📃فرازی_از_وصیت_نامہ:
💢فرزندانم . .
محبین حضرات معصومین
علی آقا،خانم فاطمه و آقا محمد.
🍁خوشحالم که به دِین خود عمل کردم شاید نواقصی هم داشته ام اماسعی کردم که فقط رزق_حـلال کـریـمه اهـل بـیت علیهاالسلام رابه خانه برسفره مهیا کنم و از حضرات معصومین خواستارم که نسل و ذریه ام، ولایت مدار و ادامه دهنده ی راه این حقیر باشند.
🍂مطمئنم پسرانم متدین، ولایتی و مفید برای نشراحکام دین و دخترم باعفت و حجاب خود با چادر،دل حضرت زهرا(س) را شاد می کند.
🎋بدان که برای این چادر کـه هدیه حضرت زهرا سلام الله علیها است، خون دلهاخورده شده و خون های بسیاری برای حفظ آن بر زمین ریخته است.
🥀خادم_حرم_حضرت_معصومه
مدافع_حرم_حضرت_زینب
شهیـد #مهدی_ایمانی
سالـروز_شهــادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑تصرف شد...
وقتی که شهیدان مدافعحرم #مهدی_قره_محمدی و #مهدی_ایمانی موفق به تصرف تانک انتحاری داعش در سوریه میشوند😉
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهیدی که وقتی نماز اول وقتش را از دست داد خیلی ناراحت و نگران شد و اشک از چشمان پاکش جاری شد...
در حال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب و عشا به هم رزمانش گفته بود که به راننده بگن بایسته؛
بعد راننده ی اتوبوس گفت الان جایی برا نماز خوندن پیدا نمیشه و نیم ساعت بعد به مقصد میرسیم و شهید شالیکار در جواب به آنها گفت من یکسال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم شما باعث شدین که من نماز اول وقتمو از دست دادم
و خیلی ناراحت و نگران بود و سرش را به شیشه ی اتوبوس خم کرد و اشک از چشم هایش جاری شد از اینکه نماز اول وقت رو بعد از یک سال از دست داده بود و این خاطره ی شهید شالیکار خیلی جالب و تأثیرگذار بود
رسول اكرم(ص): أَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّه
نماز در اول وقت خشنودى خداوند و پايان وقت عفو خداوند است.
شهید محمد شالیکار 🦋
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
نگران_نباش، #من_هستم!
🌷هشت ساعت زیر باران مدیترانهای چیزی برایمان نگذاشته بود، میثم یک لحظه چشم از دوربین حرارتی برنمیداشت، سوز سرما تا مغز استخوانمان نفوذ کرده بود. به میثم گفتم: «کسی رو تو دوربین داری؟»باتعجب گفت: «تو این سرما، حرارتی تو بدن آدم نمیمونه که من بتونم با دوربین حرارتی اونها رو ببینم.» گفتم: «تا عملیات چیزی نمونده، سنگر کمین رو گم نکن.» گفت: «از قبل با جی.پی.اس سنگرهای اونا رو ثبت کردم، نگران نباش.»
🌷آن شب به خاطر سرما و باران شدید، عملیات لغو شد، فردای آن روز آمد به من گفت: «وقتی ازم پرسیدی،دشمن را داری و من گفتم نه؛ محمدشالیکار اومد زیر گوشم گفت: نگران نباش، من هستم، سنگر اونا رو بهم حدوداً نشون بده کجاست،من میرم به سمت اونها، هر وقت بهم شلیک کردند، شما همونجا رو با آر.پی.جی بزنید!» گفتم: «وجود محمد برای گروه ما نعمت است.» میثم گفت: «آره، جدا از تجربه جنگی، روحیه و معنویتش منو مجذوب خودش کرد.»
به یاد جانباز سرافراز بالای ۵۰ درصد دفاع مقدس و شهید مدافع حرم محمد شالیکار (فریدونکنار) و جانباز شهید مدافع حریم میثم علیجانی (بابلسر)
راوی: مفید اسماعیلیسراجی
@shahedaneosve
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃به دنبالت نقشه را زیر و رو میکنم. میخواهم مبدا #حیاتت را بیابم و از آنجا تحقیقاتم را آغاز کنم. پیدایش میکنم، #مازندران، فریدونکنار!
🍃عجیب است ولی هنوز روح سال چهل و شش در همان کوچه ای که خانهتان بود #سرگردان بود. او هم مثل من تو را جستجو میکرد، ولی در بند خانه ای شده بود که تو اولین بار پا بدان جا گذاشتی. او تو را از میان خانه های نوسازی که خیلی محو رنگ و بوی تو و سالهای زندگیات را دارند جستجو میکرد.
🍃من مانند او نیستم! میگذرم، از جایی که اولین بار #متولد شدی، در آن قد کشیدی، درس خواندی، کار کردی و... میخواهم زود به تحقیق و #تفحص خاتمه بدهم و به آخرش برسم. منتها یکی دو جاده مانده به خانه آخر میایستم. تو در این جاده مجروح شده بودی! یادت میآید جناب آقای #محمد_شالیکار؟
🍃من یادم نمیآید در کدام #عملیات ولی میدانم با آن سن کم بد مجروح شدی، آن هم از ناحیه سر. برخلاف پیشبینی هایشان این پایان نبود. هنوز پیمانه سر ریز نشده بود.
🍃جاده ها را باز پشت سر میگذارم. اینبار یک جاده مانده به خانه آخر توقف میکنم. اینجا تو دیگر چهل و نه سالت شده. برای #عتبات رفته بودی که شنیدی درگیری ها بالا گرفته و #سوریه شلوغ شده.
🍃از ذهنت گذشت که برخیزی و از #زیارت دل بکنی، وقت برای زیارت بود ولی برای انجام تکلیف نه! آنچه از ذهنت گذشت را عملی کردی، هر روز یک قدم به خانه آخر نزدیکتر میشدی. و آخرین قدم را با ضمانت #ضامن_آهو در شب شهادتش برداشتی.
🍃خودم خواندم که پای پروندهات امضای #علیابنموسیالرضا بود، زیارت ناقص کربلایت را، جاماندگیات را و #شهادتت را با یک امضا تکمیل کرده بود. و به وقت بیست و یک آذر نود و چهار پرونده زندگیات به زیباترین شکل خودش #خاتمه یافت.
♡سالگرد #شهادتت_مبارک♡
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_شالیکار
🔷تاریخ تولد : ۱۳۴۹
🔷تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۴
🔷مزار شهید : مزار شهدای امام سجاد(ع) فریدون کنار
🔷محل شهادت : سوریه
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
17.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 اهدای انگشتر رهبر انقلاب به دختر خانمی که انگشتر ایشان را میخواست
🔹️ #پنجره متفاوتی به دیدار صبح امروز هزاران نفر از اقشار مختلف مردم با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۹/۲۱
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بیانات رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم درباره… - Khamenei.ir.mp3
24.48M
🎧 بشنوید | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم درباره تحولات منطقه. ۱۴۰۳/۹/۲۱
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃سلام بر آنانی که رفتند تا برای همیشه در دلهایمان بمانند. رفتند تا همانند مولایشان #حسین سفیر عشق باشند، که چون اربابشان دلبستگی های این دنیا دست و پاگیرشان نبود. چرا که عقلشان عاشق شده بود و وقتی عقل #عاشق شود عشق #عاقل میشود و اینجاست که رسیدن به بلندی های آسمان معنا می یابد(پیدا میکند.)🙂
🍃امروز میخواهم از عقلی بگویم که عاشق شد و عیار ناچیز #دنیا دست و پایش را نبست، شاید هم از دلی که عاقل شد...!😌
🍃شهیدی که کوچه پس کوچه های #بوکمال تا دنیا دنیا هست نامش را به فراموشی نخواهد سپرد #شهید_عبدالکریم_پرهیزکار، که تنهایی با چهل تن از نظامیان دشمن جنگیدند و سنگر های شهر بوکمال را حفظ کردند، که اگر نبودند معلوم نبود چه بر سر شهر می آمد.
🍃در طول زندگی خود شهیدانه زیستند. عاشق #شهادت بودند و برای رسیدن به شهادت این دو روز دنیا را سر می کردند، بار آخری که عازم سفر بودند انگار میدانستند که پایان خوشی در انتظارشان است❣
🍃به فرزندشان یاد داده بودند بخواند"کاروان داره میره، حسینیا جا نمونن" حسینی بود و همسفر قافله عشق شد و جانماند. ما ماندیم و دنیایی که رنگ بوی مردانی چون او را کم دار😔
✍نویسنده : #فاطمه_زهرا_نقوی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #عبدالکریم_پرهیزکار
📅تاریخ تولد : ۲۲ مرداد ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۶.سوریه
🥀مزار شهید : روستای کراده بخش خفر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
#شهید #مهدی_قرهمحمدی
#روایت_همسر_شهید
🌷ما با هم 13سال زندگی مشترک داشتیم، او از همان روز اول ازدواج شرایط کاری اش را برای من گفت. او میگفت کار من #عشق است و با عشق وارد این کار شدم و شما باید در این راه دوام بیاوری. کارمن دوری از خانواده، ماموریت، مجروحیت و #شهادت دارد. اگر شما می توانید بسم الله. من هم شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از این انتخاب پشیمان نیستم.
🌷مهدی با تمام وجود خودش را وقف ما می کرد و به هیچ وجه یکبار از #دروغ نشنیدم. خیلی به #بیت_المال حساس بود و هر دینی که به گردن داشت را ادا میکرد. او خیلی #منظم و قانونمند بود و تمام کارهایش روی اصول و برنامه ریزی و نظم بود. از همان ابتدای زندگی به من میگفت که «نباید شما به من متکی باشی و باید بگونه ای زندگی کنی که گویا من اصلا من وجود ندارم. شما باید خود را برای روزی آماده کنی که من رفتم و برنگشتم». میگفت «شما الآن مدیر خانه هستی و اگر من نبودم، باید ستون خانه شوی و نباید این ستون از بین برود و باید بچه ها به گونه ای بزرگ شوند که قوی و مستحکم باشند».
🌷ما سه فرزند به نام های #فاطمه 10 ساله، #زهرای 5 ساله و #محمدجواد 1 ساله داریم. مهدی به فاطمه خانم میگفت «مادر بابا» چون که مادرش در شهر دیگری زندگی میکرد و میگفت تو جای مادر من هستی. به زهرا میگفت «پرنسس بابا». مهدی خیلی آنها را دوست داشت و میگفت «دختر باید حتما محبت پدر داشته باشد». می گفت «نام فاطمه و زهرا را برای شما گذاشتم تا الگویتان حضرت فاطمه(س) باشد».
🌷مهدی خیلی بچه ها را به #قرآن خواندن تشویق میکرد و برای هر وعده نمازشان جایزه تعیین میکرد و میگفت «در راه #تربیت بچه ها هر چقدر هزینه کنیم کم است! همه سیستمهای جهانی دست در دست هم دادند تا بچه های ما را از راه به در کنند و باید تمام توان خود را در این راه انجام بدهیم» هیچ وقت از محبت برای ما نمی گذاشت در عین حال بچهها را برای #شهادت آماده کرده بود. میگفت «برای من دعا کنید تا شهید شوم و به بهشت بروم. وقتی که من به بهشت بروم می آیم در کنار شما و به شما آرامش میدهم تا نبود من را احساس نکنید». دخترم بعضی موقع از این حرف ناراحت میشد اما او میگفت «مگر نمیخواهی آقا را ببینی؟ اگر من شهید شوم، میروم و آقا را میآورم».دخترم فاطمه هم می گفت اگر من اجازه دادم که شما بروی برای فقط به عشق دیدار آقا بود.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ کمک کردن ملائکه الهی🌱
✨️ جملهای طلایی از
بیانات اخیر حضرت آقا (حفظه الله):
اگر شما آماده باشید، ملائکهی الهی
هم به کمک شما میآیند.
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می آید مهدی و روزی جهان آباد خواهد شد
همان صبحی که این دنیای غمگین شاد خواهد شد
به پایان می رساند هر عذاب و رنج بی حد را
جهان می بیند آخر منجی آل محمد را
#یاایهاالعزیز #سلام_یامهدی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هرچہرادارمنگیرۍ،
هرچہکہدارمتویۍ . . .
منبہجزعشقشماچیزۍمگردارمحسین؟
#السلامعلیکایهاالمحبوب🕊
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
#صبحتون_شهدایی📿
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔸 " در محضـر شهیـد " ...
در خط ولایـت فقیـه باشید
و از امام عزیـزم ، امام خامنهای
حمایت ڪامل و جامع نمایید ...
مبادا از خط ولایت فقیه خارج شوید
ڪہ من شهـــادت می دهم ...
که شما از خط اهلبیت خارج شدهاید.
#اولین_شهید_مدافع_حرم_بوشهر
#شهید #محمد_احمدی_جوان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسینهمدانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسینهمدانی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگین
قسمتهای ۱۱ تا ۱۵ کتاب زیبای ساعت ۱۶ به وقت حلب
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 6⃣1⃣
✨ فریب دشمن و خودی
راوی: شهید حسین همدانی
خردادماه ۱۳۶۱
مدت کوتاهی از آمدن محمود نیکومنظر به تدارکات تیپ ۲۷ میگذشت. ایشان مو را از ماست میکشید به همین دلیل مدتی بود از کمپوت و کنسرو و.... خبری نبود.
شبی دوستان تصمیم گرفتند نگذارند آن شب عراقی ها آرام و قرار داشته باشند. خواستیم عملیاتی مجازی انجام دهیم؛ عملیاتی که فقط روی کاغذ بود. عملیات واقعی نبود طرحی نوشتیم، بی سیمها را فعال کردیم، جلسه برقرار کردیم و به همه فرماندهان گردانها گفتیم که موضوع چیست. همه چک لیستها را آماده کردیم. وقتی عملیات شروع شد و رمز را گفتیم بچه ها پشت بیسیم سیم شلوغ کردند. داد و فریاد بالا رفت. مثلاً میگفتیم:
" به مرز رسیدیم " و " اسیر گرفتیم " و...
بین خودمان میگفتیم که اگر اینها را بگوییم و شروع کنیم این جنگ و درگیری را حاج آقا نیکومنظر مسئول آماد و تدارکات مستقر در انرژی اتمی کمپوت ها را میریزد عقب تویوتا و یخ می ریزد رویش و به خط می آید و همه را تقسیم میکند.
در عملیات فتح المبین به یاد دارم صبح که به تنگ ابوغریب رسیدیم از این کمپوت های خنک برای بچه ها آوردند که به بچه ها روحیه داد؛ به قول معروف، کمپوت تگری.
یکی از نقشه هایمان همین بود. یک نقشهمان فریب دشمن و ارتش عراق بود و یکی هم فریب خودمان. میخواستیم تدارکات را فریب بدهیم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 7⃣1⃣
قرار شد به تدارکات چیزی نگوییم منتها شبکه بیسیم در مقر انرژی اتمی روشن بود.
عملیات را شروع کردیم هم با رمز و هم با کشف رمز صحبت می کردیم. بعضی وقتها هم چیزهایی را با کد میگفتیم که عراقیها متوجه نشوند. شنود هم روشن بود. دیدیم عراقیها دارند آماده باش میزنند. هواپیمای عراق هم بلند شدند و منور ریختند در منطقه. ناگهان پشت بیسیم شلوغ شد:
" آقا حمله کردیم و اسیر گرفتیم " و " فرمانده تیپ ... دستگیر شد " و " آقا ماشین بفرستید اسرا را تخلیه کنند " و " آقا ما شهید دادیم " و " .... شهید شد " و...
عراقی ها هم شروع کردند به شلیک. توپخانهی ما هم کار میکرد.
آقایی بود به نام بیات که در انرژی اتمی نزد آقای نیکومنظر بود. او می دود به سوی آقای نیکومنظر که خواب بوده است او را بیدار میکند و میگوید:
«حاج آقا بلند شو عملیات شروع شده است. »
نیکومنظر میگوید:
« بابا برو بخواب عملیات نیست. »
به هر حال ایشان مسئول تدارکات بود. حاج احمد و حاج همت با ایشان جلسه برگزار میکرد. بیات میگوید:
« به خدا عملیات شروع شده است. این ها دارند فریاد میزنند که بیایید اسیرها را ببرید و ما کامیون می خواهیم و مهمات میخواهیم. »
آقای نیکومنظر میآید پشت بی سیم و میبیند که بله، ظاهراً درست است. با ما تماس گرفت. ایشان از دوستان ما بود از قبل از انقلاب. گفت:
« چه خبر است؟ میگویند عملیات شده امشب! »
گفتم:
« مگر تو خبر نداری؟ »
گفت:
« نه! »
گفتم:
« عجب! چرا به تو نگفته اند؟ »
گفت:
« حالا چه می خواهید؟ »
گفتم:
« بچه ها الان کنسرو میخواهند. »
گفت:
« مهمات چطور؟ »
گفتم:
« مهمات زیاد داریم. نمیخواهیم. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 8⃣1⃣
آقای بیات می گفت که ایشان راننده یکی از خودروها را گذاشت کنار و گفت:
« خودم پشت فرمان مینشینم. سریع انواع کنسروها و تعداد زیادی کمپوت را می ریزند عقب یک وانت و یک تویوتا و یخ میریزند روی آنها. آقای نیکومنظر پشت فرمان یکی از خودروها مینشیند و دو خودرو راهی میشوند. به ما اطلاع دادند که آنها دارند میآیند و کمپوت و کنسرو می آورند. به چند نفر از بچه ها گفتیم که بروند جلویشان را بگیرند و بگویند که نمیشود ماشینها را جلو ببرید. بچه ها رفتند و حاج آقا نیکومنظر و آن یکی راننده را پیاده کردند و خودروها را آوردند قرارگاه، نزد من. بچه ها وسایل خودروها را خالی کردند و چیزی در خودروها نماند.
حاج آقا خیلی منضبط بود به خصوص در شبهای عملیات بسیار حساسیت نشان میداد. آمد به قرارگاه شروع کردم به توضیح دادن درباره عملیات. گفتم:
« فقط یک طرح بود دستور داده بودند دشمن امشب نباید بخوابد. خیلی هم موفق بودیم. عراقی ها امشب نخوابیدند و فردا نمیتوانند پاتک کنند. »
حاج آقا گفت:
« وای... خاک بر سرم بگویید کمپوتها و کنسروها را خالی نکنند. »
گفتم:
« حاج آقا خالی کردند تمام شد ما ماشین خالی را تحویل شما میدهیم. »
ناراحت شد گفت:
« به حاج احمد متوسلیان میگویم که چه کار کردید. من برای شب عملیات مشکل دارم. با مصیبت اینها را از اهواز گرفتم. »
خلاصه بچه ها آن شب هم عراقیها را فریب دادند و هم حاج آقا نیکومنظر را. بعد هم دلی از عزا درآورند. اولین بار بود که کنسرو کله پاچه و زبان گوسفند میدیدیم. بچه ها میخوردند و کیف میکردند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 9⃣1⃣
✨ روحیۀ عجیب!
راوی: حسین همدانی
شهریورماه ۱۳۶۱
بین شهدای عملیات شهیدان باهنر و رجایی، در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۶۱ برادری داشتیم به نام سید جواد موسوی. خیلی باصفا بود. وقتی شهید شد جسدش آن جلو مانده بود. سعی کردم جسدش را به عقب بیاورم. همراه یکی از دوستان به نام آقای اصلیان رفتیم جلو. دشمن روی منطقه اشراف دید و تیر داشت. گلولهی خمپاره کنارمان منفجر شد و بر اثر اصابت ترکش آن یکی از انگشتان آقای اصلیان قطع شد. دیدیم جلوتر نمی شود رفت. برگشتیم عقب. در همدان قرار شد به دیدن خانواده های شهدای عملیات ۱۱ شهریور برویم. محل سکونت خانواده شهید سید جواد موسوی شهرستان مریانج بود. پدر شهید موسوی قصاب محل و در محله شان معروف بود. بعضیها به ما می گفتند که خدا نکند کسی با آقای موسوی درگیر شود؛ چون برای او کشتن آدمیزاد با کشتن گوسفند هیچ فرقی ندارد. حرفهای عجیب و غریب درباره او بسیار شنیدیم. می گفتند که کافی است بروی جلوی خانه آنها، رفتن همان و نفله شدن همان. آقای موسوی کارد قصابی اش را میآورد و شکم تو را سفره میکند.
مریانجی ها هم از قدیم معروف اند به قمه زنی.
خیلی خوف کرده بودم. منتها دیدم نمیشود به خانه سایر شهدا بروم و به خانه این شهید نروم. از آن طرف محمود شهبازی وقتی فهمید میخواهم به خانه آقای موسوی بروم حدود هفت هشت نفر از بچههای سپاه همدان مانند شهیدان عزیزمان شکری موحد و حبیب مظاهری، را مأمور کرد در سفر به مریانج مرا همراهی کنند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 0⃣2⃣
گفتم:
« ای آقا چه اشکالی دارد؟ پدر شهید است و داغ دیده؛ داغ جوانی به آن رعنایی بگذارید مرا بزند. حق دارد. »
با رسیدن به مریانج ابتدا به خانه دو شهید دیگر آن عملیات رفتیم و بعد اوایل شب وارد خانه شهید موسوی شدیم. خدا را گواه میگیرم به محض ورود به خانه آقای موسوی جلو آمد و پیشانی یک یک ما را بوسید. باز دل ما آرام و قرار نداشت. بچهها میگفتند که باید دید آخر و عاقبت این دیدار چه میشود؛ بعید نیست این بندۂ خدا ناگهان خشمگین شود و در آن صورت مگر خدا به فریادمان برسد!
خاطره ای را که از فرزند شهیدش در شب حمله داشتم تعریف کردم و گفتم:
« عصر روزی که شامگاهش میخواستیم حمله کنیم در پادگان شام را زودتر توزیع کردند. شام چلو مرغ بود. من به سید جواد و دوستان او گفتم که زودتر شامتان را بخورید؛ چون میخواهیم برویم عملیات. آنها داشتند با شور و شوق آماده می شدند و تفنگهایشان را پاک میکردند. از آنجا رفتم و وقتی دوباره برگشتم دیدم هیچ کس به شامش دست نزده است. پرسیدم که چرا شام نمی خورید؟ دیر است؛ میخواهیم برویم. سید جواد و آن دو دوستش جواب دادند که قرار است ظهر فردا غذایی محشر به ما بدهند. آن لحظه اصلا متوجه منظورشان نشدم. روز ۱۱ شهریور هر سه نفر پیش از اذان ظهر شهید شدند. »
عموی شهید، که کنار من نشسته بود پرسید: « برادر همدانی نمیشد جنازه برادرزاده من را به عقب بیاورید؟ »
گفتم:
« من و برادر اصلیان سعی کردیم این کار را بکنیم ولی خمپاره دشمن آمد و ترکش آن انگشت اصلیان را قطع کرد. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 آرزویی بالاتر از دیدن امام زمان
🔵 آیت الله جوادی آملی
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
🕊شهید مدافع حرم حاج #حسن_اکبری
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم