🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 1⃣1⃣
#همسروهمسنگر
#ازلسان_همسرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#محمدرضازارع_الوانی
پیش از اینکه من با آقا رضا صحبت کنم خواهرشان که واسطه وصلتمان بود به من گفتند آقا رضا شهید زنده است ! و شما قرار است با یک شهید زنده وصلت کنید . وقتی آقا رضا به خواستگاری آمد در همان صحبتهای اولیه به من گفت : 13 تا از بهترین دوستان من شهید شدهاند ما هم در خط پرواز هستیم . من این راه را با تمام وجود پذیرفتم و اگر شما هم این مسیر را میپذیرید ، یا علی و گرنه من به دنبال کسی هستم که هم (همسرم باشد و هم همسنگر من). من هم در پاسخ ایشان گفتم من به این طرز تفکر و عقیده افتخار میکنم. این نوع نگاه با توجه به شرایط کنونی که در آن زندگی میکنیم، بسیار ارزشمند است و من به شخصیتی چون شما افتخار میکنم . در حقیقت دوست دارم با صاحب این طرز تفکر ازدواج کنم چراکه همه فکر و ذکر خودم هم همین مسائل است . اما حیف که برای ما زنان جهاد تعریف دیگری دارد و تنها با همراهی و همسنگری با شما به منصه ظهور خواهد رسید . آن روزها که من و آقا رضا با هم آشنا شدیم سال 1393 بود . او 32 سال داشت و اوضاع و احوال سوریه هم بحرانی بود . خوب به یاد دارم که مراسم عقد ما به خاطر مأموریتهای آقا رضا در سوریه به تأخیر افتاد . قرار بود در روز عید غدیر عقد کنیم که در نهایت 3 روز بعد از عیدغدیر یعنی در روز 4 مهر ماه سال 1393 مراسم عقد و ازدواجمان برگزار شد. وقتی عقد ما به خاطر حضور رضا در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به تأخیر افتاد دوستانم به شوخی میگفتند آقا رضا میخواهد به تو ثابت کند آنقدر به اعتقادات و کارش تعهد دارد که مراسم ازدواج خود را هم به خاطر حضرت زینب (سلام الله علیها) و اهل بیت (علیهم السلام) به عقب انداخته است . زندگی مشترک من و آقا رضا به دو سال هم نرسید و حاصل این زندگی محمدقاسم یک سال و سه ماهه است . نام محمدقاسم را هم خودش برای فرزندمان انتخاب کرد. ابتدا قرار بود اسم ایشان را محمد یا علی بگذاریم . رضا گفت انشاءالله تا زمان به دنیا آمدن بچه ، ببینیم چه اتفاقی پیش میآید . اما گویی قبل از ازدواج ما یکی از همرزمان و دوستانش به نام قاسم قریب به شهادت رسید .آقا رضا خیلی به ایشان ارادت داشت و بعد از شهادت این دوستش نام محمدقاسم را برای فرزندمان انتخاب کرد . گفت من این نام را به عشق دوست شهیدم ، محمدقاسم انتخاب کردم .
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 2⃣1⃣
#سینه_سوخته_ازداغ
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_زارع_الوانی
زمانی که من با ایشان ازدواج کردم بارها به سوریه اعزام شده بود . هر بار هم بعد از یک دوره 45 روزه بازمیگشت و کمی بعد راهی میشد . در این مدت تعدادی از بهترین دوستانش به شهادت رسیده بودند اما ایشان هرگز در جلوی چشمان من بیتابی دوستانش را نکرد و خم به ابرو نیاورد . البته در وصیتنامهاش نوشته بود : «چقدر از داغ برادرانم سوختم و دلتنگ لقایشان هستم» من تا یک هفته قبل از آخرین اعزام هم اشک آقا رضا را ندیده بودم . تا اینکه یک روز به زیارت قبور شهدا رفتیم و آنجا آقا رضا بیتابی کرد . یک هفته قبل از آخرین اعزامشان برای اینکه فراغت و تفریحی باشد به شمال رفتیم . در آنجا به گلزار شهدا رفتیم . آقارضا سر مزار تکتک شهدای مدافع حرم و شهدای صابرین رفت و با آنها صحبت میکرد و از تکتک آنها التماس دعا داشت . وقتی سرمزار شهدا میرفتیم رضا خاطرات آنها را برایم روایت میکرد و از شاخصههای اخلاقیشان صحبت میکرد . همه شهدا را زیارت کردیم تنها سرمزار شهید روحالله عمادی نتوانستیم برویم .
اما وقتی سرمزار شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا رفتیم ، تازه متوجه عمق فاجعه شدم که آقا رضا چقدر داغدار هستندو چه سینه سوختهای
دارند . رضا بعد از خواندن فاتحه به سجده افتادند و بلند گریه کرد . وقتی صدای گریه ایشان را شنیدم از آنجا رفتم تا ایشان راحت باشند . رضا با سجاد درددل میکرد و من فکر میکنم همانجا بود که همسرم برات بهشتی شدنشان را گرفت . بعد از شهادت سجاد گویی رضا قد خم کرده باشد . نگاه رضا به شهدا نگاهی ملتمسانه بود . مشاهده حال و هوای آقا رضا نشان از این داشت که ایشان میدانست دیگر وقت آسمانی شدنش رسیده است و در نهایت به عشقش رسید .
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 3⃣1⃣
#بابی_انت_وامی
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_زارع_الوانی
شهادت ایشان همیشه در ذهن من تداعی میشد اما هرگز به شرایطی که امروز و بعد از شهادت رضا در آن قرار گرفتهام فکر نمیکردم . من به موارد اخروی آن میاندیشیدم . امروز که افتخار همسری شهید مدافع حرم نصیب من شده است، خوب فکر میکنم و میدانم شرایط دشواری پیش رو دارم . باید صبر زینبی پیشه کنم و از خدا و
اهل بیت (علیهم السلام) امداد میجویم که بتوانم غم دوری و فراق ایشان را تاب بیاورم . وقتی با آقا رضا برنامه
تلویزیونی مدافعان حرم را نگاه
میکردیم ، متوجه حالت غبطه و حسرت در نگاهشان میشدم . انگار میگفت پس من کی؟! بعد رو به من میکرد و میگفت : خانم شما هم باید اینگونه مثل همسران شهدا صحبت کنید . من ناراحت میشدم . رضا میگفت : من فکر میکردم شما دیگر پخته شدهای انگار هنوز آمادگی پیدا نکردی . این همه میگویی «بابیانت و امی» این همه میگویی «انی سلمً لمن سالمکم» ، پس اینها شعار بود . امروز دیگر زمان این رسیده که اهل عمل باشی . شوخی نیست . اهل بیت (علیهم السلام) که از ما تنها شعار خالی نمیخواهند . باید در راه تحقق بند بند زیارت عاشورا جان بدهیم ، خون بدهیم . این حرفهای آقا رضا به خوبی به من میفهماند که این رفتن را دیگر بازگشتی نیست . محمدرضا در سجده آخر نمازهایش همواره این دعا را میخواندند که «اللهم اخرجنی حب الدنیا من قلوبنا و زدنی قلوبنا محبه امیرالمومنین(علیه السلام)» آقا رضا میگفت : اگر میخواهی پرواز کنی باید دل بکنی از دنیا و همه تعلقاتش . تا دل نکنی نمیتوانی پرواز کنی و باید راه درست را برگزینی . ذکر رکوع نمازهای همسرم این بود : «یا هادی اهدنا صراط المستقیم» و من میدانستم «اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک»های همسرم در قنوت نمازهایش شهادتش را قطعی خواهد کرد .
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 4⃣1⃣
#آخرین_وداع
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_زارع_الوانی
آخرین وداع خیلی سخت بود ، بر عکس همه خداحافظیها ؛ همسرم حلالیت طلبید و من نمیدانستم چه باید جواب رضا را بدهم . همیشه با آب و قرآن بدرقهاش میکردم اما برای اولین بار خیلی با سرعت از ما جدا شد و من فرصت هیچ کدام از این کارها را پیدا نکردم . آقا رضا ساکش را برداشت و با دل کندن از همه تعلقات دنیوی چون پرندهای به سرعت پرید و رفت . آقا رضا خیلی تند و سریع خداحافظی کرد تا وابستگیها کار دستش ندهد .
#جای_مزارش_رانشانم_داد
خداحافظی عجیبی بود ؛ میخواهم خاطره آخرین فلافل خوردنمان را هم برای شما روایت کنم. خیلی جالب بود. همین اواخر رفتن رضا با هم بیرون از منزل بودیم ایشان گفت : بیا برویم فلافل بخوریم من گفتم نه برویم خانه
تا من غذایی آماده کنم . اما آقا رضا گفت: خانم این آخرین فلافل عمر من است که میخواهم بخورم . دو بار این جملهاش را تکرار کرد . خوب به یاد دارم شبهای جمعه همیشه دلش هوای باغ بهشت (گلزار شهدا) را میکرد . آماده که میشد به من میگفت حاضر شو برویم اگر نیایی خودم تنها میروم . من هم خیلی زود آماده میشدم . آنقدر نبودنهایش در خانه زیاد بود که وقتی به مرخصی میآمد دوست داشتم از تکتک لحظههایی که هست ، استفاده کنم . هر لحظه با آقا رضا بودن برایم غنیمت بود . وقتی باغ بهشت میرفتیم مکان خاکسپاریاش را کنار مزار شهید غفاری به من نشان میداد و به من میگفت اینجا مزار من خواهد بود. مزار شهید محمدرضا الوانی .
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 5⃣1⃣
#سفربه_سوریه
#ازلسان_همسرمعزز
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_زارع_الوانی
بعد از آخرین اعزامش 20 روزی گذشت . در این مدت با هم در تماس بودیم . وقتی تماس میگرفت از حال و احوال خانواده جویا میشد از دلتنگی و دوری حرف میزدیم . قبل از شهادتش با اصرار از من خواست که گذرنامهام را آماده کنم تا همراه چند نفر از دیگر خانوادههای رزمنده برای زیارت به سوریه برویم . خیلی برای این کار عجله داشت . انگار میدانست آخرین دیدارمان خواهد بود . وقتی همه مقدمات آماده شد با ایشان تماس گرفتم و گفتم ما آمادهایم . اما انگار خبری در راه باشد گفت باید صبر کنید . پیش خودم گفتم این همه عجله و اصرار آخر هم اینگونه پاسخ من را میدهد ، بگذار از سوریه برگردد به او خواهم گفت . از پشت تلفن خوب نیست . انگار آقا رضا میدانست زمان پرواز نزدیک شده است .
#خبرشهادت
یکی دو تا از دوستانش با من تماس گرفتند و آدرس منزل را خواستند .
تعجب کردم . با خودم گفتم آدرس منزل و بازدید از خانواده ما برای چه ! منتظر تماس رضا شدم تا موضوع تماس دوستان و پرس و جویشان برای آدرس را به ایشان بگویم . مادر آقا رضا که تماس گرفت صدایش گرفته بود .
علتش را پرسیدم که به بهانه
سرماخوردگی از سرش باز کرد . کمی شک کردم ، بعد از این همه تماسها
یکی از دوستان رضا پیامک زد و
نوشت «شهادت برادر عزیزم را خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) مقام معظم رهبری و شما تسلیت میگویم و امید که با شهدای کربلا محشور شود» بعد از خواندن این پیامک با خواهر رضا تماس گرفتم ، اما گوشی دست همسرش بود گویی آنها در جریان بودند و من بیخبر مانده بودم . در نهایت با ارسالکننده پیام تماس گرفتم ایشان که دیدند من اطلاعی از شهادت همسرم ندارم گفتند که پیام را اشتباه ارسال کردهاند . مجدد با یکی دیگر از خواهرهای رضا تماس گرفتم . مدام میگفت چیزی نیست ، اما از همین «چیزی نیست» گفتنها متوجه شدم رضا به آرزوی قلبیاش رسیده است و من هم تسلیم امر خدا شدم و گفتم «اللهم رضاً برضائک». بعد از آن هم به لطف خدا صبوری را پیشه کردم . آقارضا در هفتمین روز از مهر ماه سال 1395 با اصابت تیر در حلب سوریه به شهادت رسیده بود .
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
2.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨سهم یاد امروز از امام زمان
🔴🎥 سخن عجیب آیت الله بهلول در مورد سال ۱۴۰۰
🔺آیت الله بهلول: سنه ۱۴۰۰ شمسی دنیا به دست امام_زمان (عج) است!
🗓 به مناسبت هفتم مرداد، سالروز وفات علامه بهلول گنابادی
#مهدویت
✨عرفه را دریابیم✨
💠امام علی علیه السلام :مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلّا بِعَرَفَاتٍ
🍃برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمیشوند
📚دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 294 .
#حدیث_روز
🍃✨🍃✨