eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم مۍنـــویــسم زتـوڪہ دار و نـدارم شـده اۍ بـیقرارتـــ شدم و صبـرو قــرارم شده اۍ مـن ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشۍ لیل ونهارم شده اۍ السلام علیک یا ابا صالح المهدی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
از کـویرِ خشك بـر دریا سـلام هـر نـفـس بـر زاده ى زهـرا سـلام... باز مـی گـویم بـه تو از راه دور یا حـسـیـن بـن عـلـی(ع) آقا سـلام...   @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن... 🌷شــــهید 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺فرازی از وصیتنامه شهید مدافع‌حرم عبدالرشید رشوند🌷 ما تا آخرین قطره خون، مقابل دشمن ایستادیم و سنگرمان را خالی نکردیم تا کشورمان امن بمانـد و کسی نگاه چپ به ایران عزیز اسلامی‌مان و ناموس کشورم نکند! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 آخرین باری که مهدی به ایران آمد با هم به مشهد رفتیم و بعد از این که زیارت کردیم ؛ در صحن سقاخانه دیدم ایستاده و می خندد، به مهدی گفتم : چیه مادر چرا می خندی؟ گفت : مادر امضای شهادتم را از آقا امام رضا(علیه السلام) گرفتم ؛ من به مهدی گفتم : مادر اگر تو شهید بشوی من دیگر کسی را ندارم دستش را به سمت آسمان برد و گفت : خدا هست . دو سال میشه که شهید مهدی رو بعد از شهادتش می شناسم . تو این دوسال به قم و مشهد مشرف شدم و خیلی دلم می خواست مزارشهید مهدی رو پیدا کنم اما چون کاروانی بود نمی شد . امسال هم به مدد اقا امام رضا (علیه السلام )باز هم اومدیم قم ، قبل از این که قم برسیم به مسئول کاروانمون گفتم : خیلی دلم می خواد برم گلزار شهدای گردان فاطمیون ، ایشون گفتن ؛ اطلاعی از مکان بهشت معصومه (سلام الله علیها) ندارند و ان شاءالله ی روزی خودم میرم . قم رسیدیم، و کاروان جهت اقامه نماز و ناهار تو ی پارک وایساد . تو پارک ، یهو چشمم به پرچم های سبز و خوشگل برافراشته رو مزار شهدا خورد . فکر می کردم گلزار شهدای دفاع مقدس هستش . جلو تر که رفتیم مسئول کاروان بهم گفت به آرزوت رسیدی !! من ناخواسته تو گلزار می دویدم تا که چشمم به مزارشهید مهدی خورد اشک از چشمام جاری شد ؛شهیدمهدی دعوتم کرده بود . « اي پيامبر! هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند .»آیه۱۶۹ سوره آل عمران 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت با غیرت حیدری بچه های "فاطمیون" میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد ؛ جنگ بچه‌ها خاکریز به خاکریز نبود ، بلکه تن به تن با تکفیری‌ها گلاویز شده و بچه‌های خط شکن به فرماندهی شهید "مهدی صابری" سینه به سینه تکفیری‌ها زد و خورد می‌کردند ؛ تکفیری‌ها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی می‌ریختند و بچه های "فاطمیون" از بس با دوشکا و سلاح‌های سنگین 23 شلیک کرده بودند که این سلاح‌ها هم از کار افتاده بود .سختی و شدت جنگ ، توان بچه های "فاطمیون" را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاح‌ها ، دشمن را امیدوار کرده بود . تنها اسلحه‌ای که با آن نفرات دشمن را به درک می‌فرستادند کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلوله‌های بچه های "فاطمیون" عملا آن را هم از دست داده بودند اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاح‌های مدرن هدیه اسرائیل ؛ در این میان شهید "مهدی صابری" هم فرماندهی می‌کرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین می‌پرداخت و یکجا بند نمی‌شد . همه بخاطر تمام شدن مهمات‌مان در اوج ناامیدی بودند، که ناگهان دیدند، که "شهیدفاتح معاون سردارشهیدتوسلی" یک چفیه پر از نارنجک برایشان آورد هدیه‌ای بود از طرف «ابوحامد(توسلی) و در آن شرایط سخت خدا می‌داند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل "میرزامهدی" و بچه‌های خط شکن ایجاد کرد؛ از آنجا که بچه های "فاطمیون" نسبت به تکفیری‌ها در موضع بالاتری قرار داشتند و آنها هم در چندمتری آنها در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند ؛ گویا فهمیده بودند مهمات‌ نیروها به پایان رسیده و کار بچه ها تمام است ؛ بچه ها معطل نکردند و شروع کردند به انداختن نارنجک‌ها ؛ با هر نارنجکی که بچه ها پرتاپ می‌کردن ؛ جمعی از آنها راهی دوزخ می‌شدند، اما انگار تعدادشان کم نمی‌شد ، بیش از صد نفر از تروریست ها را بچه های "فاطمیون" به هلاکت رسونده بودن؛ اما مثل مور و ملخ زیاد می‌شدند و بالا می‌آمدند آنها اهمیت تپه را می‌دانستند و نمی‌خواستند شکست را قبول کنند ؛ در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچه‌ها را داشت که شهید "مهدی صابری" این شیرمرد با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشی‌های تکفیری صف آرایی می‌کرد و جنگ نفر به نفر شروع می‌شود . شهید "میرزا مهدی" "علی اکبر" گونه جنگ شدیدی را آغاز می‌کند دشمن که عقب‌نشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره می‌داند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی می‌کند؛ بچه های "فاطمیون" در صحنه نبرد بودند که دیدند "میرزا مهدی" خودش را با تن مجروح به آنها رساند تا نگاه فرمانده به "میرزا مهدی" می افتد؛ می بیند لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او؛ میگوید : "مهدی جان" شما دیگر برگرد عقب بچه‌ها هستند و شما هم زخمی شده‌اید ، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است ؛ مهدی با حالتی مظلومانه می گوید : نـــــه برگشتن من در این شرایط سخت ، عین نامردی است ، فرمانده اش که میبیند زیر بار نمی‌رود نگاهش را برگرداند، که یک دفعه دید یکی از بچه‌ها فریاد کشید "مهدی، مهدی" را زدند تا نگاه "فرمانده" مجددا به مهدی افتاد دید ؛ مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد ؛ ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) که مهدی مهمان مادر شد ، شهید "میرزامهدی" در فاطمیه زهرایی شد؛جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود و با لب تشنه به "علی اکبر لیلا" پیوست و به آرزوی دیرینش رسید . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو میروی و پر ازبغض شده درگلوی من سرزینب به سلامت ،برو برادر من 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 سلام و درود خدا به شهدای "مدافع حرم" عمه جانم "زینب" سلام الله علیها سلامی مخصوص به شهید "مهدی صابری" نمی دانم نوشته ام را چگونه آغازکنم اما می نویسم، و ازمردی می گویم که شجاعتش همچون حضرت"علی اکبر"علیه السلام نظرهارا به خود جذب کرده از زمانی که شناختمت تصمیم گرفتم تااز شما بنویسم تا همه شما را بشناسند هر چند که این قلم ناتوان از وصف کرامات و شجاعت های شماست شهیدمهدی زین الدین چه زیباگفت : در زمان غیبت به کسی"منتظر" می گویند که منتظر "شهادت" باشد و شما چه خوب منتظر بودی شهیدی دیگر می گفت : کسی می تواند از سیم خار دارهای دشمن عبور کند که در سیم خار دارهای نفس خود گیر نکرده باشد . وتوچه خوب توانستی باشجاعت عبور کنی !! اما من هنوز بین سیم خاردارهای نفس خودم گیر کردم !! (شهدا افتادندتامابلندتربایستیم ؛ پس بنگرکه کجا ایستاده ای). 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دلم به خوش است که پاسخش واجب است ؛ علیک یا ولی الله سلام "ای برادر" 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 فردا که بیاد میشه دومین هفته ای که اومدیم این برنامه فرهنگی یعنی الان دقیقا یک هفته و شش روزه که از خونواده و شهر و کار و فکر و ذکر و مشغله و مثلا درس؛ که البته انصافا این پنج تای آخری رو خیلی خیالشون نیستم، دورم و دارم در کنار همرزم های آینده م زندگی میکنم . همرزم های خوب و قشنگی که در عین شوق و ذوق رسیدن به آمال و آرزوهاشون ایستادن جلوی نفسشون و پشت پا زدن به همه ی اون آمال و آرزوها(البته به طور موقت) پی شهادت و جراحت رو مالیدن به تنشون و پا تو راهی گذاشتن که به نحو احسن طی کردنش ، سعادت وجاودانگی رو همراه داره ؛ نوشتنم نمیاد !! حداقل هدف و انگیزه همرزمام اینه که با این حرکتشون شاید بتونن ذره ای ؛ تاکید میکنم ، ذره ای ازاون حقی که از طرف خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به گردنشون هست رو ادا کنند . بماند که یکسری هاشون سودای کشته شدن فی سبیل الله اون هم تو لباس پاسداری از حریم اهل بیت علیهم السلام رو دارن . ان شاءالله . نمیدونم چرانوشتنم نمیاد !! (۱۳۹۳/۷/۵ - مهدی صابری) 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم