eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 2⃣7⃣ 🍁 آخرين شب بارها از دوستان شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين سفر رفتار و كردار آنها تغيير می‌كرد. شايد برای خود من باوركردني نبود! با خودم می‌گفتم: « شايد فكر و خيال بوده، شايد می‌خواهند از شهدا موجودات ماورائی در ذهن ما ايجاد كنند. » اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخری كه هادی در نجف بود چه اتفاقاتی افتاد! بار آخری كه می‌خواست برای مبارزه با داعش اعزام شود همه چيز عوض شد! او وصيت‌نامه‌اش را تكميل كرد. به سراغ وسايل شخصی خودش رفته بود و هر آنچه را كه دوست داشت به ديگران بخشيد! چند تا چفيه‌ی زيبا و دوردوخته داشت كه به طلبه‌ها بخشيد. از همه‌ی كسانی كه با آنها رفت و آمد داشت حلاليت طلبيد. دوستی داشت كه در كنار مسجد هندی مغازه داشت. هادی به سراغ او رفت و گفت: « اگر بر نگشتم، از فلانز و فلانی برای من حلاليت بگير! » حتی گفت: « برو و از آن روحانی كه با او به خاطر اهانت به رهبر انقلاب، درگير شده بودم حلاليت بطلب، نمی‌خواهم كسی از دست من ناراحت باشد. » شب آخر به سراغ پيرمرد نابينايی رفت كه مدت‌ها با او دوست بود. پيرمرد را با خودش به مسجد آورد. با اين پيرمرد هم خداحافظی كرد و حلاليت طلبيد. برای قبر هم كه قبلا با يك شيخ نجفی صحبت كرده بود و يك قبر در ابتدای وادی‌السلام از او گرفته بود. برخی دوستان، هادی را بارها در كنار مزار خودش ديده بودند كه مشغول عبادت و دعا بود!! هادی تكليف همه‌ی امور دنيايی خودش را مشخص كرد و آماده‌ی سفر شد. معمولاً وقتی به جای مهمی می‌رفت، بهترين لباس‌هايش را می‌پوشيد. برای سفر آخر هم بهترين لباس‌ها را پوشيد و حركت كرد... برادر حمزه عسگری از دوستان هادی و از طلّاب ايرانیِ نجف می‌گفت: « صورت هادی خيلي جوش ميزد. از دوران جوانی دنبال دوا درمان بود. پيش يكی دو تا دكتر در ايران رفته بود و دارو استفاده كرد، اما تغييری در جوش‌های صورتش ايجاد نشد. شب آخر ديدم كه با آن پيرمرد نابينا خداحافظی می‌كرد. پيرمرد با صفايی كه هر شب منتظر بود تا هادی به دنبال او بيايد و به مسجد بروند. آخر شب بود كه با هم صحبت كرديم. هادی حرف از رفتن و شهادت زد. بعد گفتم: « راستی ديگه برای جوش‌های صورتت كاری نكردی؟» هادی لبخند تلخی زد و گفت: « يه انفجار احتياجه كه اين جوش‌های‌ صورت ما رو نابود كنه! » دوباره حرف از شهادت را ادامه داد. من هم به شوخی گفتم: « هادی تو شهيد شو، ما برات يه مراسم سنگين برگزار می‌كنيم. » بعد ادامه دادم: « يه شعر زيبا هست كه مداح‌ها ميخونن، می‌خوام توی تشييع جنازه تو اين شعر رو بخونم. » هادی منتظر شعر بود كه گفتم: « جنازه‌ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب حسين (ع)... » هادی خيلی خوشش آمد. عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره مداح مراسم تشييع شروع به خواندن اين شعر زيبا كرد. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 3⃣7⃣ 🍁 پرواز شکست‌های پی‌درپی باعث شده بود كه توان نظامی داعش كم شود. آنها در چنين مواقعی به سراغ نيروهای انتحاری رفته و يا اينكه خود را در ميان زنان و كودكان مخفی می‌كنند. آن روز هم نيروهای مردمی بلافاصله با خودروهای مختلف به سوی مناطق درگيری اعزام شده و با پشتيبانی سلاح‌های سنگين، مشغول پيشروی و پاكسازی مناطق مختلف بودند. نزديك ظهر روز يكشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ بود كه هادی به همراه ديگر دوستان و فرماندهان عملياتی، پس از ساعتی جنگ و گريز، به روستای مکيشفيه در بيست كيلومتری سامرا وارد شدند. ساختمان كوچكی وجود داشته كه بيست نفر از نيروهای عراقی به همراه هادی به داخل آن رفته تا هم استراحت كنند و هم برای ادامه كار تصميم بگيرند. بقيه‌ی نيروها نيز در اطراف روستا حالت تدافعی داشته و شرايط دشمن را تحت نظر داشتند. درگيری‌ها نيز به طور پراكنده ادامه داشت. هنوز چند دقيقه‌ای نگذشت كه يك بولدوزر از سمت بيرون روستا به سمت سنگرهای نيروهای مردمی حركت كرد. بدنه‌ی اين بولدوزر با ورق‌های آهن پوشيده شده و حالت ضد گلوله پيدا كرده بود. به محض اينكه از اولين سنگر عبور كرد نيروها فرياد زدند: « انتحاری، انتحاری، مواظب باشيد... » درست حدس زده بودند. اين خودرو برای عمليات انتحاری آماده شده بود. چند نفر از نيروهای مردمی با شليك آرپيجی قصد انفجار بولدوزر را داشتند. برخی می‌خواستند راننده را بزنند اما هيچ كدام ممكن نشد! حتی گلوله‌ی آرپی‌جی روی بدنه‌ی آن اثر نداشت. يكي از رزمندگان که مجروح شده و در مسير بولدوزر قرار داشت می‌گويد: « اين خودرو به سمت ما آمد و ما از مسيرش فاصله گرفتيم، بلافاصله فهميديم كه اين بولدوزر انتحاری است! هر چه تيراندازی كرديم بی‌فايده بود. فاصله‌ی ما با هادی ذوالفقاری و ديگر دوستان زياد بود. يكباره حدس زديم كه خودرو به سمت آن‌ها می‌رود... » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 4⃣7⃣ « ...هر چه که داد و فرياد کرديم، صدايمان به گوش آنها نرسيد. صدای بولدوزر و گلوله‌ها مانع از رسيدن صدای ما می‌شد. هادی و دوستان رزمنده‌ای كه در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند. لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد كه زمين و زمان را لرزاند! صدها كيلو مواد منفجره، برای لحظاتی آسمان را سياه كرد. وقتی به سراغ آن ساختمان رفتيم، با يك مخروبه‌ی كوچك مواجه شديم! انفجار به قدری عظيم بود كه پيكرهای شهدا نيز قادر به شناسايی نبود. » خبر شهادت بهترين دوستانمان را شنيديم. جنگ است ديگر، روزی شهادت دارد و روزی پيروزی، البته برای انسان مؤمن، شهادت هم پيروزی است. روز بعد خبر رسيد كه هادی ذوالفقاری مفقود شده و پيكری از او به جا نماند. همه ناراحت بودند. نمی‌دانستيم چه كنيم. لذا به دوستان ايرانیِ هادی هم خبر رسيد كه هادی مفقودالجسد شده. خبر به ايران رسيد. برخی از دوستان گفتند: « از نمونه‌ی خون مادر هادی برای آزمايش DNA استفاده شود تا بلكه قسمتی از پيكر هادی مشخص گردد. نيروهای عراقي بسيار ناراحت بودند. لب خندان و چهره‌ی دوست‌داشتنی اين طلبه‌ی رزمنده هيچ گاه از ذهن ما پاك نمی‌شد. پس از مدتی‌ اعلام شد كه با شناسايی برخی پيكرها فقط شش نفر از جمله‌ هادی مفقود شده‌اند. از هادی هم فقط لاشه‌ی دوربين عكاسی‌اش باقی مانده بود. تا اينكه خبر دادند پيكر شهيدی با چنين مشخصات از اطراف روستا كشف و به بغداد منتقل شده. سيد کاظم که مشخصات را شنيد بلافاصله گفت: « احتمالاً هادی است. » خودش به بغداد رفت و او را شناسايی كرد. در اصل پيکر هادی ذوالفقاری بر اثر انفجار پرت شده بود. يک نفر در حال عبور از معرکه، پيکر او را می‌بيند و پلاک را برای اطلاع خبر شهادت برمی‌دارد. بدن شهيد، بی‌پلاک آنجا می‌ماند. تا اينکه او را به بغداد انتقال می‌دهند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 5⃣7⃣ 🍁 توفيق شهادت راوی: محمدرضا ناجی قرار بود برای تصويربرداری به هادی و دوستان ملحق شويم. روز يکشنبه نتوانستم به سامرا بروم. هر چقدر هم با هادی تماس گرفتم تماس برقرار نمی‌شد. تا اينکه فردا يکی از دوستان از سامرا برگشت. سلام کردم و گفتم: « چه خبر از بچه‌ها؟ » گفت: « برای شيخ هادی دعا کن. » ترسيدم و گفتم: « چرا؟ مگه زخمی شده؟ » دوست من بدون مکث گفت: « نه شهيد شده. » همانجا شوکه شدم و نشستم. خيلی حال و روز من به هم ريخت. نمی‌دانستم چه بگويم. آنقدر حالم خراب شد که حتی نتوانستم بپرسم چطور شهيد شده. برای ساعاتی فقط فکر هادی بودم. ياد صحبت‌های آخرش. من شک نداشتم هادی از شهادت خودش خبر داشت. به دوستم گفتم: « شيخ هادی به عشقش رسيد. او عاشق شهادت بود. » بعد، حرف از نحوه‌ی شهادت شد. او گفت: « که در جريان يک انفجار انتحاری در شمال سامرا، پيکر هادی از بين رفته و ظاهراً چيزی از او نمانده! » روز بعد دوربين هادی را آوردند. همين که دوربين را ديديم همه شوکه شديم! لنز دوربين پر از آب شده و خود دوربين هم کاملا منهدم شده بود. با ديدن اين صحنه حتی کسانی که هادی را نمی‌شناختند، فهميدند که چه انفجار مهيبی رخ داده. از طرفی همه‌ی دوستان ما به دنبال پيکر شيخ هادی بودند. از هر کسی که در آن محور بود و سؤال می‌کرديم، نمی‌دانست و می‌گفت: « تا آخرين لحظه که به ياد ما می‌آيد، هادی مشغول تهيه‌ی عکس و فيلم بود. حتی از لودر انتحاری که به سمت روستا آمد عکس گرفت. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 6⃣7⃣ من خيلی ناراحت بودم. ياد آخرين شبی افتادم که با هادی بودم. هادی به خودش اشاره کرد و به من گفت: « برادرت در يک انفجار تکه تکه ميشه! اگر چيزی پيدا کرديد، در نزديک‌ترين نقطه به حرم امام‌علی (ع) دفنش کنيد. » نمی‌دانستم برای هادی چه بايد کرد. شنيدم که خانواده‌ی او هم از ايران راهی شده‌اند تا برای مراسم او به نجف بيايند. سه روز از شهادت هادی گذشته بود. من يقين داشتم حتی شده قسمتی از پيکر هادی پيدا می‌شود؛ چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روز يکی از دوستان خبر داد در فرودگاه نظامی شهر المثنی، يک کاميون يخچال‌دار مخصوص حمل پيکر شهدا قرار دارد. پيکر بيشتر اين شهدا از سامرا آمده. در ميان آنها يک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! او هيچ مشخصه‌ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقيق است. تا اين را گفت يکباره به ياد هادی افتادم. با سيد و ديگر فرماندهان، صحبت کردم. همان روز رفتم و کاميون پيکر شهدا را ديدم. خودش بود. اولين شهيد، شيخ هادی بود که آرام خوابيده بود. صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است؛ دوست صميمی من. بالای سر هادی نشستم و زارزار گريه کردم. ياد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر می‌گشتيم. هادی می‌گفت: « برای شهادت بايد از خيلی چيزها گذشت. از برخی گناهان فاصله گرفت و... » بعد به من گفت: « وضعيت حجاب در بغداد چطوره؟ » گفتم: « خوب نيست، مثل تهران. » گفت: « بايد چشم را از نامحرم حفظ کرد تا توفيق شهادت را از دست ندهيم. » بعد چفيه‌اش را انداخت روی سر و صورتش. در کل مدتی که در بغداد بوديم همين‌طور بود. تا اينکه از شهر خارج شديم و راهی نجف شديم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 7⃣7⃣ 🍁 خبر شهادت راوی: مادر و برادر شهيد سه‌شنبه بود. من به جلسه‌ی قرآن رفته بودم. در جلسه‌ی قرآن بودم که به من زنگ زدند. پرسيدند: « خانه‌ای؟ » گفتم: « نه. » بعد گفتند: « برويد خانه کارتان داريم. » فهميدم از دوستان هادی هستند و صحبت‌شان درباره‌ی هادی است، اما نگفتند چه کاری دارند. من سريع برگشتم. چند نفر از بچه‌های مسجد آمدند و گفتند هادی مجروح شده. من اول حرفشان را باور کردم. گفتم: « حضرت ابوالفضل و امام حسين (علیهما‌السلام) کمک می‌کنند، عيبی ندارد. » اما رفته‌رفته حرف عوض شد. بعد از دو سه ساعت همسايه‌ها آمدند و مادر دو تن از شهدای محل مرا در آغوش گرفتند و گفتند: « هادی به شهادت رسيده. » 🥀🥀🥀 در محل کار معمولاً موبايل را استفاده نمی‌کنم. اين را بيشتر فاميل و دوستانم می‌دانند. آن روز چند ساعتی توی محوطه بودم. عصر وقتی برگشتم به دفتر، گوشی خودم را از توی کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا تماس بی‌پاسخ داشتم. تماس‌ها از سوی يکی دو تا از بچه‌های مسجد و دوست هادی بود. سريع زنگ زدم و گفتم: « سلام، چی شده؟ » گفت: « هيچی، هادی مجروح شده، اگه می‌تونی سريع بيا ميدان آيت‌الله سعيدی باهات کار داريم. » گوشی قطع شد. سريع با موتور حرکت کردم. توی راه کمی فکر کردم. شک نداشتم که هادی شهيد شده؛ چون به خاطر مجروحيت هفده بار زنگ نمی‌زدند؟ در ثانی کار عجله‌ای فقط برای شهادت می‌تواند باشد و... به محض اينکه به ميدان آيت‌الله سعيدی رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه‌های مسجد را ديدم. موتور را پارک کردم و رفتم به سمت آنها. بعد از سلام و احوال پرسی، خيلی بی مقدمه گفتند: «می‌خواستيم بگيم هادی شهيد شده و... » من ديگه چيزی از حرف‌های آن‌ها يادم نيست! انگار همه‌ی دنيا روب سرم خراب شد. با اينکه اين سال‌ها زياد او را نمی‌ديدم اما تازه داشتم طعم برادر بودن را حس می‌کردم. يک دفعه از آن ها جدا شدم و آرام آرام دور ميدان قدم زدم. می‌خواستم به حال عادی برگردم. نيم‌ساعت بعد دوباره با دوستان صحبت کرديم و به مادرم خبر داديم. روز بعد هم مقدمات سفر فراهم شد و راهی نجف شديم. هادی در سفر آخری که داشت خيلی تلاش کرد تا مادرمان را به نجف ببرد، رفت از پدرمان رضايت‌نامه گرفت و گذرنامه را تهيه کرد، اما سفر به نجف فراهم نشد. حالا قسمت اين‌طور بود که شهادت هادی ما را به نجف برساند. ما در مراسم تشييع و تدفين هادی حضور داشتيم. همه می‌گفتند: « که اين شهيد همه چيزش خاص است. از شهادت تا تشييع و تدفين و‌... » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 8⃣7⃣ 🍁 وصيتنامه هادی با اينكه سه ماه در مناطق مختلف عملياتی حضور داشت اما فقط يك هفته قبل از شهادت دست بر قلم برد و وصيت‌نامه خود را اينگونه نگاشت: اينجانب محمدهادی ذوالفقاری وصيت می‌کنم که من را در ايران دفن نکنند. اگر شد، ببرند امام رضا (ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمين طواف بدهند و در وادی‌السلام دفن کنند. دوست دارم نزديک امام باشم و همه‌ی مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سياهی بزنند و دستمال گريه‌ی مشکی و... مثل تربت بگذارند. داخل قبر من مثل حسينيه شود و اگر شد جايی که سرم می‌خورد به سنگ لحد، يک اسم حضرت زهرا (س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ، آخ نگويم و بگويم يا زهرا (س). بالای سر من روضه و سينه‌زنی بگيرند و موقع دفن من، پرچم، بالای قبرم قرار بگيرد و در زير پرچم من را دفن کنيد. زياد يا حسين (ع) بگوييد و برای من مجلس عزا نگيريد، چون من به چيزی که می‌خواستم رسيدم. برای امام حسين(ع) و حضرت زهرا(س) مجلس بگيريد و گريه کنيد. (من را) رو به قبله صحيح دفن کنيد... روی سنگ قبرم اسم من را نزنيد و بنويسيد که اينجا قبر يک آدم گناهکار است. يعنی؛ العبد الحقير المذنب و يا مثل اين. پيراهن مشکی هم بگذاريد داخل قبر. وصيتم به مردم ايران و در بعضی از قسمت‌ها برای مردم عراق اين است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم زندگی می‌کنم، مشکلات خارج کشور بيشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقيه باشند. با بصيرت باشند؛ چون همين ولی فقيه است که باعث شده ايران از مشکلات بيرون بيايد. از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (س) رعايت کنند، نه مثل حجاب‌های امروز، چون اين حجاب‌ها بوی حضرت‌زهرا (س) نمی‌دهد. از برادرانم می‌خواهم که غير حرف آقا حرف کس ديگری را گوش ندهند.... ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 9⃣7⃣ 🍁 وصیتنامه جهان در حال تحول است، دنيا ديگر طبيعی نيست، الان دو جهاد در پيش داريم، اول جهاد نفس که واجب‌تر است؛ زيرا همه چيز لحظه‌ی آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستيم يا بهشت. حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی شهيد به حساب نيايد، چون برای هوای نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشد يعنی برای شيطان رفته و در اين حال چه فرقی است بين ما و دشمن! آنها اهل شيطان هستند و ما هم شيطانی. دين خودتان را حفظ کنيد، چون اگر امام زمان (عج) بيايد احتمال دارد روبه‌روی امام باشيم و با امام مخالفت کنيم. امام زمان را تنها نگذاريد. من که عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم ديدم که خيلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکسته‌ام و راه برگشت ندارم. بچه‌های ايران و عراق، من دير فهميدم و خيلی گناه و کارهای بيهوده انجام دادم و يکی از دلايلی که آمدم نجف به خاطر همين بود که پيشرفت کنم. نجف شهری است که مثل تصفيه‌کُن است که گناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گيرد و جای گناهان، ثواب ميدهد. اين مولای ما خيلی مهربان است. همچنين می‌خواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصاً حرمها دفاع کنند و اجازه به اين ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصاً طّلاب نجف در اين جهاد شرکت کنند، چون ديدم که مدافع هست لکن کم است، بايد زياد شود. و مطمئنم که اينها (دشمنان) کم هستند و فقط با يک هجوم با اسم حضرت‌زهرا (س) می‌شود کار اين مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شويم. بهتر است که دست به دست همديگر دهيد و اين غده‌ی سرطانی را از بين ببريد. برای من خيلی دعا کنيد؛ چون خيلی گناه کارم و از همه حلاليت بگيريد. وصيت من به طلاب اين است که اگر برای رضای خدا درس می‌خوانند و هدف دارند، بخوانند. اگر اين‌طور نيست نخوانند. چون می‌شود کار شيطانی. بعد شهريه‌ی امام را هم می‌گيرند؛ ديگر حرام در حرام ميشود و مسئوليت دارد. اگر می‌توانند درس بخوانند (و ادامه بدهند) البته همه‌اش درس نيست، عبوديت هم هست بايد مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند؛ چون طلبه‌‌ی با تقوا کم داريم اول تزکيه‌ی نفس بعد درس. ای داد از علم شيطانی. دنيا رنگ گناه دارد، ديگر نمی‌توانم زنده بمانم. ان‌شاءالله امام حسين (ع) و حضرت زهرا (س) و امام رضا (ع) در قبر می‌ آيند... والسلام ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 0⃣8⃣ 🍁 تشييع وتدفين خبر پيدا شدن پيكر هادی درست زمانی پخش شد كه قرار بود شب جمعه، يعنی شب اول ايام فاطميه در مسجد موسی‌ابن جعفر (ع) تهران برای او مراسم برگزار شود. همزمان با مراسم، اعلام شد كه امروز پنجشنبه، برای شهيد هادی ذوالفقاری چهار مراسم تشييع برگزار شده! هادی وصيت کرده بود پيکرش را در سامرا، کاظمين، کربلا و نجف طواف دهند. اين وصيت بعيد بود اجرا شود. زيرا عراقی‌ها شهدای خود را فقط به يکی از حرمين می‌برند و بعد دفن می‌كنند. اما درباره‌ی هادی باز هم شرايط تغيير کرد، ابتدا پيكر او را به سامرا و بعد به کاظمين بردند. سپس در کربلا و بين‌الحرمين پيکر او تشييع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. در همه‌ی حرم‌ها نيز برايش نماز خواندند پرچم زيبای ايران نيز بر روی پيكر اين شهيد، حرف‌های زيادی با خود داشت. اينكه مردم ما، برادران شيعه خود را رها نمی‌كنند. تشييع هادی در نجف بسيار با شكوه بود. چنين جمعيتی حتی در تشييع علما و فرماندهان ديده نشده بود. مرحوم آيت‌الله آصفی (نماينده‌ی مقام معظم رهبری) هم در نجف بر پيکر هادی نماز خواند. در آخر هم همه‌ی جمعيتی که برای تشييع پيکر هادی آمده بودند برای تدفين به سمت وادی‌السلام رفتند. می‌گويند عراقی‌ها در نجف برای شهدای خودشان تشييع خوبی در حرم‌ها راه می‌اندازند، ولی بعد از آنکه می‌خواهند شهيد را دفن کنند، همه می‌روند و فقط چند نفر می‌مانند. ولی در تشييع پيکر هادی همه چيز فرق کرد. صدها نفر وارد وادی‌السلام شدند. خود عراقی‌ها هم از شرکت چنين جمعيتی در مراسم تدفين شهيد تعجب کرده بودند و می‌گفتند اين شهيد، استثنايی است. اما نكته‌ی ديگر اينكه قطعه‌ی شهدای عراق در نجف از حرم حضرت امير(ع) فاصله‌ی بسياری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسيار نزديک است. اين قبر متعلق به يکی از دوستان هادی بود كه او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت كرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 1⃣8⃣ يكی از دوستانش می‌گفت: « هادی در اين روزهای آخر، بيشتر شب‌ها و سحرها بر سر مزاری که براب خودش در نظر گرفته بود حاضر می‌شد و دعا و نماز می‌خواند. » دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطميه، در همان مزار (كمی جلوتر از قبر علامه سيدعلیقاضی) به خاک سپرده شد. شهيد ذوالفقاری وصيت‌های عجيبی برای تدفين داشت که عمل کردنش مشکل بود، اما به خواست خدا همه‌اش تحقق يافت. او وصيت کرده بود قبر مرا سياهی بزنيد و بعد مرا در آن دفن کنيد! اما امکانش نبود، قبرهای نجف به شکلی است که ماسه‌هاي سستي دارد. ممکن است خيلی ساده فرو بريزد. هادی در معرکه شهيد شد و غسل نداشت. خودش قبلاً پرچم سياهی تهيه کرده بود که خيلی ناگهانی پيکرش را در ميان آن پرچم پيچيدند و در قبر قرار دادند! ناخواسته کل قبرش سياه و وصيت شهيد عملی شد. به گفته‌ی دوستانش يک شال " يافاطمـةالزهرا (س)" هم بود که آن را روی صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالا سنگ لحد شهيد نوشتند: "يا زهرا (س)." اما همه‌ی دوستان و آشنايان بر اين باورند که شايد علت اين مفقوديت، ارادت ويژه‌ی شهيد به حضرت زهرا (س) بوده. چون وقتی پيکر او با اين تأخير چندروزه پيدا شد، آغاز ايام فاطميه بود. شبی که او به خاک سپرده شد شب اول فاطميه بود. دوستانش می‌گويند: « بعد از شهادت هادی وقتی به خانه‌اش رفتيم ديديم حتی سجاده‌اش پهن بوده است. انگار که او بعد از نماز برای رفتن و جنگيدن به قدر سجاده جمع‌کردنی هم درنگ نکرده است. » ⬅️ پایان ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 👤 استاد 💥 تشخیص فتنه‌های
امروز سالروز شهادت 🕊شهید تفحص (1374 ه.ش) 🕊شهید تفحص (1374 ه.ش) 🕊شهید مدافع حرم "" @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله بهاالدینی ❓لذت روحانی نصیب چه کسانی نمی شود ؟
🏴🏴 🕊۲۹آذر ماه سالروز شهادت، #شهید_عبدالمهدی_کاظمی 🌼~🌼~🌼~🌼 آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست گفت:طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️ آیت الله بهجت پرسید اسم شما چیست گفت: فرهاد آیت_الله_بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. 💫شما يكي از سربازان امام_زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. 💐 شهید #عبدالمهدی_کاظمی؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، درشب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به #شهادت رسید. 🌹هدیه به روح مطهرش صلوات🌹 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
🔰حضرت فاطمه سلام الله عليها : ✍أمّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلي أهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبيّه، لَمّا اخْتَلَفَ فِي اللّهِ اثْنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّي يَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ - عليه السلام. 🔴 به خدا سوگند، اگر حقّ ـ يعني خلافت و امامت ـ را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بيت پيامبر صلوات اللّه عليهم پيروي و متابعت كرده بودند حتّي دو نفر هم با يكديگر درباره خدا ـ و دين ـ اختلاف نمي كردند. و مقام خلافت و امامت توسط افراد شايسته يكي پس از ديگري منتقل مي گرديد و در نهايت تحويل قائم آل محمّد ( عجّل اللّه فرجه الشّريف) ميگرديد كه او نهمين فرزند از حسين - عليه السلام - مي باشد.   📚بحارالأنوار، ج 36، ص 352، ح 224
💰اختصاص جمعا ۳۳۵۰ سکه طلا جهت مصارف مختلف شهبانو فرح در سالهای ۴۳ و ۴۴ در این سند اشاره شد به دلیل وضع حمل شهبانو و تولد علیرضا پهلوی تعداد بیشتری سکه مورد نیاز خواهد بود و شهبانو مقرر کرده اند ۷۰۰ سکه تمام و ۱۱۵۰ نیم سکه تهیه گردد همچنین ۱۲۵ سکه تمام پهلوی سالانه برای تقدیم به میهمانان خارجی سند دفتر شهبانو ، ۱۳۴۴/۱۱/۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تذکر علامه حسن زاده به یک خانم ( در باب رعایت حریم محرم و نامحرم ) 🌀بدون امر به معروف و نهی از منکر، انسان، عارف نمی شود. #پویش_حجاب_فاطمی #سفیران_حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا صاحـب الـزمان(عج) ای فرجت آرزوی شیعیان العجل ای مهـدی صاحب زمان اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
واجبِ شرعیِ عشقست سلامِ سرِ صبح السلام ای همہ ی عشق و مسلمانی ما ... ♥️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبح، نه تمام عمرم بخیر می شود؛ اگر بگیری دستم را... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌بخشی از شهید مدافع حرم همیشه امر به معروف و نهی از منکر کنید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب . خاطرات شهید خوش‌لفظ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
کتاب #وقتی_مهتاب_گم_شد. خاطرات شهید خوش‌لفظ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مق
‍ ° معرفی وقتی مهتاب گم شد ° __ 📚 «وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی باشد، روایتی عینی از یک واقعه ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را به‌خاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته اند، سال ها بعد در نوجوانی، هم‌زمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان ها می شود. همین انقلاب درونی باعث می شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی اش هم تغییر کند. علی پانزده ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام می شود و آنجاست که درمی یابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود به دست می آید، اما گویی قرار است علی خوش لفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند، تا سال ها بعد ماجرای وصل حدود هشتصد دوست و برادرش را برای ما روایت کند. کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را می توان در همان سه شرطی که راوی قبل از انتشار کتاب برای نویسنده گذاشت خلاصه کرد؛ جایی در مقدمه که نویسنده در وصف علی خوش لفظ می نویسد: در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایه های کلامی نیست و به شدت دور از بزرگ نمایی و ریب و ریا و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث. لذا با صاحب این قلم، چند شرط را برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است. اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تائید مطالب، به ویژه فراز و نشیب ها در عملیات ها یا چند و چون گشت و شناسایی ها مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تایید کردند، بنویسم، و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبه تخیل پیدا نکند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️شبهه فلان کشور اصلا دین ندارن ولی صبح تا شب بارون میاد ، چرا ؟ ❇️پاسخ رو ببینید👆
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
🔰پیامبر اسلام(ص) که خودش از بشارت به مهدی عج الله تعالی فرجه توسط جبرئیل امین، غرق در سرور و شادی است،پاره تن خود را نیز غرق در شادی ساخته و می‌فرماید: ✍أبشری یا فَاطِمة إنّ المَهْدِیّ منک. 🔴 بشارت باد بر تو فاطمه! که مهدی از نسل توست. 📚کنزالعمال، ج 2، ص 105.
🎥لوح معرفی | مجموعه مستند جدید خاطرات آن مرد 📢روایتی نو از خاطرات اهالی روستای قنات ملک از حاج قاسم 🔰شبکه یک از جمعه ۳ دی ماه هر روز ساعت ۲۰:۱۰ 🔰شبکه مستند از شنبه ۴ دی ماه هر روز ساعت ۱۹:۳۰ 🔰شبکه خبر از یکشنبه ۵ دی ماه هر روز ساعت ۱۷:۳۰ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم