما نشد غیر از پریشانی پریشانی ندانستیم از اسلام جز نفرین و جز نفرت نفهمیدیم از دین خدا غیر از رجزخوانی چنان بیگانگان از هم جدا افتاده اند امروز -به مکر نابرادرها- برادرهای ایمانی برادرجان! بدان یوسف عزیز مصر خواهد شد اگرچه چند روزی هم شود در چاه زندانی مبادا تا برادر را درون چاه اندازیم «یهودا» که ندارد سرنوشتی جز پشیمانی قدم بردار با ما در صراط المستقیم اکنون که از پایان این بیراهه ها چیزی نمی دانی صدایی از حرا  می آید اینک، گوش بسپارید: «مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی! مسلمانی!» * @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 درگیر تردیدم میان راه و بیراهم  گاهی تو را می‌خواهم و گاهی نمی‌خواهم از دور مثل قله‌ای سر سخت و مغرورم  افسوس از نزدیک اما کوهی از کاهم وقت فراق یارها طولانی‌ام اما در لحظه‌ی دیدارها بسیار کوتاهم از خود مکدّر میشوم وقتی نمی فهمم در کار خلقت چیستم ؟ آیینه یا آهم در پنجه ات جز قطره‌های آب چیزی نیست من یک فریب کوچکم،تصویری از ماهم می‌خواستم پیغمبرم باشی ولی ای عشق روزی مسلمان بودم و امروز گمراهم @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 تو مهربان‌تر از اینی، مرا به راه بیاور قطار حوصله ام را به ایستگاه بیاور بتاب از پس پرده که پنجره بشکوفد جهان شب‌زده را مژده پگاه بیاور بخند بلکه برویم، بخند از تو بگویم بخند و آینه‌ها را به قاه قاه بیاور تویی که راهی نوری به رسم هدیه و سوغات برای این دل افسرده قرص ماه بیاور کجاست شانه آرامشت زمان تلاطم؟ مگر خود تو نگفتی به من پناه بیاور؟ @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 شبی بلند، شبی بی‌قرار و طوفانی شبی که مرگ مرا می‌بَرَد به مهمانی ‌ رسانده است به آبادی‌ات مرا امشب کسی از آن طرف مرزهای ویرانی ‌ هنوز زیر زبانم حلاوتش جاری‌ست نبات یاد تو با طعم چای ایرانی ‌ نمی‌شود که نگویم که: "دوستت دارم" درست زیر همین آسمان بارانی... ‌ کشانده است مرا از غبار خوزستان به شهر آینه‌ها، دلبر خراسانی! ‌ مرا ببخش اگر دیر آمدم اینجا که شرم داشتم از این‌همه گران‌جانی ‌ هنوز حاجت من کوچک‌ست مثل خودم هنوز دست تو امّا پر از فراوانی ‌ بخوان که خواندن تو چیز دیگری‌ست عزیز به گوش بسته‌ی ما آیه‌ی مسلمانی ‌ مجال نیست برایت قصیده سر بدهم رسیده است به ناچار بیت پایانی ‌ شب‌ست و راه، بدون تو غرق تاریکی‌ست بتاب در شبم اِی آفتاب پنهانی... ‌‌ @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 بی‌خواب پی هم‌نفسی می‌گردد بی‌تاب پی دادرسی می‌گردد انگار که هر شب آسمان، ماه به دست تا صبح به دنبال کسی می‌گردد @shaeranehowzavi