eitaa logo
رفاقت تا شهادت...🌱
4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.1هزار ویدیو
42 فایل
بسـم‌ربّ‌عشــق ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 اگه انتقاد و پیشنهادی داشتی من اینجام @rabbani244 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی کتاب شهید علم 🌱 شهید شهریاری از سال ۱۳۸۳ تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هسته‌ای بود. او همچنین عضویت در انجمن هسته‌ای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیات ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی و برگزاری چهار کمیته علمی و کارگاه آموزش را در پرونده اجرایی خود داشت. این دانشمند بزرگ در ۸ آذر ۱۳۸۹ ب دست عمال رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب همیشه فرمانده 🌱 شهید محمد فرومندی با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. فرماندهی سپاه سبزوار در سال ۶۰، فرماندهی تیپ امام صادق(ع) و قائم‌مقامی لشکر ۵ نصر خراسان از مسئولیت‌های مهم وی بوده است. این شهید در مدت ﺣﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ در ﻋﻤﻠﻴﺎت‌های ﺧﻴﺒﺮ، ﺑﺪر، ﻓﺎو، واﻟﻔﺠﺮﻫﺎی ﻏﺮورآﻓﺮﻳﻦ و آزادی ﻣﻬﺮان ﺣﻀﻮر داﺷﺖ و سرانجام در ۲۰ دی سال ۱۳۶۵ در عملیات ﻛﺮﺑﻼی ۵، در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ اﺻﺎﺑﺖ ﺗﺮﻛﺶ ﺑﻪ شهادت رسید. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب دا 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-یک لحظه احساس کردم بهتر است خودم پیکر بابا را توی قبر بگذارم. در حالی ‌که صدایم از بغض می‌لرزید، ولی خودم را کنترل می‌کردم تا نشکنم. گفتم: «من خودم می‌رم توی قبر.» صدای گریۀ همکاران بابا بلند شد. همۀ آن‌ها و غسال‌ها می‌گفتند: «ما هستیم. ما این کار رو می‌کنیم.» ۲-تشییع‌کنندگان بابا بودند. وقتی او را به طرف قبر می‌بردند، خیلی غریب بود. همیشه یکی از اقوام که فوت می‌کرد، همۀ فامیل، از دور و نزدیک، خودشان را برای مراسم کفن و دفن می‌رساندند. اما امروز از آن فامیل بزرگ هیچ کس برای دفن بابا نبود. هیچ‌ کس؛ حتی پاپا. خیلی دلم گرفت. یاد غریبی سیدالشهدا افتادم و پیکرهایی که روی زمین مانده بودند. حضرت را نه‌تنها تشییع نکردند، بلکه روی بدن‌های مطهرشان هم تاختند و خانواده‌اش را هم به اسیری بردند. پس غریبی بابا در برابر آن غربت و مظلومیت چیزی نبود. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب وقتی مهتاب گم شد 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-«یا رفیقَ مَن لا رَفیقَ لَه» رفیقی داشتم که می‌گفت: «اینجا ـ جزیرۀ مجنون ـ جای دیوانه‌هاست. دیوانه‌هایی که عاشق‌اند. عاشقانی که می‌خواهند از راه میان‌بُر به خدا برسند.» ۲-رفتم دفتر یادداشت او را باز کردم. بالای دفتر نوشته بود مراقبه و محاسبه. او گفتار و کردار هر روزش را توی دفتر می‌نوشت و زیر خطاها و مکرو‌هات خود خط می‌کشید. جایی ‌نوشته بود دیشب نمازم با حضور قلب نبود، آن را اعاده کنم. ۳-دستش را روی شانه‌ام انداخت و گفت: «یک بلدچی باید اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را. آن وقت می‌تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه‌ کلید توفیق در عملیات‌ها دست بلدچی‌هاست. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب ساره 🌱 قصه زنی است که دوراندیشی خاصی در زندگی داشت. بهترین راوی مردان جنگ، همسران آن‌ها هستند؛ چرا که به‌ خوبی از خلق‌وخو و زوایای پنهان و آشکار شخصیت‌های مردان جنگی آگاه هستند، از این‌ رو می‌توانند ما را با شناخت کامل‌تری نسبت به احوالات شهدا آشنا کنند. ساره یکی از زنان مقاوم، صبور و مهربانی است که سال‌های بسیاری از دوران جنگ را در کنار همسر و فرزند با نگاه به آینده سپری کرده است. این همسرانه‌های زیبای ساره تمام کتاب را پر از فراز و فرودهایی کرده که توانایی بررسی زندگی شهید خداداد را از زبان راوی کتاب، پر از تعلیق و جستجو می‌کند؛ جستجویی که سختی‌های زندگی و ساده‌زیستی و دوری و دلتنگی‌های هر دو را با قلم برادران شیردل در کتاب می‌توانید بخوانید. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب هما 🌱 بریده ای از کتاب: صدایش از بغضش می لرزید. هما جان، منو حلال کن اما باید بدونی الان حال من مثل یه ماهی می مونه که از آب افتاده بیرون و در حال جون کندنه. تو نمی دونی بچه ها توی منطقه چه قدر مظلومن و چه جوری دارن با دست خالی مقاومت می کنن حتی مردای متاهل بچه دار هم به زور مرخصی میرن تا زحمت بقیه زیاد نشه. هما جان، شک نکن یه لحظه که ازت دور می شم دلم برات تنگ می شه ولی اگه آدمایی مثل من و شهید قربانی از نو عروسامون دل نکنیم، کی وایسه جلو این بعثیای بی دین و ایمون؟ 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب من، مادر مصطفی 🌱 بریده ای از کتاب: وقتی غنی سازی را انجام دادند، بچه های غنی سازی را فرستادند پیش آقا. مصطفی را نفرستادند. بعد اسم آن ها را دادند برای قرعه کشی حج عمره. باز هم اسم مصطفی را ندادند. خیلی کسل شد. به او گفتم: مادر، خدا جای دیگه جبران می کنه. هنوز آن ها نرفته بودند حج عمره که بنده خدایی به او زنگ زد، گفت: «بیا برو حج واجب!» 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب دلم پرواز میخواهد 🌱 انتشارات روایت فتح که در زمینه چاپ کتاب‌های دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیت‌های گسترده‌ای دارد، از زیرمجموعه‌های بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنواره‌های بین‌المللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزه‌های تئاتر و هنرهای نمایشی، مستند، سینما، هنرهای تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد. کتاب دلم پرواز می‌خواهد، خاطرات شهید محمدحسن قاسمی از دوران دفاع مقدس است. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب آخرین امدادگر 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-به فکر می‌روم. این من هستم؟ محمد حسن قاسمی؟ همان که به شوق شهادت، در لباس پاسداری سراز پا نمی‌شناخت؟ با حرص، بلند می‌گویم: «حسن! اگه قراره با یه زمین خوردن ساده این‌جوری ننه من غریبم بازی دربیاری، همین الان پاشو برو وسایلتو جمع کن برگرد شهرکرد! زمین خوردن کجا و بالا رفتن و شهادت کجا؟» گریه‌ام گرفته: «شهادت لیاقت می‌خواد، پاشو برو انصراف بده از سپاه اگه وجودش رو نداری!» از خودم خجالت می‌کشم ۲-«عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر، نه عجب! داشتن سر عجب است...» 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب نشانه 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-گوشه‌ی سنگر یک ساک نظرم را جلب کرد. به سختی از زیر خاک‌ها بیرونش کشیدم. زود پاره شد، اما داخل ساک تعدادی لباس، یک آینه و شانه‌ی کوچک، چند تا اسکناس صدریالی و مقداری پول خرد و یک تقویم جیبی و چند نامه بود که جز یکی از آنها، بقیه خوانا نبود. شروع کردم نامه را خواندن. نامه از طرف پدری به فرزندش بود. نوشته بود: «سعید جان! این بار مادرت خیلی بی‌تابی می‌کند، زود برگرد...» ۲-چند عراقی ما را محاصره کرده و به سمت ما اسلحه کشیده بودند. خودمان را به بی‌خیالی زدیم و مشغول کارمان شدیم. عراقی‌ها جلز ولز می‌کردند که به ما حالی کنند ما را دستگیر کرده‌اند، اما ما آرام مشغول کارمان بودیم. محضر شهدا به ما چنان آرامشی داده بود که هیچ ترسی ازشان نداشتیم. ابهت عراقی‌ها شکست و آمدند کنار ما نشستند و صحنه‌ی کشف ابدان مطهر شهدا را تماشا کردند و بعد خداحافظی کردند و رفتند و گویی اصلاً نبودند. 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب حرمان هور 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-در رمضان ۶۱ با عزیزانی در «پادگان قدس» بودم و با هم گپ می‌زدیم که اکنون هیچ نشانی از آن‌ها نیست. صبح روز ۲۲ رمضان همان سال با بچه‌ها خوش‌وبش می‌کردیم، به فکر شب آن روز نبودیم. نمی‌دانستیم که در شب چه اتفاقی خواهد افتاد. دوستان و آشنایان را می‌دیدیم ولی بی‌خبر از آنکه چند ساعتی بیش با آنان نخواهیم بود. ۲-در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «بشکند قلمت ای تاریخ‌نویس! اگر ننویسی با امت خمینی چه کردند...» 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄
معرفی کتاب در کمین گل سرخ 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-علی‌ هر روز صبحش‌ را با قرآن‌ آغاز می‌کرد. بعد از نماز یک‌ صفحه‌ قرآن‌ می‌خواند و به‌ معانی‌ آن‌ دقت‌ می‌کرد. یک‌ روز صبح‌ وقتی‌ قرآن‌ را باز کرد و در سوره‌ فرقان‌ ادامه‌ تلاوت‌ روزانه‌اش‌ را پی‌ گرفت‌، به‌ آیه‌ای برخورد که‌ سخت‌ بر دلش‌ نشست‌ و تأسف‌ خورد که‌ ای‌ کاش‌ پیش‌ از این‌، این‌ آیه‌ را دیده‌ بود؛ و آن‌ آیه‌ ۷۴ بود. در این‌ آیه‌ خدا در ادامه‌ صفات‌ «عباد الرحمن‌» می‌فرماید: «آنان‌ کسانی‌اند که‌ می‌گویند پروردگارا! از همسران‌ و فرزندان‌ ما، مایه‌ چشم‌ روشنی‌ برای‌ ما قرار بده‌ و ما را برای‌ پرهیزکاران‌ پیشوا کن‌.» ۲-دشمن‌ به‌ ما نزدیک‌تر از آن‌ است‌ که‌ خیال‌ می‌کنیم‌! 🕊🌱 🕊🌱 ┄┅─✵🕊✵─┅┄