eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مــولایــم .... تو بیا تا گره از کار دلم وا گردد سبب وصل به دلدار مهیا گردد دمد از خاک، گل و سبزه به یُمن قدمت آسمان آبی و خوشرنگ چو دریا گردد چشمها منزل خورشید جمال تو شود عالمی خیره به تو، غرق تماشا گردد یوسف خویش به نسیان بسپارد یعقوب غرق در حسن رخ یوسف زهرا گردد اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
عالم، به عشقِ روی تو بیدار می شود هر روز، عا‌شقـانِ تو  بسیـارمی شود وقتی،سـلام می دَهَمت، در نگاهِ من تصویرِ کربلای  تو، تکرار می شود 🌸 السلام علیک یااباعبدالله الحسین ع @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وای باران وای باران... شیشه پنجره را خواهد شست... از دل تنگ من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📸 | ✍فرازی از وصیتنامه 🔵شهید مدافع‌حرم به برادران و خواهران دینی خود وصیت می‌کنم که در این برهه از زمان، ایمان و دین خود را حفظ کنند و پشتیبان ولایت فقیه باشند. امروز ما هرچه داریم، از ... ! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🍃🍃🍃🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 او قبل از تولد بچه‌ها می‌گفت : هرچه خدا بخواهد !. حتی اجازه نداد که به سونوگرافی بروم . گفت : هر چه خدا بخواهد خیر است . بعد از تولدامیر رفته بود مشهد می‌گفت : از امام رضا یک دختر خواستم ؛ بعد از تولد زهرا دختر اولمان همه‌جا شیرینی پخش کرد . امیر که به دنیا آمد می‌خواست اسمش را «یاسر» بگذارد مادر شوهرم گفت : اسم او را من می‌گذارم و اسمش را «امیر» گذاشت ؛ حاج عباس هم گفت : عیبی ندارد هر چه شما بگویید . زهرا هم که به دنیا آمد در بیمارستان که بودیم حاج عباس آمد گفت : پس زهرا کجاست؟ گفتم : زهرا کیست؟ گفت : آنجاست پیش تو خوابیده . 🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🍃🍃🍃🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ادامه دهنده راه هستیم که به دفاع از پرداخت 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 همه کارهایش با برنامه‌ریزی و سر جایش بود. این اواخر یک روز گفت : بیایید برنامه بچینیم و به شمال برویم . گفتم : الآن چه وقت شمال رفتن است ؟! آن موقع تازه از کربلا آمده بود . گفت : نه! بیایید برویم . من رفتم و گشتم ، شماها ماندید . شمال هم که رفتیم خیلی خوش گذشت ؛ آخرهای همان سفر شمال بود که زنگ زدند و گفتند : اسمت برای اعزام به سوریه درآمده ؛ پا شو بیا !. به هرکجا می‌گفتیم ما را می‌برد ؛ حتی اگر همین‌طوری از دهانمان درمی‌آمد که به بانه برویم ، می‌گفت : «پا شوید برویم ! در همه شهرها هم آشنا داشت . مثلاً می‌رفتیم به زنجان ، اگر دیروقت می‌شد ، می‌گفت : به دوستم زنگ می‌زنم به خانه آن‌ها می‌رویم . به خانه آن‌ها می‌رفتیم و می‌ماندیم . آنها هم خوشحال می‌شدند . همه را خوشحال می‌کرد . 🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🍃🍃🍃🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ازدواجمان سال ۶۹ بود دوست برادرم بود . رفت‌وآمد خانوادگی هم داشتیم . با برادرم همرزم بود . در عملیات کربلای ۵ باهم بودند و باهم مجروح شده بودند . خیلی صمیمی بودند؛ از برادر هم به هم نزدیک‌تر بودند . چند بار مادرشان را برای خواستگاری فرستاده بودند . یک‌بار خانواده او و خانواده من ، باهم در مشهد بودیم . خدابیامرز مادرش که مرا دید، به او گفت : «برای چه دنبال دختر می‌گردی؟! دختر که اینجا هست!» او هم اصلاً قبول نمی‌کرد . می‌گفت : «او مثل خواهر من است». مادرش گفت: «تا به امروز خواهرت بوده، از این به بعد همسرت خواهد شد». من هم اصلاً قبول نمی‌کردم . می‌گفتم : «او مثل برادر من است». بالاخره قسمت این‌طور شد که ازدواج کنیم . 🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🍃🍃🍃🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فرم اطلاعات فردی حاجی برای ثبت نام مدافعان 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼🌺🌼 🌼🌺🌼🌺 🌼🌺🌼 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 برادرم همان ابتدا گفت : که اگر او را قبول می‌کنی بدان که او نظامی و پاسدار است ؛ رفت ‌و آمد خواهد داشت؛ مدام در جنگ و درگیری خواهد بود؛ ازدواج با آدم نظامی مشکلات خودش را دارد . خودش هم گفت : «همه شرایط مرا که می‌دانی؟ این را هم می‌دانی که من همیشه پیشتان نخواهم بود . رفت‌وآمد خواهم کرد». چطور بگویم که باور کنید ! در این چند سال مدت کمی را با ما بود . دائم اینجا و آنجا بود . برای همین او را «مارکوپولو» صدا می‌زدیم ! وقتی قبول کرده بودم ، باید پایش می‌ایستادم . همه به من می‌گفتند تو اجازه می‌دهی که او می‌رود ! اگر نگذاری که نمی‌تواند برود ! ولی من شرایطش را می‌دانستم و قبول کرده بودم . 🌸🍃🌺🌼🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🌺🌼🌺🍃🌸 🌸🍃🍃🍃🍃🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم